۱۳۹۱ شهریور ۲۶, یکشنبه

پل سوخته






رویداد غرب کابل از دو زاویه

کمتر از یکماه پیش٬ اشتراک گروه شش نفری ورزشکاران افغانی در المپیک ۲۰۱۲ لندن و به ویژه حمایت گسترده و بدور از ذهنیت های عصبیت آمیز جوانان از بخش های مختلف کشور خوشبینی های زیادی را مبنی بر رنگ باختن عصبیت های قومی – قبیله یی٬ زبانی و مذهبی دستکم در ذهن و ضمیر جوانان و نسل نو افغانستان پدید آورد و این روحیه را در میان آنان به وجود آورد که می شود با نه گفتن به رویکرد های رایج سیاسی در دهه های گذشته و تقویت نماد های همگرایی آفرین مانند ورزش و دیگر عرصه ها به کابوس وحشتناک برگشتن افغانستان به بحران های گذشته به ویژه جنگ های داخلی دهه آخر قرن بیستم را از اذهان مردم افغانستان زدود و برای خلق سازه های واقعی٬ قابل تحمل و تعمیم پذیر به همه شهروندان کشور با امیدواری تلاش کرد.
رویداد هایی از نوع آنچه روز شنبه در غرب کابل اتفاق افتاد٬ اما تکانه های هشدار دهنده یی اند که دیدگاه های خوشبینانه و سطحی نگرانه در مورد وضعیت جاری از ورای آمدن تغییر سیره و سیمای جنگی و خشونت پرور ساختار های اجتماعی و صفبندی ها٬ زد وبند ها و رقابت های سیاسی در کشور را به چالش فرا می خواند.
آغاز ماجرا ظاهرا یک خبر کوتاه رسانه یی در جنب خبر های مربوط به بزرگداشت از هفته شهید بود که در نتیجه درگیری میان عزاداران احمد شاه مسعود و مردم محل در منطقه پل سوخته شهر کابل حداقل ۴ تن کشته و بیش از ۱۵ تن دیگر زخمی شده اند و... .
اگرچه کشته شدن شدن مردم به نام های مختلف و در رویداد های متفاوت داستان دنباله داری است که از سال ها به این سو در افغانستان تمامی ندارد٬ اما اینبار وضعیت متفاوت است٬ زیرا خاستگاه های اتنیکی و منطقه یی دو طرف قضیه به طرف های درگیر در دوران جنگ های داخلی ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵ خورشیدی می انجامد و هنوز خاطره های تلخ از آنچه در میانه این سال ها بالای مردم در این بخش از کابل آمده دستکم در ذهن بسیاری از ساکنان بزرگسال این مناطق بسان آتش زیر خاکستر بایگانی شده که اندک ترین جرقه می تواند آنرا شعله ور سازد و نظم نیم بند کنونی را نیز برهم زده و شکل تازه یی از بحران را در کشور نشانه گزاری کند.
در خبر های تکمیلی٬ آوازه های سرچوک و فضای مجازی انترنت و فیسبوک آنچه لاابالی گری و اوباش صفتی چند تا جوان احساساتی و خونگرم که شماری از این نازپرورده گان به مدد قرار داشتن پدران یا وابسته گان شان در موقعیت های بلند حکومتی و دولتی مسلح هم بوده اند٬ خوانده شد بازتاب گسترده یی یافت به گونه یی که حتا سخنان بحث برانگیز مارشال فهیم در مورد انتخابات آینده و نظریه های متحورانه ی استاد سیاف در مورد انتحاری ها و سربریدن های طالبان و حمله انتحاری در جلو درب فرماندهی ایسف در کابل را به خبر های دست دومی تبدیل کرد.
به گفته شاهدان عینی در نخست برخورد موتر حامل به اصطلاح عزاداران مسعود بایک موترسایکل سوار به زخمی شدن این فرد انجامیده و سپس یک نفر دیگر از ساکنان محل در نتیجه شلیک یکی از عزاداران زخمی شده بود٬ اما اعتراضات گسترده و خشونت آمیز «مردمی» در این مورد به آتش گشودن از جانب پولیس و در نتیجه کشته شدن ۴ تن و زخمی شدن نزدیک به ۱۶ تن دیگر انجامیده است.

