۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

ایکاش دادستانی؛ داد مردم را نیز می ستاند؛

و اکنون توپ انتخابات در میدان دادگاه عالی کشور


پس از آنکه دادستانی کل (لوی سارنوالی) از ارجاع پرونده ی انتخابات 89 به دادگاه عالی کشور خبر داد، مسوولان در قوه قضاییه گفته اند که رییس این قوه در دیدار با نامزدان معترض به آن ها اطمینان داده است که محاکم مربوط به دوسیه های انتخاباتی رسیده گی خواهند کرد و در مورد تأمین عدالت و رسیده گی به مسایل قانونی آن ها مکلفیت دارند که این موضوع را تحت رسیده گی قرار بدهند.
از هنگامی که پای دادستانی کل به مسایل مربوط به انتخابات کشانده شد و این نهاد بررسی های خویش را در پیوند با دوسیه های شماری از کارمندان کمسیون های انتخاباتی و نامزدان آغاز کرد، همزمان با این نشانه هایی از نارضایتی رییس جمهور کرزی و اطرافیان وی از نتایج انتخابات پارلمانی 89 در حال پدیدار شدن بود.
در کنار این که پیروز نشدن هیچ یک از نامزدان پشتون تبار در ولایت غزنی واکنش های پیدا و پنهان حلقه های قومی و شماری از اطرافیان رییس جمهور کرزی را بر انگیخت، اعتراض ها در برابر نتایج این انتخابات بیش تر جنبه ی قومی یافت و حتا شماری از نامزدان پیروز متعلق به اپوزسیون دست حکومت را در سازماندهی اعتراض های نامزدان بازنده دخیل دانستند، چه این که بسیاری از این نامزدان بازنده ی انتخابات که در اعتراض های نخستین نقش داشتند، پس از درک این موضوع دست از مخالفت با نتایج انتخابات برداشتند.
در حال حاضر، ظاهر امر به گونه یی است که نامزدان برنده، برای گشایش پارلمان دوم توسط رییس جمهوری در زود ترین زمان ممکن پای می فشارند و نامزدانی که در انتخابات 27 سنبله از راه یافتن به مجلس بازمانده اند، چه آنانی ممکن است با نامزدان برنده اعلام شده چند رای محدود فاصله داشته اند و چه کسانی که حتا به اندازه ی تعداد اعضای خانواده و خویشاوندان نزدیک شان رای نیاورده اند، در تلاش اند تا از آب گل آلود انتخابات ماهی های دلخواه بدست بیاورند.
اکنون توپ انتخابات در میدان دادگاه عالی کشور افتاده است، نهادی که در نه سال گذشته باوجود استقلال رای مبتنی بر اصل تفکیک قوا در مواردی این چنینی در واقع با رعایت حق ولایت امر رییس جمهوری حکم کرده و حتا باری باقی ماندن آقای کرزی در سمت ریاست جمهوری افغانستان پس از اتمام دوره ی کارش بر مبنای قانون اساسی، تا برگزاری انتخابات تقلب اندود ریاست جمهوری سال پار، را توجیه کرده بود.
اگر عملکرد گزینشی دادستانی کل کشور ملاک رای دادگاه عالی نیز قرار بگیرد، به راستی که می توان گفت کلاه مردم سالاری نیم بند و نمادین کنونی پس معرکه است، زیرا تا آنجا که دیده شده این نهاد عدلی افغانستان گویی وظیفه دارد تا، دادِ رییس جمهوری و دیگر ارباب قدرت را از مردم بستاند، تا این که واقعا دادستان کل مردم افغانستان باشد.
سال گذشته هنگامی که آوازه های رسوایی انتخابات تقلب اندود ریاست جمهوری افلاک را درنوردید، دادستانی کل افغانستان را کیک هم نگزید و تنها پس از انتخابات، در یک رویکرد مضحک از پیگرد قانونی آنعده از نامزدان انتخابات ریاست جمهوری سخن گفت که در آن انتخابات کمتر از ده هزار رای آورده بودند و بسیاری از کسانی که در مهندسی تقلب به نفع نامزد حاکم و اجرای آن در درون ساختار نهاد های انتخاباتی کشور نقش داشتند و تنها بررسی اسنادی که رسانه ها از جنایت های سازمان یافته ی شان انتشار دادند برای محکومیت ابدی آنان کافی بود، به جای این که داد مردم افغانستان توسط نهاد های عدلی و قضایی کشور از آنها ستانده شود و در پشت میله های زندان بپوسند، یا به ساده گی و با انبان پر به آسایشگاه های شان درسواحل اوهایو و تورنتو برگشتند، یا توسط رییس جمهور کرزی به سمت های بلند دیگری در ساختار حکومت افغانستان به کار گماشته شدند و به هر حال پاداش خود را از خوان قدرت باد آورده ی رییس جمهور کرزی دریافت کردند.
این که در انتخابات پارلمانی نیز به سان انتخابات گذشته تقلب و تخطی به پیمانه ی وسیعی صورت گرفته بر هیچ کس پوشیده نیست اما دستکم روند بررسی شکایت های انتخاباتی در انتخابات پارلمانی شفاف تر از دوران انتخابات ریاست جمهوری سال پار تلقی شده است؛ اما دادستانی کل در این انتخابات تا بدان حد فعال شده که با ترتیب دادخواستی از دادگاه عالی کشور خواسته است؛ تا نتایج انتخابات پارلمانی 89 را باطل اعلام کند، زیرا ولی نعمت جناب لوی سارنوال که آقای کرزی باشد از این نتایج دل خوشی ندارد.
بعد خطرناک تر قضیه این است که نامزدان برنده انتخابات پارلمانی 89 را عادلانه ترین انتخابات در ده سال گذشته عنوان می کنند و بازنده گان این انتخابات از هر ابزاری به خاطر باطل کردن آن استفاده می کنند، یکی برای احقاق آنچه حق خود می پندارد، در برابر روند جاری در کشور اعلان جهاد می کند و دیگری با تبعیت از سیاست های اطرافیان رییس جمهوری در داخل ارگ با برانگیختن احساسات و عصبیت های تمامیت خواهانه ی قومی از این قایله سود جویی می کند که در هر دو حالت بازنده ی اصلی مردم افغانستان و در مجموع تمامی افراد و جریان هایی خواهند بود که خواستار بسط حاکمیت قانون و نهادینه شدن ارزش های دموکراسی و حقوق بشری در افغانستان هستند.



۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

17قوس


جشن کریسمس؛ بهانه ی سفر به جغرافیای جنگ

در نه سال گذشته همزمان با فرارسیدن کریسمس، سفر های مقام های کشور های عضو ناتو به افغانستان افزایش می یابد، رییسان جمهور، نخست وزیران و وزیران دفاع و امور خارجه ی کشور هایی که شهروندان آنان در چارچوب آیساف در این کشور حضور دارند، به افغانستان سفر می کنند و هم زمان با تبریک فرارسیدن جشن میلاد مسیح به سربازان شان، تلاش می کنند تا به گونه هایی آنان را در پیوند با حضور پرمخاطره و شاید هم کسل کننده ی شان در جغرافیای بحران دلجویی کنند.
رسم معمول در این سفر ها این بوده که مقام های این کشور ها نخست با سربازان شان در پایگاه های نظامی دیدار می کنند و در پایان هم با آمدن به کاخ ریاست جمهوری و با ایستادن در کنار رییس جمهور کرزی سلامی هم نثار مردم افغانستان می کننند و در مواردی هم آنگونه که باراک اوباما رییس جمهوری ایالات متحده ی امریکا عمل کرد، دست های سربازان و فرماندهان نظامی و همچنان نمایندگان سیاسی خویش در افغانستان را به گرمی می فشارند و درپایان نگاه سردی هم بسوی هم پیمان افغانی شان در نبرد با هراس افگنی یعنی حامد کرزی رییس جمهوری افغانستان می کنند، بسیاری از این سفر ها هم از سوی رسانه ها "نامنتظره" خوانده می شوند، زیرا در بسیاری از این سفر ها نه عرف دیپلوماتیک رعایت می شود و نه هم حتا شاید به مقامات دولتی افغانستان پیشاپیش خبرداده نمی شود.

باراک اوباما تا بگرام و گیتس تا کابل

سفر چهارساعته ی باراک اوباما به پایگاه هوایی بگرام در حاشیه ی شمالی پایتخت افغانستان و سخنرانی پر جاذبه ی وی به سربازان کشورش ، تا هنگامی که گفته شد اوباما با حامد کرزی دیدار نخواهد داشت، این گمانه که در یک چنین وضعیتی اوباما به کابل بیاید و با حامد کرزی دیدار داشته باشد، افکار آگاهان مسایل افغانستان را با نوعی شگفتی و سردرگمی روبرو کرده بود، زیرا از یکسو اسناد منتشر شده توسط ویکی لیکس لایه های پنهان ناکاره گی ها، ناتوانی ها و نبود قاطعیت و اراده ی لازم در دستگاه دولتی زیر فرمان آقای کرزی در روند دشوار حکومت داری، مدیریت بهینه ی بحران و مبارزه با فساد اداری را برملا کرده و از جانب دیگر با وجود ادعا هایی هرچندگاه مطرح می شود و همچنان این که اعضای ناتو با توافق روی آغاز روند خروج نظامیان شان از افغانستان در سال 2014 میلادی، اراده و علاقه مندی شان به خاطر خروج از جغرافیای بحران را به نمایش گذاشتند، آقای اوباما دستکم در پیوند با بهبود وضعیت در افغانستان از ورای اجرای تعهداتی که آقای کرزی در لندن و سپس در کابل با جامعه ی جهانی داشته است، هیچ گونه حرف تازه و دهان پرکنی نداشت.
شاید در نتیجه ی دریافت های اوباما از پیامد های حضور نه ساله ی این کشور به ویژه پس از اعلان راهبرد اوباما در مورد افغانستان و پاکستان در سال گذشته ی میلادی در سفر به این کشور بوده که بلافاصله پس از بازگشت اوباما از افغانستان، بازنگری این راهبرد در دستور کار مشاوران وی در کاخ سفید قرار گرفته و رابرت گیتس وزیر دفاع این کشور به بهانه ی "ابراز امتنان از سربازان امریکایی که هنگام برگزاری جشن های کریسمس در افغانستان به سر می برند" به منظور "بررسی پیشرفت های ۹ ساله ی نیروهای امریکایی در افغانستان" به افغانستان آمده است.

سفر نخست وزیر پاکستان به کابل

تقریبا همزمان با سفر اوباما به پایگاه هوایی بگرام، یوسف رضا گیلانی نخست وزیر پاکستان به کابل آمد و یکبار دیگر در حضور حامدکرزی حرف های گذشته ی خود را با زبان متفاوت تر تکرار کرد که بدون همکاری پاکستان، تامین صلح در افغانستان امکان پذیر نخواهد بود. اما به این پرسش که افغانستان، ایالات متحده ی امریکا و در مجموع جامعه ی جهانی چه زمانی، چه گونه و به چه بهایی می توانند شاهد این همکاری به گونه ی عملی، واقعی و صادقانه باشند، دستکم در ظاهر امر نه از سوی مقامات دولتی افغانی در کابل با ایشان در میان گذاشته شده و نه هم ایالات متحده ی امریکا پاسخ این پرسش را از متحد استراتیژیک خودش در همسایه گی افغانستان درخواست نکرده است. در حالی که بسیاری ها در افغانستان به این باور اند، آنگونه که آقای گیلانی خود تلاش کرده در زبان ایما و استعاره به طرف افغانی بفهماند، اگر این کشور قانع شود تا از دسته های شورشی و تندروانی که در مناطق قبایلی این کشور خزیده اند، در مسیر تحقق این رویای دست نیافتنی که افغانستان به سوبه ی پنجم پاکستان تبدیل شود، استفاده نکند و از جانب دیگر در وضعیتی قرار بگیرد تا مجبور شود از این دسته های تندرو به عنوان ابزار اعمال سیاست خارجی خود در مسیر باج گیری از قدرت های بزرگ استفاده نکند، دستکم بعد منطقه یی بحران افغانستان تا حدود زیادی مسیر واشگافی و پدیدار شدن روزنه های ناپیدای صلح را خواهد پیمود و جای خود را به مولفه های ثبات محور در گفتمان سیاسی افغانستان خواهد داد.

پاسخ های زیرکانه ی کامرون

در اسنادی که به تازه گی از سوی ویکی لیکس منتشر شده آمده است که حامدکرزی در سالهای 2006 و 2008 از عملکرد نیرو های بریتانیایی در ولایت هلمند، ناراضی بوده و حتا باری حضور این نیرو ها را عامل افزایش نا امنی ها در این ولایت عنوان کرده بود.
درنشست خبری که روز سه شنبه این هفته به اشتراک رییس جمهور کرزی و دیویدکامرون نخست وزیر بریتانیا در کاخ ریاست جمهوری افغانستان برگزار شده بود، در پاسخ به پرسشی در همین رابطه؛ محتویات اسناد ویکی لیکس را حاوي بعضي حقايق و معلومات نادرست دانست و به تلویح گپ های روایت شده از زبان خودش در این اسناد در ارتباط حضور نظامیان بریتانیایی در هلمند را رد کرد، اما کامرون به نحو زیرکانه یی محتویات سند های ویکی لیکس در مورد سخنان کرزی را تایید کرده با اذعان به این که برخی از حقایق درست است، گفت اسناد ويکي ليکس مربوط به زماني است که بريتانيا نيروهاي کافي در افغانستان نداشت. در سال هاي 2007 و 2008 بريتانيايي ها در هلمند نيروي کافي نداشتند اما پس از آن که حدود 20 هزار نيروي امريکايي همراه با نيروهاي اضافي بريتانيا در هلمند مستقر شدند، زمينه بهبود امنيت در اين ولايت ميسر شد.
در هفته های گذشته از ملاقات مسوولان رده های نخست دولت افغانستان به شمول حامد کرزی رییس جمهوری با فردی بنام ملا اختر منصور از نشانی طالبان خبرداده شد، اما سپس گفته شد که این فرد ملا منصور نه بلکه یک دوکاندار از شهر کویته پاکستان بوده که توسط سازمان استخبارات بریتانیا به کابل آورده شده بود که پس از دریافت مقادیر هنگفتی پول از دولت در بدل وعده های دروغین در پیوند با تشویق سردسته های شورشیان برای پیوستن به روند صلح ناپدید شده است.
هنگامی از کامرون در این مورد پرسیده شد، به ساده گی پاسخ داد که در مورد مسایل استخباراتی نظری داده نمی تواند اما مذاکره و مصالحه تنها باید با آنبخش از شورشیان صورت بگیرد که با القاعده ارتباط نداشته باشند.
کامرون نخست به ولایت هلمند، جایی که حدود 10000 تن از نظامیان این کشور مستقر اند، رفت و با سپری کردن یک شب در کنار این نظامیان، تلاش کرد تا بابا نویل وار پیشاپیش احساس گرم جاده های تزیین شده با درختان درخشان کاج در لندن و منچستر و دیگر شهر های بریتانیا در شب های جشن کریسمس را با سربازان کشورش تقسیم کند. وی سپس به کابل آمد و با بیان این که بریتانیا می تواند روند خروج سربازانش از افغانستان را در سال 2011 آغاز کند اما وعده داد که پس از 2014 نیز برای پشتیبانی از دولت افغانستان در این کشور حضور خواهد داشت.
این در حالی است که از گذشته ها نسبت به صداقت انگلیس ها در نبرد با طالبان/هراس افگنان در کشور تردید هایی وجود داشته و نزدیکی دیدگاه های این کشور با پاکستان در پیوند با مذاکره با شورشیان از عوامل مافیایی شدن روند صلح افغانستان پنداشته می شود و بسیاری از آگاهان مسایل سیاسی نیز تفاوت دیدگاه و تضاد منافع میان بریتانیا و ایالات متحده ی امریکا در افغانستان را از عوامل پایین بودن میزان موثریت تلاش های جهانی در پیوند با آوردن ثبات پایدار در کشور می پندارند.






۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

افشاگری ویکی لیکس؛ مشت هایی از تاریکی

پایگاه انترنتی ویکی لیکس بار دیگر با افشای 251 هزار سند محرمانه ی مربوط به دستگاه دیپلوماسی ایالات متحده ی امریکا، محتویات این سند ها را به کانون بحث های سیاسی و دیپلوماتیک در سطح منطقه تبدیل کرده است.
این سند ها ابعاد مختلفی از روابط پیچیده و چندبعدی ایالات متحده ی امریکا با کشور های جهان به ویژه حوزه آسیا اوقیانوسیه، شرق میانه و جهان اسلام را در بر می گیرند.
بسیاری از مواردی که در این مجموعه سند های "دیپلوماتیک" افشا شده، در جای خود قابل بحث و بررسی است، افغانستان اما در این اسناد ابعاد فساد اداری موجود در دستگاه دولتی افغانستان بر مبنای روایت های دیپلوماتان امریکایی به ویژه کارل ایکن بیری سفیر این کشور در افغانستان نگران کننده توصیف شده، احمدضیا مسعود به انتقال 52 میلیون دالر پول نقد به دوبی هنگامی که معاون اول ریاست جمهوری را به عهده داشته، متهم شده و احمدولی کرزی برادر رییس جمهور کرزی نیز از بزرگترین قاچاقبران مواد مخدر در افغانستان قلمداد شده است.
در این اسناد در کنار دیدگاه هایی که در مورد رفتار ها و ویژه گی های اخلاقی شماری از رهبران جهان بسان سیلیو برلوسکونی رییس جمهوری ایتالیا، نیکولای سازکوزی رییس جمهوری فرانسه، انگلا مرکل نخست وزیر آلمان، رجب طیب اردوغان، دلادیمیر پوتین نخست وزیر روسیه، معمرقذافی رییس جمهور لیبیا بیان شده و تعدادی از رهبران کشور های عربی که به بمباران تاسیسات اتومی ایران توسط ایالات متحده ی امریکا ابراز علاقه کرده اند از ناکاره گی ها و ناتوانی های رییس جمهورکرزی و نارضایتی هایی که از وی نزد دیپلوماتان و سیاستگذاران امریکایی وجود دارد نیز فروگذاشت نشده و آقای کرزی در این گزارش یک شخص ضعیف و مالیخولیایی توصیف شده است.
از آنجایی که بسیاری از موارد مطرح شده در اسناد تازه در گذشته اصلا یا کمتر به خورد رسانه ها داده می شده و آن بخش از موقف گیری های سیاسی – دیپلوماتیک که اکثرا به شیوه های عوام گرایانه از طریق رسانه ها به مردمان کشور ها بیان می شود را شامل نمی شود، حکومت ها در کشور های مختلف به محتویات این اسناد واکنش های متفاوتی نشان داده اند.
حکومت افغانستان از ابراز نظر پیرامون این اسناد خود داری کرده و سخنگویان ارگ ریاست جمهوری گفته اند که انتشار این اسناد هیچ گونه تاثیری بر روابط افغانستان با ایالات متحده ی امریکا نخواهد داشت.
اگرچه هدف انتشار اسناد محرمانه و نحوه ی دسترسی ویکی لیکس به این اسناد با پرسش های کلانی روبرو است، اما دستکم در مواردی که به مسایل افغانستان مربوط می شود، افشای مسایلی بسان بی کفایتی و ناتوانی های آقای کرزی به عنوان رییس جمهوری افغانستان در مدیریت بحران، انتقال پول های کلان توسط بلند پایه گان نظام به بیرون از کشور و دست داشتن اعضای خانواده ی رییس جمهوری و دیگر قدرتمندان کشور در قاچاق مواد مخدر و دیگر معاملات فساد اندود سیاسی و اقتصادی حرف تازه یی نیست.
آنچه به عنوان یکی از پیامد های افشای اسناد محرمانه ی مربوط به افغانستان توسط ویکی لیکس می توان روی آن انگشت گذاشت این است که با هر بار تکرار شدن این گونه موضوع ها فاصله های موجود میان مردم و سیاست پیشه گان واجب الاحترامی که مراجع و منابع قدرت افغانستان را به نام های مختلف در انحصار خود دارند، بیش تر می شود و زوایای پنهان و نهفته ی مافیایی شدن هرچه بیش تر روند سیاسی جاری در کشور، فساد اندود شدن بسیاری از ساختار ها و روند های اقتصادی و انباشت سرمایه و ثروت با استفاده از ابزار ها و زمینه هایی که از مجرای دردست داشتن سمت ها و مقام های دولتی و حکومتی یاهم وابسته گی مراجع قدرت در افغانستان بدست می آید، برای مردم روشن تر و پدیدار تر می شود.
رهایی ده ها تن از افرادی که به اتهام هایی بسان قاچاق مواد مخدر، انجام عملیات تخریبکارانه در برابر نظامیان داخلی و بین المللی و همدستی با شورشیان مسلح بازداشت شده بودند، توسط رییس جمهور کرزی از دیگر مواردی است که در اسناد تازه افشا شده ی ویکی لیکس روی آن ها انگشت گذاشته شده است، اگرچه این مورد نیز تازه گی ندارد اما بار دیگر به این واقعیت اشاره ی تکان دهنده و نگران کننده یی دارد که به این صورت دامنه ی بی اعتمادی میان جامعه ی جهانی و افغانستان در چارچوب ایتلاف جهانی ضد ترور نیز بیش تر از پیش در حال گسترش است و متحدان روند جاری در این کشور این حق را برای خود محفوظ خواهند داشت که در افغانستان با یک شریک غیر قابل اعتمادی روبرو اند که حاضر است به خاطر مصلحت های فردی خود در ضدوبند های درون ساختاری قدرت حتا از محل سرمایه سوزی های جامعه ی جهانی در کارزار مبارزه با هراس افگنی به دسته های شورشی و مافیای مواد مخدر از حاتم بخشی و باج دهی سخاوتمندانه دریغ نمی نماید
.


۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

3قوس

اعلان نتایج نهایی انتخابات پارلمانی؛

آغاز روندی تازه یا دوام روزمره گی و بی برنامه گی سیاست پیشه گان منفعل؟

پس از آنکه کمسیون شکایت های انتخاباتی از پایان کار رسیده گی به شکایت های وارده به این کمسیون خبر داد، کمسیون انتخابات اعلام کرده است که نتایج نهایی انتخابات پارلمانی 1389 خورشیدی را امروز چهارشنبه سوم قوس اعلان خواهد کرد.
در انتخابات پارلمانی 27 سنبله بیش از 2000 نامزد در 34 ولایت برای بدست آوردن 249 کرسی مجلس نماینده گان افغانستان به رقابت پرداختند و به گفته ی مسوولان کمسیون انتخابات بیش از چهار میلیون تن از شهروندان افغان در این انتخابات شرکت کرده اند.
پس از برگزاری انتخابات، مسوولان کمسیون شکایت انتخاباتی از رسیدن هزاران مورد شکایت در برابر نامزدان به این کمسیون خبر داد و از هنگامی که بررسی شکایت ها در این کمسیون آغاز شد، مباحث انتخاباتی در رسانه ها و محافل سیاسی عمدتا روی چندوچون این بررسی ها و مسایل پیرامونی آن می چرخید و گمانه زنی های متفاوتی نیز در پیوند با این مسایل مطرح می شد.
در نخستین روز های پس از اعلان نتایج ابتدایی انتخابات، داکتر عبدالله عبدالله جدی ترین رقیب حامد کرزی در انتخابات ریاست جمهوری 1388 اعلام داشت که بیش از صد تن از اعضا و طرفداران ایتلاف تغییروامید به فهرست ابتدایی راه یافته اند و همزمان گمانه های مربوط به نارضایتی رییس جمهور کرزی از فهرست ابتدایی آشکار گردید.
اگرچه در هنگام دوماه مبارزات انتخاباتی شماری از چهره های نو که اغلب جوانان تازه به ثروت رسیده و وابسته گان مقام های کنونی و پیشین دولتی بودند، پایگاه و جایگاه منزلتی نامزدان قدرت مند و مرتبط با شبکه های مافیایی قدرت را به چالش فرا خوانده بودند، اما با توجه به این که هنوز رسوایی های انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته از یاد مردم نرفته بود، ذهنیت حاکم بر افکار عامه به گونه یی بود که نماینده گان از قبل انتخاب شده اند و آنانی که با حلقات قدرت در ارتباط باشند چه مردم بخواهند و چه نخواهند، به مجلس راه خواهند یافت، چه این که بسیاری از این گونه نامزدان در نشست های خصوصی به این موضوع اذعان کرده بودند.
در نخستین روز های پس از برگزاری انتخابات گزارش های مربوط به تقلب ها و تخطی های فراوان انتخاباتی از سوی شماری از نامزدان، نگرانی های زیادی را در اذهان عامه برانگیخته بود، اما اقدامات کمسیون های انتخاباتی در پیوند با بررسی شکایت ها به ویژه این که گفته می شد، بسیاری از نقشه های از پیش طراحی شده برای سازماندهی تقلب بسان آنچه در انتخابات ریاست جمهوری سال پار انجام شده بود، ناکارآ ثابت شد، قضایا شکل و سیمای تازه یی یافت، اما حذف نام شمار زیادی از چهره های سرشناس از درون و بیرون جناح های قدرت، تقریبا تمامی دیدگاه ها، انگاره ها و پیش داوری های مطرح شده را با شک و تردید روبرو کرد.
کمسیون های انتخاباتی دستکم در ظاهر از روند انتخابات اطلاع رسانی به نسبت قابل قبولی کردند و این اطلاع رسانی پیام های نگران کننده یی در پیوند با ترکیب مجلس دوم به رییس جمهوری و شماری از چهره های قدرتمند نظام می داد.
اگر دستکم روند رسیده گی به شکایت های انتخاباتی به صورت قانونی و بدور از آسیب هایی که دومین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان را در فهرست بدنام ترین و رسوا ترین انتخابات در سطح دنیا قرار داد، انجام می شد؛ بدون شک رییس جمهور کرزی و بسیاری از چهره های قدرتمند درون و بیرون نظام که تمامی منابع قدرت و ثروت افغانستان را برای خود انحصار کرده و در حدود یک دهه گذشته پایگاه های قدرت و ثروت خود را تا آنجا که مقدور بوده تقویت کرده اند، زمینه های تداوم وضعیت به گونه ی دلخواه خویش را تا حدود زیادی از دست می دادند و به شمار بازیگران عرصه ی سیاست دستکم از نشانی نماینده گی از مردم افغانستان به میزان قابل ملاحظه یی افزوده می شد.
اطلاعات ضدونقیضی پیرامون رویکرد های ناشی از نارضایتی رییس جمهور کرزی و اطرافیان وی از روند رسیده گی به شکایت های انتخاباتی به رسانه ها درز کرد و همزمان نشانه هایی از لرزش اندام شماری از چهره های منزلتی پرقدرت و تمامیت خواه در درون دستگاه دولتی افغانستان پدیدار گردید.
برخی گزارش ها از فشار های آقای کرزی بالای مسوولان کمسیون های انتخاباتی به ویژه فضل احمد معنوی به خاطر جابجایی شماری از نماینده گان پشتون تبار به عوض تعدادی از نامزدان پیروز در ولایت های شمالی و غربی کشور به خاطر آنچه ایشان "رعایت وحدت ملی" خوانده اند، حکایت داشت و انتشار نوار صوتی که حاوی فرمایشات امیر اسماعیل خان به یکی از اعضای کمسیون شکایت های انتخاباتی بود، تمامیت خواهی آزمندانه و توام با نگرانی طیف دیگری از سیاست پیشه گان کهنه کار کشور در پیوند با نتایج انتخابات پارلمانی فریاد می زند. چه این که اعمال فشار های دادستانی کل کشور بالای کمسیون های انتخاباتی و به تازه گی هم تعلیق وظایف سخنگویان این کمسیون ها ایفای نقش جانبدارانه ی قوه ی قضاییه به نفع تیم حاکم در موارد مشابهی در گذشته را در اذهان تداعی می کند.
در میان چهره ها و گروه های سیاسی – قومی صاحب نقش در معادلات و معاملات سیاسی کشور به نظر می رسد که روی هم رفته داکتر عبدالله عبدالله رییس ایتلاف سیاسی تغییر و امید و حاجی محمد محقق که ظاهرا به شمار هواداران آنان در مجلس دوم افزوده شده است، نسبت به دیگران راضی به نظر می رسند که دیده شود، از وضعیت پیش آمده چگونه استفاده خواهند کرد، اگرچه با توجه به گذشته ی عملکرد های منفعت اندیشانه ی سیاست پیشه گان منفعل و بی ابتکار دستکم در کوتاه مدت و با محوریت افرادی که با سیاست ورزی توام با روزمره گی با پشتوانه های مافیایی عادت کرده اند، نمی توان به شکل گیری یک جریان سیاسی قوی مخالف دولت امیدوار بود.
زیرا رییس جمهور کرزی دستکم در راستای به بازی گرفتن دلالان سیاسی- قومی و چرخاندن آنان برمحور خود به عناوین مختلف خبره گی قابل ملاحظه یی کسب کرده است.
با آنکه گمانه های زیادی در پیوند با این که گویا رییس کمسیون انتخابات به فشار های رییس جمهور کرزی و اطرافیان وی تن داده است سرزبان ها بود و گفته می شد که هدف از تاخیر در اعلان نتایج انتخابات، اعمال خواسته ها و سلیقه های رییس جمهوری در فهرست نهایی انتخابات می باشد، اما به نظر می رسد که درمیان ردصلاحیت شده گان نیز شمار طرفداران آقای کرزی از مخالفان وی بیش تر است و به این صورت اگر مسوولان کمسیون های انتخاباتی وادار به تغییر تصامیم شان در پیوند با اعلان نتایج انتخابات نشوند، می توان حد اقل به تغییر مناسبات قدرت در پارلمان آینده ی کشور امیدوار بود که البته این خوشبینی نیز نه از جهت ترکیب مجلس دوم بلکه از آنجهت قابل تامل است که عملکرد کمسیون های انتخاباتی ( آنهم درصورتی که کاسه ی دیگری از زیر نیم کاسه ی نهاد های انتخاباتی بیرون نیاید.) تا حدودی اعتماد از دست رفته ی مردم در برابر روند جاری در کشور شان را احیا کرده می تواند.
به هر حال اکنون که تصور می شود قایله ی انتخابات پارلمانی به سرمنزل مقصود نزدیک شده است، در حالی که با توجه به تصامیم نشست لیسبون که بر مبنای آن استراتیژی خروج نیرو های بین المللی از افغانستان عملی خواهد شد، چهار سال پیش رو برای آینده ی افغانستان از اهمیت به سزایی برخوردار است، پرسش هایی از این دست مطرح می شوند که آیا زورمندان بازمانده از دستیابی به کرسی های پرآب و نان مجلس با پیوستن به اردوی "جهادگران شورشی" بحران افغانستان را ابعاد گسترده تر و پیچیده تری خواهند بخشید یا این که به تعبیر رییس جمهور کرزی با شکست خوردن در بازی دموکراتیک به "خیانت ملی" اقدام خواهند کرد یا خیر؟
آیا مجلس دوم هم بسان مجلس اول با مشکلات و چالش های کلان و عدیده ی کشور با روزمره گی، انفعال و خواب زده گی برخورد خواهد کرد یا این که ورود چهره های جدید سیمای خفته و به شدت آسیب دیده ی پارلمان افغانستان را دگرگون خواهد کرد و درد کامل نبودن نصاب درمان خواهد شد؟
آیا آنگونه که بهای خوشگذرانی ها و ولخرجی های گرداننده گان کابل بانک به خاطر رعایت احترام "بزرگان مملکت" (300 میلیون دالر) از جیب مردم افغانستان به این بانک پرداخته شد، یا این که در بدل گرفتن حقارت آمیز بسته های پول از کشور های خارجی توسط اطرافیان رییس جمهور "غرور ملی" مردم افغانستان به حراج گذاشته شد، اعضای پارلمان جدید نیز به بازیافت پول های باد آورده یی که در زمان مبارزات انتخاباتی به مصرف رسانده اند، از طریق پاگذاشتن روی گرده های ناتوان و نحیف مردم افغانستان و وارد شدن در بازی های مافیایی و جهنمی که حول محور قدرت انجام می شود اقدام خواهند کرد یا این که همانگونه که در زمان مبارزات انتخاباتی شعار داده اند، تمثیل اراده ی مردم در دستگاه قدرت به هر صورت و به هر قیمت ممکن را سرلوحه ی کار خود قرار خواهند داد. زیرا تا آنجا که برای مردم مقدور بوده در این انتخابات به کسانی که سرنوشت آنان را به بازی گرفته اند، "نه" گفته اند
.




۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

قاعده های بازی دستخوش تغییر است

افغانستان در معادلات جدید چگونه جایگاهی دارد؟


سفر آسیایی باراک اوباما رییس جمهوری ایالات متحده ی امریکا نشانه هایی از تغییر مناسبات قدرت در منطقه و جهان را به نمایش می گذارد. نحوه ی انجام این سفر و دیدگاه هایی که اوباما در پیوند با مسایل منطقه یی در هند ابراز کرده به این اصل تازه اشاره دارد که قاعده های بازی سیاست در سطح دنیا درحال تغییر است و شاید مطابق روال گذشته میدان عملی شدن مبانی کلیدی این تغییر مسیر سیاست جهانی نیز منطقه ی ما باشد.
ایالات متحده ی امریکا ماه گذشته دوملیارد دالر کمک اضافی به پاکستان وعده داد تا با هراس افگنی مبارزه ی پیگیر تر نماید، به همین تازه گی ها عملیات مشترک نیرو های روسی و امریکایی به منظور نابود سازی کارگاه های تولید مواد مخدر در یکی از ولسوالی های هم مرز با پاکستان در شرق افغانستان یکی از شگفتی های جنگ نه ساله بر ضد تروریزم در افغانستان را رقم زد و اکنون هم باراک اوباما با سفر به هندوستان این کشور را یک قدرت نوظهور در جهان خواند و از درخواست هند مبنی بر عضویت در شورای امنیت سازمان ملل متحد پشتیبانی کرده و اگرچه به تلویح، از کم کاری پاکستان به عنوان کلیدی ترین متحد استراتیژیک این کشور در منطقه در امر مبارزه با هراس افگنی انتقاد کرده است.
سه دهه جنگ در افغانستان در واقع نتیجه ی مخالفت و دشمنی شرق کمونیستی به رهبری شوروی سابق و غرب امپریالیستی به رهبری ایالات متحده ی امریکا بود و در این گیرودار پاکستان از یک کشور عقب مانده و فقیر در جنوب آسیا، اینک به یکی از قدرت های مهم منطقه و مسلح به جنگ افزار های اتومی مبدل شده، شوروی دیگر در جغرافیای سیاسی دنیا وجود خارجی ندارد و هندوستان نیز به عنوان بزرگترین دموکراسی دنیا با وجود نزاع دوامدار با پاکستان بر سر مساله کشمیر و چالش های فراوان داخلی دیگر، اینک به یکی از نیرومند ترین کشور های منطقه تبدیل شده است.
چین به عنوان غول اقتصادی آسیا در حال تبدیل شدن به رقیب بالفعل ایالات متحده و دیگر قدرت های اقتصادی و سیاسی دنیا است و ایران از رهگذر سه دهه خصومت و دشمنی با ایالات متحده ی امریکا این دشمنی را به ایدیولوژی نظام سیاسی خویش از ورای آموزه های اسلام شیعی تبدیل کرده است.
آنگونه که از رویکرد ها و جهت گیری های سیاسی، دیپلوماتیک و حتا تحرکات نظامی و امنیتی در منطقه بر می آید، به ویژه کشور های پیرامونی افغانستان روابط میان خود شان و همچنان با ایالات متحده ی امریکا را به دلیل حضور نظامی این کشور در افغانستان برپایه ی قاعده های پساجنگ سرد عیار کرده و از همین زاویه ها به تعریف جایگاه خود در معادلات قدرت منطقه یی و جهانی پرداخته اند.
شاید بر مبنای همین طرز دید واپس گرایانه است که کشور هایی مانند هندوستان و پاکستان سیاست ها و منافع کشور بزرگ و نیرومندی بسان ایالات متحده ی امریکا را در چارچوب موافقت یا مخالفت آنان با همدیگر تعریف کنند و هرگاه امریکا به یکی از این کشور ها ارتباط نزدیک تری داشت، کشور دومی از پیامد های ارتباط نزدیک کشور رقیب با ایالات متحده بیم ناک باشد یا برعکس و در قالب کوچک تر آن اشتراک چند افسرنظامی از کشور های امریکا و روسیه در عملیات نظامی برضد مافیای مواد مخدر در شرق افغانستان شگفتی آور توصیف می شود.
بلافاصله پس از سفر اوباما به هند یک تن از دیپلوماتان سابق وزارت امور خارجه ایالات متحده از وی خواسته است تا آنچه نفوذ هند در افغانستان خوانده است را محدود کند و در پیوند با مسایل افغانستان مطابق میل پاکستان حرکت کند که این تحلیل نیز می تواند برخاسته از طرز دید سنتی حکومت های ایالات متحده در مورد مسایل منطقه باشد که اگرچه با توجه به سنگینی ساختار های سنتی و قبیله یی طالب پرور در دوسوی دیورند و این که پاکستان از بیش تر از سه دهه به این سو از این ساختار ها به عنوان ابزار سیاست خارجی به منظور زیر صدور وحشت و ترور به افغانستان و به این تازه گی ها هندوستان و دیگر کشور های منطقه استفاده کرده است، این هشدار منطقی و مبتنی بر واقعیت های موجود در منطقه به نظر می رسد، اما فرض مسلم دیگر این است که باج دهی متداوم به پاکستان به عنوان تنها گزینه برای کنترول اوضاع در این بخش از دنیا کافی نیست و منافع درازمدت امریکا تنها به مبارزه با هراس افگنی خلاصه نمی شود که بتوان با باج دادن به پاکستان، افکار عامه ی به شدت در حال واگرایی از جنگ افغانستان را دوباره به دشت های هیرمند و بلندی های دوطرف دیورند معطوف کرد و به این صورت زمینه های فرار از جغرافیای بحران یا هم تغییر سیمای چندبعدی منازعه ی جاری در افغانستان و منطقه را مساعد کرد.
بدون شک سیاست گذاران و مشاوران رییس جمهور اوباما به این امر آگاهی دارند که شبکه ی زیرزمینی بنام القاعده که اینک شمار زیادی از ثروتمندان عرب ناسیونالیزم تباری شان را در چهره ی خشونت آمیز اسامه بن لادن رهبر فراری این شبکه مجسم می بینند و جریان های تندرو در سرتاسر جهان اسلام به گونه های مستقیم و غیر مستقیم ریشه های آن را آبیاری می کنند، افغانستان و مناطق قبایلی پاکستان را به این دلیل به عنوان مرکز سازماندهی فعالیت های هراس افگنانه ی خود در سرتاسر دنیا انتخاب کرده است که در این مناطق فقر طاقت فرسا بیداد می کند و بذر تفکرات تخدیر کننده ی ایدیولوژیک از زمان جنگ در برابر شوروی در افغانستان توسط امریکا، کشور های غربی و عربی در زمین پاکستان پاشیده شده و اکنون سال هاست که این کشور ثمره ی این بذر نامیمون را نوش جان می کند و تا هنگامی که در یک فرایند جهانی و منطقه یی قاعده های بازی دستخوش تغییرات جدی نشوند و برای وادار کردن پاکستان به این که از حمایت دسته های تندرو دست بردارد، از ابزار ها و روش های تازه و اثرگذار استفاده نشود، این کشور به صدور تروریزم در منطقه ادامه خواهد داد و به این صورت امریکا را در یک بازی فرسایشی و با استفاده از کارویژه های سنتی دشمن تراشی و دشمن سازی، بیش تر از القاعده و زیرمجموعه های ایدیولوژیک آن به سان طالبان در افغانستان متضرر خواهد ساخت.
چه این که اگر کشور های همسایه ی افغانستان، قدرت های بزرگ منطقه و رقیبان پارینه ی امریکا در این بخش از دنیا با اطمینان از این که امریکا با حضور در افغانستان قصد تاراج منابع و تسخیر زیرساخت های اقتصادی آنان به مفهوم کلاسیک آن را ندارد، بخواهند و بتوانند به گونه ی هم آهنگ و منسجم جلو فعالیت های گروهک های تندرو و هراس افگن را در کشور های خود شان بگیرند و هم زمان در افغانستان یک دولت کارآ و پاسخگو به میان بیاید، بساط طالبان و تفکر طالبانی از افغانستان و القاعده و دسته های همزاد آن در سطح دنیا به زود ترین فرصت ممکن برچیده خواهد شد و جهانیان قادر خواهند شد تا با اطمینان خاطر به چالش های روبه افزایش زیست محیطی، گسترش جنگ افزار های کشتار جمعی، فقر و پیامد های ناگوار بی سوادی و بیماری های واگیری بسان ایدز رسیده گی کنند.
شاید با توجه به درک همین باریکی های قضیه بوده است که باراک اوباما در صدد تغییر قاعده های بازی سیاسی – اقتصادی که از زمان بوش پدر در زیر سایه ی تیوری کدخدامنشانه ی"نظم نوین جهانی" پیش برده می شد، برآمده و در دوسال گذشته تلاش کرده است تا با ترسیم چهره ی نوینی از سیاست و قدرت امریکایی و سازواره های درونی آن، در صدد جبران اشتباهات اسلاف خود برآید.
اما صرف نظر از این که سرانجام وضعیت موجود در سطح منطقه و جهان به کجا می انجامد پرسش بزرگ برای افغان ها این است که از این گیرودار ما چگونه متاثر خواهیم شد. زیرا در حال حاضر واگرایی اوباما از اداره ی زیر رهبری حامد کرزی در افغانستان انکار ناپذیر است، پاکستان در تبانی با انگلیس ها به شدت در صدد تسخیر ساختار های قدرت توسط گماشته گان خودش در دستگاه دولتی و حکومتی افغانستان است و تا حدود زیادی نیز در این امر موفق بوده است، ایران با اعطای تحقیر آمیز بسته های پول به ارگ ریاست جمهوری افغانستان به خریداری اطرافیان رییس جمهوری و وادار کردن وی به سکوت در برابر توطیه های این کشور می پردازد و کشورهایی بسان هند و روسیه نیز ظاهرا با انفعال ناظر اوضاع در این کشور اند و در این میان در درون این کشور در حالی که لباس دموکراسی دشمنان آن روز تاروز در حال قوت گرفتن اند و عصبیت های کور قومی، نژادی، مذهبی و زبانی در حال اوج گرفتن است و شمار افراد فقیر در حال افزایش بوده و زمینه های سربازگیری هراس افگنان از طبقه های فقیر و نا آگاه جامعه نیز بیش تر از دهه ی نود میلادی مساعد شده است، مردم افغانستان شاهد حکومت ناتوان و فاسدی اند که تقریبا تمامی ساختار های آن در دست افراد و دسته های مهم، محترم، پرقدرت و مقدسی قرار دارد که از کم ترین انگیزه، توانایی، ابتکار و دانش فنی و بروز برای درمان دردهای پیکره ی دردمند این سرزمین بهره مند نیستند و در حالی که اندک ترین درکی از مسایل کلان سیاست و قدرت در سطح کشور، منطقه و جهان ندارند، در نه سال گذشته مشغول سیاست بازی و چانه زنی برای کسب امتیاز و ثروت بیش تر بوده اند و اکنون درصدد آن اند تا با پیوستن طالبان به روند صلح دایره ی جنایت کاران در زیر چتری بنام "جمهوری اسلامی افغانستان" تکمیل شود.





۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

5 عقرب

نقش های ناپیدا، پول های بی حساب


در درون دستگاه قدرت افغانستان به رسانه های بین المللی همواره نوع نگاه بد بینانه یی وجود داشته است.

این که رسانه های غربی در مقاطع مختلف نگاه های متفاوتی در پیوند با قضایای جاری در افغانستان داشته اند نیز یک امر بدیهی و آشکار است. از رویکرد هایی که در نخستین سال های پس از سقوط طالبان به منظور قهرمان سازی از حامد کرزی داشته اند گرفته، تا هنگامی که از ورای عملکرد های رییس جمهور کرزی و اطرافیان وی این رسانه ها تا مرز اهانت به مردم افغانستان نیز پیش رفته اند، دستکم یک اصل را به اثبات رسانده اند که سوای هر نوع نگاه های مخالف و موافقی که نسبت به کارکرد این رسانه ها وجود داشته، رسانه های غربی اثرگزاری غیر قابل انکاری در فرایند شکل دادن قضایا و ایجاد سیمای مثبت و منفی از افراد، دسته های سیاسی و حتا کشور های صاحب نقش در قضایای افغانستان داشته اند.

از حدود سه سال پیش که نا امیدی از وضعیت افغانستان در جوامع غربی روبه فزونی نهاد، رسانه های غربی به نقد عملکرد های آقای کرزی و آسیب شناسی این قهرمان پارینه ی دستگاه های سخن پراگنی غرب آغاز کردند و آرام آرام لایه های نارضایتی افکار عامه در کشور های همپیمان روند نو افغانستان از سیر وقایع زیر رهبری حامد کرزی در این کشور در لای اوراق و صفحات الکترونکی همین رسانه های غول پیکر پدیدار گشت.

به همین تازه گی ها روزنامه ی نیویارک تایمز از دریافت پول توسط عمرداوودزی رییس دفتر حامد کرزی از سفیر ایران خبر داده که این موضوع واکنش های متفاوتی را بر انگیخته و سرو صدا هایی زیادی را ایجاد کرده است.
رییس جمهور کرزی دریافت این پول را تایید کرده و گفته است که این گونه کمک ها از مجرا های قانونی و مشروع به دفتر ریاست جمهوری افغانستان صورت می گیرد، سفارت ایران در کابل این موضوع را شایعات بی اساس و بخشی از "بدگویی‌های شیطانی غرب و رسانه‌های خارجی" به خاطر خدشه دار کردن روابط دو کشور دوست و برادر افغانستان و ایران خوانده در حالی که فراکسیون اقلیت اصلاح طلبان در مجلس ایران خواستار توضیح وزارت امور خارجه ی این کشور پیرامون این موضوع شده، سخنگوی وزارت امور خارجه ی ایالات متحده ی امریکا در پیوند با این موضوع از "ابعاد گسترده تر نقش ایران در افغانستان" ابراز نگرانی کرده و گفته است که با توجه به گذشته ی عملکرد ایران در افغانستان، به این قضیه به دیده ی شک می نگریم.

انتشار این موضوع در یک چنین وضعیتی که گفته می شود رییس جمهور کرزی در صدد برجسته نشان دادن نقش همسایه گان افغانستان و کشور های منطقه در روند پایان دادن به منازعه ی جاری در کشور برای غربی ها برآمده است، می تواند شک و تردید های فراوانی را در پیوند با معاملات فساد اندود دفتر ریاست جمهوری افغانستان با کشور های همسایه ایجاد کرده است.

اگرچه گمانه هایی در پیوند با پرداخت پول از سوی حلقاتی در دستگاه قدرت ایران به شخص حامد کرزی در هنگام انتخابات ریاست جمهوری سال پار نیز وجود داشته و این مورد تازه تردید های موجود در این زمینه را به یقین نزدیک می کند و اذهان عامه را به گونه ی غیر مستقیم در برابر این پرسش مجاب می کند که رییس جمهوری که در فورم ثبت دارایی اداره ی مبارزه با فساد، تمامی دارایی خود را ده هزار یورو بیان کرده بود، این همه پولی که سرسام آوری که در هنگام مبارزات انتخاباتی به مصرف رساند، را از کجا به دست آورده بود.

شاید به همین دلیل است که نه دفاع ناشیانه ی رییس جمهور کرزی از دستیار حیله گرش و نه هم فرمایشات توجیه گرانه ی وزیر مالیه که گفت، این گونه پول ها حتا به والی ها و مسوولان محلی در ولایت ها از سوی کشور های خارجی پرداخته می شود و سخنگویان حکومت که با دیده درآیی تمام تلاش می کنند، تمامی سیاه کاری های تیم حاکم را سفید نمایی کنند، نتوانسته و نمی تواند، از سنگینی بار این رسوایی حقارت آمیز بر شانه های مردم افغانستان بکاهد.

این که افغانستان به عنوان یک کشور فقیر و جنگزده در عرصه های مختلف وابسته به کمک های جامعه ی جهانی می باشد، امر مسلمی است، اما این که افرادی در اطراف رییس جمهور این کشور که ساکنان آن دار وندار خود را در راه حفظ غرور و سربلندی شان فدا کرده اند، بسته های پول بی حساب و کتاب را از یک کشور خارجی که حساب های تصفیه ناشده ی فراوانی با افغانستان دارد، دریافت می کنند و معلوم هم نیست که مصرف این پول ها در کجا وچگونه می تواند به استثنای ارگ نشینان واجب الاحترام و اطرافیان رییس جمهوری منفعتی را نصیب افغانستان نماید، واقعا آزار دهنده و حقارت آمیز است.

از سوی دیگر این پرسش بزرگ در اذهان عامه ی مردم در حال شکل گرفتن است که این بزرگ زاده گان وطن دوست در سایه ی حمایت های بی دریغ رییس جمهور کرزی به چه تعداد از دیگر بکس های پر از پول را به چه منظور هایی از دیپلوماتان و جاسوسان کشور های خارجی تحویل گرفته باشند؟

اما اکنون دیگر این پرسش نیز پاسخ خود را دریافت کرده است که این همه آسمان خراش که شهر های بزرگ کشور را به زباله دانی مبدل کرده و این همه سرمایه که در این کشور سرازیر می شود، از کجاها، چگونه و با استفاده از کدام روش ها و ابزار هایی از نام مردم افغانستان رگه های فساد و بی عدالتی در این جغرافیای فقیر را زنده نگه داشته و روز تاروز فربه تر کرده است؟




۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

27 ميزان 89

قایله صلح به کجا می انجامد؟

طالبانی شدن افغانستان یا دموکراتیزه کردن طالبان

با آغاز کار شورای عالی صلح گمانه های متفاوتی در پیوند با چگونه گی تاثیر فعالیت های این شورا بر روند کلی سیاست در کشور مطرح شده است.
اما آیا تشکیل شورای عالی صلح آن گونه که شماری از تحلیلگران اقتدارگرایی که همه چیز را از پشت عینک های مکدر و غلط نمای عصبیت های قومی و ایدیولوژیک می بینند، در تلاش اند تا به ذهنیت سازی خوش بینانه...

در مورد این شورا به هر صورت و به هر قیمت ممکن بپردازند، واقعا می تواند، معاملات و معادلات پیچیده، چندبعدی و دارای ریشه های داخلی، منطقه یی و جهانی را به نفع تامین صلح و ثبات پایدار تغییر مسیر دهد یا این که به پیچیده تر شدن وضعیت می انجامد؟

چندی پیش باراک اوباما رییس جمهوری ایالات متحده ی امریکا اذعان کرده بود که ماموریت امریکا در افغانستان تامین دموکراسی در این کشور جنگ زده، عقب مانده، سنتی و دارای ساختار های سنگین قبیله یی نیست و استراتیژی کشورش در قبال افغانستان و منطقه را نیز در قالب معادلات و مناسبات سیاسی – امنیتی تعریف کرد که درهم کوبیدن القاعده و طالبان و توجه به پناه گاه های طالبان در آنسوی دیورند، محور های اصلی آن را تشکیل می داد و در سرتاسر این استراتیژی از ادعا های بلند وبالای جورج دبلیو بوش مبنی بر تامین دموکراسی و حقوق بشر در افغانستان خبری نبود و از رویکرد های سیاسی دولت ایالات متحده در حدود دوسالی که باراک اوباما به عنوان رییس امریکا انتخاب شده در پیوند با افغانستان نیز بر می آید که این کشور اگر در صدد فرار از جغرافیای بحران نباشد، دستکم به برنامه های درازمدت، زمان گیر و خرج بردار که بازدهی زودهنگام نداشته باشد، اصلا علاقه یی ندارد.

اکنون که به نظر می رسد دولت افغانستان با ایجاد شورای عالی صلح در صدد مذاکره با شورشیان بر آمده و ظاهرا شماری از کشور های منطقه نیز به هر دلیلی در برابر اقدامات صلح خواهانه ی حکومت افغانستان سرتایید جنبانده اند، ایالات متحده نیز اگرچه با اغماض و احتیاط به کمپ موافقان این تلاش ها پیوسته و به این صورت این گمانه را تقویت کرده که به استثنای همسایه گان افغانستان، تقریبا تمامی کشور های صاحب نقش در معادلات افغانستان و منطقه به سرخورده گی و فرسایش عقلانیت سیاسی در پیوند با قضایای جاری در این بخش از دنیا روبرو شده اند.

کند شدن حرکت ماشین جنگی ناتو و ایالات متحده در افغانستان، اوج گیری دوباره ی فعالیت های شورشگرانه در سایه ی جوسازی های همسایه گان افغانستان و شبکه های هراس افگنی جهانی و بی برنامه گی و ناتوانی اداره ی رییس جمهور کرزی در مدیریت بحران افغانستان به سمت ایجاد و تقویت مولفه های ثبات محور وضعیتی را ایجاد کرده که تقریبا تمامی طرف های مطرح در این سوی خط به نتیجه گیری وحشتناک و نا امید کننده یی از سیر وقایع در افغانستان دست یافته اند و آن این که باید به هر صورت از سنگینی بار پروژه یی بنام افغانستان بر شانه های شهروندان کشور های شان بکاهند و آرام آرام راه فرار را در پیش گیرند.

شاید از همین جهت است که ظاهرا همه ی چشم ها به شورای عالی صلح دوخته شده که موافقان و مخالفان سیاسی رییس جمهورکرزی در آن گرد آمده اند، تا از یک سو تلاش های بی سروته و خالی از دید راهبردی دولت برای برگرداندن طالبان و دیگر دسته های شورشی به روند صلح را سمت و سوی تازه یی ببخشد و از جانب دیگر زمینه برای مصرف پول های کمکی جامعه ی بین المللی در راستای اعمار صلح در افغانستان مساعد سازند. اگرچه دست کشیدن از خشونت، جدا شدن از القاعده و پذیرش قانون اساسی افغانستان ظاهرا به عنوان پیش شرط های پذیرش شورشیان به روند صلح هرچندگاه یک بار و بر حسب ضرورت از سوی مقامات امریکایی و سخنگویان حکومت افغانستان تکرار می شود اما روایت های ضد و نقیض از پس پرده ی داعیه ی صلح خواهی دولت افغانستان ذهن و ضمیر بسیاری از تحلیلگران آزاد اندیش افغان را انباشته از پرسش های بیشماری کرده که به ساده گی نمی شود از کنار آن گذشت.

