۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

انتخابات و بحث شمال و جنوب



قومیت محوری انتخابات، گروگان گیری دموکراسی   

حشمت رادفر

با نزدیک شدن زمان انتخابات ریاست جمهوری، مطابق معمول جریان ها و چهره های سیاسی مدعی قدرت در افغانستان به تب و تاب افتاده اند و چالش های موجود فراراه برگزاری آن نیز پدیدار تر می شود.
در صحنه سیاسی "اتحاد انتخاباتی" اعلان موجودیت کرده، بحث و رایزنی پیرامون ایجاد ایتلاف ها و اتحاد های دیگر برای صف آرایی در صحنه انتخابات ادامه دارد، برادران رییس جمهوری برای تداوم قدرت خانواده "کرزی" بپا خاسته اند و کمسیون انتخابات از توزیع بیش از 700 هزار کارت رای دهی تازه در سراسر کشور برای شهروندان واجد شرایط خبر داده است.

نیمه خالی پیاله انتخابات

مجتبا پتنگ وزیر امور داخله پیشین که چندی پیش تنها به ناتوانی نیرو های امنیتی در تامین امنیت 259 مرکز رای دهی در مناطق ناامن کشور اذعان کرده بود، در آخرین نشست شورای امنیت ملی که او به عنوان سرپرست وزارت امور داخله شرکت داشت، نزدیک به نیمی از 6845 مرکز رای دهی در سرتاسر کشور را ناامن، بد امن یا مواجه به تهدید پایین امنیتی عنوان کرده است.
اگرچه آقای پتنگ در بیان این چالش مطابق عرف اداری- سیاسی موجود در نظام افغانستان عمل کرده و در واپسین ساعت های تصدی وزارت امور داخله به توضیح واقع گرایانه ی مشکلات تخنیکی و امنیتی انتخابات پرداخته است، اما در هر حال این انتباه را در اذهان عمومی قوت می بخشد که با دوام وضعیت موجود و ناامن بودن نیمی از مراکز رای دهی، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آنهم به گونه یی که تداوم ثبات نیم بند کنونی و روند دموکراسی در افغانستان پس از 2014 در آیینه ی آن قابل تجسم باشد، بیشتر به یک رویای کودکانه شبیه است تا یک روندی که بتوان به نتایج امیدبخش آن چشم دوخت.

تعویق انتخابات، تداوم قدرت

این سخنان وزیر امور داخله پیشین دیدگاه و موقف سیاسی آنبخش از اطرافیان رییس جمهور کرزی را تقویت می کند که از حدود دوماه به این سو از تعویق انتخابات سخن می گویند و حتا برخی منابع از تلاش منسجم گروهی از فعالان سیاسی و "مدنی" نزدیک به ارگ ریاست جمهوری به منظور اثبات این ادعا خبر داده اند که حداقل در 7 ولایت جنوبی و جنوب شرقی افغانستان امکان برگزاری انتخابات وجود ندارد.
نخستن ابراز نظر در این باره حدود یک ماه پیش از سوی توریالی ویسا والی کندهار بیان شد، او با اشاره به همزمانی بیرون شدن نیرو های خارجی و برگزاری انتخابات در سال 2014 گفته بود که برگزاری انتخابات حداقل دوسال دیگر به تعویق بیافتد، والی کندهار به صراحت خواستار تمدید زمان کار رییس جمهور کرزی در یک لویه جرگه شد تا به گفته ی او با تامین امنیت سرتاسری برگزاری انتخابات در کشور نیز امکان پذیر گردد.
زمزمه ها در پیوند با تعویق انتخابات به این تازه گی ها از زبان شماری از نهاد های مدنی، سران اقوام و احزاب سیاسی نزدیک به حکومت با ادبیات متفاوت تکرار شده و در تازه ترین مورد صد ها تن که بیشتر شان کوچی ها بودند به دعوت ملا تره خیل در کابل گردهم آمده خواستار تعویق انتخابات تا سال 2018 شدند. ملا تره خیل در این گردهم آیی گفت: "ما مشارکت تمام اقوام افغانستان را در انتخابات آینده می خواهیم، مردم هم همین را می خواهند، بناً امنیت کشور تامین نیست و به همین دلیل باید انتخابات تا سال 2018 به تعویق افتد."

صف آرایی سیاسی – قومی

در حالی که بخشی از جریان های سیاسی مخالف کرزی با تاسیس اتحاد انتخاباتی به شدت سرگرم صف آرایی و تقویت پایگاه های نفوذی شان جهت رقابت در انتخابات 1393 می باشند و گفته می شود که ایتلاف یا ایتلاف های دیگری از نیرو های سیاسی دور و نزدیک به آقای کرزی نیز در حال شکل گیری است، اما با توجه به بلند بودن گراف تهدید های امنیتی و چالش های موجود فراراه برگزاری انتخابات، به نظر می رسد که باید گزینه های به غیر از برگزاری انتخابات تا بهار سال آینده نیز در روی میز کار رییس جمهوری قرار داشته باشد.
بسیاری از آگاهان مسایل افغانستان به این باور اند که اگر به هر دلیلی برگزاری انتخابات در کشور به تعویق بیافتد، منفعت مستقیم آن به آقای کرزی و تیم محافظه کار او بر می گردد و حتا متنقدان به این موضوع نیز اشاره می کنند که بی توجهی و دید فرافکنانه ی آقای کرزی در پیوند با افزاش ناامنی ها و گسترش دامنه نفوذ شورشیان و هم چنان برحذر داشتن نیرو های بین المللی و افغانی از راه اندازی عملیات های گسترده نظامی برای پاکسازی مناطق و تامین حاکمیت دولتی در بخش هایی از افغانستان دستکم در دو سال گذشته، از بزرگترین دلایل بد تر شدن اوضاع سیاسی و امنیتی در کشور بوده و ممکن است این روند به صورت آگاهانه و به منظور جلوگیری از برگزاری انتخابات و به تبع آن به تعویق انداختن انتقال قدرت سیاسی در بهار 1393 خورشیدی روی دست گرفته شده باشد.
آقای کرزی چندین بار اراده خود برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و شورا های ولایتی در بهار سال آینده و همچنان عدم استفاده از "امکانات و قوت" دولتی به نفع یا ضرر نامزدان انتخابات سخن گفته و برای انتقال قدرت به فردی که در این انتخابات به پیروزی برسد، ابراز آماده گی کرده است.
اما ابراز نظر ها و رویکرد های اخیر او در پیوند با صف آرایی های انتخاباتی، برگزاری نشست های "مشورتی" در ارگ ریاست جمهوری برای جلب حمایت افراد و چهره های سرشناس به نفع یکی از نامزدان، جابجایی افراد نزدیک به خودش در کمسیون انتخابات و نهاد های امنیتی افغانستان؛ جریان های سیاسی اپوزسیون و مدعیان رقابت در انتخابات را به اراده ی او نسبت به برگزاری یک انتخابات "قابل قبول" برای تمامی طرف های سیاسی و بی طرفی او در این روند بدگمان و بی اعتماد ساخته است.
 چه این که شمار زیادی از چهره ها و جریان های سیاسی به طمع این که امکانات سرسام آور دولتی مانند انتخابات 1388 شانس برنده شدن نامزد مورد حمایت آقای کرزی را افزایش می دهد، به تصمیم و اراده ی او در این مورد چشم دوخته اند.

رویارویی تکنوکراتان و جهادی ها
در حالی که در 12 سال گذشته نظام افغانستان عمدتاً در اختیار دو طیف از سیاستگران سنتی و تکنوکرات بوده است. نشانه های بارزی از قومی شدن مباحث مربوط به انتخابات 1393 به تناسب انتخابات های گذشته در حال پدیدار شدن است.
1 – مجاهدانی که عمدتاً از حوزه مقاومت بر ضد طالبان برخاسته و قدرت و نفوذ خود را از دوران جنگ و بحران به ارث برده بودند، چهره های شاخص و نیرومند این گروه ها با آنکه چندین بار از جانب سازمان های بین المللی به ارتکاب جرایم جنگی و نقض حقوق بشر متهم شدند، نه تنها شریک بلا منازع دستگاه قدرت باقی ماندند، بلکه حضور پررنگ آنان در دولت به ویژه دو دور پارلمان کشور جایگاه منزلتی آنان در متن جامعه را نیز تبارز داد و اکنون در تبانی با دیگر گروه های قدرت، به ثروتمند ترین افراد افغانستان نیز تبدیل شده اند.
2 – دسته ی دوم تکنوکراتانی که از بیرون به ویژه غرب به همراهی آقای کرزی وارد میدان سیاست افغانستان شدند. این افراد اکثراً با دانش و فناوری ها و شیوه های مدیریتی نوین آشنایی داشتند اما نه تنها از شگرد ها و شیوه ها و حتا ابزار های برقراری ارتباط با مردم به ویژه در روستا ها و مناطق دوردست بهره اندکی داشتند بلکه از واقعیت های جامعۀ افغانی و حساسیت هایی که در لایه های سنتی سیاست و پایگاه های اقتدار در درون جامعه نسبت به این گونه افراد وجود دارد و آموزه های فرهنگی که همزمان با آنان وارد افغانستان می شد، شناخت لازم نداشتند.