اما چرا این ماجرا اتفاق افتاد؟

در سال های پسین برگزاری مراسم و گردهم آیی های مذهبی و سیاسی در افغانستان شکل و شمایل تازه یی به خود گرفته و بیشتر به مانور دهی جریان های سیاسی و جناح های قدرت در برابر همدیگر شباهت یافته است.
به گونه مثال٬ برگزاری مراسم روز عاشورا که در گذشته به راه اندازی دسته های سینه زنی و روضه خوانی در تکیه خانه ها و مسجد ها و یاهم پیمودن مسافت های کوتاه٬ محدود و مشخصی توسط هیآت های عزاداری و مردم خلاصه میشد٬ اکنون به گشت زنی کاروان های بزرگی از موتر های پر از جوانانی که لباس های مخصوص به تن می داشته باشند تغییر قیافه داده و شیوه های برگزاری این مراسم و هزینه های هنگفتی که در این گونه روز ها به مصرف می رسد٬ پرسش های زیادی را در مورد تمویل این گونه برنامه ها و اهداف سیاسی موجود در پشت این رویکرد ها مطرح کرده است.
رویداد خونین عاشورای سال گذشته در کابل که صد ها کشته و زخمی برجای گذاشت٬ هشدار نگران کننده یی در پیوند با امنیت افرادی که در این گونه برنامه ها شرکت می کنند٬ شمرده شده می تواند و هم چنان این که مردم هنگام انجام مناسک عبادی شان نیز قربانی توطیه ها و زد بند های ایدیولوژیک و استخباراتی شوند که در قالب همین مناسک یا هم در مخالفت با آن دنبال می شود.
افزون بر این تغییراتی که در شیوه های برگزاری مراسم بزرگداشت از چهره های تاثیر گذار و شخصیت های سیاسی نیز به میان آمده از یک طرف نگرانی های امنیتی را افزایش داده و از جانب دیگر احتمال رویارویی های قومی و سوء استفاده ی جریان ها و چهره های زورمند سیاسی از این گونه رویداد ها را افزایش داده و در فرجام بهانه های قابل توجیهی را در اختیار چهره ها و دسته های محافظه کار درون نظام قرار داده تا از هر نوع گردهم آیی و راه پیمایی های مردمی جلوگیری کنند یا دستکم در اعمال محدودیت و ایجاد ترس فراراه افراد و گروه هایی که به راه اندازی حرکت های دموکراتیک و مدنی برای دستیابی به اهداف سیاسی یا اجتماعی شان اقدام کنند٬ با دست باز تر عمل کنند.