شماری از آگاهان مسایل افغانستان به این باور اند که رییس جمهور کرزی خواسته است تا از تشکیل شورای عالی صلح در چند جبهه بهره برداری کند، از یک طرف با دادن امتیازاتی در ساختار قدرت در مرکز و شماری از ولایت های شمالی و شمال شرقی کشور به مخالفان سیاسی خود آنان را سرگرم ساخته و به خاطر ملی جلوه دادن سیمای شورای عالی صلح چهره های شاخص جریان اپوزسیون بسان برهان الدین ربانی را در ساختار این شورا شامل ساخت و به رغم عدم تمایل درونی، مخالفت اطرافیان قبیله گرای خود و بگو مگو های رسانه یی، انتصاب وی در بالاترین سمت تشکیلاتی این شورا را پذیرفت زیرا شاید پس از این همه بازی سیاسی که در ده سال گذشته انجام داده به میزان اثر گزاری و اشراف سیاست های ربانی و اعتماد نهفته یی که بسیاری از موافقان و مخالفان آقای ربانی از ورای مناسبات و زد وبند های قومی و ایدیولوژیک بالای این چهره ی کارآزموده اما متین و آرام دارند، پی برده است.

از جانب دیگر به تقویت پایگاه های قدرت خود در میان طایفه ها و عشایر جنوب و شرق از ورای مطرح کردن هرچه داغ تر و گسترده در داعیه ی صلح خواهی خویش بپردازد.

رهایی بیش تر از ۵۰۰ تن از زندانیان طالب و حزب اسلامی که به اتهام انجام عملیات تخریب کارانه و حملات انتحاری از سوی نیرو های بین المللی و نهاد های امنیتی افغانستان بازداشت شده اند، در حدود سه ماه گذشته امتیاز دیگری بوده که پیشاپیش اداره ی رییس جمهور کرزی به شورشیان قایل شده و برکناری مسوولان رده ی نخست نیرو های امنیتی افغانستان ( حنیف اتمر وزیر امور داخله و امرالله صالح رییس عمومی امنیت ملی)، که در تلاش به خاطر خنثا کردن توطیه های پاکستان و شبکه ی القاعده در برابر حاکمیت دولتی و به چالش کشیدن فعالیت های شورشگرانه ی طالبان – حزب اسلامی خبره گی قابل ملاحظه یی از خود تبارز داده بودند، در واقع چراغ سبزی بود که حکومت کابل در نخستین اقدامات پس از برگزاری جرگه ی مشورتی صلح به پاکستان نشان داد.

ظاهرا همه چیز دارد به سمت انجام یک معامله ی کلان سیاسی با شورشیان مسلح و پشتیبانان منطقه یی و حتا بین المللی آنان به پیش می رود و آنگونه که از ظواهر امر بر می آید ممکن است مذاکره با افرادی از رده های میانی یا شاید هم بالایی طالبان آغاز شود اما دستکم یک چیز از همین اکنون مشخص است که سرانجام بازده این مذاکره طالبانی شدن افغانستان خواهد بود نه دموکراتیزه ساختن طالبان، زیرا آنان همچنان روی مواضع جنگجویانه و تمامیت خواهانه ی شان به خشونت آمیز ترین اشکال ممکن پای می فشارند و برخلاف انگاره هایی که اطرافیان آقای کرزی از ورای عصبیت های قبیله یی در صدد تزریق آن در افکار عامه ی افغانستان و جهانیان اند، ارتباط های شبکه یی برخاسته از ذهنیت ها و هنجارمندی های ایدیولوژیک طالبان و حزب اسلامی حکمتیار با شبکه ی القاعده و سازمان های استخباراتی منطقه به این ساده گی ها به آنان اجازه نخواهد داد تا از رویای برپایی دوباره ی امارت اسلامی طالبان که بزن گاه اصلی آرمان های قرون وسطایی شبکه های هراس افگنی در سطح دنیا منصرف شوند و به پذیرش قانون اساسی کنونی و دوام حضور نیرو های جهانی در افغانستان موافقت کنند.

به این صورت آنچه در حاله یی از ابهام باقی می ماند این که آیا طالبانی شدن دستگاه قدرت افغانستان با چگونه واکنش هایی در درون جامعه ی افغانی روبرو خواهد شد و کشور هایی که از سال ۲۰۰۱ میلادی به این سو حدود دو هزار تن از فرزندان شان را زیر نام مبارزه با هراس افگنی، جلوگیری از تبدیل شدن دوباره ی افغانستان به آوردگاه و پرورشگاه تفکرات تندروانه و طالبانی و بلاخره تامین دموکراسی و رعایت حقوق بشر در این جغرافیای قاتل قربانی کرده اند این روند را نزد افکار عمومی در کشور های شان چگونه توجیه خواهند کرد؟

چه این که به عقیده ی بسیاری از آگاهان مسایل اجتماعی ساختار های اجتماعی افغانستان و مناطق قبایلی پاکستان در سایه ی تبلیغات سرسام آور شبکه های هراس افگنی و جریان های تندرو در بیش تر از سه دهه ی گذشته به حدی طالبانی و خشونت پرور شده که اگر هم رییس جمهور کرزی تمامی برادر خوانده های طالب خود را زیر چتری بنام دولت جمهوری اسلامی افغانستان گرد بیاورد، گونه ها و اشکال تازه و ناشناخته یی از شورشگری در این جغرافیا ظهور خواهد کرد که افسار گسیخته گی و مهار ناپذیری آن تمامی منطقه را دچار بحران ها و نابسامانی هایی خواهد کرد که حتا دامن کشور هایی که اکنون از شبکه های هراس افگنی منطقه به عنوان ابزار سیاست خارجی شان استفاده می کنند، را خواهد گرفت.

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

]چهارده میزان

آغاز جنگ تنظیمی در شورای عالی صلح 

پس از آنکه فهرست 68 نفری اعضای شورای عالی صلح از سوی ریاست جمهوری اعلان شد، واکنش های متفاوتی در پیوند با این شورا و افرادی که عضویت آن را کسب کرده اند، ابراز شده است.
روز دوشنبه این هفته، نهاد های جامعه ی مدنی بسیاری از اعضای این شورا را عاملان اصلی بحران افغانستان دانسته خواستار بازنگری ترکیب این شورا شده اند و بسیاری از تحلیلگران مسایل افغانستان نیز به این باور اند که در ترکیب کنونی شورا بیش تر مصلحت اندیشی های درون ساختاری قدرت مد نظر رییس جمهور کرزی و اطرافیان وی بوده است تا گرد آوری شماری از افراد آگاه، بیطرف و دارای فهم و دانش کاربردی در زیر یک چتر واحد به خاطر جستجوی راه های اعمار صلح به عنوان یک فرایند عقلانی در جغرافیای بحران خیز و بحران پرور افغانستان.
جدا از این که شورای عالی صلح به جز از مصرف کمک های بین المللی که در نشست لندن2 و پس از آن وعده داده شده است، چه گلی به افغانستان دسته خواهد کرد، به نظر می رسد که شکل و ساختار ظاهری این شورا زد و بند های تازه یی را میان چهره های شاخص این شورا یا به تعبیر دیگر رهبران جهادی ایجاد کرده است.

حرص مهار ناپذیر

اگرچه نه رییس جمهور کرزی و نه هم سخنگویان و اطرافیان وی از گزینش فردی به عنوان رییس شورای عالی صلح سخن نگفته اند، اما پس از آنکه برهان الدین ربانی رییس پیشین ایتلاف مخالفان سیاسی "جبهه ملی" در ماه جوزای امسال ریاست انتصابی جرگه مشورتی صلح را به خواست رییس جمهور کرزی عهده دار شد و حکومت با برگزاری این جرگه و گنجاندن خواسته های خود در قطعنامه ی نهایی آن مجوز جستجوی راه های کشاندن شورشیان مسلح به میز مذاکره، را از نشانی "نماینده گان مردم افغانستان" به دست آورد، این گمانه از سوی شماری از آگاهان مسایل افغانستان مطرح شد که رییس جمهور کرزی ریاست شورای عالی صلح را نیز به آقای ربانی خواهد سپرد.
از سوی دیگر صبغت الله مجددی روحانی با نفوذ و در عین حال سالخورده یی که همزمان ریاست مجلس سنا و کمسیون تحکیم صلح را به عهده دارد، و نام وی در صدر فهرست اعضای شورای صلح گنجانده شده، به گونه یی شورای صلح را جانشین کمسیون تحکیم صلح می داند و شاید خود را میراث دار اصلی و مستحق ترین فرد برای ریاست شورای عالی صلح می پندارد، روز سه شنبه با انتقاد از قدرت طلبی "رهبران افغانستان"، حضور کسانی که دست شان به خون مردم افغانستان آلوده است در شورای عالی صلح را نکوهش کرده و بلاخره مخالفت خود را گزینش احتمالی استاد ربانی به ریاست شورای عالی صلح ابراز داشت.
اگرچه آقای ربانی تا اکنون در مورد گفته های مجددی ابراز نظری نکرده است، اما اظهارات آقای مجددی برای کسانی که دستکم در دو دهه ی گذشته شاهد، کارنامه های رهبران جهادی و دسته های مرتبط با آنان بوده اند، تداعی کننده ی روز و روزگار سیاهی است که اختلاف نظر های این رهبران واجب الاحترام بالای مردم افغانستان تحمیل می کرده است.
حرص مهار ناپذیر رهبران جهادی و روش های منحصر به فرد آنان در راستای کسب قدرت، ثروت اندوزی و تحمیل احترام آمیخته با ترس خود بالای مردم، اکنون برای بسیاری از مردم مبرهن و آشکار است.
شاید یکی از دلایلی که افغانستان پس از طالبان نتوانست آنگونه که لازم بود به چالش های موجود برای دستیابی به صلح پایدار نقطه ی پایان بگذارد، تمکین طمع ورزانه ی رییس جمهور کرزی و متحدان جهانی او در برابر آنانی که لقب رهبران جهاد و مقاومت افغانستان را یدک می کشیدند بوده است.

اگرچه فضای سیاسی افغانستان از گذشته های دور، از نبود جریان روشنفکری که توانایی تولید فکر و اندیشه داشته باشد و احزاب سیاسی پویا و دارای برنامه های قوام بخش دموکراسی، حقوق بشر و ارزش های نوین بشری رنج می برده و همین نقض ساختاری از عوامل اصلی سپرده شدن سکان قدرت، اقتدار، احترام و منزلت جغرافیای نه چندان مساعد افغانستان برای خلق فرایند های عقلانیت محور، به دست افرادی بسان رهبران و سردسته های گروه های جهادی و غیر جهادی که در واپسین سال های قرن بیستم و دهه ی نخست قرن بیست و یکم با استفاده از بدوی ترین و عوام فریبانه ترین روش ها و با استفاده از خشونت آمیز ترین ابزار ها به سرنوشت مردم افغانستان حاکم شدند، پنداشته شده می تواند. اما در حدود یک دهه ی گذشته که به نظر می رسید کشور جنگ زده و فقیری که تقریبا تمامی داشته های مادی و معنوی خود را در نتیجه ی تجاوز بیگانه گان و سپس به جان هم افتادن رهبران و سردسته های جنبش مقاومت مردمی خویش از دست داده بود، در سایه ی پشتیبانی بزرگ ترین
قدرت های اقتصادی، سیاسی و نظامی جهان گام های متین و استوار خود به سوی اعمار صلح و خلق فرایند های ثبات محور بردارد، سوگمندانه با یک طیفی از سیاست پیشه گان از خود راضی، مهم، محترم، خبره در توطیه سازی و غارت دارایی های عامه، تسخیر ساختار های قدرت و بازی با احساسات مردم از مجرای تعصبات و سلیقه های قومی، زبانی، نژادی و ایدیولوژیک روبرو بوده، که نه تنها گفتمان سازی برای درمان دردهای ناشی از منازعه و بحران را به چالش های فزاینده روبرو کردند و در مسیر مدیریت کشور به سوی پیش رفت و شگوفایی اندک ترین ابتکار، توانایی و اداره یی از خود تبارز ندادند. بلکه فرصت های بی نظیر موجود برای نجات افغانستان از بحران و پیامد های ناگوار آن را با سیاست بازی و نیرنگ از کف مردم افغانستان ربودند.
اکنون که گام های لرزان و آگنده از نقض و اشتباه حامد کرزی و اطرافیان وی برای تشویق مخالفان مسلح برای پیوستن به روند صلح و پایان دادن به منازعه یی که در نتیجه ی ناتوانی های وی در مدیریت بحران در حال گسترش به سرتاسر افغانستان بوده، شکل و سیمای تازه تری یافته است نیز در سایه ی حضور سنگین چهره ها و افراد واجب الاحترامی که اکنون به تابوی های ناشکستنی برای وی در درون ساختار قدرت تبدیل شده اند، در حال مسخ شدن است.
کمسیون تحکیم صلح
تجربه ی 5 ساله ی صبغت الله مجددی در رهبری کمسیون تحکیم صلح نشان داده که اگرچه در ظاهر به پیوستن هزاران تن از شورشیان مسلح به روند صلح و رهایی صد ها تن از زندانیان طالبان و حزب اسلامی حکمتیار از زندان های دولت افغانستان و ایتلاف بین المللی انجامیده اما از یک طرف بسیاری از افرادی که مثلا با پادرمیانی آقای مجددی و اعضای خانواده ی وی که در شماری از ولایت های کشور مسوولیت مدیریت نماینده گی های کمسیون را به عهده دارند، به دولت می پیوندند، با دریافت تضمین نامه های امنیتی و مقدار پولی که از جانب کمسیون به آنها پرداخته می شود، دوباره به صفوف شورشیان می پیوندند و از جانب دیگر این تلاش ها نه تنها به تامین صلح در کشور نیانجامیده، بلکه می تواند یکی از عمده ترین عوامل تشویق هرچه بیش تر افراد و دسته های مسلح به باج گیری از طریق توسل به خشون;ت و شورشگری از حاکمیت و در نتیجه گسترش دامنه ی بحران و نا امنی به بخش های وسیع تری از افغانستان ارزیابی شود، چه این که شیوه های تحمیل احترام کاریزماتیک خود بالای دستگاه قدرت و شخص رییس جمهور کرزی از طریق گریه و زاری، استخاره و یاهم تهدید به استعفا یا افشای زدوبند های فساد اندود پشت صحنه های بازی قدرت در افغانستان، ویژه ی صبغت الله مجددی وافراد متعلق به خانواده های هم سنخ وی که به گونه ی سنتی در ساختار قدرت این کشور نقش داشته اند، می باشد. چه این که گفته می شود طالبان که ممکن است افراد آنان میلیون ها دالر امریکایی را با پیوستن ظاهری به دولت از دستان مبارک حضرت گرفته و دوباره به سنگر های خود بازگشته باشند طرفداری خود از قرار گرفتن آقای مجددی در راس شورای عالی صلح اعلام داشته اند.
روزمره گی دلالان سیاسی
در عین حال روزمره گی و دیدن وقایع، رویداد ها و روند های جاری در کشور از پشت عینک های غلط نمای ایدیولوژیک، دسیسه سازی و سنجه هایی که چهره های منزلتی بسان برهان الدین ربانی و شماری از دلالان سیاسی - قومی با تکیه به آنها در حدود یک دهه ی گذشته گاهی از در موافقت و زمانی هم از در مخالفت با حامد کرزی وارد معامله های سیاسی شده اند، نیز به حدی میان تهی، آگنده با روزمره گی بوده که عامل بخش بزرگی از ناکامی های روند جاری و مسخ چهره ی دموکراسی و مردم سالاری در کشور پنداشته شده می تواند.

به این صورت، آنچه می توان به رییس جمهور کرزی و مشاوران همه چیز فهم وی توصیه کرد این است، اگرچه برنامه های صلح خواهانه او از نوع گرد آوری جنایت کاران واجب الاحترام زیر چتری بنام شورای عالی صلح به هیچ صورت دورنمای تاریک ثبات در این کشور را روشنی نمی بخشد و امید های به یاس مبدل شده را احیا نمی کند، اما حرص و طمع رهبران معظم جهادی برای قرار گرفتن در صدر هرچه مجلس و نشست و شورا که در افغانستان برگزار می شود، می تواند کشور هایی که برای تمویل برنامه های صلح خواهانه ی دولت ابراز آماده گی کرده اند را از عملی کردن وعده های شان برحذر دارد که این موضوع روند جاری در افغانستان را تاسطح یک بازی شکست خورده و بی اثر تقلیل ماهیت خواهد داد.




۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

درخواست رسیده گی به جنایت های جنگی و ترس از تکمیل دایره ی جنایت کاران

یک گزارشگر پیشین بخش قضایی و اعدام های خودسر در سازمان ملل متحد، از این سازمان خواسته است تا پیگرد قانونی جنایت کاران جنگی در افغانستان را مورد بررسی قرار دهد.
فلیپ آلستون که تا همین نزدیکی ها از گزارشگران ارشد سازمان ملل در امور عدلی بود، گفته است که عدم پیگرد قانونی متهمان جنایت های جنگی از نگرانی های جدی است و این کار سبب شده است که شمار زیادی از غیرنظامیان افغان در درگیری ها کشته شوند.
این مقام پیشین سازمان ملل نسبت به پیامد های زیانبار عدم پیگیری جنایت های جنگی در افغانستان هشدار داده و با اذعان به این که باید برای شناسایی و پیگرد جدی این جنایت ها در افغانستان تحقیقات جدی صورت گیرند، از این سازمان خواسته است تا قتل های سازمان یافته یی که از سوی ویکی لیکس افشاء شده اند را به بررسی بگیرد.
در همین حال آن بخش از تلفات ملکی در افغانستان که به نیروهای جهانی به ویژه نظامیان امریکایی و انگلیسی نسبت داده می شود، پس از انتشار هزاران سند محرمانه ی جنگ افغانستان توسط پایگاه انترنتی ویکی لیکس، هرچندگاه یکبار به موضوع داغ در رسانه های غربی تبدیل شده و نگرانی هایی را بر می انگیزد.