از تبانی حکومتی تا رویارویی قومی

در یک دهه گذشته، تبانی کلی و تقسیم ساختاری مراجع قدرت و ثروت میان این دو طیف سیاسی مانع شکل گیری گفتمان های سیاسی دموکراتیک، منتقد و دگر اندیش در کشور شد و تفکر سیاسی معطوف به قدرت حتا با استفاده از ابزار ها و هنجار های دموکراسی در قالب ایدیولوژی تندروانه دینی و قومیت به فربه شدن آغاز کرد و با گذشت کمتر از 5 سال از آغاز روند جدید در کشور دموکراسی، جامعه مدنی و حقوق بشر به مباحث حاشیه یی و تصنعی تبدیل شدند.
نیرو های دموکرات به ویژه آنانی که از غرب برگشته بودند، در زیر سایه سنگین جنگ روانی تبلیغاتی جریان های تندرو و شبکه های استخباراتی پشتیبان آنان به ویژه در مناطق جنوبی، جنوب غربی و جنوب شرقی کشور، به مرور زمان ربط خود را با متن جامعه از دست دادند و به تسخیر بیروکراسی حکومتی در مرکز و برخی از ولایت ها و فعالیت در چارچوب پروژه هایی که از مرکز قابل مدیریت بودند، بسنده کردند.
انباشت قدرت و سرمایه های ناشی از حضور جامعه بین المللی در شهر های بزرگ به ایجاد عقده های روانی و اجتماعی در روستا ها و مناطق دوردست انجامیده، سربازگیری جریان های تندرو از لایه های نادار و ناآگاه جامعه را بیش تر از پیس تسهیل کرد و اکنون وضعیت به گونه یی است که بسیاری از مدعیان رقابت در انتخابات ریاست جمهوری اهل جنوب، جنوب غرب، یا جنوب شرق کشور به سختی می توانند نامزدی خود در انتخابات را در یک تجمع کوچک مردمی در زادگاه شان اعلام بدارند زیرا در کنار این که زمینه های روانی و  مناسبات اجتماعی انتخابات و رقابت دموکراتیک را بر نمی تابد، امنیت این مناطق نیز با تهدید مستقیم دسته های شورشی روبرو است.
در همین حال شماری از چهره های سیاسی – قومی اهل شمال، شمال شرق، غرب و مناطق مرکزی افغانستان که در سال های نخست پس از سقوط طالبان جنگ سالار و ناقض حقوق بشر خوانده می شدند، و برای خاموش نگه داشتن آنان به زبان آوردن نام دادگاه لاحه یا هم ترساندن از امریکایی ها به گونه های مختلف کافی بود، امروزه با در اختیار داشتن نفوس و جغرافیای سیاسی نسبتاً امن به بانک های رای مردم شهرت یافته اند.
گردهم آمدن این چهره ها زیر نام "اتحاد انتخاباتی" (اگرچه تحلیلگران به پایایی و ثبات این ایتلاف انتخاباتی باور چندانی ندارند) جریان ها و چهره های سیاسی را که به باور منتقدین با شگرد های سیاسی نوین و ملی گرایانه در صدد نجات و تداوم داعیه سنتی معطوف به عشیره محوری و قومیت مداری قدرت در جامعه چند قومی افغانستان اند را به چالش فراخوانده است.
وسوسه های چهره هایی در اطراف رییس جمهوری و بدنه حکومت حضور چشمگیر دارند، مبنی بر آسیب پذیری ساختار سنتی قدرت افغانستان در کنار مشکلات امنیتی می تواند موجودیت اراده سیاسی برای برگزاری انتخابات در ذهن و ضمیر آقای کرزی و اطرافیانش به چالش بکشد که البته این رویکرد همان گونه که نمایه های آن در حال پدیدار شدن است، طرفدارانی هم دارد.

فرجام سخن

به هر حال موجودیت چالش های امنیتی، سیاسی در افغانستان واقعیتی مسلم است و قومی شدن روند انتخابات واقعیتی مسلم تر.
بر مبنای قانون اساسی برگزاری انتخابات یگانه گزینه مشروع برای انتقال سیاسی بوده و میکانیزم دیگری که بر مبنای آن مشروعیت افغانستان شمول رهبری نظام سیاسی تامین شود، پیش بینی نشده است و اراده بین المللی برای برگزاری انتخابات در افغانستان نیز این اصل را مورد تاکید قرار می دهد.
هرگونه اشتباه در برخورد با پیچیده گی ها و آسیب پذیری های موجود در جامعه، روند دموکراتیک و ثبات نیم بند کنونی در کشور را با چالش های فزاینده یی روبرو خواهد کرد و آنگاه کابوس برگشت به دهه های بحران و بی ثباتی تجسم های عینی خود را در جغرافیای جنگ زده افغانستان پدیدار خواهد ساخت.


۱۳۹۲ تیر ۲۴, دوشنبه

پیوند ها

http://www.afghanpaper.com/nbody.php?id=46062

http://www.bamdad.af/dari/text/story/1867

http://unama.unmissions.org/Default.aspx?ctl=Details&tabid=13793&mid=17589&ItemID=36737|

http://www.persian.rfi.fr/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%B9-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD%D8%B4%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D9%81%D8%B1

http://www.persian.rfi.fr/%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D9%85%DB%8C%D8%B3%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82-%D8%A8%D8%B4%D8%B1-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%DB%80-%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-20130704/%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86

http://www.persian.rfi.fr/node/54695

http://www.tkg.af/dari/analysis/analysis/10549-%D9%87%DB%8C%D8%A7%D9%87%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%87%DB%8C%DA%86

http://news.kodoom.com/iran-politics/%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B3%D8%AE%D9%86%DA%AF%D9%88%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%AE-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF/story/2525250/
http://www.r-shief.org/twitter/myiran-%D8%AD%D8%B0%D9%81-%D9%88%D8%B2%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B6%D8%AF-%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D9%86%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%B2%DB%8C%D8%9F-%D8%AD%D8%B4%D9%85%D8%AA-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D9%81%D8%B1-http-t-co-2bd3p5xk-irane-2180057/

http://www.mandegardaily.com/%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AE%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AA%E2%80%8C-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%86/

http://graanafghanistan.com/?p=87035

http://www.afghanews.ir/ShowDetails.aspx?NewsId=42872

http://www.youtube.com/watch?v=KUs1blS4Lok


http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2013/07/130711_zs_mallburry_festival_kabul.shtml



 سفرنامچه ی شمال کابل

جشنواره توت، سایه تفنگ و نوحه های پدر یک پولیس شهید  

ساعت 11 پیش از چاشت روز پنجشنبه چهار سرطان به روستای ماله از توابع ولسوالی بازارک ولایت پنجشیر رسیدیم. جایی که بنیاد ابومسلم خراسانی میزبان دومین میله توت در پنجشیر بود، (جشنواره نخست توت شمالی دو هفته پیش از آن در شهرک گلبهار ولایت پروان برگزار شده بود) شمار زیادی از شاعران، ادیبان، فرهنگیان، سیاسیون و ژورنالیستان در یک باغ پر از درختان سیب و زرد آلو گرد هم آمده بودند.
 از آنجایی که ما دیر تر به محل جشنواره رسیدیم، از سخنان نام آورانی مانند رهنورد زریاب و حیدری وجودی بهره مند نشدیم، اما روحیه کلی مراسم جالب و امید بخش به نظر می رسید. در شیوه گرداننده گی و شعر ها و سخنرانی های برخی از مهمانان رد پای نوعی ذهنیت ایدیولوژیک و انقلابی و نارضایتی از وضعیت موجود در کشور پدیدار بود و این که همه اگرچه با شیوه های مختلف و حتا متناقض به دنبال پیوند ها و گمشده های ذهنی خویش در متن تاریخ و فرهنگ سرزمین شان می گردند. میله توت شمالی دوسال پیش پس از حدود چهار دهه دوباره احیا شد و بیشتر با شعر خوانی و محافل ادبی پیوند خورده است.
با شرکت در دو جشنواره توت شمالی این اندیشه ذهنم را فراگرفت که جغرافیایی که دستکم 4 دهه، نفرت انگیزی و جنگ؛ گسست ها و واگرایی های پیدا و پنهانی را در آن نهادینه کرده و مردمان آن همواره آزادی و آزاده گی شکننده یی را به سختی و به بهای گزافی تجربه کرده اند، شاید هنوز برای پاسداشت و یادمان بهینه و شایسته ی ارزش ها و هنجار های تاریخی و فرهنگی اش آماده گی چندانی ندارد.

جوانان مسلح تماشاچیان مراسم عروسی

شامگاه همان روز به زادگاهم در گلبهار آمدم، پدرم یک کارت دعوت عروسی را برایم داد و سفارش کرد که باید در آن شرکت کنم من هم با چند تن از دوستانم بعد از مدت ها در یک مراسم "شب حنا" اشتراک کردم.
ده ها تن از مردان در فضای باز روی فرش های سرخ رنگ در سایه روشن های درختان بید و اکاسی صف کشیده در انتظار غذای شب نشسته بودند. اگرچه صدای جنراتوری که نور برق مجلس را تامین میکرد، بلند و آزاردهنده بود اما مردم در زیر نور برق آن از مسایل و مشکلات محیطی شان گرفته تا اوضاع سیاسی کشور و مذاکرات امریکایی ها با طالبان در قطر را مورد بحث میدادند.
مطابق معمول پس از صرف غذای شب بزرگسالان بسوی خانه های شان رفتند و آرام آرام دسته های جوانانی که به خاطر تماشای موسیقی می آمدند، شمار شان بیشتر شد و دقایقی بعد دسته یی از نوازنده گان با آلات موسیقی محلی وارد صحنه شدند، بالای تختی که برایشان در نظر گرفته شده بود نشستند و به اصطلاح خود شان به سُر کردن آلات موسیقی (تنبور و رباب و دهل و هارمونیه) آغاز کردند.
هنگامی که یک گروه از مهمان داران به تنظیم بلندگو ها و تامین برق آن ها آغاز کردند، گروه دیگر به مخالفت پرداخته گفتند که در این منطقه موسیقی با بلند گو از سوی "عالمان دین" ممنوع شده و از پیامد های در نظر نگرفتن این خواست عالمان دین هشدار میدادند. این زمزمه ها واکنش شماری از تماشاچیان را نیز بر انگیخت، عده یی میگفتند که اگر بلندگو ها فعال نشد محفل را ترک خواهند کرد اما شمار دیگر هشدار می دادند که در این صورت محفل را بر هم خواهند زد.
 اندکی بعد تر و ظاهراً با مقاومت داماد جوان، بلند گو ها هم فعال شدند و ساز و سرود آغاز شد. به هر اندازه که موسیقی گرم تر میشد شمار تماشاچیان افزایش می یافت. اما تفاوت فاحش این عروسی به تناسب گذشته ها این بود که بیش از نیمی از جوانانی که به این عروسی می آمدند، مسلح بودند یا کلاشینکوف به شانه داشتند یا تفنگچه به کمر. از نیرو های امنیتی خبری نبود (البته درجمع مهمانان چند تن با یونیفورم اردو، پولیس و امنیت ملی بچشم می خوردند.)
 من که پس از سقوط حاکمیت طالبان شاهد چنین وضعیتی نبودم با دیدن شمار زیادی از افراد مسلح بهت زده شدم، از دوستانم در این باره پرسیدم آنان گفتند که از حدود شش ماه به این سو شمار افراد مسلح غیر مسوول در این مناطق در حال افزایش است.
پرسیدم این سلاح ها را از کجا ها بدست میآرند؟ گفتند زیاد معلوم نیست در گذشته ها حزب اسلامی و طالبان به صورت مخفیانه برای برخی از طرفداران شان سلاح توزیع می کردند، اما در این اواخر گفته می شود که مارشال فهیم هم در شمالی سلاح توزیع می کند و افرادی که آزادانه با اسلحه گشت و گزار می کنند، به فرماندهان پیشین جهادی وابسته گی دارند.
 با دو تن از افراد مسلح که خودم صحبت کردم آنان گفتند که سلاح های شان را خودشان بخاطر امنیت شخصی خود خریداری کرده اند وقتی از کارت (مجوز حمل سلاح) پرسیدم پاسخ شان منفی بود و تلاش هایم برای این که این فراد در مورد مرجع بدست آوردن سلاح های شان معلومات بدهند نتیجه یی نداد، اما یک چیز روشن بود و آن این که این فراد مربوط به طالبان یا حزب اسلامی گلبدین حکمتیار نبودند. به هرحال مراسم حنا بندان بدون هیچ واقعه ی غیر منتظره یی به پایان رسید و ما هم ناوقت شب به خانه برگشتیم.
   