هژدهم سنبله

از روز هژدهم سنبله ۱۳۸۰ که احمدشاه مسعود فرمانده جبهه مقاومت در برابر طالبان در ولایت تخار ترور شد٬ همه ساله یادبود به عمل می آید٬ مراسم و محافلی در مرکز و ولایت های کشور برگزار می شد اگرچه هرسال یادبود از این روز تفاوت هایی را به خود می پذیرفت اما کدام مشکل خاص و بزرگی در این راستا بروز نکرده بود. اما از دو سه سال به اینسو یادبود از هفته شهید به ویژه شهادت احمد شاه مسعود در کنار محافل رسمی و سخنرانی ها و ختم های قرآن کریم با تحرکات نمایشی و خیابانی همراه شده به گونه یی که دسته هایی از جوانان سوار بر موتر های مزین با تصاویر شهید مسعود و بلندگو هایی که آهنگ هایی که در مدح او سروده شده است. به جاده ها و خیابان های کابل سرازیر می شوند و حتا در برخی موارد باعث آزار و ازیت مردم شده و با و زورگویی ها و قلدرمنشی های نفرت انگیز نوعی برتری جویی قومی یا حتا منطقه یی را به نمایش می گذارند که افزایش این گونه رویکرد ها آنهم با استفاده از نام شهید احمدشاه مسعود به عنوان قهرمان ملی کشور اگر از یکسو یادبود از مسعود را در سطح یک حرکت قومی و منطقه یی و تنظیمی تقلیل ماهیت می دهد٬ از جنانب دیگر پیامد های زیانبار دیگری از نوع واگرایی ها و ایجاد فاصله ها میان بخش های مختلف جامعه را نیز می تواند به دنبال داشته باشد و زمینه را برای سوء استفاده گروه های قدرت و در فرجام سازمان های جاسوسی کشور های منطقه در راستای انگیزش احساسات مردم برای رویارویی گروه های سیاسی و قومی به نام ها و گونه های مختلف فراهم نماید.
چه این که رویداد خونین روز هژدهم سنبله در غرب کابل نشانه های نگران کننده یی از موجودیت زمینه های بالقوه بروز تنش های قومی و سیاسی در کشور را تبارز داد و این که خبره گی٬ توانایی و تجربیات تیکه داران و دلالان سیاسی- قومی در راستای مدیریت این گونه رویداد های خونین در مسیر اهداف شان٬ می تواند هرگونه تلاش در راستای ایجاد زمینه های همگرایی و همزیستی مسالمت آمیز را بی اثر سازد و دیدگاه های متضاد با این نظریه هم تا حدودی مرجعیت یافته که شاید هم این رویداد به این دلیل به یک تنش کلان سیاسی – قومی نیز منجر نشد که در چندسال گذشته محور های متعددی از نفوذ و اقتدار قومی در افغانستان به گونه یی شکل گرفته که نوعی بازدارنده گی در برابر فرد محوری های زورمندانی که بخواهند از این گونه رویداد ها بهره برداری کنند٬ ایجاد کرده است. به گونه نمونه نمیتوان از نقش حاجی محمد محقق و شماری از چهره های سیاسی بیرون از حاکمیت در پایان دادن به این تنش یا حداقل بزرگ نشدن آن انکار کرد. در حالی که دادخواهی در مورد قربانیان این رویداد و مجازات عاملان اصلی آن اگر از یک سو وظیفه دولت و نهاد های اجرایی است که تا اکنون به پرسش های موجود در این زمینه پاسخ داده نشده است٬ از جانب دیگر می توانست و میتواند زمینه گلوپاره کردن های جریان های سیاسی و امتیاز خواهی های تفرقه افگنانه را فراهم کند.
با این حال در سال های گذشته اگرچه برای از میان برداشته شدن شگاف های اجتماعی ناشی از دهه های بحران و منازعه به ویژه جنگ های داخلی دهه آخر قرن بیستم کار بنیادین و سامانمندی صورت نگرفته اما حداقل به دلیل بیشتر شدن زمینه های مراودات و مناسبات اجتماعی و فعالیت های اقتصادی و حتا سیاسی و فرهنگی فراتر از دایره های محدود و تک ساحتی که در دهه های بحران و منازعه بر بنیاد قومیت٬ مذهب و ایدیولوژی بر محور تنظیم های جهادی شکل گرفته بود٬ این امیدواری در حال شکل گرفتن بوده و است که با بیشتر شدن فاصله زمانی از دوران جنگ ها و منازعات مسلحانه٬ حس همپذیری و زیست باهمی در میان شهروندان افغانستان تقویت شده و روند خلق سازه های روانی و اندیشه گی دولت- ملت٬ دموکراسی و ارزش های مدنی همپای ایجاد ساختار های شکلی آن در جامعه آغاز شود.
در حالی که بزرگترین مشکل فراراه این روند دوام جنگ و موجودیت دسته های مسلح تندرو مرتبط به سازمان های جاسوسی منطقه و شبکه های هراس افگنی بین المللی در بخش هایی از کشور دانسته می شود و چهره نمایی بیماری هایی که بسان آتش زیر خاکستر توانایی کند کردن و حتا متوقف کردن حرکت پر از آزمون و خطای افغانستان بسوی خلق فرایند های ثبات محور از درون را دارا اند٬ نگاه های خوشبینانه به آنچه در این کشور می گذرد را به چالش فرا می خواند. اما پدیده های تازه از نوع بلند رفتن آگاهی ها٬ همگرایی و هم صدایی جوانان افغانستان در حوزه های ورزش٬ فعالیت های اجتماعی٬ هنر و تلاش و کوشش کم نظیر و بی سابقه ی آنان در عرصه فراگیری دانش و فناوری های بشری در سال های پسین بعد دیگری از تحولات اجتماعی در کشور را به نمایش گذاشته و گرداننده گان اصلی چرخه های قدرت و سیاست در افغانستان را به تمکین در برابر خواست ها وپاسخ گویی به نیاز های نسل نو افغانستان و به رسمیت شناختن نقش آنان در شکل دهی روند های اجتماعی و سیاسی در کشور و تغییر قاعده های بازی سیاست بر همین مبنا فرا می خواند.
اگر قرار است ایفای نقش اثرگزار در روند تحولات و تحمیل عصبیت ها و ذهنیت های ایدیولوژیک حتا با استفاده از ابزار های خشونت آمیز و زورمدارانه و کارویژه ها و روش های دوران بحران و منازعه بتواند کارآیی پارینه را داشته باشد٬ طالبان در جایگاه بازیگران اصلی سیاست در جامعه افغانستان قرار می گیرند و اگر بازی کردن با احساسات مردم پس از رویداد هایی مانند آنچه در هژدهم سنبله در غرب کابل اتفاق افتاد با کارت های قومی منفعت سیاسی در پی داشته باشد از آن طالبان و سازمان های استخباراتی پشتیبان آنان خواهد بود. در عین حال پیدا کردن ریشه ها و عوامل اصلی رویداد خونین روز هژدهم سنبله در غرب کابل و اطلاع رسانی دقیق در مورد آن به مردم از ضروری ترین گامی است که باید برای زدودن تاثیرات منفی آن بر اذهان مردم به زود ترین فرصت ممکن برداشته شود و از مجازات عاملان این رویداد حساسیت برانگیز به هیچ صورت و تحت نام هیچگونه مصلحتی فروگذاشت نشود.