به همین تازه گی ها رسانه های غربی مواردی از فعالیت های جنگی نظامیان بریتانیایی را فاش کرده اند که در نتیجه ی آن 26 تن از غیرنظامیان افغان کشته شده و ده ها تن دیگر زخمی شده اند و در تازه ترین مورد قرار است تا سه تن از سربازان استرالیایی در پیوند با کشته شدن 5 کودک افغان در ولایت ارزگان در جریان یک عملیات نظامی این نیرو ها در سال 2009، مورد پیگرد عدلی قرار بگیرند.

اگرچه به نظر می رسد، روی سخن فلیپ آلستون بیش تر متوجه نیرو های بین المللی بوده و این بعد قضیه نیز از جهت های مختلفی درخور اهمیت بوده و رسیده گی جدی را می طلبد، اما رسیده گی به جنایت های جنگی سه دهه ی گذشته یکی از بزرگترین چالش های موجود فراراه رسیدن به صلحی عدالت محور در کشور بوده که به دلیل حضور گسترده ی ناقضان حقوق بشر در ساختار نظام سیاسی، دولت افغانستان در نه سال گذشته حتا از تبارز اراده ی لازم در راستای به اجرا گذاشتن برنامه های مطروحه ی خویش بسان برنامه ی عمل برای صلح مصالحه و عدالت، در این راستا ناتوان بوده است.
در پیوند با نحوه ی برخورد کشور های غربی شامل در ایتلاف جهانی ضد ترور با اتهاماتی از نوع آنچه سه تن از سربازان استرالیایی به آن روبرو می باشند، می توان گفت؛ این دولت ها به خاطر اقناع افکار عامه ی شان هم که شده، با این موارد با جدیت برخورد خواهند کرد. اما در مجموع آنچه پرسش برانگیز تلقی شده می تواند این که تقریبا تمامی کشور ها و طرف های صاحب نقش در قضایای افغانستان با موضوع رسیده گی به جنایت های ضد بشری انجام شده در افغانستان که به نظر می رسد تا اکنون نیز ادامه دارد، برخوردی سیاسی، مقطعی و ابزارگرایانه داشته اند.
ایالات متحده ی امریکا و دیگر کشور های شامل در جنگ افغانسان، هرگاه که منافع شان ایجاب می کرده یا می خواسته اند فردی یا جریانی را زیر فشار قرار دهند، از آغاز تحقیقات در پیوند با جنایت های جنگی در مورد آنان سخن گفته اند، اما در موارد بیشماری برغم انتظار های مردم و نهاد های مدافع حقوق بشر در برابر جنایت های مشهود بشری و یا افرادی که متهمان اصلی این گونه جنایت ها پنداشته می شوند، با اغماض و مدارا برخورد کرده و حتا به این گونه افراد و جریان ها امتیازاتی نیز قایل شده اند.
عمده ترین مثال در این مورد هشدار حکومت ایالات متحده ی امریکا در مورد آغاز تحقیقات پیرامون ارتکاب جنایت های جنگی توسط افراد مربوط به جنرال دوستم در سال 2001 بود که تا اکنون از نتایج این تحقیقات خبری نیست و در مورد دیگر اعتراض های سازمان ملل متحد و شماری از کشور ها در پیوند با گزینش مارشال فهیم به حیث معاون اول رییس جمهور پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته توسط رییس جمهور کرزی بود که پس از انتخابات فروکش کرد.
نگرانی دیگر این است که انفعال دولت افغانستان در برخورد با موضوع جنایت های جنگی باعث نهادینه گی هرچه بیش تر فرهنگ معافیت در کشور شده، به گونه یی که نگرانی های نهاد های مدافع حقوق بشر در مورد برنامه ی صلح و مذاکره ی دولت با شورشیان مسلح نیز در حال افزایش است.
به ویژه پس از اعلام فهرست اعضای شورای عالی صلح و این که بسیاری از چهره های شامل در این شورا چهره های تندرو و بنیاد گرا و جنگجویان پیشین اند که بسیاری آنان خود از سوی نهاد های جهانی به ارتکاب جنایت های بشری متهم شده اند، این گمانه در حال قوت گرفتن است که اگر منافع دسته های شامل در ساختار نظام سیاسی کشور ایجاب کند، آنان در برابر جنایت هایی که طالبان انجام داده اند و تا اکنون انجام میدهند، با اغماض و حاتم بخشی از نشانی مردم افغانستان برخورد کنند و به این صورت با ورود طالبان با ساختار قدرت، دایره ی جنایت کاران در زیر چتری به نام دولت افغانستان به اکمال برسد و آنگاه درخواست های قربانیان و نهاد های مدافع حقوق بشر به رجزخوانی های بی اثری تقلیل ماهیت داده شود، که حتا جایی و زمینه یی برای کاربرد شیوه های ابزارگرایانه ی کشور های بزرگ در این مورد نیز باقی نماند.
چه این که ممکن است سخنان فلیپ آلستون نیز بیش تر از خوراک غربی آن، از ترسی ناشی بوده باشد که پشت صحنه ی آنچه ممکن است زیرنام مذاکرات صلح و ایجاد شورای عالی صلح در حال انجام است.







۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

روز جهانی صلح در جغرافیای خشونت

جوانان؛ قربانیان جنگ یا پیشگامان صلح؟


از سال 2001 میلادی که مجمع عمومی سازمان ملل متحد 21 سپتامبر را روز جهانی صلح نامگذاری کرد، این روز در بسیاری نقاط جهان گرامی داشته می شود. در افغانستان هم در چند سال گذشته در نتیجه ی تلاش های سازمان ملل متحد و شماری از نهادهای غیرحکومتی و رسانه ها "روز جهانی صلح" اکنون به یک نام آشنا مبدل شده است.
"جوانان و بزرگ سالان، برای تامین صلح جهانی متحد شوند" شعاری است که امسال سازمان ملل متحد به این روز برگزیده و در پیامی که به همین مناسبت و پس از به صدا در آوردن زنگ صلح در مقر سازمان ملل متحد از سوی بانکی مون؛ منتشر شده، آمده است که "جوانان امروز در خانه ی پر تنوع جهانی زندگی می کنند و در دنیایی با ارتباطات چند سویه ی جهانی آسایش دارند، اما از سوی دیگر آن ها نسبت به نیروهای افراط گرا آسیب پذیر هستند، بنابراین از تمام دولت ها می خواهم فعالیت های خود را برای جوانان افزایش داده و بگذارند جهانی از صلح و تساهل به آنها ارایه کنیم."
دفتر نماینده گی سازمان ملل متحد در افغانستان – یوناما از چند سال به این سو به پیشواز از این روز کمپاین چهل روزه یی را راه اندازی می کرد و روز 21 سپتامبر نیز با برگزاری محافل، درخواست آتش بس بیست و چهارساعته از طرف های درگیر و با استفاده از آن مایه کوبی (واکسین) کودکانی که در مناطق معروض به درگیری زیست دارند، تقدیر از پیشگامان عرصه ی دانش، هنر و پژوهش که در زمینه ی صلح کار هایی را انجام می دهند، گرامی داشته می شد اما امسال ازاین برنامه ها به میزان قابل ملاحظه یی کاسته شده است.
شعاری که امسال سازمان ملل متحد به این روز برگزیده، دستکم از جهت هایی برای مردم و به ویژه جوانان افغانستان درخور تامل است. اگرچه نویسنده ی پیام فراموش نکرده که به این بهانه جوانان را نسبت به آسیب پذیری شان در برابر نیرو های افراط گرا هشدار دهد و بدون شک این نیش سخن او هم متوجه جوانان در کشور هایی بسان افغانستان است، اما روحیه ی حاکم بر کلیت پیام بانکی مون جوانان جوامع رفاه و آنانی را مخاطب قرار داده که "در دنیایی با ارتباطات چند سویه ی جهانی آسایش دارند". نه جوانان مناطق ناآرام و فقیر جهان که همه روزه در دام تزویر هایی که بزرگترهای کوته بین و منفعت اندیش فراروی آنان پهن کرده اند، گیر می افتند و قربانی امیال و مطامع شبکه های هراس افگنی و سازمان های جاسوسی می شوند.
روز جهانی صلح در حالی همه ساله از سوی سازمان ملل متحد و شماری از کشور ها گرامی داشته می شود که در بسیاری از کشور ها و مناطق در حال منازعه ی جهان، این گونه تلاش های نمادین کم ترین تاثیری روی کنش های خشونت آمیز طرف های درگیر نداشته و دورنمای صلح جهانی نیز چندان روشن و امیدوار کننده به نظر نمی رسد.
افغانستان هم اکنون یکی از کانون های گرم منازعه ی مسلحانه و بحران چندبعدی و پیچیده ی سیاسی – اجتماعی در سطح جهان پنداشته می شود و در واقع کنش گران جنگ و صلح بین المللی از بسیاری نقاط دنیا در این جغرافیای بحران خیز تجربه اندوزی می کنند.
از یک طرف هراس افگنانی که لقب جهادگران بین المللی را یدک می کشند، از حدود سه دهه به این سو نخست در سایه روشن های مخوف جنگ سرد و سپس چهره ی قوام یافته تر تندروی زیرنام طالبان در دوسوی دیورند گرد آمده اند و از جانب دیگر نیرو های تا دندان مسلح از حدود 40 کشور جهان از نام مبارزه ی جهانی برضد هراس افگنی در این جغرافیا حضور دارند که منش ها، نگرش ها و کنش های متفاوت و متضاد دو طرف درگیر در پیوند با فرهنگ، ارزش ها، اعتقادات و ذهنیت های سنتی حاکم بر ساختار اجتماعی کشور، جوانان فقیر و ناآگاه جامعه ی افغانی را با چندگانه گی و سردرگمی کسل کننده یی روبرو کرده و آنان را از چندین جهت زیر فشار قرار داده است.
جوانان افغانستان که از درون سه دهه بحران سربرآورده اند، در واپسین سال های حاکمیت طالبان در کشور آنچه در این یک دهه بر آنان و کشور شان گذشت را در رویا های کودکانه ی شان هم تصور نمی کردند. چون به سرزمین متروکی تعلق داشتند که جهان فراموش شان کرده بود و تفکر طالبانی نیز آنان را از عالم و آدم در بیرون از مرز های جغرافیای بحران بریده بود و در دوره ی کنونی، هنوز شوک ناشی از غرش جنگنده های بی 52 از ذهن و ضمیر آنان بیرون نشده بود که چهره های تازه تری از بحران جاری در افغانستان پدیدار شد و بی توجهی جامعه ی جهانی به ساختار های طالب پرور اجتماعی در دوسوی دیورند و ریشه های ناپیدای شبکه های هراس افگنی در منطقه، روند جاری در کشور را به چالش فراخواند و نسل نو افغانستان را در برابر پرسش های تازه و تازه تری در مورد سرنوشت آینده ی شان قرار داد.
در این سوی خط، هم اکنون هزاران تن از جوانانی که در کمتر از یک دهه ی گذشته مجال درس خواندن یافته و به تعبیر آقای بانکی مون به جهان ارتباطات چندسویه دسترسی داشته اند، در داخل و خارج کشور مشغول فراگیری دانش و فناوری در عرصه های مختلف می باشند و از سوی دیگر همین اکنون شمار زیادی از جوانان روستایی و فقیر افغان در زیر سایه ی سنگین تبلیغات و جنگ روانی که شبکه های هراس افگنی و سازمان های جاسوسی پشتیبان آنان در منطقه راه اندازی کرده اند، ظاهرا برای فراگیری علوم دینی به مدرسه هایی در پاکستان می روند و در آنجا شیوه های مختلف انفجار و انتحار می آموزند و سپس در جنب دیگر جوخه های مرگ و نفرت طالبانی به کشور شان برمی گردند، می کشند، کشته می شوند، مکتب می سوزانند، بالای دختران دانش آموز تیزاب می پاشند، رای دهندگان در انتخابات را انگشت می برند و به هرگونه جنایتی دست می زنند تا از یک سو به نیرو های جهانی و حکومت افغانستان ضرب سشت نشان دهند و از جانب دیگر به تعبیر خود شان سعادت اخروی را نصیب شوند.
با این حال دولت افغانستان از حدود چهار سال به این سو تلاش هایی را به منظور تشویق شورشیان مسلح به روند صلح آغاز کرد، اما این تلاش ها به حدی میان تهی، سیاسی، مقطعی، ابزار گرایانه و از موضع ضعف بوده که بیش تر به تقویت زمینه های خشونت پروری در افغانستان و منطقه انجامیده و باعث روحیه گرفتن هرچه بیش تر شورشیان مسلح و پشتیبانان منطقه یی و جهانی آنان شده است، تا راه اندازی یک روند صلح پویا و اثر گذار.
از سوی دیگر داعیه ی صلح خواهی در افغانستان به حدی پیچیده و مخاطره آمیز بوده و است که هرگاه گام های لرزان و خالی از برنامه ریزی حکومت به سوی تامین صلح حتا به گونه ی تصادفی اندکی به موفقیت نزدیک می شود و حکومت با رهایی شماری از زندانیان طالبان، اراده ی خود برای گام برداشتن در جهت سازش با مخالفان مسلح را به نمایش می گذارد، مسوولان رده های نخست سکتور امنیتی کشور مجبور به کناره گیری می شوند، سردسته های متمایل به مذاکرات صلح در میان شورشیان، از سوی سازمان های جاسوسی پشتیبان آنان گرفتار می شوند، خشونت و انفجار و انتحار در کشور بالا می گیرد و نهاد های مدافع حقوق بشر و فعالان حقوق زن نیز از پایمال شدن حقوق قربانیان جنایت های ضد بشری و ببند افگنده شدن دوباره ی زنان در معامله های پشت پرده یی که ممکن است بنام صلح با شورشیان تندرو انجام شود، نگرانی خود را ابراز می دارند.
در حال حاضر که برمبنای قطعنامه ی جرگه ی مشورتی صلح، حکومت افغانستان ایجاد نهادی بنام شورای عالی صلح را در آینده ی نزدیک مدنظر دارد، رسوخ تفکر طالبانی و قدرتمند شدن روز افزون جریان های محافظه کار ایدیولوژیک در ساختار نظام سیاسی کشور این بیم را در ذهن شمار زیادی از جوانان افغان ایجاد کرده که سیاست پیشه گان بزرگسال و سالخورده ی افغان؛ از اطرافیان همه چیزفهم رییس جمهور کرزی و چهره های واجب الاحترام نظام گرفته، تا سردسته های شورشیان مسلح؛ جوانان را فقط در سطح ابزار های بی خاصیت و بدور از تفکر و اندیشه ی پویای قرن بیست ویکمی می خواهند که هیچ گونه اراده یی به جز از پذیرش احترام آمیز خواست ها و تفکرات بسته، قبیله یی و قرون وسطایی آنان و قربانی دادن به اندیشه های موهوم قومی و ایدیولوژیک نداشته باشند.
آنچه می توان از این جستار نتیجه گرفت این است که پیام بانکی مون در حد یک متن تشریفاتی که توسط یک مامور اداری نوشته می شود و سپس توسط افرادی بسان دبیرکل سازمان ملل متحد به مناسبت های مختلف از پشت تریبون ها به خوانش گرفته می شود، پذیرفتنی و لوکس به نظر می رسد، اما در جامعه ی ما جوانان به پرداختن بهای ندانم کاری ها، خودخواهی ها و سخاوتمندی های بزرگ تر های خویش محکوم اند، نسل از خودراضی که برای درمان دردهای نهفته و آشکار ناشی از زخم های رسیده بر پیکره جامعه ی افغانی در نتیجه ی رشادت ها و قهرمان پروری های آن، بر نسل جوان کشور است تا پا روی پای آنان بگذارد نه این که پا جای پای آنان بگذارد، چه این که از ذهن های انباشته از خشونت و هنجار های خشونت آمیز نمی توان توقع داشت، تا صادقانه و با تحمل اندیشه ها، خواست ها، علایق و سلیقه های دیگران آنهم درصورتی که این "دیگران" جوانان باشند، به صلح بیاندیشند.