نماز جمعه، ملاهای تبلیغی

فردای آن شب برای ادای نماز جمعه به مسجد جامع احمدشاه مسعود در روستای خواجه سعید گلبهار رفتیم، ملا امام مسجد برای صد ها نماز گزار در مورد فواید ماه رمضان و آداب و مناسک این ماه از نظر دین اسلام صحبت می کرد.
 پس از ادای نماز یک ملای دیگر با لنگی سفید و ریش بلند حنا شده از صف اول مسجد ایستاد و به نماز گزاران با زبان فارسی پریده گفت: "اگرچه مولوی صاحب به تفصیل در مورد مسایل مربوط به ماه مبارک رمضان صحبت کردند، اما چون ما وظیفه داریم تا مکلفیت ها و وظایف مسلمانان را از نظر دین مبین اسلام در ماه مبارک رمضان بیان کنیم، ما هم یک چند دقیقه وقت تان را میگیرم." اما بجز یک تعداد معدودی از نمازگزاران کسی به خواست این ملا توجهی نکرده از مسجد بیرون شدند.
 من با کنجکاوی پای صحبت این ملای نا آشنا نشستم او با قرأت آیه هایی یی از قرآن کریم در پیوند با ماه رمضان و جهاد به جهاد با نفس و جهاد در برابر کفار تاکید کرد، همین طوری ادامه داد و در سراسر موعظه یکساعته خویش تلاش کرد تا مخاطبان خود را به "جهاد" در برابر یهود و نصارا تشویق کند.
 در پایان سخنرانی من خود را به این ملا نزدیک تر ساختم، اما هرچه تلاش کردم همرایش گپ بزنم این ملا صورتش را از من بر می گرداند، من پرسیدم از کجا آمده اید به چهار ملای دیگر در پیش رویش اشاره کرد و با اکراه به من گفت: "ما از همین افغانستان استیم به خاطر تبلیغ دین مبین اسلام شهر به شهر سفر می کنیم و مردم را به راه راست دعوت می کنیم."
 وقتی پرسش هایی از این دست که پس از این به کجا خواهید رفت و مصارف این سفر های تان را از کجا تامین می کنید؟ را مطرح کردم از جواب دادن خود داری کرد و گفت: برادر محترم اگر کدام سوال شرعی داری بپرس، در غیر آن ما برای پاسخ دادن به این گونه سوال ها وقت نداریم.
بعد تر یک تن از متولیان مسجد برایم گفت که این ها از جمع تبلیغی هایی اند که هرچندگاه یکبار می آیند و چند روز را در این مسجد سپری می کنند و بعداً میروند به طرف پنجشیر و تخار و بدخشان، پس از مدتی دوباره بر می گردند و به پاکستان می روند.

فاتحه افسر پولیس 

پس از ادای نماز جمعه همراه با شماری از دوستانم به فاتحه خوانی یک افسر پولیس رفتیم.
 این افسر پولیس پسر ارشد یکی از استادان دوران مکتب ما بود که نزدیک یک ماه پیش در ولسوالی وردوج ولایت بدخشان در جنگ با طالبان کشته شده بود. پدر این افسر پولیس یکی از استادان ما در مکتب دهاتی مجاهدین بود و من پس از سال ها با دیدنش خاطرات (دهه 1360 خورشیدی ) در ذهنم تداعی شد:
 هنگامی که کودکی بیش نبودم و صدای توپ و موشک و خمپاره و غرش جت های جنگنده چرخبال های توپ دار روسی همه روزه بر گوش های ما طنین انداز بود، استاد زمان خان و چند تن از مجاهدان هم فکر او به ما درس زندگی، امید میدادند و از فردا های سبز پیروزی می گفتند. محمد زمان خان که معلم زبان انگلیسی ما در آن زمان شاد، سرزنده و نیرومند بود، در بیرون از مکتب همیشه تفنگ بر شانه داشت، اما هنگامی که به صنف ما می آمد همیشه خنده ملیحی بر لب داشت و سرشار از لطف، مهربانی و خلق امید برای شاگردانش بود.
اما اکنون استاد زمان خان نه تنها پیر تر و ضعیف تر شده بلکه به گفته خودش و با شهید شدن پسر جوانش کمرش نیز شکسته است.
او ما را به مهربانی به خانه اش رهنمایی کرد، هنگامی که یک تن از دوستان ما مشغول تلاوت قرآن شریف بود، یک کودک 4 ساله با چهره یی بشاش و خندان وارد اتاق شد، گویی هیچ اتفاقی در زندگیش نیافتاده بود با همه ما احوال پرسی کرد و سپس در پهلوی پدر کلانش نشست، ازش پرسیدم نامت چیست؟ گفت: پیمان، گفتم نام پدرت چیست؟ گفت کاظم و آرام زمزمه کرد که پدرش نزد خداوند رفته و حالا در بهشت است... .
در همین حال چشم های استاد زمان خان اشک آلود شد و با گلوی بغض گرفته به آهسته گی به ما گفت که این نواسه اش و فرزند همان پسرش است که امروز به مناسبت چهلمین روز شهادتش مراسم ختم قرآن و دعا خوانی داشته اند.
 پسرک آرام و بی صدا به گوشه ی دیگری از خانه رفت و چند دقیقه بعد متوجه شدیم که خوابش برده بود. استاد زمان خان با حالت حزن انگیزی گفت: "من سی سال تمام پدر این بچه را مانند یک کبوتر خانه گی دانه دادم و پرورش دادم تا این که شهید شد، حالا خدا میداند که سی سال دیگر زنده میمانم که سه فرزند او را پرورش دهم یا خیر؟
استاد زمان خان را با رنج ها و نواسه های یتیمش گذاشتیم و رفتیم تا به نماز جنازه زن هردم شهید دیگری که اشتراک کنیم که از فرط ناداری و بیماری خودش را تسلیم آب نهر پروژه پروان کرده و جان سپرده بود... .



۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

دیورند





تنش مرزی با پاکستان، شمشیر دو دم 

تنش در روابط افغانستان و پاکستان پس از درگیری میان مرزبانان دو کشور در ولسوالی گوشته ولایت ننگرهار افزایش یافته است، رییس جمهور کرزی در تازه ترین اظهاراتش در این مورد حمله های نیرو های پاکستانی به مناطق مرزی کشور را بخشی از تلاش های پاکستان برای وادار کردن جانب افغانستان جهت به رسمیت شناختن خط مرزی دیورند عنوان کرده و همچنان اذعان کرده که دستاورد های افغانستان در 11 سال گذشته در راستای دولت سازی برای پاکستان غیر قابل تحمل است.
آقای کرزی همچنان گفت که خط دیورند را به رسمیت نمی شناسد و پیشتر از این جلوگیری از حمله ها و مداخله های همسایه گان در امور افغانستان را از پیش شرط های امضای توافق نامه امنیتی با ایالات متحده امریکا عنوان کرده است.
حمله های توپخانه یی نظامیان پاکستانی بر شماری از ولسوالی های ولایت های ننگرهار، کنر و نورستان در امتداد مرز 2700 کیلومتری دیورند، از حدود دوسال پیش آغاز شده و در واپسین مورد به گفته ی مقام های امنیتی، ایجاد یک دروازه در فلات این سوی دیورند و بر بنیاد برخی ادعا ها در عمق 10 کیلومتری خاک افغانستان از سوی مرزبانان پاکستانی با واکنش شدید نیرو های امنیتی – دفاعی افغانستان روبرو شد و این نیرو ها توانستند دروازه ایجاد شده را نابود سازند و نیرو های پاکستانی را وادار به عقب نشینی کنند.
 این نبرد چندساعته "پیروزمند" که به کشته شدن یک تن و زخمی شدن سه تن دیگر از سربازان پولیس مرزی افغانستان انجامید، در افغانستان بازتاب گسترده یی داشته، شماری در کابل، ننگرهار و لغمان با راه اندازی تظاهرات بر طبل جنگ کوبیدند و رییس جمهور کرزی نیز همپای این موج به گونه یی حرکت کرد که ژرفنای تنش آلود بودن روابط دو کشور و دورنمای تاریک آن را به نمایش گذاشت.
 در اظهار نظر هایی که در شبکه های اجتماعی صورت گرفته می توان اعتماد و باور مندی به نیرو های امنیتی کشور و همچنان بالا رفتن وجهه و اعتبار این نیرو ها نزد افکار عامه را به مثابه یک پدیده مثبت مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد، اما روی دیگر این واکنش ها بالا بودن میزان احساسات مردم و مسوولان را به گونه یی بازتاب می دهد که عقلانیت جمعی و برخورد متناسب با پیچیده گی های و الزامیت های وضعیت موجود را به حاشیه می راند.
آنچه در این میان قابل تامل است این که سربازان در صفوف نیرو های امنیتی در مقابله با حمله های انتحاری و مقابله با تهدید های امنیتی از ورای رویکرد های خشونت آمیز شورشیان و به تازه گی هم مقابله با توسعه طلبی های مرزی پاکستان توانایی و قابلیت قابل توصیفی از خود تبارز داده اند، اما پرسش بنیادینی که در حال حاضر و پیشاپیش باید به آن پاسخ داده شود این که اگر در نتیجه اقدامات تحریک آمیز دو طرف و موجی از احساسات که به نظر می رسد دولت افغانستان در صدد انگیزش هرچه بیشتر آن در برابر پاکستان است، جنگی میان افغانستان و پاکستان صورت بگیرد؛ کدام یک از طرفین بیش ترین آسیب را خواهد دید. آیا نیرو های دفاعی و امنیتی افغانستان از نظر تعادل استراتژیک قوا تا بدان حد از توانایی بشری، روانی و تسلیحاتی رسیده اند که آسیب های ناشی از یک چنین جنگی برای تداوم ثبات نیم بند موجود در کشور را به حداقل برساند یا خیر؟
در حالی که تب ملی گرایی و پاکستان ستیزی در افغانستان در حال بالا رفتن است، پاکستان اما در این مورد با سردی و مدارای استراتژیک برخورد می کند، زیرا از یک سو انتخابات پارلمانی یازدهم می  این کشور برای دولت و مردم پاکستان اولویت با اهمیت تر از تنش مرزی میان این کشور و افغانستان در فلات دور افتاده ی قبایلی زیر اداره این کشور است و از جانب دیگر به ویژه پی از این که رییس دفتر رییس جمهور کرزی ناتو را به واگزاری بخشی از پایگاه های نظامی خویش در مرز افغانستان به نیرو های ارتش پاکستان و دخیل بودن نظامیان خارجی در تنش مرزی میان دو کشور متهم کرد، ممکن است نظامیان پاکستانی مشغول ارزیابی چگونه گی برخورد نیرو های بین المللی در صورتی که تنش های موجود میان افغانستان و پاکستان به رویارویی و در فرجام جنگ مسلحانه میان دو کشور باشند. زیرا با وجود بلند رفتن روحیه و توانایی نیرو های امنیتی و دفاعی افغانستان و مولفه های نرم افزاری مانند "غیرت افغانی" که ظاهرا دولت افغانستان در صدد انگیزش آن است، یگانه عاملی که نظامیان پاکستان را از برنامه ریزی برای حمله به افغانستان یا هم توسعه طلبی آشکار در مرز های افغانستان باز بدارد، حضور نیرو های بین المللی و منافع اقتصادی و تجارتی این کشور در افغانستان است، چه این که جنگ نیابتی این کشور با استفاده از افراطیت مسلح در شهر ها و عوامل تبلیغاتی آنان روستا های افغانستان در وجود طالبان و حزب اسلامی حکمتیار همچنان ادامه دارد و دستکم در حال حاضر نیاز چندانی به رویارویی با نیرو های امنیتی افغانستان و باز کردن جبهه دیگری بسان کشمیر در مرز های شمال غربی کشور شان نمی بینند.
اما در حالی که افغانستان در حال حاضر فرایند های مهمی مانند انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، انتقال مسوولیت های امنیتی و بیرون شدن نیرو های خارجی را پیش رو دارد، باز کردن هرنوع پرونده دیگر مانند، زخم ناسور دیورند، برگزاری لویه جرگه در مورد توافقنامه امنیتی و مهم تر از همه گسترش تنش مرزی با پاکستان تا حدی که بروز جنگ تمام عیار میان دو کشور در آیینه آن متصور باشد، در هر حالت به این فرایند های اصلی که تداوم ثبات نیم بند موجود در کشور در گرو پیشبرد موفقانه و هوشمندانه ی آن از سوی دولت افغانستان است، آسیب خواهد رساند و افزون بر آن این احتمال هم قابل طرح است که صحنه سازی برای انحراف افکار عامه در افغانستان از انتخابات ریاست جمهوری سال 1393  و وقت کشی در این زمینه در بعد داخلی با منافع تیم حاکم بر افغانستان است و در بعد منطقه یی کشور های منطقه را با منافع استراتیژیک شان در افغانستان که همانا زمین گیر شدن جامعه بین المللی و غرب در افغانستان و شکست روند دولت سازی و ملت پروری در افغانستان است نزدیک تر خواهد ساخت و در فرجام جامعه جهانی با سرخورده گی به نظامی گری و پی گیری اهداف خود با توصل به گروه های قدرت و معامله با جنگ سالاران و حتا تندروان مسلح روی خواهند آورد و بازنده اصلی این غایله مردم افغانستان و آنانی خواهند بود که امروزه در جاده های کابل، ننگرهار و لغمان در فضای مسموم و آگنده از آرایه ها و هنجارمندی های قومی – ایدیولوژیک "غیرت افغانی" را فریاد می زنند.  
  

      

۱۳۹۲ فروردین ۲۵, یکشنبه

انتحار حرام است


http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2013/04/post-523.html



اگر افغانستان "دارالحرب" نباشد!

حشمت رادفر 

در حالی که تلاش های سیاسی به منظور دستیابی به صلح در افغانستان ظاهراً تا اکنون ستاورد قابل ملاحظه یی نداشته است، حرام دانسته شدن سوء استفاده از نصوص دینی جهت توجیه حمله های انتحاری و توسل به خشونت در افغانستان از سوی شماری از عالمان دینی جهان اسلام خبر ساز شده است و اینکه "افغانستان یک کشور اسلامی بوده و جزء لاینفک دیار اسلام بشمار میرود و نمیتوان حکم دار الحرب را به آن اطلاق نموده و اتباع آنرا مباح الدم خواند."
همنوایی شماری از چهره های برجسته دینی در سلسله نشست های زیر عنوان"همکاری های اسلامی برای آینده صلح آمیز افغانستان" در کنار این که رویای شیرین تامین صلح در افغانستان را تداعی می کند، پیچیده گی و نیرومندی توجیهات دینی جنگ و منازعه در افغانستان را نیز برجسته تر می سازد.

پیشینه ابزارگرایی دینی

توجیه دینی و مذهبی جنگ ها، کشور گشایی ها، دفع تجاوزات بیرونی و حتا شورش در برابر رژیم های سیاسی پیشینه یی به درازای تاریخ معاصر افغانستان دارد و در چهار دهه پسین نیز مقاومت در برابر تجاوز ارتش سرخ شوروی پیشین در سال 1358 خورشیدی زیر نام جهاد و با شعار "اسلام در خطر است" آغاز شد. رویکردی که پای جهاد گران و بنیادگرایان مذهبی از سراسر جهان اسلام را به منطقه و افغانستان باز کرد.
در آغازین سال های دهه آخر قرن بیستم افغانستان به انباری از جنگ افزار های گوناگون شبیه بود و جنگجویان مذهبی از گوشه و کنار جهان اسلام با این تصور به یاری مجاهدان افغان شتافته بودند که تنور گرم جهاد در افغانستان دهلیز ورود به بهشت رویا های شان است؛ اما یکباره دشمنی به بزرگی اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید و حکومت داکتر نجیب الله سقوط کرد و از آن به پس تقریباً همه طرف های درگیر در منازعه جاری در افغانستان "مجاهدان" بوده اند.
طالبان
رقابت خونین قدرت میان جنگجویان مسلح سرمست از باده پیروزی که سرشت ایدیولوژیک همسان شان در موجودیت دشمن یا دشمنان عینی یا فرضی معنا می یافت، تا هنگامی ادامه یافت که دسته های تندرو بازمانده از دوران جهاد و سرخورده از ناکامی مجاهدین در ایجاد "حکومت اسلامی با قاعده وسیع" در ورای مرز های افغانستان زیر نام طالبان در برابر این گروه ها گرد هم آمده و در کمتر از دو سال توانستند از ایجاد دارالخلافه جهان اسلام در کابل دم زنند.
اگر احمدشاه مسعود در برابر این موج مزاحمت ایجاد نمیکرد، رویای برپایی امارت اسلامی طالبان و میزبانی از تندرو ترین جنگجویان مذهبی – ایدیولوژیک دنیای اسلام در افغانستان تا پیوستن به حقیقت فاصله چندانی نداشت. غایله یی که با ترور مسعود و انفجار برج های تجارت جهانی در نیویارک توسط شبکه القاعده دگرگون شد و در فرجام به فروپاشی امارت طالبان و متواری شدن آنان و مهمانان فرامرزی شان به سلسله کوه ها و فلات دو سوی دیورند انجامید.

بازگشت ناباورانه

در میان سال های 2001 تا 2005 ایتلاف بین المللی ضد تروریزم به رهبری امریکا، ایتلاف ضد طالبانی و تکنوکرات های برگشته از غرب پیروزی نمادین و برق آسای شان بر طالبان را با برگزاری کنفرانس های بین المللی، لویه جرگه ها، انتخابات و قطع نوار های بازسازی با این تصور جشن می گرفتند که طالبان دیگر توان مقابله با نیرو های تادندان مسلح از پیش رفته ترین ارتش های دنیا در این کشور و روند دموکراتیکی که با حمایت مردم افغانستان آغاز شده است را ندارند.
کشور های منطقه و حتا ایران و پاکستان با این روند سر تایید جنبانده بودند؛ تندروان طالب و همرزمان بین المللی آنان که از دوران جهاد در دوسوی دیورند خزیده و اکنون تجربه 5 سال حکومت به شیوه دلخواه شان در افغانستان را نیز داشتند، با بهره مندی از حمایت سازمان های استخباراتی منطقه به آغاز دوره تازه یی از "جهاد" آماده گی می گرفتند.
روستا ها و مناطق دور تر از مراکز شهر ها و به ویژه ساختار های قبیله یی در جنوب و شرق افغانستان در 4 دهه گذشته کانون اصلی جنگ روانی – تبلیغاتی از نشانی آموزه های دینی بوده و اکنون حضور نیرو های بین المللی به ویژه امریکاییان و اشتباهاتی که این نیرو ها انجام میدادند، خوراک تبلیغاتی کافی برای انگیزش ذهنیت های بیگانه ستیزی افغان ها به ویژه آنانی که در نتیجه تحولات اخیر به حاشیه کشانده شده بودند، را فراهم کرده بود.
 ضعف اداره های محلی به ویژه در مناطق هم مرز با پاکستان و نبود هوشمندی لازم در دستگاه تازه تاسیس قدرت برای سمت دهی و مدیریت افکار عامه، به مرور زمان به طالبان و دیگر جریان های تندرو مانند حزب اسلامی حکمتیار این زمینه را فراهم کرد تا با بهره مندی از پشتیبانی مالی و تسلیحاتی سازمان های استخبارات منطقه و شماری از شیخ های ثروتمند عرب، ثبات نیم بند موجود را در بخش هایی از کشور به چالش بکشند.
افراطیت مسلح در کنار جنگ روانی – تبلیغاتی که توسط گماشته گان خود راه اندازی کردند، همچنان توانست تا در خلای ارتباطی موجود میان مردم و دولت، نارضایتی طبیعی مردم و واکنش های تند آن بخش از روحانیون مذهبی که با این جریان ها پیوند آشکاری نداشتند را نیز در انگیزش احساسات مردم در برابر خارجی ها و دولت نوپای افغانستان به خدمت بگیرند.