۱۳۹۱ شهریور ۱۲, یکشنبه

سربریدن طالبان






سربریدن مردم٬ استراتیژی نو طالبانی


عملیات های خشونت آمیز طالبان و دیگر دسته های شورشی و کشته شدن شهروندان بیگناه به ویژه زنان و کودکان در حمله های انتحاری و بم گزاری های کنار جاده یی از رویداد های معمول در افغانستان در چندسال گذشته بوده است. اما در این اواخر {سربریدن} به معمول ترین رویکرد سیاسی نظامی طالبان تبدیل شده است.
هفته گذشته ۱۷ تن از شهروندان ملکی در ولایت هلمند ظاهرا به اتهام شرکت در مراسم ساز و سرود سربریده شدند و به تازه گی هم از بریده شدن سر یک کودک ۱۲ ساله در ولایت کندهار به اتهام این که برادرش در پولیس خدمت می کند خبر داده شده و دوام این روند هم زیاد غیرقابل پیش بینی نیست.
در گذشته جاسوسی کردن برای دولت بزرگترین اتهامی بود که مردم ملکی را در دم تیغ طالبان قرار میداد٬ اما اکنون ظاهرا به شمار اتهام هایی که مجازات آن سربریدن است نزد طالبان افزایش یافته و از این پس منتظر رویکرد های خشونت آمیز تر و متفاوت تر طالبان و دیگر دسته های شورشی باید بود.
هرگاه اتفاق هایی از این دست در کشور می افتد٬ کم نیستند افراد و نهاد های داخلی و خارجی که این رویداد ها را تقبیح و نکوهش می کنند و به عاملان آن لعن و نفرین می فرستند. اما این واکنش ها نه تنها اندک ترین تاثیری روی طالبان و عاملان رویداد های خشونت آمیز نمی گزارد بلکه روز تا روز به شمار این رویداد ها افزوده شده و در اشکال و گونه های متفاوت تری متبارز می شود.
به این پرسش که چه ابزار ها و زمینه هایی طالبان را قادر به انجام حمله های مرگبار و سربریدن ها می سازد٬ بار ها پرداخته شده و پاسخ هایی هم بدان ارایه شده است. اما این که چگونه این گروه شورشی و در کل جریان شورشگری در افغانستان تا به این حد قدرت مانور دهی یافته و شکل گیری بنبست استراتیژیک در کشور در آینده ی نه چندان دور را به یک واقعیت غیرقابل انکار تبدیل کرده است٬ جای بحث و نگرانی دارد.
در پنج سال گذشته که تلاش ها تضرع های صلح خواهانه ی رهبری دولت افغانستان به نشانی دسته های شورشی قوت بیشتر گرفته و جامعه بین المللی هم از آنچه روند صلح به رهبری افغان ها خوانده می شود پشتیبانی مالی٬ سیاسی و حتا {تخنیکی} کرده است٬ شمار کشته شده گان نیرو های امنیتی روبه افزایش گذاشته٬ نفوذ گروه های شورشی در ارتش و پولیس به یکی از نگرانی های بزرگ نظام امنیتی کشور تبدیل شده و تا اکنون ده ها سرباز خارجی و داخلی توسط افرادی که لباس نیرو های امنیتی افغانستان را به تن داشته اند٬ کشته و زخمی شده است. به گونه یی که این موضوع حتا بالای سیاست ها و مناسبات کشور های همپیمان ناتو با افغانستان هم تاثیرات زیانبار خود را داشته است. محبوبیت جنگ افغانستان در بین شهروندان امریکایی و اروپایی به پایین ترین حد خود در ده سال گذشته رسیده و عمده ترین دلیل خروج زودهنگام نیرو های فرانسه یی از افغانستان نیز کشته و زخمی شده بیش از ده سرباز این کشور از سوی همکاران افغان شان عنوان شده است.
با آنکه مقام های ارشد دفاعی و امنیتی کشور بار ها در صحبت های خصوصی از تاثیرات بد اظهار نظر های مقطعی رییس جمهوری در مورد طالبان و هراس افگنان به گونه یی که یکروز آنان را دشمنان افغانستان و روز دیگر برادر خطاب می کند٬ روی روحیه و مورال نیرو های امنیتی کشور سخن گفته اند اما این موضوع هیچگاه به مثابه ی یک اشتباه استراتیژیک مورد توجه قرار نگرفته و در محافل کلان سیاسی و امنیتی با رییس جمهوری مطرح نشده و اگر هم گاهگاهی به آن اشاره هایی صورت گرفته است٬ این رویکرد متناقض نوعی مصلحت سیاسی و از الزامیت های روند سیاسی جاری در کشور عنوان شده است.