24 سنبله

و اکنون انتخابات مجلس دوم

بلاخره زمان برگزاری دومین انتخابات پارلمانی برای گزینش اعضای مجلس دوم در حالی فرا رسیده که چالش های بزرگی فراراه موفقیت این روند چهره نمایی می کند و این که این انتخابات بتواند دموکراسی نیم بند کنونی را از قربانی شدن در پای تفکرات تندروانه و طالبانی نجات دهد، با تردید های فراوانی روبرو می باشد.
مشکلات امنیتی، فساد اندود بودن روند ها و نهاد های انتخاباتی، شیوه های نه چندان مدنی و حتا در مواردی غیر مدنی مبارزات انتخاباتی نامزدان در کنار سنگینی و نهادینه گی تفکرات بسته و سنتی در ساختار های اجتماعی کشور می توانند، بهره مندی شهرواندان افغان از حقوق مدنی و سیاسی شان در دومین انتخابات پارلمانی در کشور را به چالش فرا بخواند.
برگزاری چند مورد انتخابات در نه سال گذشته، اگرچه روند دموکراتیک کشور را از نظر شکلی به پیش برده و بهره مندی شهروندان افغان از حقوق مدنی و سیاسی شان را به تمثیل گرفت، اما در عمل به دلایل مختلف، پیامد های آن نتوانسته تا روند نهادینه گی هنجارهای دموکراتیک را در جامعه شتاب و پویایی بیش تر ببخشد و دستیابی شهروندان افغان به حقوق اقتصادی و اجتماعی شان به گونه یی که شکننده گی های جامعه ی به ظاهر در حال گذار افغانستان را درمان کند، قوام و قانونمندی ببخشد. چه این که انتخابات رسوا و آگنده از تقلب ریاست جمهوری در سال پار میزان بی علاقه گی مردم به روند جاری در کشور شان را به طرز نگران کننده یی افزایش داده است.
با توجه به آنچه در جریان حدود سه ماه مبارزات انتخاباتی در کشور اتفاق افتاد، نه تنها امیدواری ها مبنی بر این که دستبرد و تقلب در انتخابات پارلمانی کم تر از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته باشد را از بین برده، بلکه برخلاف آنچه به تازه گی نماینده ی ویژه ی دبیرکل سازمان ملل متحد در کابل ادعا کرده، به بد تر بودن وضعیت از این رهگذر اشاره های تکان دهنده یی دارد.
زمان برگزاری انتخابات پارلمانی در حالی فرا رسیده که هم اکنون 1017 مرکز از 6835 مرکز رای دهی در سرتاسر افغانستان به دلیل مشکلات امنیتی از سوی کمسیون انتخابات بسته اعلام شده و شمار ولایت های معروض به تهدیدات امنیتی نیز به تناسب دوران انتخابات ریاست جمهوری سال پار افزایش قابل ملاحظه یی یافته است.
اگرچه گمانه هایی در پیوند با وقوع گونه های مختلفی از تخطی ها و تقلب های انتخاباتی از سوی نامزدان و طرفداران آنان از پیش وجود داشت، اما انتشار خبر هایی مبنی بر چاپ کارت های رای دهی جعلی در پاکستان آنهم توسط نامزدان انتخابات مجلس دوم پرده از روی واقعیت های تلخ تری برمی دارد که اگر نیک دیده شود، انتخابات کنونی را تا سطح یک بازی عوام فریبانه و روندی که بیش تر از فعالیت های مخالفان مسلح و جریان های تندرو دموکراسی نیم بند کنونی را آسیب می رساند، تقلیل ماهیت خواهد داد.
اگرچه نیرو های امنیتی و هم چنان کمسیون انتخابات افغانستان در واکنش به این خبر ها تلاش کرده اند تا اعتماد مردم را نسبت به روند فساد اندود و آگنده از کجروی و استفاده جویی که زیرنام انتخابات مجلس دوم راه اندازی شده است باز گردانند، اما پرسش هایی از این دست که با وجود ادعا های دهان پرکن مسوولان کارت های رای دهی از کجا، چگونه و توسط چه کسانی در اختیار نامزد های ثروتمند قرار داده شده تا آنان در چاپخانه های پاکستان از روی این کارت ها شبیه سازی کنند، این نامزدان در تبانی با چه کسانی از ماموران نهاد های امنیتی و خدماتی و همچنان کمسیون های انتخاباتی شبکه های مافیایی تشکیل داده و کارت های جعلی را از نام مردم در نظام انتخاباتی به گردش بیاندازند و سپس از نام همین مردم وارد معاملات کلان سیاسی و اقتصادی شوند، اذهان مردم را به حدی مغشوش ساخته که گلوپاره کردن های میان تهی مسوولان برای ازمیان برداشتن این کاستی بزرگ برای سرپوش گذاشتن به روی آن راه به جایی نخواهد برد.

از سوی دیگر سکوت و بی مبالاتی نهاد های کشفی و استخباراتی در پیوند با گونه های مختلفی از تخطی های آشکار انتخاباتی از قبیل خرید و فروش کارت های رای دهی و سوزاندن آن ها به خاطر محدود کردن ساحه ی نفوذ نامزدان رقیب، مصرف سرسام آور پول هایی که گفته می شود توسط سازمان های استخباراتی منطقه به خاطر جابجا کردن مهره های دلخواه آنان از نام مردم افغانستان در پارلمان کشور در کارزار های انتخاباتی تزریق شده است، استفاده ی بی حدوحصرمقام های حکومتی محلی که وابسته گان شان نامزد انتخابات اند از امکانات، منزلت و قدرت دولتی به نفع آنان؛ در کنار مسوولیت نشناسی و شریک بودن شماری از مسوولان نهاد های خدمات عامه و انتخاباتی در معاملات فساد اندود انتخاباتی، به واقعیت تلخ دیگری نیز اشاره دارد که همانا خلا ها و کاستی های موجود در قانون انتخابات و مقرره های به ظاهر شفافیت بخش نهاد های انتخاباتی و خدمات عامه است که دست افراد زورمند و ثروتمند را برای انجام هر کاری به خاطر رسیدن به قدرت یا حفظ آن باز نگه میدارد، چه این که گفته می شود بسیاری از افرادی که تقلب گسترده ی انتخاباتی به نفع نامزد حاکم در انتخابات ریاست جمهوری سال پار را سازماندهی و مهندسی کرده بودند، ممکن است هم اکنون به خاطر انجام انتخابات پارلمانی به گونه ی دلخواه، مامور شده باشند که در این صورت کلاه شفافیت و سلامت انتخابات پس معرکه است.
به این صورت آنچه که می توان به مسوولان امنیتی و دست اندرکاران مسایل انتخابات توصیه کرد این است که لازم است تا به جای بازی با کلمات و توجیه عملکرد های ناشفاف و خالی از پشتوانه های عقلانی نهاد های مربوط خویش به شعور مردم افغانستان توهین نکنند و با اذعان به کاستی ها و ناتوانی های خود فضای ملتهب سیاسی کنونی را بیش تر از این به جولانگاه تفکر طالبانی و در مجموع دشمنان دموکراسی سمت و سو ندهند، چه این که در این صورت فرصت ها و زمینه های اندک باقی مانده به خاطر جبران خطا ها و کاستی های روند سیاسی پسا طالبان نیز از دست خواهد رفت.






۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه


"اعلام زمان خروج؛ به دشمن روحیه داده است"

از فرافگنی پیهم تا پذیرش دیرهنگام اشتباهات

در جریان همین هفته خبرنامه یی از جانب دفتر ریاست جمهوری افغانستان منتشر شد که در آن از زبان رییس جمهور کرزی گفته شده بود، ایشان در دیدار با شماری از اعضای مجلس نمایندگان ایالات متحده ی امریکا در کابل، تعیین تاریخ خروج نیرو های امریکایی در جولای 2011 میلادی از افغانستان را به عنوان یکی از عواملی که به "دشمن" روحیه داده است، تلقی کرده اند.
آقای کرزی در این دیدار پیشرفت نکردن نبرد بر ضد تروریزم را به عدم تمرکز بر نابودی پایگاه های هراس افگنان[در بیرون از مرز های کشور] و افزایش تلفات ملکی در بمباران های هوایی نیرو های ناتو وابسته دانسته اند.
این سخنان رییس جمهور کرزی در حالی بیان می گردد که تلاش های وی و اطرافیان اش به منظور تبارز نوعی واگرایی از مواضع غرب و ایالات متحده، در کمتر از دوسال گذشته از عواملی پنداشته می شود که کشور های غربی به ویژه ایالات متحده ی امریکا را در پیوند با قانع کردن افکار عامه در درون این کشور ها برای دوام مبارزه ی بی سرانجام، پیچیده و خالی از بازدهی با هراس افگنی؛ آنهم در صورتی که با یک "شریک غیر قابل اعتماد" در افغانستان روبرو باشند، تحت فشار قرار داد و برای تعیین تاریخ خروج در ناگزیری کسل کننده یی قرار داده بود و در یک چنین وضعیتی بود که رییس جمهور اوباما در نخستین ماه های احراز کرسی ریاست جمهوری کشورش برغم تردید های شمار زیادی از مشاوران نظامی – استراتیژیک کاخ سفید و پنتاگون، جولای 2011 را زمان آغاز خروج نظامیان این کشور از افغانستان اعلام نمود.
اوباما ظاهرا تلاش کرد تا این باور کذایی را از نشانی دولت ایالات متحده ی امریکا به جهانیان و به ویژه جریان های تندرو ریشه دار و دارای ارتباطات گسترده و شبکه یی با سازمان های جاسوسی منطقه – هراس افگنان القا کند که با اعزام 30 هزار نیروی تازه نفس تا کمتر از دوسال دیگر قایله ی جنگ با ترور در افغانستان را به نفع نیرو های جهانی و دولت افغانستان به پایان خواهد رساند و از تابستان سال 2011 روند انتقال مسوولیت ها به نیرو های داخلی افغان و به تبع آن خروج نیرو های امریکایی از این کشور در یک بستر مناسب و مساعد از نظر سیاسی، نظامی، امنیتی و روانی آغاز خواهد شد.
اگرچه از همان آغاز، طرح خروج "پیروزمندانه" نیرو های امریکایی از افغانستان در جولای 2011 ، عملی به نظر نمی رسید؛ اما اکنون که کمتر از یک سال به فرارسیدن زمان پیش بینی شده برای خروج نظامیان امریکایی از افغانستان باقی مانده، نه تنها اوضاع در مسیر خلاف دورنمایی که سیاست گذاران امریکایی از آن ترسیم می کردند، در حرکت است؛ بلکه رییس جمهور کرزی را نیز در وضعیتی قرار داده که بی برنامه گی ها و ناتوانی های خود و اداره ی زیر فرمانش در راستای تامین امنیت و مدیریت بعد داخلی بحران افغانستان را به گونه یی فرافگنی کند که گویا؛ این تعیین تاریخ خروج نیرو های امریکایی افغانستان است که روند چندبعدی و نه چندان پیچیده ی گسترش دامنه ی نفوذ شورشیان مسلح تا دروازه های کابل و مناطق امن شمال کشور را شتاب و توانایی بیش تر بخشیده است.
در حدود یک سال گذشته که نیرو های جهانی و افغان سرگرم مبارزه ی خونین با شورشیان مسلح بوده و در این راستا تلفات و قربانی های زیادی نیز داده اند، دولت افغانستان ظاهرا تلاش های زیادی را به منظور مصالحه با طالبان انجام داده، این روند به ویژه از نشست لندن2 با کسب حمایت جامعه ی جهانی آغاز شد و با برگزاری جرگه ی مشورتی صلح در جوزای سال جاری پی گرفته شد.
با آنکه بر مبنای قطعنامه ی جرگه که برگه ی مشروعیت تلاش های صلح خواهانه ی رییس جمهوری تلقی شده می تواند، ده ها تن از افراد وابسته به طالبان که به اتهام انجام یا قصد عملیات تخریب کارانه در برابر دولت و نیرو های خارجی توسط نیرو های امنیتی بازداشت شده بودند، از زندان های دولت رهایی یافته و بسیاری آنان که بدون شک افغان های صرفا مجبور و ناراضی از دولت که مثلا به دلیل مشکلات اقتصادی یا هم فساد ساری و جاری در دستگاه های خدمات عامه به شورشیان پیوسته باشند، نبوده؛ بلکه سرسپرده گان ایدیولوژیک تفکر تمامیت خواه طالبانی بودند، در نتیجه ی اعمال نفوذ مستقیم و غیر مستقیم سازمان های جاسوسی منطقه به ویژه آی اس آی پاکستان و حاتم بخشی های رییس جمهور کرزی، فرصت و زمینه ی پیوستن دوباره به همفکران هراس افگن خود را به دست آوردند.
همچنان در بیش تر از یک سالی که بازی های سیاسی انباشته با حرص باقی ماندن در سکان قدرت به هر صورت ممکن در انتخابات آگنده از تقلب 29 اسد 1388 بر محوریت آقای کرزی در افغانستان جریان داشت، فراز و فرود های"کشتی نرم" او با بزرگ ترین متحد استراتیژیک روند جاری در کشور– ایالات متحده ی امریکا، مردم افغانستان، همپیمانان بین المللی و افکار عامه ی جهانیان را به خود مشغول کرده بود و سازمان های جاسوسی کشور های همسایه در توامیت با جریان های تندرو از یک طرف روند تجهیز، تمویل و آموزش شورشیان را شتاب بخشیدند.
از جانب دیگر موجی از تبلیغات رسانه یی و تربیت دسته های تبلیغی به منظور بزرگنمایی شورشیان و توجیه فعالیت های هراس افگنانه ی آنان با استفاده از احساسات دینی و هنجارهای سنتی - قبیله یی موجود در جامعه ی افغانی به شدت دست به کار شدند و این روند به سرعت و قدرت سرسام آوری ادامه یافت که حتا اتفاق هایی از نوع حمله ی انتحاری که در روز انجام مراسم تحلیف کابینه ی پس از انتخابات رییس جمهور کرزی انجام شد.
هم چنان خنجر کشیدن سربازان اردو و پولیس ملی بر رخ همکاران جهانی شان، گمانه هایی را مبنی بر این که شورشیان در نهاد های امنیتی کشور نیز رخنه کرده اند، را قوت بیش تر بخشید.
از سوی دیگر عدم قاطعیت رهبری دولت در برابر شورشیان و التماس های مقطعی رییس جمهوری به سردسته های شورشیان، به قدرت گرفتن هرچه بیش تر تفکر طالبانی تا سطحی که گماشته گان آنان در صدد توجیه وحشت آفرینی های آنان برآمده، انجامیده است، که گفته می شود در سایه ی حضور سنگین جریان ها و افراد تندرو در درون دستگاه دولتی افغانستان و همچنان افراد و دسته هایی که از ورای عصبیت های قومی با طالبان هم گرایی دارند، سرعت بیشتری گرفته و نتیجه آن شده است، که برخی ازاین جریان ها در انظار عامه مثلا حمله های انتحاری را عملیات استشهادی بخوانند؛
این که ریشه ها، پناه گاه ها و پرورشگاه های هراس افگنان در خاک پاکستان قرار دارد، اکنون به هیچ کس پوشیده نیست، اما فرافگنی تمامی ضعف ها، ناتوانی ها، بی برنامه گی ها و ناصداقتی های دولت به رهبری کرزی در مدیریت بحران افغانستان به سوی مولفه ها و فرایند های ثبات محور به همان اندازه مغالطه آمیز به نظر می رسد که جامعه ی جهانی مبارزه برضد ترور را از عینک های پاکستان ببیند و ملیارد ها دالر را در حالی در اختیار این کشور قرار دهد که اطمینان نداشته باشد این پول ها برای مبارزه با هراس افگنی به مصرف می رسد یا به خاطر تقویت آن.
با توجه به آنچه اکنون در افغانستان جریان دارد، به ویژه این که در زیر ریش هزاران تن از نظامیان ناتو و نیرو های امنیتی افغان، شورشیان مسلح می توانند دایره ی نفوذ خود را گسترش دهند، می توان این تز نه چندان خردمندانه ی مقامات افغان را به چالش فرا خواند که می گویند "تروریزم در روستا های افغانستان نیست"، زیرا تا هنگامی که زمینه های اجتماعی پرورش تفکرات تندروانه و طالبانی در روستا های افغانستان، رکن های سه گانه ی نظام افغانستان - پارلمان، حکومت، دستگاه قضایی و همچنان مراجع دینی و به این تازه گی ها هم رسانه های کشور وجود داشته باشد، اگرهم نبرد با هراس افگنی به پایگاه ها و مراجع تمویل و تجهیز آنان کشانده شود، بازی خونین و جهنمی موجود در افغانستان و منطقه را پایانی متصور نیست و نه هم افغانستان مجال پیوستن به کاروان مدنیت، احترام به حقوق بشر و نهادینه سازی ارزش های شهروندی و تامین عدالت را خواهد یافت.
به این صورت لازم است تا رییس جمهور کرزی با آگاهی از این اصل به سخن فرسایی در مورد رویداد ها و روند های جاری در کشور بپردازند زیرا، پیامد های مثبت و منفی فرمایشات آنان بالای سرنوشت، روحیه و حتا مرگ و زندگی شهروندان این کشور اثر گذار است و در چند سال گذشته چه بسا از مردم افغانستان به ویژه آنانی که در جبهه های داغ نبرد در برابر طالبان / هراس افگنانی که ایشان گاهی آنان را برادر خطاب می کنند و گاهی هم دشمنان مردم افغانستان، قربانی شده اند.
در نتیجه ی موضع گیری های مقطعی، ناسنجیده و غیر واقعبینانه ی رییس جمهور کرزی و مشاوران همه چیز فهم او از نشانی مردم افغانستان، ممکن است جامعه ی جهانی و کشور هایی که روزانه فرزاندان شان را در مصاف با طالبان/هراس افگنان قربانی می کنند، برخلاف میل و اراده ی مردم در پیوند با مسایل افغانستان برای خروج زودهنگام از جغرافیای بحران تصمیم بگیرند که در آنصورت اعتراف سخاوتمندانه به اشتباهات و برخورد های ناسنجیده با مسایل کلان کشوری نیز اقدام دیرهنگامی خواهد بود که حیثیت تجویز داروی تاریخ گذشته به درد ناسور و جانکاه ساری و جاری در پیکر دردمند جامعه ی افغانی را خواهد داشت.