اغماض از تقبیح انتحار

در سال 2006 حامدکرزی برای نخستین بار سردسته های طالبان را به مذاکره دعوت کرد. نگارنده این جستار در آن زمان به منظور تهیه یک گزارش رادیویی در پیوند با محکومیت حمله های انتحاری به بیشتر از 10 عالم دینی در کابل مراجعه کرد که از این میان فقط یک تن از اعضای دارالفتای دادگاه عالی به شرط عدم افشای نامش در این مورد صحبت کرد که او هم از حرام دانستن صریح حمله های انتحاری خودداری کرده و استدالش این بود که در این مورد باید علمای دینی جهان اسلام فتوا بدهند و بسیاری از خبرنگاران افغانستان تا میانه های سال گذشته به همین مشکل روبرو بودند زیرا کمتر عالم دینی پیدا میشد تا حمله های انتحاری را محکوم کند.  

پایان سکوت

این اتفاق در ماه مارچ امسال در سومین کنفرانس بین المللی "همکاری های اسلامی برای یک آینده صلح آمیز در آفغانستان" در شهر استانبول ترکیه افتاد و به تازه گی در کابل نیز شماری از عالمان دین از قطعنامه این کنفرانس پشتیبانی کرده و به این صورت به سکوت چندین ساله در این زمینه پایان داده شد.
البته پیش از این و با شدت گرفتن حمله های انتحاری در افغانستان در سال گذشته میلادی شیخ عبدالعزیز بن عبدالله مفتی اعظم عربسان سعودی انجام حمله های انتحاری را از نظر شرعی حرام دانست و سپس عبدالرب رسول سیاف یکتن از رهبران جهادی افغانستان در سالروز ترور احمد شاه مسعود گفت: "هیچ دلیلی حتا ضعیف ترین آن، درباره این که اجازه انتحار به کسی داده شود، در منابع اسلامی وجود ندارد." 
 
چرا این همه تاخیر در حرام دانستن انتحار؟

اگرچه شماری از آگاهان مسایل دینی، موقف گیری های تازه عالمان دین در حرام دانستن حمله های انتحاری را به تحولات سیاسی دو سه سال اخیر به ویژه آغاز خروج سربازان بین المللی از افغانستان نسبت می دهند و به این باور اند که در صورت موجودیت نیرو های خارجی در کشور، تلقی افراط گرایانه طالبان و حزب اسلامی حکمتیار از آموزه ها و احکام دینی در پیوند با "جهاد" نه تنها ذهنیت های تندروانه و واپس گرایانه شماری از روحانیون مذهبی در داخل کشور را با آنان همنوا ساخته بلکه نیروی بشری و امکانات اقتصادی فراوانی را از جهان عرب و سازمان های استخباراتی منطقه بسوی آنان سرازیر کرده است.

پشتوانه ها و جاده صاف کن های ایدیولوژیک

بر بنیاد معلومات اداره امنیت ملی افغانستان در سال 2010 میلادی جریان هایی مانند حزب التحریر و بازمانده های جریان های سلفی در ساحات تحت تسلط دولت در بخش های شمالی، شمال شرقی و غربی کشور که طالبان در آن بخش ها نفوذ و محبوبیت قابل ملاحظه یی ندارند، با راه اندازی کمپاین های تبلیغاتی در مدارس دینی و مسجد ها به مثابه پشتوانه های ایدیولوژیک و نیروی جاده صاف کن افراطیت مسلح (طالبان، حزب اسلامی و زیر مجموعه های شبکه القاعده) عمل میکنند.
اگرچه حرام دانسته شدن حمله های انتحاری از سوی چهره های با اعتبار جهان اسلام با توجه به قربانیان بیشماری که این گونه حمله ها در چند سال گذشته در افغانستان گرفته است، رویکرد دیرهنگام تلقی شده می تواند، اما اهمیت آن از این جهت برجسته می نماید که استفاده ابزاری از این پدیده در حال حاضر به دستگاه استخبارات و نظامیان پاکستانی خلاصه نمی شود و این رویکرد در این اواخر حتا در موضع گیری های سیاسی شماری از بلند پایه گان نظام افغانستان نیز تبارز داشته است.

ابراز اعمال فشار

چند باری که در سال گذشته رییس جمهور کرزی عملیات "خودسرانه" خارجی ها که باعث کشتار مردم ملکی می شود را "تجاوز" قلمداد کرده و از پیامد های زیانبار عدم پذیرش خواست هایش از سوی امریکایی ها هشدار داده یا حتا باری گفته شد که وی از همدست شدن خود با طالبان در صورت جدی نگرفتن دیدگاه هایش از سوی جامعه بین المللی سخن گفته است، بار معنایی این سخنان بیشتر از این که به جهت دهی افکار عامه ارتباط داشته باشد، به صورت تلویحی هراس از افراطیت مسلح را به هم پیمانان بین المللی روند جاری در افغانستان را تداعی می کند.  
 چندی پیش شورای علمای دینی افغانستان خارج نشدن نیرو های ویژه امریکایی از میدان وردگ و نسپردن مسوولیت زندان بگرام به افغان ها را اشغال گرانه عنوان کرد، که کار برد واژه حساسیت برانگیز "اشغال" نیز به معنای اتکای غیر مستقیم اعضای این شورا به توهُم افراطیت مسلح در افغانستان و منطقه به منظور اعمال فشار بر امریکایی ها قلمداد شده می تواند.

توهُم افراطیت مسلح

نمایه هایی از این گونه هشدار ها در نگاه آکنده از ترس مردم به تبلیغات تخدیر کننده و حتا توهین آمیز روحانیون تندرو از نشانی منبرها و مسجدها قابل مشاهده است.
در حال حاضر هیچ گونه تفکر سیاسی و اجتماعی به اندازه افراطیت مسلح و شمایل آشکار و نهان آن در سمت دهی افکار عامه و حتا فرایند های سیاسی و اجتماعی، گسترده، تاثیر گزار و ترسناک و خشونت آمیز نیست.
لایه های زیرین و به شدت سنتی جامعه افغانستان، با توهم نهادینه ی ناشی از گسترده گی و نیرومندی تفکرات تندروانه یی دست و پنجه نرم می کند که بزر آن در زمان جهاد پاشیده شده و این روند که با منافع گروه های قدرت در سطوح مختلف نیز گره خورده است، در یک مراوده دوجانبه از یکسو تسلط روانی افراطیت مسلح را تسهیل می کند و از جانب دیگر شکل گیری گفتمان های غیر ایدیولوژیک را به مشکل روبرو می سازد.
در چندین ولایت کشور، از همسایه های جنوبی و جنوب شرقی کابل گرفته تا کویته پاکستان سایه سنگین افراطیت مسلح قابل مشاهده است و این پدیده همپای ذهنیت های اقتدار گرایانه قبیله یی شکل گیری و پیش برد فرایند های دموکراتیک و مدنی را در این بخش ها با چالش های جدی روبرو کرده است.
در شمال کابل که روزگاری کانون مبارزه مسلحانه بر ضد رژیم طالبان بود، تندروانی که حتا بسیاری از آنان در تبصره ها و صحبت های خصوصی مردم گماشته گان شبکه های هراس افگنی و استخبارات منطقه عنوان می شوند به مردم از منبر های مساجد، به خاطر فرستادن دختران شان به مکتب یا هم کار کردن در دولت به گفته آنان "دست نشانده یهود و نصارا" فحش و ناسزا می گویند و از اشتراک در نماز جنازه سربازان اردو و پولیس خودداری می کنند اما کسی جرآت اعتراض به این گونه برخورد های آنان را به خود نمی دهد.

یک پرسش و دورنمای وضعیت

اکنون این پرسش با جدیت قابل طرح است که آیا افراط گرایان این نیرومندی و توانایی را از احترام نهادینه ی مردم به علمای دینی بدست آورده اند یا از افراطیت مسلح که عقبه استراتیژیک آن تا مناطق قبایلی پاکستان گسترده است؟
به هر حال صدور قطعنامه کنفرانس استانبول و اعلامیه تاییدی آن از سوی عالمان دین در کابل نسبت به فعالیت های خرج بردار سیاسی که از سوی شورای عالی صلح و رهبری دولت افغانستان در راستای مذاکره با شورشیان انجام شده است، گامی به پیش شمرده شده می تواند.
 با توجه به نهادینه گی تفکرات تندروانه و توهُم ریشه دار ناشی از تبلیغات سرسام آور جریان های افراط گرا از نام آموزه های اسلامی در افغانستان و بخش های قبایلی پاکستان و مهم تر از همه این که از این پدیده در قالب بازی های استخباراتی به مثابه ابزار سیاست خارجی کشور های منطقه نیز کار گرفته می شود، دستکم در کوتاه مدت نمیتوان به تاثیرات امید بخش این فعالیت ها در جغرافیای بحران امیدوار بود.
 چه این که اگر این تلاش ها همانگونه که در قطعنامه نشست استانبول آمده به گونه یی مدیریت شوند که از تمامی ابزار ها و زمینه های ممکن برای پخش آگاهی در این مورد استفاده شود، جمع بزرگی از علمای دینی تفهیم و تبیین مفردات این قطعنامه در روشنی آموزه های دینی را به عهده بگیرند و در فرجام سوء استفاده جریان های تندرو و هراس افگن از آموزه های دینی متوقف شود، این فرایند می تواند ترسیم دورنمای روشن تری از اوضاع افغانستان را امکان پذیر سازد و کشور ها و جریان هایی که از افراطیت مسلح به عنوان ابزار رسیدن به اهداف و برنامه های کشوری، منطقه یی و جهانی استفاده کنند را به تغییر دیدگاه و رفتار شان دستکم در پیوند با تامین صلح و پایان منازعه در افغانستان وادار سازد.     