از سوی دیگر٬ از آنجایی که با وجود تغییرات و تحولات شگرفی که در ده سال گذشته در عرصه های مختلف در افغانستان رونما گردید٬ ذهنیت های بسته و سنتی جامعه افغانستان همچنان و کماکان می تواند به مثابه ی یک ابزار نیرومند تخدیر اذهان عامه و انگیزش آنان در برابر پدیده های نو و ذهنیت های تازه مورد استفاده ی دسته های تندرو و سازمان های استخباراتی منطقه قرار بگیرد٬ فضای تبلیغاتی باز و بی دغدغه یی که طالبان٬ دیگر دسته های شورشی و گماشته گان آنان در مناطق دوردست٬ روستا ها و به این تازه گی ها در شهر های کشور در اختیار دارند٬ توانمندی آنان در توجیه عملکرد های شورشگرانه و خشونت آمیز شان در میان مردم را به طرز چشمگیری افزایش داده و نگرانی های زیادی را برانگیخته است.
به گونه ی نمونه اگر در سربریدن ۱۷ تن غیر نظامی به شمول زنان و کودکان خارجی ها یا هم نیرو های امنیتی داخلی دخیل دانسته شود٬ هزاران ملا و روحانی و پیشوای دین بپا می خیزند و مردم را در روشنایی احکام قرآن کریم و سنت رسول الله (ص) به جهاد فرا می خوانند٬ اما نه این رویداد و نه هم رویداد هایی از نوع تیرباران کردن زنان و کودکان و حمله های انتحاری و بم گزاری های کنار جاده یی که جان ده ها تن از شهروندان غیرنظامی را می گیرد٬ نه تنها اندک ترین واکنش پیشوایان و مراجع دینی و حتا مردم را بر نمی انگیزد بلکه هرگاه که از آنان در مورد دیدگاه دین در مورد این گونه رویداد ها پرسیده می شود با اغماض و فراکنی برخورد می کنند و حتا از تقبیح حمله های انتحاری هم خود داری می کنند.
فعالیت های دولت افغانستان و نیرو ها در برابر موج سیل آسای تبلیغات و وسوسه ها و فعل و انفعالات استخباراتی که متن جامعه افغانستان را هدف قرار داده است٬ بسیار ناچیز٬ سطحی نگرانه و ابزار گرایانه به نظر می رسد٬ از نوع نگاه دولت به آنچه قیام های مردمی در برابر طالبان خوانده می شود گرفته تا جابجایی مهره های نظام امنیتی کشور در چارچوب زد و بند های فساد اندود سیاسی نمی تواند به چالش های فزاینده ی موجود فراراه روند دشوار و چند بعدی تامین ثبات در کشور نقطه ی پایان بگذارد. روند روبه رشد کشتار مردم ملکی توسط طالبان و دیگر دسته های شورشی و تلفات سرسام آور نیرو های امنیتی کشور از یک طرف نگرانی های مردم از ناحیه تامین امنیت فردی شان را افزایش داده٬ فاصله های موجود میان دولت و مردم را بیشتر کرده و مهم تر از همه علاقمندی جوانان جهت پیوستن به صفوف نیرو های امنیتی کشور را کاهش خواهد داد.
پیوستن گروه های جنایت کار٬ دزدان٬ راهزنان و باجگیرانی که منافع شان را در افزایش ناامنی و بحران در جامعه می بینند٬ به طالبان و شورشیان که نشانه های آن به تازه گی و به کثرت مشاهده شده حتا مناطق امن کشور را به چالش های فزاینده یی روبرو کرده و حمایت سامانمند ستون پنجم سازمان های استخباراتی منطقه در ساختار نظام سیاسی کشور از این دسته ها و گروه های هراس افگن و جنایت کار در روند گسترش نا امنی و بی ثباتی در کشور مزید بر علت های گوناگون دیگر پنداشته شده می تواند.