سوم سنبله

از خوش بینی جنرالان آمریکایی تا امیدواری های دشمنان افغانستان

درهفته های اخیر خوش بینی ها بدبینی ها در مورد دورنمای جنگ افغانستان نوسان بیش تری یافته است.
جنرالان امریکایی دیدگاه های متفاوتی در پیوند با این جنگ بی سر انجام ارایه می دارند، مقامات افغان تلاش می کنند انتقادات مطرح شده در پیوند با ناکاره گی ها و ناتوانی های شان را با لفاظی عوام فریبانه یی پاسخ بگویند، سیاست پیشه گان موافق و مخالف گرم سیاست بازی و روزمره گی اند، نامزدان انتخابات پارلمانی از بام تا شام برای مردم شعار های گزاف می دهند، کسبه کاران کابل و دیگر شهر های کشور، اگر از شر حمله های کور هراس افگنانه و یا هم زور گویی های جنگ سالاران در امان بماندند، در پایان هر روز با پول یک لقمه نان "حلال" به خانه بر می گردند، دهقانان این سرزمین یا تریاک و چرس می کارند یا هم با کاشتن گندم و جواری و شالی در کشتزار های شان لقمه نان بخور و نمیری برای فزرندان شان درمی آورند و مشاوران و نزدیکان رییس جمهوری و دیگر بلند پایه گان نظام هم به حدی از فهم و فراست برخوردار شده اند که در یک روز می توانند به اندازه ی معاش یک ساله ی آموزگاران لغمان و دایکندی و فراه و بدخشان و دیگر بخش های "ملک خداداد افغانستان" پول در آورند، روزانه بر بنیاد آمار های رسمی به صورت میانگین بین سی تا چهل تن از جوانان افغان در لباس پولیس، اردو و استخبارات در مصاف با برادرخوانده های رییس جمهوری (طالبان و حزب اسلامی حکمتیار) جام شهادت می نوشند و چهار تا شش تن از همسنگران آنان که از جوامع رفاه به خاطر "بحران زدایی" به این جغرافیای قاتل آمده اند، نیز به "جهنم" فرستاده می شوند، مشروعیت و عدم مشروعیت نظام سیاسی برآمده از انتخابات رسوای 29 اسد پارسال و آنهمه افتضاحی که در این انتخابات به خاطر تداوم قدرت حامد کرزی به عنوان رییس جمهور افغانستان به میان آمد، اینک در بهبوهه ی سیاست بازی های افغانی، منطقه یی و جهانی به فراموشی سپرده شده و به این صورت چرخه های قدرت و سیاست در سرزمین شهید پرور و قهرمان خیز افغانستان در گردش است.
از سوی دیگر در حالی که جنرالان اردوی امریکا و سخنگویان نهاد های امنیتی افغانستان از پیش رفت های شان در عملیات های نظامی سخن می گویند، کمسیون انتخابات از بسته شدن 900 مرکز رای دهی در بخش های وسیعی از25 ولایت کشور به دلیل مشکلات امنیتی خبر داده و بسیاری از نامزدان همه چیز فهمی که در جریان زیادپاین ها (مبارزات انتخاباتی) با وجود چاپ و تکثیر عکس ها و بیلبورد های "جگه شمله" دار توانایی رفتن به محلات نا امن را از دست داده اند، چشم امید خود برای تکیه زدن به چوکی "نماینده گی ملت" شبکه های مافیایی رای فروشی و تقلب سالاری را قرار داده اند، هم اکنون در بسیاری مناطق امن و نا امن کشور بسان نیمه های دهه ی هفتاد خورشیدی افراد بیشماری از نام عالمان دینی که در مدرسه های پاکستان درس خوانده اند، مردم را آزادانه به جهاد در برابر نیرو های خارجی فرا می خوانند، انتخابات را رسم یهودی و نصرانی قلمداد می کنند حتا گفته شده که در برخی موارد از خواندن نماز جنازه بالای کشته شده گان اردو و پولیس افغانستان خود داری می کنند که آرام آرام زمینه ها برای برقراری دوباره ی حکومت جهل و بربریت طالبانی فراهم می نمایند و سازمان های جاسوسی منطقه در تلاش اند تا با استفاده از دست پروردگان خود، ساختار های اجتماعی به شدت عقب مانده ی کشور که ظاهرا از هضم آموزه ها و هنجار های دموکراتیک ناتوان پنداشته می شوند، برای پذیرش ایده ی تکرار تاریخ آماده می سازند.
همین اکنون شیرازه های اصلی قدرت افغانستان از راس تا قاعده در انحصار افراد و دسته هایی قرار دارد که خود از دامن جنگ سربرآورده وتجربه ی هشت سال گذشته ی کشور نشان داد که اندک ترین ذهنیتی برای سازنده گی ویرانی های ناشی از سه دهه بحران در سرندارند و در این مدت مراجع فساد اندود قدرت را در شکل ها و سیما های گوناگون آن قبضه کرده و درسایه حضور سنگین و پرخرج جامعه ی جهانی فرصت ها و زمینه های کم نظیری را برای ثروت اندوزی و تحکیم پایه های قدرت در اختیار این نسل پر ادعا اما ناتوان و بی ابتکار قرار داده تا با خبره گی و کارفهمی تقدس مابانه یی، به تاراج محترمانه ی دارایی های عامه و کمک های جامعه ی جهانی ادامه دهند و فرصت های بی نظیر ناشی از حضور پرقدرت ترین کشور های جهان در افغانستان را در پای تفکرات تندروانه و ایدیولوژیک از یکسو و عصبیت های قومی و نژادی از جانب دیگر، قربانی کنند.

به این صورت می توان گفت که خوشبینی ها و بدبینی هایی که گاه ناگاه از سوی جنرالان امریکایی در پیوند با این جنگ بی سرانجام مطرح می شود، شاید هرکدام آنها برای گفته های خود توجیه هایی داشته باشند، اما تصویر دقیق از وضعیت موجود و اثرگزاری تلاش های انجام شده در راستای اعمار صلح در سطح داخلی و مبارزه با هراس افگنی در سطح بین المللی را می توان در چشم های آن بخش از ساکنان مناطق جنوبی و جنوب غربی و به این تازه گی ها در دیگر مناطق کشور دید که می گویند حاکمیت دولتی به جاده هایی که در سال های اخیر قیرریزی شده اند، محدود است و این که شورشیان مسلح در چندکیلومتری فرماندهی پولیس فلان ولایت یا فلان ولسوالی توان این را یافته اند تا زنان را شلاق بزنند، سنگسار کنند و آنانی که در نهاد های حکومتی کار می کنند را به چوبه های دار آویزان کنند، به دقت و تاملی نیاز دارد که اگر این دقت و تامل از سوی کاخ نشینان اطراف رییس جمهور کرزی و هم پیمانان جهانی آنان صورت نگیرد؛ دیری نخواهد گذشت که دشمنان قسم خورده ی عزت، آرامش، صلح و ثبات پایدار افغانستان به خود بگویند، "یادمان باشد که روز و روزگار خوب است و همه چیز بر وفق مراد.
"






۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

آزمون و خطای دموکراسی در افغانستان؛

از مودل جفرسون تا باج دهی به تفکر طالبانی



"در امریکا هیچ کس به این باور نیست که این کشور در افغانستان به خاطر تامین دموکراسی نمادین ازنوع مودل جفرسون (پدر قانون اساسی امریکا) حضور دارد، بلکه این کشور به خاطر مبارزه با هراس افگنی و تهدید هایی که از ناحیه ی این پدیده متوجه امنیت ملی امریکا در افغانستان است، حضور دارد."
این جمله ها بخشی از تازه ترین سخنان باراک اوباما رییس جمهوری ایالات متحده ی امریکا است، كه در پیوند با مسایل افغانستان ابراز کرده است.
اگرچه مفهومی که میتوان از این اظهارات اوباما گرفت، در سخنان وی و دیگر بلندپایه گان نظام این کشور در گذشته نیز قابل درک بوده است، اما با توجه به شرایط موجود و دورنمای تاریکی كه از تامین دموکراسی، حقوق بشر، عدالت و نهادینه سازی هنجار های مدنی و ارزش های شهروندی در افغانستان وجود دارد؛ به زبان آوردن این گونه سخنان از زبان بزرگ ترین پشتیبان روند جاری در افغانستان از جهت های مختلفی درخور تامل است.
تغییر رویکرد ایالات متحده ی امریکا در پیوند با مسایل افغانستان پس از تغییر رهبری در این کشور تاحدود زیادی قابل پیش بینی بود، اما از آنجایی که دموکراسی نوپای افغانستان با چالش های فزاینده یی روبرو بوده و به عقیده ی برخی از آگاهان مسایل اجتماعی شمار دشمنان آن نه تنها در افغانستان بلکه در منطقه به مراتب بیش تر از دوستان آن است، این رویکرد ها جسارت بیش تری را نصیب جریان های تندرو واپس گرا کرده تا تمامی ابزار های دست داشته ی شان را برای زمین گیر کردن کشور های پشتیبان دموکراسی و مسخ کردن هرچه بیش تر چهره ی این ارزش بشری در ذهن و ضمیر مردم به ویژه بخش های فقیر و ناآگاه جامعه ی روستایی افغانستان بکار ببرند.
در واپسین ماه های ریاست جمهوری جورج بوش هنگامی که باراک اوبامای پیروز در انتخابات ریاست جمهوری امریکا برای رهبری امریکا در چهار سال آینده آماده گی می گرفت، شماری از کارشناسان مسایل سیاسی و استادان دانشگاه های امریکا با اذعان به این که افغانستان یک جامعه ی بسته، سنتی و قبیله یی است به باراک اوباما توصیه کردند که راهبردهای دولت خود در پیوند با مسایل افغانستان را روی محورها و مولفه هایی استوار سازد که هدف از آن صرفا تامین منافع ملی امریکا و تامین مصوونیت شهروندان امریکایی در داخل و خارج این کشور بوده و از راه اندازی برنامه هایی که زمان گیر و خرج بردار بوده و نتایج زودرسی در پی نداشته باشد، دوری گزیند.
این کارشناسان تلویحا اوباما را به برخورد نظامی گرانه با مساله ی افغانستان فراخوانده و به وی گوشزد کرده بودند که نباید پاجاپای جورج بوش گذاشته و خود را بیش از این درگیر مسایل افغانستان نماید.
اگرچه در آن زمان این دیدگاه ها در سطح مشوره های کارشناسانه مطرح بود اما اعلام نخستین راهبرد اوباما در مورد افغانستان و پاکستان به گمانه های موافق و مخالف در این مورد پایان داد و اوباما دقیقا پروژه ی افغانستان دولت خود را بر روی برنامه های کوتاه مدتی متمرکز کرد که بازدهی زودهنگام داشته باشد و در سخنرانی پرشوری که هنگام اعلام راهبرد تازه اش داشت نیز کم ترین اشاره یی به تعهدات پارینه ی اسلاف جمهوری خواه اش در پیوند با تامین دموکراسی، رعایت احترام به حقوق بشر و نهاینه سازی ارزش های مدنی و شهروندی در افغانستان نداشت.
از آن پس نمایه های این رویکرد تازه در بسیاری از عملکرد های امریکایی ها در عرصه های ملکی و نظامی پدیدار بود. نیرو های نظامی این کشور افزایش قابل ملاحظه یافت تا به تعبیر نظریه پردازان کاخ سفید و پنتاگون برچیدن بساط طالبان و القاعده در افغانستان را شتاب بیش تر ببخشد و در عرصه های غیرنظامی نیز پافشاری و تاکید کردن روی ارزش های جهان شمولی بسان دموکراسی و حقوق بشر جای خود را به اغماض در برابر ندانم کاری ها و سیاست بازی های تیم حاکم و سپس مشغولیت های ناشی از"کشتی نرم" رییس جمهور کرزی داد و به هر اندازه که زمان جنگ در افغانستان طولانی تر شده می رود، دلزده گی و سرخورده گی بزرگ ترین همپیمان روند جاری در کشور از سردادن شعار های کلان، پرخرج و زمان بردار، پدیدار تر می شود.
اروپایی ها و دیگر هم پیمانان
در هشت سال گذشته تصور غالب در ذهن شماری از فعالان جامعه ی مدنی و مدافعان حقوق بشر این بود که اروپایی ها تعهد و پایداری بیش تر و صادقانه تری نسبت به امریکایی ها در ارتباط به تامین دموکراسی و نهادینه سازی احترام به حقوق بشر و ارزش های شهروندی در افغانستان از خود تبارز داده اند. اما پس از اعلام راهبرد تازه ی اوباما در سال گذشته ی میلادی، شمار زیادی از هم پیمانان اروپایی ایتلاف جهانی ضد ترور نیز با درک نارضایتی افکار عامه در پیوند با دراز شدن زمان جنگ، مصرف بی رویه و سرسام آور کمک ها و افزایش تلفات نظامیان کشور های شان در افغانستان، در رابطه با رویداد ها و چگونه گی سمت و سوی وقایع در افغانستان اغماض و بی تفاوتی پیشه کردند.
هنگامی که انتخابات رسوای 29 اسد سلامت، سیالیت و نهادینه گی دموکراسی نوپای افغانستان را به پرسش های کلانی روبرو کرد و افشای تقلب های گسترده ی انتخاباتی نخست توسط نهاد های جهانی و رسانه های داخلی و سپس تایید آن از سوی کمسیون شکایات انتخاباتی و در نتیجه کشانده شدن انتخابات به دور دوم، روند جاری در کشور را به یک تکانه ی سرنوشت ساز نزدیک کرده بود، این مهر تایید گذاشتن نماینده گان جامعه ی جهانی در راس سازمان ملل متحد و ایالات متحده ی امریکا و شمار دیگری از کشور های غربی بود که مشروعیت نامشروع اداره ی برآمده از انتخابات را به رسمیت شناخت و چهره ی ممسوخی از یک نهاد به ظاهر دموکراتیک را برای 5 سال دیگر بالای مردم افغانستان تحمیل کرد. این موضوع در کنار مداخله های طمع ورزانه ی کشور های همسایه و جنگ روانی که شورشیان و پشتیبانان منطقه یی آنان در برابر روند کنونی افغانستان راه اندازی کرده اند، چالش های بزرگی را فراراه نهادینه گی و بومی سازی دموکراسی و ارزش های نوین شهروندی در افغانستان قرار داد.
زمینه های داخلی
از آنجایی که بر مبنای تحلیل های جامعه شناختی، راه اندازی و پیش برد فرایند های اجتماعی به ایجاد بستر ها و فراهم آوری زمینه های زمان مند و ابزارمندی در درون ساختار های اجتماعی نیازمند می باشد، تامین دموکراسی و نهادینه سازی ارزش های مدنی و هنجار های شهروندی در جامعه ی سنتی، بسته و قبیله یی بسان افغانستان کار ساده و روبنایی نیست که بتوان با راه اندازی روندی بسان آنچه از کنفرانس بن تا اکنون آنهم در زیر سایه ی سنگین نیرو های نظامی از حدود 40 کشور جهان در این کشور جریان داشته، به آن دست یافت. بلکه از یک طرف روند جاری در این کشور از نقض ها، اشتباهات، کم کاری ها، ناتوانی ها و ناصداقتی های فروانی رنج می برده و از جانب دیگر پشتیبانی همه جانبه و نیرومند جامعه ی جهانی از روند جاری پر از آزمون و خطای کنونی در افغانستان هنگامی که کودک نوپای دموکراسی در این جغرافیا پا بگیرد و مسیر پر از فراز و فرود تکامل و نهادینه گی را بپیماید، تا مدت ها ضروری و الزامی به نظر می رسد. چه این که اکنون به دلایل مختلف بسان بی برنامه گی و بی باوری بلندپایه گان نظام سیاسی کشور و ضعف جریان ها و افراد طرفدار دموکراسی، از یک طرف عوامل ضد دموکراسی در درون ساختار های دموکراتیک و با استفاده از امکانات و زمینه هایی که همین دموکراسی به تعبیر شماری از منتقدان آن "غربی" به ارمغان آورده و در اختیار جریان های واپس گرا و ایدیولوژیک درون و بیرون نظام قرار داده، رشد کرده و روز تاروز فربه و فربه تر شده می روند.
از جانب دیگر جریان های تندرو و خشونت پیشه یی که دشمن اصلی آنان دموکراسی و ارزش های منبعث از آن بوده و سال های سال از رهگذر چسپیدن به سنت ها، عصبیت های کور قبیله یی و واپس گرایانه کسب قدرت و شهرت و ثروت کرده اند، در سایه ی پشتیبانی و طمع ورزی سازمان های جاسوسی منطقه و شبکه های هراس افگنی سلامت و سیالیت روند دموکراتیک کنونی را به چالش کشیده اند.
در همین حال نبود تدبیر و اراده ی تعریف شده، دقیق و به مقتضای شرایط عینی و ذهنی موجود در جامعه در ذهن و ضمیر دولتمردان، داعیه داران دموکراسی و آنانی که در نه سال گذشته ثروت های کلانی را با استفاده از نام دموکراسی، حقوق بشر، جامعه ی مدنی و مفاهیمی از این دست از محل کمک های جامعه ی بین المللی به جیب زده اند، عامل دیگری است که ناقوس ناکامی روند جاری در افغانستان را به صدا در می آورد.
با این حال به نظر می رسد که نه باراک اوباما و نه هم هیچ رهبر و رییس جمهور و نخست وزیر و وزیر امورخارجه ی کشور های دیگر مسوولیت اصلی تامین دموکراسی و نهادینه سازی ارزش های مدنی و هنجار های شهروندی در افغانستان را به عهده ندارند بلکه این دولتمردان، روشنفکران، فعالان سیاسی، مدافعان حقوق بشر و در نهایت مردم افغانستان اند که باید به خود بیایند و در مسیر دشوار، چند بعدی و پر فراز و فرود تامین و نهادینه گی دموکراسی در کشور را بپیمایند و هم زمان به نسل جوان افغانستان فرصت ها و زمینه های لازم برای گام برداشتن صادقانه و آگاهانه در این مسیر را فراهم نمایند، تا بدون اثر پذیری از ایدیولوژی های واپس گرایانه و تمامیت خواهانه راه خود را از نسل سیاست پیشه ی کنونی که ویرانگری تقدس مآبانه بارز ترین ویژه گی های رفتاری آن ها را می سازد، جدا ساخته و برای نهادینه سازی دموکراسی در کشور شان تلاش نمایند و با ایفای نقش به عنوان شهروندان آگاه، دستکم بار سنگین خشونت آفرینی و وحشت زایی ساکنان کنونی جغرافیای بحران را در آینده های نه چندان دور از شانه های ملت های آزاد جهان برای همیشه به زمین افگنند.