۱۳۹۲ فروردین ۱۱, یکشنبه

قطر


قطار بی فرجام صلح در ایستگاه قطر


حامد کرزی رییس جمهوری افغانستان به کشور شاهی قطر سفر کرده تا از یک طرف به روند صلح و مذاکره با شورشیان طالب جان تازه یی ببخشد و از جانب دیگر آنگونه که از گفته های مقام های حکومتی افغانستان در این واخر بر می آید، اغماض از نقش پاکستان در روند صلح افغانستان را برای نخستین بار تجربه کند.
در هفته های گذشته مسوولان دستگاه دیپلوماسی افغانستان و هم سخنگوی رییس جمهوری به ناامیدی دولت افغانستان از ایفای نقش صادقانه پاکستان در پیشبرد مذاکرات صلح با طالبان اذعان داشته و گفته اند که روند صلح را بدون حمایت پاکستان ادامه خواهند داد.
نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد در افغانستان نیز پیش از انجام این سفر ابراز خوشبینی کرده و مقام های پاکستانی اما، رییس جمهور کرزی را بزرگترین مانع فراراه روند صلح افغانستان عنوان کردند که با واکنش تند سخنگویان حکومتی روبرو شده و گفته می شود سفر کنونی رییس جمهوری به قطر هم به منظور به حاشیه راندن پاکستان از این روند برنامه ریزی شده و بر بنیاد معلومات منابع نزدیک به ارگ، انجام گفتگو های رودر رو میان کرزی و نمایندگان طالبان در قطر نیز در اجندای سفر رییس جمهوری گنجانده شده اما امیداواری زیادی برای این که این دیدار انجام شود و چهره های با صلاحیت طالبان در آن حضور داشته باشند، وجود ندارد.
اگرچه ظاهراً حساسیت و هراس مقام های پاکستانی از به حاشیه رانده شدن این کشور در روند مذاکرات صلح افغانستان در حال افزایش است و در تلاش اند تا اهمیت نقش پاکستان در این روند را هم در چانه زنی های دیپلوماتیک برجسته سازند و به گونه آشکارا از نقش افراطیت مسلح در منطقه و این که هیچ کشوری در دنیا به اندازه پاکستان توانایی استفاده از این پدیده به عنوان ابزار سیاست خارجی اش را ندارد، سخن می گویند.
پشتیبانی از شورشگری در افغانستان و پیوند هایی پیچیده یی که جریان های تندرو با سازمان استخبارات و دیگر وزیر مجموعه ها و حتا فرماندهان ارتش پاکستان دارند، به تازه گی مقام های امنیتی پیشین، سیاسیون و حتا روحانیونی که جریان های سیاسی – مذهبی را در زیر چتر نظام پاکستان رهبری می کنند، که در برنامه ها و مناظره های رسانه یی مشترک میان دو کشور صحبت کرده اند نیز بازتاب واضحی داشته و از موجودیت لایه های ستبر سوء تفاهم و سوء برداشت دو جانبه در روابط دو جانبه و در نوع نگاه های پاکستانی ها نسبت به آنچه مبارزه با هراس افگنی خوانده می شود، پرده برداشته است.
اسد درانی رییس پیشین آی اس آی، چندی پیش در مناظره یی که از تلویزیون طلوع و تلویزیون اکسپرس در افغانستان و پاکستان پخش شد، افغانستان را یک کشور اشغال شده خواند و با همین فرض دخالت کشورش در افغانستان را موجه عنوان کرد و به تازه گی هم افرادی که از نام علمای دینی پاکستان در یک مناظره رادیوی آزادی شرکت کرده بودند، به وضاحت از طالبان پشتیبانی کردند و گفته های ماه گذشته ی مولانا طاهر اشرفی مبنی بر جایز بودن جهاد و حقانیت عملکرد های خشونت آمیز طالبان در قالب الفاظ و کلمات متفاوت تکرار کردند.
به این صورت و با وجود فشار های روز افزون امریکایی ها بالای پاکستان در نزدیک به دو سالی که از کشته شدن اسامه بن لادن در خاک این کشور می گذرد، بسیاری از قراین موجود در جغرافیای بحران از تداوم حمایت پاکستان از افراطیت مسلح در منطقه حکایت دارد و این که بدون آمدن تغییر در منش و کنش پاکستان در پیوند با منازعه جاری در افغانستان و بخش هایی از پاکستان اندک ترین روزنه یی برای تامین صلح از رهگذر تلاش هایی از نوع آنچه آقای کرزی برای انجام آن به قطر سفر کرده است، قابل مشاهده نمی باشد.
دولت افغانستان اما، در دو سال گذشته بخش بزرگی از توانایی ها و ظرفیت های دست داشته خود را صرف اثبات مالکیت تصنعی خود بر روند صلح کرده است. به گونه یی گه گاهی به ایالات متحده امریکا تاخته و حتا آنکشور را به نوعی تبانی با طالبان متهم کرده و گاهی هم تلاش های کشور های اروپایی مانند، بریتانیا، فرانسه و آلمان که با برگزاری نشست هایی از طرف های درگیر در منازعه جاری و گذشته افغانستان به هدف انجام مذاکرات صلح میزبانی کرده اند، نکوهش کرده است. افزون بر آن فعالیت ها جریان های داخلی و اپوزسیون سیاسی در راستای گفتگو با شورشیان مسلح فارغ از چارچوب حکومت را غیرقابل تحمل دانسته است.
اتاق مذاکره قطر هم که در آغاز از سوی امریکایی ها پیشنهاد شد، در نخست با مخالفت آقای کرزی روبرو شد، اما بعد تر از سوی دولت و شورای عالی صلح پذیرفته شد.
 اکنون یکسال پس از آغاز رایزنی های امریکایی ها در این مورد آقای کرزی با سفر به قطر در صدد پیش برد روند کند و بدور از دورنمای مذاکرات صلح خویش برآمده و به نظر می رسد که این سفر نیز بیشتر از این که کنشی معطوف به تامین صلح در افغانستان باشد، واکنشی در برابر گردن فرازی های پاکستان است، که مقامات این کشور به همین تازه گی ها رییس جمهور کرزی را بزرگترین مانع فراراه تامین صلح در افغانستان عنوان کرده اند.
 رده های بالایی طالبان در ده سال گذشته هیچگاهی به درخواست های کابل مبنی بر انجام مذاکرات پاسخ مثبت نداده اند، اما از دوسال به این سو گفتگو هایی میان نمایندگان طالبان و حزب اسلامی در جزایر مالدیو و جا های دیگر انجام شده و در واپسین مرد حدود دوماه پیش یک مذاکره کننده طالبان با نمایندگانی از اپوزسیون سیاسی، جامعه مدنی و شورای عالی صلح در حومه پاریس دیدار کرد و زمزمه هایی در پیوند با مذاکرات امریکاییان و انگلیس ها با رده های میانی و بالایی طالبان نیز سر زبان ها افتاد.
 اگرچه در پیوند با اتاق مذاکره یا همان دفتر سیاسی طالبان در قطر مباحث سیاسی و رسانه یی فراوانی صورت گرفته و گاهی هم میدواری هایی را در میان بخشی از جریان های سیاسی و اطرافیان رییس جمهور کرزی پدید آورده است، اما از آنجایی که گفته می شود مذاکره کننده گان قطر نه از جبهه های جنگ در افغانستان بلکه از گوانتانامو به آن جا انتقال داده شده اند و گردانندگان و رهبری کننده گان اصلی جنگ و خشونت در افغانستان هم در پناهگاه های امن شان در زیر چتر امنیتی و محافظتی سازمان استخبارات پاکستان خزیده اند، امید چندانی به موفقیت گفتگو های صلحی که احتمالا آقای کرزی در قطر انجام دهد، نمی توان بست.
اگر موضع گیری های دوامدار دولت افغانستان مبنی بر این که لانه های اصلی هراس افگنان و شورشیان در خاک پاکستان قرار دارد مورد توجه قرار بگیرد، این دیدگاه که هیچ نوع روند صلحی در افغانستان بدون حمایت صادقانه پاکستان به سرمنزل مقصود نمی رسد، با عقلانیت سیاسی نزدک تر به نظر می رسد، تا اینکه با بازی کردن با مهره های مرده و از کار افتاده طالبان و دیگر دسته های شورشی در قطر مانور دهی تصنعی و بدون دورنما ادامه یابد و در فرجام فرصت های اندک باقی مانده تا بیرون شدن سربازان بین المللی از افغانستان صرف چانه زنی های بی درون مایه و وقت کشی های کشنده یی شود که منفعت آن باز هم نصیب سازمان های استخباراتی منطقه و جریان های تندرو واپس گرایی شود که برای فرا رسیدن سال 2014 روزشماری می کنند.    
       

افراطیت مسلح


توهم افراطیت مسلح، از بدخشان تا پنجاب

افراطیت مسلح که از چهار دهه به این سو به مثابه ابزار سیاست خارجی پاکستان مورد استفاده قرار می گرفت و امروزه بزرگترین چالش فرا راه امنیت و ثبات بین المللی قلمداد می شود، در این اواخر در کنش و منش بسیاری از افراد و دسته هایی که از دین به مثابه ابزار پیش برد اهداف و برنامه های ایدیولوژیک و سیاسی شان استفاده می کنند، اگرهم ظاهراً به انجام اعمال خشونت آمیز اقدام نمی کنند تبارز یافته است.
چندی پیش هنگامی که رییس شورای علمای دینی پاکستان با حمایت صریح از طالبان نشست علمای دینی افغانستان و پاکستان در کابل را تحریم کرد، در افغانستان بسیاری ها این اقدام را نکوهش کرده، همسویی علمای دینی پاکستان با سازمان استخباراتی ارتش این کشور را عامل اصلی این رویکرد روحانیون پاکستانی عنوان کردند، اما هنگامی که دو هفته پیش شورای علمای دینی افغانستان اعلان کرد که اگر نیرو های ویژه امریکایی از میدان وردگ خارج نشوند و مسوولیت زندان بگرام به افغان ها واگزار نشود، حضور امریکایی ها اشغال تلقی خواهد شد، واکنش چندانی بر نیانگیخت و در فرجام امریکایی ها به رغم نارضایتی شان به خواست های دولت افغانستان تن دادند.
نمایه هایی از این گونه هشدار ها که به ساده گی از سوی مردم و حتا بازیگران بین المللی منازعه جاری در افغانستان جدی گرفته می شود در نگاه آکنده از ترس مردم به تبلیغات تخدیر کننده ی گماشته گان سازمان های استخباراتی منطقه و شبکه های تندرو به ویژه در روستاها و مناطق دور دست افغانستان از نشانی منبرها و مسجدها قابل مشاهده است.
در حال حاضر هیچ گونه تفکر سیاسی و اجتماعی به اندازه افراطیت مسلح و شمایل آشکار و نهان آن در سمت دهی افکار عامه و حتا فرایند های سیاسی و اجتماعی، گسترده، تاثیر گزار و ترسناک و خشونت آمیز نیست.
صرف نظر از بازی های سیاسی و تقابل دیدگاه های موجود میان دولت های افغانستان و پاکستان لایه های زیرین و به شدت سنتی جامعه افغانستان که از چهار دهه به این سو در معرض پیچیده ترین کارزار های سیاسی و استخباراتی قرار داشته اند، در حال حاضر با توهم نهادینه یی دست و پنجه نرم می کند که ریشه در گسترده گی و نیرومندی تفکرات تندروانه یی دارد که الزامآ به طالبان به مثابه یک گروه مسلح پیوندی ندارد اما در یک مراوده دوجانبه گسترش تفکرات تندروانه از این رهگذر به گسترس دامنه تسلط روانی طالبانیزم می انجامد، شبکه های کوچک در سطح محلات نیز در راستای تحمیل دیدگاه های خود از توهم ناشی از سایه افراطیت مسلح سود می برند.
به بیان دیگر اگر در ولسوالی نا امن وردوج بدخشان در روز روشن پتلون یک جوان به بهانه پوشش نا مناسب توسط طالبان، از بدنش کشیده می شود و  آتش زده می شود - سایه سنگین افراطیت مسلح در پس این رویداد قابل مشاهده است و یا اگر فردی با عبا و قبای مقدس روحانیت مذهبی به مردم در شمال کابل به خاطر فرستادن دختران شان به مکتب یا هم کار کردن در دولت به گفته آنان "دست نشانده یهود و نصارا" فحش و ناسزا می گوید، این نیرومندی و توانایی را نه از احترام نهادینه ی مردم به علمای دینی بلکه از افراطیت مسلحی می گیرد که عقبه استراتیژیک آن تا پنجاب گسترده شده و شبکه ی نیرومندی از زور و زو و تزویر پایایی و تداوم آن را تضمین می کند.    
آنچه درخور نگرانی است این که با وجود نبرد 11 ساله جهان در روستا های افغانستان بر ضد تروریزم، به مبنا های تیوریک و ایدیولوژیک این پدیده و از بین بردن ریشه ها و زمینه های اجتماعی گسترش تفکرات تندروانه یی که افراطیت مسلح را بر گرده های مردم افغانستان و بخش هایی از آنسوی دیورند، تحمیل کرده و تداوم آن را نیز ضمانت کرده است، اندک ترین توجهی صورت نگرفته است.
در حالی که نیرو های بین المللی شاید در صدد فرار از جغرافیای بحران به هر صورت و به هر قیمت ممکن برآمده اند، طیف سیاسی افغانستان اعم از موافقان و مخالفان سیاسی نظام، درگیر زد و بند های میان تهی و ابزار گرایانه یی است که در صورت دوام وضعیت موجود نه تنها به حاشیه خواهند رفت بلکه روند سیاسی جاری در افغانستان را نیز به چالش های تازه تر و وحشتناک تری روبرو خواهد کرد.   

۱۳۹۱ اسفند ۲۸, دوشنبه

نوروز


پرتو نادری


جشن جمشیدی نوروز مبارک بادا!