6 اسد

از دست ناپيداي نفاق افگنان تا باج دهي به دشمنان دموكراسي

كثرت رسانه ها در افغانستان پس از طالبان يكي از چشم گير ترين و اثرگزار ترين پديده هاي اجتماعي پنداشته مي شود اما اين پديده شايد به نتاسب گسترده گي اش با آزمون و خطاها و همچنان چالش هاي شناخته و ناشناخته ي بيشماري روبرو بوده است.
در چند سال گذشته هرگاه مسوولان رده هاي مختلف نظام سياسي و نهاد هاي مدني و رسانه يي كشور زبان به سخن گفتن در مورد رسانه ها مي گشوده اند، رضاييت از كثرت رسانه ها، نارضايتي از برخي برنامه هاي آنان و در مواردي هم ارايه كردن آمار بلند و بالا از فهرست رسانه هايي كه در گونه هاي مختلف از وزارت اطلاعات و فرهنگ جواز فعاليت دريافت كرده اند، از كليدي ترين محور هاي صحبت هاي آنان پنداشته شده مي توانست، اما سر از روز سه شنبه 5 اسد 1389 بايد اين جمله را نيز به فرمايشات شان بيفزايند كه يكي از ده ها تلويزيون خصوصي افغانستان شايد براي مدت معيني ياهم براي هميشه از سوي حكومت افغانستان "مسكوت" شد.
بسياري از ارباب دانش و انديشه را باور بر اين است كه افغانستان سرزمين تناقض ها است، در اين كشور مثال هاي تكان دهنده يي از بسياري قدرتمندي و نهادينه گي عواملي كه در مقاطع مختلف و در بخش هايي از اين كره ي خاكي انسان ها را در برابر هم قرارداده و از تمامي داشته هاي مادي و معنوي آنان قرباني گرفته است را مي شود به ساده گي مشاهده كرد.
اگر انسان هاي متعصب و تندرو از اطراف و اكناف دنيا به افغانستان مي آيند تا تضاد سنت و مدرنيته را از وراي آدم كشي و وحشت آفريني زيرنام جهاد تمثيل كنند، يا در اين سوي خط بيش از 40 كشور جهان با انديشه ها، سياست ها، منافع و ديدگاه هاي مختلف در جغرافياي بحران خيز و بحران پرور افغانستان در كنار هم قرار مي گيرند تا ظاهرا مبارزه ي جهاني در برابر هراس افگني، افراطيت و واپس گرايي را سامان و سازمان ببخشند، موضوع ساده و پيش پا افتاده يي نيست كه بتوان آنرا فقط و فقط از رهگذر فعل و انفعالات سياسي و گلو پاره كردن هاي خشك و در بسياري موارد عوام فريبانه ي دست اندركاران داخلي و ياهم بازيگران جهاني و منطقه يي مسايل افغانستان تحليل و ارزيابي كرد.
ساختار اجتماعي به شدت عقب مانده و تفكرات ريشه دار سنتي حاكم بر ذهن و ضمير بسياري از ساكنان افغانستان و بخش هايي از مناطق قبايلي پاكستان از يك طرف ساكنان اين مناطق را در چنبره ي مناسبات بسته قبيله يي و عصبيت هاي به ظاهر هنجارمند قومي نگه داشته و از جانب ديگر برنده ترين و اثرگذار ترين ابزاري بوده كه قدرت هاي فرامرزي منطقه يي و جهاني و همچنان بازيگران داخلي كارزار سياست در افغانستان در سه دهه ي گذشته به بهترين صورت ممكن از آن سود برده اند و تقريبا در سرتاسر تاريخ معاصر افغانستان، تمامي حركت هايي كه باج دهي به خاستگاه هاي سنتي قدرت را پيشه نكرده و يا از اين خاستگاه ها به مثابه ي سلاح استفاده نكرده محكوم به شكست بوده و تماميت خواهي جريان هاي تندرو و ايديولوژيك اين جريان ها را اگرهم گاهي به بالاترين مراتب و مناسب قدرت دست يافته اند، از سرير نخوت به زير كشانده و به ديار ناپيدار رخوت و اضمحلال رهنمون ساخته است. كه آشكار ترين نماد ها و نمود هاي اين واقعيت تاريخي را از جنگ هاي افغان – انگليس و واكنش هايي كه باعث از ميان رفتن حاكميت شاه امان الله شد، تا فعل و انفعالات سياسي و اجتماعي جاري در كشور مي توان مشاهده كرد.
با اين پيش درآمد نه چندان مرتبط، مي توان به اين پرسش كليدي پرداخت كه جايگاه رسانه هاي افغانستان دستكم در شرايط كنوني و در كمتر از يك دهه ي گذشته از كدامين رهگذر قابل تامل است؟
از نه سال پيش كه مردم افغانستان به مراتب بيش تر از امروز به آينده اميدوار بودند، واژه ها و مفاهيمي بسان دموكراسي، حقوق بشر و جامعه ي مدني بازار گرم و سود آوري را براي شماري از افراد فراهم كرد و قايله ي ريشه داري بنام طالبان تا همين سه چهار سال گذشته خاتمه يافته تلقي مي شد و در حالي كه روند كند بازسازي، ضعف حاكميت قانون و تلاش هاي قانون گريزانه ي جنگ سالاران به خاطر تثبيت جايگاه خود در ساختار قدرت در سطح ملي و محلي، زمينه هاي فاصله گرفتن مردم از حاكميت نوپا و روندي كه در سايه ي حمايت تفنگداران بين المللي در جغرافياي بيگانه ستيز افغانستان آغاز شده بود با گذشت زمان مساعد تر مي شد، رسانه ها از نظر كمي به گونه ي سرسام آوري مسير رشد و گسترش تا اطراف و اكناف افغانستان را مي پيمودند و اين روند هنوز هم ادامه دارد.
از آنجايي كه روند به ظاهر دموكراتيك كنوني با آنكه با تصويب قانون اساسي و برگزاري انتخابات رياست جمهوري و سپس مجلس نمايندگان و شورا هاي ولايتي از نظر شكلي مسير نهادينه گي را پيمود اما به دلايل مختلف نتوانست پويايي و سياليت لازم براي سمت دهي ابزارمند وهنجارمند افكار عامه به سوي پذيرش مولفه هاي دموكراسي، رعايت احترام به حقوق بشر و تامين عدالت برخوردار شود، از يك طرف نهاد هاي دموكراتيك در خدمت افراد و دسته هاي ضد دموكراسي قرار گرفتند و از جانب ديگر روند كلي اوضاع و درك نادرست جامعه ي بين المللي از واقعيت هاي اجتماعي افغانستان زمينه هاي ابتكار عمل را در اختيار سازمان هاي جاسوسي منطقه و شبكه هاي هراس افگني قرار داد تا پوتانشيل هاي دست داشته ي خويش براي بحران آفريني در افغانستان را به فعليت در آورده و با تمويل و تجهيز شورشيان طالبان و حزب اسلامي در ظرف كم تر از 5 سال وضعيتي را ايجاد كردند كه نه تنها دموكراسي در حال قرباني شدن در پاي تفكرات تندروانه و عصبيت هاي قرون وسطايي قومي – قبيله يي است، بلكه جامعه ي جهاني پس از نه سال جنگ طاقت فرسا، مصرف مليارد ها دالر و قرباني شدن هزاران تن از فرزندان جوامع مرفه بشري، بدون اين كه به اهداف از قبل اعلام شده گه همانا نابودي هراس افگنان و تامين صلح و دموكراسي در افغانستان بود، رسيده باشند؛ آهنگ خروج از جغرافياي بحران دارند.
اگرچه حضور چشمگير رسانه ها تاثيرات قابل ملاحظه يي بر روند تحولات سياسي و اجتماعي در كشور داشتند، اما اين حضور هيچگاه از نظم يافته گي لازم براي ارايه ي تصوير شفاف از واقعيت هاي افغانستان در حال گذار از جنگ و بحران به سوي صلح و همزيستي مسالمت آميز و خلق فرايند هاي ثبات محور برخوردار نبوده است.
زيرا به هر اندازه يي كه به شمار رسانه ها به ويژه رسانه هاي ديداري افزوده شد، اين رسانه ها يا تنظيمي از آب در آمدند يا قومي و ياهم مذهبي كه به اين صورت جبهه ي طرفداران دموكراسي، تامين عدالت و رعايت احترام به حقوق بشر روز تا روز تضعيف شد و در كنار اين بسياري از رسانه هايي كه با بدست آوردن پول از كشور ها و سازمان هاي بين المللي به عنوان رسانه هاي آزاد مطرح شدند، با برخورد تجاري و ابزارگرايانه ي محض با قضاياي جاري و در مجموع كار رسانه يي در كشور و با پخش بي رويه ي فراورده هاي نشراتي بيروني و عدم درك درست از مخاطبان و تاثيري كه اين فراورده ها بر روان اجتماعي كشوري كه هنوز در لبه هاي پرتگاه سقوط به ناامني و بي ثباتي قرار دارد، مي گذارد؛ بيش تر از رسانه هاي ايديولوژيك و قومي، قامت دموكراسي را خميده كردند و با برخورد غير مسلكي و بدور از تحليل پيش از نشر و بعد از نشر فراورده هاي رسانه يي حساسيت هايي را دامن زدند كه ذهنيت بسياري از شهروندان روستايي و آناني كه به بازي گرفتن اعتقادات آنان در سه دهه ي گذشته تنور داغ نبرد استخباراتي و نظامي قدرت هاي بزرگ در افغانستان را گرم نگه داشته بود؛ را در برابر روند جاري در كشور و در كنار شورشيان مسلح قرار داد.
اگرچه نارضايتي مقامات حكومتي و جريان هاي تندرو داخل نظام از نحوه ي نشرات رسانه ها از گذشته نيز قابل مشاهده بود، اما روز سه شنبه حكومت افغانستان دستور "مسكوت" نمودن تلويزيون خصوصي امروز را به اتهام دامن زدن اختلافات مذهبي و برهم زدن وحدت ملي صادر نموده و مسوولان آن را به نهاد هاي عدلي و قضايي كشور معرفي كرده است.
اگرچه شماري از برنامه هاي تلويزيون امروز در پيوند با مسايل مذهبي در ماه هاي گذشته نيز واكنش شماري از رسانه هايي كه گفته مي شود از سوي رژيم مذهبي ايران حمايت مالي مي شوند و سفارت ايران در افغانستان را بر انگيخته بود و شماري از حلقات مذهبي – ايديولوژيك از برنامه هاي آن انتقاد كرده بودند. اما پادرمياني اتحاديه ي ملي ژورناليستان و وزارت اطلاعات و فرهنگ به رويارويي تلويزيون تمدن و امروز خاتمه داد.
اما در اين اواخر با گرم شدن بازار مبارزات انتخاباتي مجلس نمايندگان اين تلويزيون به افشاگري آنچه كه توطيه هاي رژيم ايران و جريان هاي مرتبط با آن در افغانستان خوانده شد، اقدام كرد، شوراي وزيران حكومت افغانستان نشرات اين تلويزيون را منافي جدي و خطر شديد براي حاكميت دولت خواند و بلافاصله رييس جمهور كرزي دستور توقف نشرات اين تلويزيون را صادر نمود كه روز سه شنبه اين دستور به اجرا در آمد.
با آنكه توقف نشرات اين تلويزيون به نشرات "تفرقه افگنانه" ي آن در هفته هاي اخير مرتبط دانسته شده، اما از آنجايي كه گفته مي شود رژيم مذهبي ايران نفوذ گسترده يي در درون و بيرون ساختار نظام افغانستان دارد و حلقات مرتبط با اين كشور در گذشته نيز دل خوشي از تلويزيون امروز نداشتند و لقب هاي امريكايي، اسراييلي را به اين رسانه مي دادند، زياد دور از انتظار نيست كه فشار هاي وارد شده از سوي ايران در اين تصميم حكومت افغانستان اثر گذار بوده باشد چه اين كه تلويزيون امروز در نشر آهنگ ها و فيلم هاي داخلي و خارجي نيز آزاد تر از ديگر تلويزيون ها عمل مي كرد كه اين موضوع نيز مي تواند، حربه هايي را در اختيار حلقات تندرو قرار داده باشد تا از اين فرصت پيش آمده استفاده نمايند.
اما بخشي از مشكل به خود تلويزيون امروز و گرداننده گان نيز بر مي گردد كه در نشرات خود ارزش ها و هنجار ها و واقعيت هاي اجتماعي و آسيب پذيري هاي روند جاري در كشور را كم تر رعايت مي كرده و تا حدود زيادي خود زمينه هاي "مسكوت" شدن خود را در درون ساختار بي سامان و بدور از سنجه هاي ژورناليزم نوين خويش پرورده است.



29 سرطان

نشست كابل نقطه ي تلاقي يا تضاد ديدگاه ها؟

كابل روز سه شنبه ميزبان بزرگ ترين كنفرانس بين المللي در نوع خود بود. وزيران خارجه و نماينده گان حدود هفتاد كشور و سازمان بين المللي از حدود ساعت نه بامداد تا سه پس از چاشت روز خسته كننده يي را سپري كردند تا باشد بي برنامه گي ها و ندانم كاري هاي نه سال گذشته را شكل و سيماي تازه تري ببخشند.
بررسي چالش هاي موجود فراراه تامين ثبات و پايان دادن به بحران جاري در افغانستان از وراي انتقال مسووليت تامين امنيت افغانستان به نهاد هاي امنيتي و دفاعي داخلي، ادغام مجدد شورشيان به روند صلح و مبارزه با فساد اداري از كليدي ترين محور هاي مورد بحث در اين كنفرانس بوده است.
در اين كنفرانس تقريبا تمامي طرف هاي ذي نفع از هم پيمانان بين المللي روند جاري در افغانستان تا همسايه گان اين كشور ديدگاه هاي خود در پيوند با قضاياي اين كشور بيان داشته اند كه در بسياري از اين ديدگاه نه تنها همگرايي هاي پارينه قابل دريافت نيست بلكه در بسا جهت ها متناقض نيز بوده اند.
در اين كنفرانس رييس جمهور كرزي با تكرار فهرستي از پيشرفت هاي اداره ي زير فرمانش در عرصه هاي مبارزه با فساد اداري، ايجاد مولفه هاي حكومت داري خوب، پيشبرد برنامه هاي توسعه يي و ارايه ي خدمات اجتماعي به شهروندان افغان؛ خواستار تضعيف ساختارهاي موازي با نهاد هاي حكومتي افغانستان وتوافق دولت افغانستان و كشور هاي كمك كننده روي ايجاد سيستم مديريت مالي براي جلوگيري از فساد در قرارداد هاي بزرگ شده و همچنان بر پشتيباني كشور هاي حاضر در اين نشست از برنامه ي حكومت افغانستان براي ادغام مجدد شورشيان مسلح به روند صلح نيز تاكيد كرد.
اما سخنان هيلاري كلينتون وزير امور خارجه ي ايالات متحده ي امريكا كه پيوستن شورشيان به روند صلح را به تصميم آنان مبني بر قطع رابطه با شبكه ي القاعده، پذيرش قانون اساسي، دستاورد هاي نه سال گذشته و رعايت حقوق زنان در اين كشور مربوط دانست و وزيران امور خارجه ي آلمان، كانادا و شماري ديگر از كشور هاي غربي تلاش كردند تا مفاهيمي مانند دموكراسي، حقوق بشر، ارزش هاي مدني ، عدالت و برنامه ي عدالت انتقالي كه در سال 2006 ميلادي از سوي دولت افغانستان ارايه شده است را از انزوا در زير سايه ي سنگين صلح خواهي سخاوتمندانه ي دولت افغانستان بيرون آورده، يك بار ديگر تعهدات كلان و زمان مند جهان در پيوند با پشتيباني از اين ارزش ها را در اذهان ديپلومات هاي شركت كننده در نشست كابل تداعي كردند، كه اين سخنان تفاوت هاي زيادي را ميان ديدگاه هاي اين كشور ها به عنوان پشتيبانان اصلي روند جاري در افغانستان و تلاش هاي سخاوتمندانه اما ناشفاف رييس جمهوري به منظور تامين صلح از وراي گفتگو با سردسته هاي شورشيان به هر صورت ممكن؛ بر مي تابد.
موضع گيري شديد وزير امور خارجه ي ايران در پيوند با حضور نيرو هاي بين المللي و اين كه به باور نظام ايديولوژيك ايران حضور نيرو هاي جهاني در افغانستان عامل بي ثباتي در اين كشور و منطقه است و حتا آقاي متكي با اشاره به رويداد هاي اخير در مرز هاي شرقي اين كشور، نيرو هاي بين المللي مستقر در افغانستان را به پشتيباني مالي و تسليحاتي از شبكه هاي هراس افگني در منطقه متهم كرده تلاش كرد تا با استفاده از تريبيون "كنفرانس كابل" مشكلات و چالش هاي پيچيده و چندبعدي افغانستان را به حضور نيرو هاي بين المللي در اين كشور نسبت دهد و به آتشي كه محمود احمدي نژاد رييس جمهوري ايران در واپسين سفر زمستاني اش به كابل بر افروخته بود، نفت پاشي كند و با يدك كشيدن آنچه او حضور 3 ميليون آواره ي افغاني در ايران خواند تلاش كرد تا كشور هاي غربي را از صدور نسخه هاي تجويزي برحذر دارد و بعد منطقه يي بحران افغانستان را كه در آن كشور متبوعش در كنار پاكستان كدخدايان ملك خداداد افغانستان پنداشته شده مي توانند را برجسته تر نمايد.
حرف هاي وزير امور خارجه ي پاكستان همانند ديگر بلندپايه گان اين كشور كه به افغانستان مي آيند مملو از آرايه هاي فريبنده يي بود كه مي شود گفت هيچ گونه ربط منطقي ميان اين گفته ها و آنچه اردو و سازمان استخبارات اين كشور در افغانستان انجام مي دهند، به نظر نمي رسيد و گويي اين كشور "مسلمان دوست و برادر" مردم افغانستان هيچ گونه عمق استراتيژيكي در اين كشور ندارد و آنچه ايران و پاكستان را در مورد افغانستان در كنار هم قرار مي دهد كه اين دو كشور راه حل نظامي را به بحران افغانستان كافي نمي دانند اما نه ديپلوماتان اين دو كشور نه هم هفتاد كشور خارجي حاضر در نشست كابل به وجوه اشتراك ديگر ميان اين دو كشور دوست افغانستان مانند اين كه هردو به افغانستان تروريست صادر مي كنند، به عوامل شورشي آموزش هاي "شهادت طلبانه" داده و براي كشتن افغان ها و نيرو هاي پشتيبان دولت افغانستان به اين كشور مي فرستند و كارنامه هايي از اين دست كه در راستاي منافع استراتيژيك و ايديولوژيك اين كشور ها انجام مي شود، هيچ گونه اشاره يي نداشته اند.
در بيانيه ي پاياني نشست كابل نيز تقريبا جمله هايي از سخنان تمامي نمايندگان حاضر در اين نشست گنجانيده شده بود، بجز از اختلافات و درز هاي عميق ميان همسايه گان طمع ورز افغانستان و ديگر همپيمانان روند جاري در كشور كه با ظرافت هاي خاصي در نشست كابل بر رخ حاضران كشانده شد و بخش زيادي از ريشه هاي دوام بحران، نا امني، توسعه نيافته گي در جغرافياي بحران در همين اختلاف ها خلاصه شده مي تواند و مهم تر از مه درخواست وزير امور خارجه هندوستان كه خواستار هدف قرار داده شدن نهان گاه ها، تربيت گاه ها و پرورش گاه هاي هراس افگنان در خاك پاكستان شده بود شايد زير تاثير القآت برادرانه ي وزيران امور خارجه ي ايران و پاكستان، هيچگونه اشاره يي نشده است.