تا سخن از نوروز و طالبان به میان می آید این چند نکتۀ رنج آور در ذهن من بیدار می شوند:
·        طالبان جشن ملی نوروز را به ماتم ملی بدل کردند.
·        طالبان تقویم خورشیدی را که همان تقویم جلالی است، ممنوع ساختند.
·        طالبان درآستانۀ نو روزتندیس های بزرگ بودا را اعدام کردند.
·        طالبان پیش ازاین دزدانه منارچکری یکی ازیادگارهای بزرگ دورۀ بودایی افغانستان را دریکی از نیمه شبان بهاری ازبین بردند.
·        طالبان به کاوش­های غیر قانونی ساحات باستانی که بیشتر به وسیلۀ خود آنان وگروه­های پاکستانی صورت می گرفت، در بدل »خمس » اجازه داند.
طالبان رفتند؛اما تفکر طالبانی هم­چنان برجای مانده است. تنها دستارهای سیاه به نکتایی­های رنگارنگ بدل شده است. دوغ در کاسۀچوبین و کاسۀ بلورین همان دوغ است. تفکر طالبانی همان است که چه از زبان طالب راستین بشنوی و چه از زبان طالبی که خود را در زیر شمایل دموکراسی و چیز های از این قماش پنهان کرده است. تا یکی دو سال دیگر ممکن طالبان به گونه یی بر­گردند، شاید هم بهتر باشد بگویم که برگشتانده می شوند تا این تفکر پریشان مانده، بار دیگرتجسم حقیقی خود را در دستگاه حاکمیت افغانستان پیدا کند.
ما مردمان شگفتی هستیم، از پیرتا جوان از رییس جمهور تا کارمند پایین رتبه، همین که سخن از تاریخ به میان می آید، پیل مان یاد هندوستان می کند و بعد همان رجزخوانی است در چارسوق گزافه­های تاریخ ودیگر هیچ. در این رجز خوانی­ها ما تاریخ پنج هزار ساله داریم و دیگران همه ریزه خوار خوان تاریخ و فرهنگ ما بوده اند، همه بهترین­های جهان از ماست.ما حمام داشتیم  و سنگ پا را می شناختیم، کیسه، لیف و سابون را؛ اما اروپاییان گله وار زنده­گی می کردند و سروجان نمی شستند. بااین همه گزافه، گاهی هم که در تب هیجان­های خود جذباتی می شویم با هرچه تاریخ، مدنیت و فرهنگ و ارزش های تاریخی- فرهنگی است به ستیزه برمی خیزیم.
مثلأ نوروز جشن کبرگان است، باید از میان برداشته شود، نباید آن را تجلیل کرد که در آن صورت فرتشه­گان به خانۀ ما نمی آیند. تندیس­های بامیان باید از میان برداشته شوند که یادگار مدنیت بودایی­است. منار چکری باید فروافکنده شود که از دوران پیش از اسلام برجای مانده است. با این حال وقتی این سرزمین تعصب و زورگویی را وطن جرگه­­ها می خوانیم، به یاد آن بودایی بزرگ کنشکا می افتیم که نخستین جرگۀ بزرگ را او برگزار کرده بود و در آن  جرگه چند هزار تن اشتراک کرده بودند. تازه در همین جا بسنده نمی کنیم و بربنیاد چنین جرگه­هایی تاریخ پیدایی جامعۀ مدنی  نیز به سرزمین ما بر می گردد. برای آن که گویا چنین جرگه هایی خود نهاد های مدنی بوده اند!!!
تاریخ و فرهنگ یک سرزمین هویت تاریخی و فرهنگی آن سرزمین را می سازد. آن کی با تاریخ و فرهنگ خود می ستیزد در حقیقت با هویت خود می ستیزد و هویت خود را از میان بر می دارد. آن کی هویت تاریخی و فرهنگی ندارد در میان اقوام جهان بی شناسنامه است. البته آن کی به جعل تاریخ می پردازد در حقیقت در تلاش هویت سازی کاذب است که این امر بد تر از بی هویتی است. هویت کاذب برای یک قوم همان زیستن یک فرد در شخصیت کاذب است. این که صدای شمشیر نیاکان ما در این  یا آن سرزمین شنیده شده است، نمی تواند هویت تاریخی ما را بسازد. اگر به سنگ سنگ این سرزمین گوش فرا دهیم صدای صدگونه شمشیر را می شنویم که دمار از روزگار ما بر آورده است. چنگیز برای مغولان جهانگشای بزرگ است و اما برای ما یک متجاوز خوانخوار که بر بنیاد همان گفتۀ معروف:«آمدند و کشتند و سوختندد و بردند.» حال برویم جهان گشایان خود را از مردمانی بپرسیم که مدنیت آن ها را به خاک برابر کرده اند. ما نصف حقیقت را می پذیریم ویا تلاش داریم تا حقیقت آن گونه باشد که ما می خواهیم. گاهی هم جرأت روبه رو شدن با حقیقت را نداریم.
با وجود این همه چکاچاک شمشیر نیاکان؛ ما هنوز نتواسته ایم تا سهم بزرگ خود از تاریخ و مدنیت این حوزۀ بزرگ مدنی را به دست آریم. ما خود به عمد و یا هم از سرنابخردی تاریخ و فرهنگ خور را به دیگران بخشیده ایم. من خود بارها شنیده ام که کسانی که گویا آب وطنخواهی شان دریک درجه بالا تر از صفر به جوش می آید، گفته اند که جشن نوروز از ایرانی هاست و ما افغانیم و آن هایی که این جشن را تجلیل می کنند و یا به دفاع از آن بر می خیزند وابسته به ایران اند، جاسوسان ایرانن اند!!! من می خواهم بگویم آن­هایی که تاریخ و فرهنگ این سرزمین را به کشور دگری دو دسته می بخشند، دشمنان سوگند خورده ای فرهنگ وتاریخ این سرزمین اند. وقتی جشن نوروز از ما نیست، پس آن دوره های با شکوه اسطوره یی شاهنامه نیز ازما نیست و آن شخصیت­های اسطوره یی  مانند جمشید و دیگران  ودر یک سخن آن اسطوره ها هم از ما نستند. می خواهم بگویم ، قومی که اسطوره ندارد در حقیقت تفکر وبینشی نیز نداشته است. برای آن که اسطوره پاسخی انسان ابتدایی است به پرسش­های در پیوند به هستی و چگونگی آفرینش. حال کسی اسطوره هایی را که در این سرزمین شکل گرفته و هستی یافته اند، به دیگران می بخشد در حقیقت خرد گروهی این سرزمین را به دیگران بخشیده است. چنین کسی بدون تردید دشمن تاریخ و فرهنگ این سرزمین است. می خواهم به همین شاهنامه اشاره کنم که بخش بیشتر حوادث و ریداد های حماسی شاهنامه در همین سرزمینی که امروز به نام افغانستان یاد می شود، شکل گرفته است؛ اما وقتی که سخن از فردوسی به میا می آید، پیش از ایرانی ها ما خود می گوییم که فردوسی ایرانی­است. در این صورت ما چگونه می توانیم سهم خود را در بینش های اسطوره یی و رویداد های حماسی این حوزۀ بزرگ تثبیت کنیم. (در همین شاهنامه فردوسی بزرگوار از پیدایی جشن نوروز سخن می گوید، در زمان پیشدادیان بلخ در زمان پادشاهی جمشید؟  اگر بلخ از ماست و جمشید  در بلخ بوده پس جشنی را که او پایه گزاری کرده است چگونه نمی تواند از ما باشد. بزرگترین دشمنان یک سرزمین کسانی اند که می خواهند آن سرزمین را از نظر تاریخی وفرهنگی بی هویت سازند.)
به یاد دارم  در سال­های جمهوریت داوود خان که در پوهنتون و به زبان دیگر در دانشگاه کابل درس می خواندم. روزی رادیو افغانستان سخنرانی روان­شاد عبدالحی حبیبی را به گونۀ مستقیم از یکی از سمینار هایی که درکابل برگزار شده بود، پخش می­کرد، استاد حبیبی در پیوند به پیشینۀ تاریخی افغانستان و سهم افغانستان در این حوزۀ مدنی سخن می گفت و یا به پرسشی پاسخ می داد، استاد گفت: زمانی که بر اثر فشار حلقات تندرو ناسیونالستی ایران، آن کشور نام خود را از پارس به ایران تغییر داد، من همراه با میرغلام محمد غبار و چند تن دیگر رفتیم به وزارت خارجۀ کشور که در آن زمان فیض محمد ذکریا وزیر خارجه بود و برایش گفتیم که افغانستان باید در پیوند به نام ایران به سازمان ملل متحد شکایت کند و این نام را به رسمیت نشناسد. برای آن که به رسمیت شناختین این نام به مفهوم به رسمیت شناختن این امر است که گویا تمام دست آورد های علمی، فرهنگی، تاریخی و مدنیت های که در این حوزه بزرگ وجود دارند به همین ایران امروزه تعلق  دارند. در این صورت ایران می تواند ادعا کند که گویا این همه مدنیت های گسترده در نتیجۀ اندیشه و تلاش آن­ها پدید آمده است. به راستی این اقدام ایران در حقیقت نوع تجاوز به حق تاریخی و فرهنگی همۀ اقوام و کشور هایی­است که در این حوزۀ بزرگ مدنی وجود دارند. به یاد دارم که استاد حبیبی انتقاد می کرد که با وجود این تاکیدها و پیشنهاد­ها از سنگ صدا بر آمد و از افغانستان نه! او می گفت که ما ندانستیم، افغانستان چرا این گونه در این مورد خاموشی اختیار کرد!چه معلوم شاید ایرانی ها به مانند سیاست های امروزۀ شان کیسه های زر و به گفتۀ خودشان بسته های اسکناس را برای مقامات بلند پایۀ دولتی آن روز افغانستان  نیز می فرستادند!
نگرانی­های آن دو بزرگوار، حبیبی و غبار بسیار به جا بود؛ حال در یک جهت می بینیم که نه تنها ناسیونالیست های عظمت طلب ایران می خواهند تمام دست آورد های این مدنیت بزرگ را به ایران امروز نسبت دهند؛ بلکه به گونه­ی کشورهای این حوزه را قلمرو های از دست رفته ای ایران می دانند. این بدبختی زمانی ابعاد گسترده تری پیدا می کند که این جا در سرزمین خودمان افغانستان، شماری کوردلانه همه داشته های فرهنگی این سرزمین را از شخصیت های علمی و فرهنگی و فلسفی گرفته تا جشن ها و رویداد های تاریخی دو دسته به ایران تقدیم می کنند. نخستین و آخرین باری که به ایران رفتم سال دو هزارو چهار میلادی بود. من در کنفرانس شعر مدرن فارسی، دعوت شده بودم و یک هفته آن جا ماندم. در یکی از نشست­ها خانمی که خود را استاد یکی از «دانشگاه­ها»ی ایران معرفی می کرد، از من پرسید، آقای دکتر! البته من دکتر نیستم، همان گونه که این جا به راحتی شما را حاجی صاحب می گویند در آن جا هم به راحتی لقب دکتر را پیدا می کنید، خانم دانشگاهی از من پرسید که آیا در افغانستان بدیع و بیان وجود دارد؟ در آغاز متوجه نشدم، پرسیدم چه؟ آن بانوی دانشمند بار دیگر همین پرسش را تکرار کرد. به پندار من این پرسش دو بخش دارد. نخست این که می تواند بیانگر سفاهت آن بانوی دانشگاهی­ باشد، دو دیگر این که او شاید می خواست تا با چنین پرسشی افغانستان و فرهنگ او را توهین کند و مرا نیز!
پس از لحظه های سکوت گفتم:نه در افغانستان بدیع وبیان وجود ندارد.
گفت پس چه جوری شعر می سرایید؟
گفتم به همین دلیل می بینی که شعر های من خوب نیست، گفتم تمام این بدبختی از دست ناصر خسرو است.
با تعجب گفت یعنی چه؟
گفتم زمانی که او از شهر جوزجان، آن سفر هفت سالۀ خود را آغاز کرد و آن گونه که خود در سفر نامه گفته است، خورجینکی داشت، او آن خورجینک را از بدیع و بیان پر کرده بود؛ زمانی که در تبریز با شاعر قطران نام، دیدار کرد و دریافت که اوشعر نیکو نمی گوید، آن همه بدیع وبیان افغانستان را برای او داد. بانو خاموش شد؛ اما با ناراحتی، گونه هایش بیشتر سرخ شدند واین امر خوبی بود بر خلاف پرسشش.
تغییر نام فارس به ایران نوع اندیشۀ خویشتن برتر بینی  را در میان ایرانیان سبب شده است. چنان که آن­­ها نسبت به مردمان کشورهای دیگر این حوزه  خود را یک سرو گردن بر ترمی پندارند و فکر می کنند که حق بزرگی بر تمام این حوزۀ مدنی دارند و حتی فکر می کنند که این حوزۀ مدنی اساسأ از آن­هاست. چنین است که امروزه رسیدن به آن ایران بزرگ! در میان ناسیونالیستان تندرو ایران به یک اندیشۀ بنیادی بدل شده است.نگرانی های آن دو استاد جاودان یاد حبیبی و غبار درست به همین نقطه بر می گردد.
گذشته از بخشنده­گان فرهنگ و تاریخ به دیگران، شماری هم از منظرگاه­های دینی به نوروز وارزش­های تاریخی- فرهنگی دیگر نگاه می کنند. البته از منظرگاه­ فرائت های تنگ و تاریک برخی از دین مداران، به این نتیجه می رسند که جشن­ نورو بازمانده از دوران پیش ازاسلام است، پس تجلیل آن حرام است. من می گویم این سخن که تو می گویی خود حرام است. چنان که در گذشته ها نیز تلاش هایی وجود داشت تا هویت جشن نوروز را زیر نام «میلۀ دهقان» مخدوش سازند. وقتی ما ادعا می کنیم که پنج هزار سال تاریخ داریم، این سخن به این مفهوم است که تاریخ ما با اسلام آغاز نشده است و ما نمی توانیم تاریخی را که پیش از اسلام وجود داشته است برداریم و در کشورهای خلیج به حراج بگذاریم. فکر نمی کنم که کدام یک از کشورهای اسلامی تاریخ پیش از اسلام خود را نابود کرده باشد، اگر چنین می بود امروز در مصر نه اهرامی وجود داشت و نه هم جسد های مومیایی شده یی. وقتی رزدشت  بر پندار نیک، گفتار نیک وکردار نیک  تاکید می کند، کجایی چنین سخنانی با اسلام در تضاد است؟می گویند که آیین بر گزاری نوروز به زمان جمشید برمی گردد. گویند در آن روز جمشید بر تخت نشست و گفت خدای تعالی شما را خلق کرده است، باید که به آب­های پاکیزه تن بشویید و غسل کنید و به سجدۀ شکر او مشغول باشید و هرسال در همین روز به همین دستور عمل کنید. او در این روز بر دادگستری تاکید می کند، مردمان را به حضور می پذیرد. کجایی چنین سخنانی و چنیین کار هایی با اسلام و خدا پرستی در تناقض است. برخلاف عقیدۀ چنین کسانی نوروز جشن وحدانیت است. جشن هم آهنگی زمان، با گردش زمین است. این هم آهنگ سازی به شاهان همین سرزمین بر می گردد. به ملک شاه سلجوقی که به عمرخیام و یاران دانشمند او دستور داد تا تقویمی بسازند که فصل های سال با گردش زمین هم آهنگ شود. تقویم ما همین تقویم جلالی است، شاید بخواهند بگویند که این هم اسلامی نیست، آن گونه که طالبان تقویم خورشیدی را ممنوع ساخته بودند ودنیای از مشکلات را برای مردم پدید آوردند.
در روزگاری که طیاره های امریکایی از آسمان بر دهکده­ها آتش مرگ فرو می ریزند و در زمین، طالبان مردمان را چنان گوسفندانی سر می برند و انتحاری­ها در مسجد ها و تکیه خانه ها  و در بازارها انبوه انبوه مردمان بی گناه را می کشند، چرا چنیبن جنایاتی تکفیر نمی شوند؛ اما اگر نوجوانی در نوروز لباس نوی پوشید و خانوادۀ در سفره اش هفت سین گذاشت، تکفیر می شود. نمی  دانم چرا نمی گذارند تا این ملت بد بخت و گرسنه، دست کم به بهانۀ نوروز به یک دیگر سال نو را مبارک باد گویند و آرزوی سال نیکی برای همدیگر داشته باشند. من نمی دانم تجلیل از نوروز گناه بزرگ است یا خاموشی در برابر انتحاری که نماز گزاران را در مساجد و تکیه خانه ها می کشند و رهگذاران را در کوچه­ها. در پیوند به چنین جنایت­هایی همه­گان مهر احتیاط بر دهان­ها زده اند که مبادا فردا طالب بیاید و آن گاه چه خواهیم گفت.
ما مردمان شگفتی هستیم، در هر زمینه احساسات ما بیشتر از خرد ماست. ما بیشتر از این که خرد تاریخی و سیاسی داشته باشیم، احساسات تاریخی و سیاسی داریم. همان گونه که احساسات فرهنگی ما بیشتر از خرد فرهنگی ماست. حتی در دین و مذهب نیز چنینم. ما با احساسات مذهبی سروکار داریم نه با خرد مذهبی. شاید چنین چیز هایی­است که تا هنوز نتوانسته ایم راه بهتر زیستن را، باهم زیستن را و سر بلند زیستن را و در رفاه زیستن را یاد بگیریم.
هموطن عزیز!
نوروز بر تو مبارک، کودکانت خندان، دست هایت پر، کشتزارانت سر سبز،دلت چراغ­خانۀ ایمان، صلح و دوستی کبوتر پرچال بامت باد!
پایان