۱۳۹۲ فروردین ۲۵, یکشنبه

انتحار حرام است


http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2013/04/post-523.html



اگر افغانستان "دارالحرب" نباشد!

حشمت رادفر 

در حالی که تلاش های سیاسی به منظور دستیابی به صلح در افغانستان ظاهراً تا اکنون ستاورد قابل ملاحظه یی نداشته است، حرام دانسته شدن سوء استفاده از نصوص دینی جهت توجیه حمله های انتحاری و توسل به خشونت در افغانستان از سوی شماری از عالمان دینی جهان اسلام خبر ساز شده است و اینکه "افغانستان یک کشور اسلامی بوده و جزء لاینفک دیار اسلام بشمار میرود و نمیتوان حکم دار الحرب را به آن اطلاق نموده و اتباع آنرا مباح الدم خواند."
همنوایی شماری از چهره های برجسته دینی در سلسله نشست های زیر عنوان"همکاری های اسلامی برای آینده صلح آمیز افغانستان" در کنار این که رویای شیرین تامین صلح در افغانستان را تداعی می کند، پیچیده گی و نیرومندی توجیهات دینی جنگ و منازعه در افغانستان را نیز برجسته تر می سازد.

پیشینه ابزارگرایی دینی

توجیه دینی و مذهبی جنگ ها، کشور گشایی ها، دفع تجاوزات بیرونی و حتا شورش در برابر رژیم های سیاسی پیشینه یی به درازای تاریخ معاصر افغانستان دارد و در چهار دهه پسین نیز مقاومت در برابر تجاوز ارتش سرخ شوروی پیشین در سال 1358 خورشیدی زیر نام جهاد و با شعار "اسلام در خطر است" آغاز شد. رویکردی که پای جهاد گران و بنیادگرایان مذهبی از سراسر جهان اسلام را به منطقه و افغانستان باز کرد.
در آغازین سال های دهه آخر قرن بیستم افغانستان به انباری از جنگ افزار های گوناگون شبیه بود و جنگجویان مذهبی از گوشه و کنار جهان اسلام با این تصور به یاری مجاهدان افغان شتافته بودند که تنور گرم جهاد در افغانستان دهلیز ورود به بهشت رویا های شان است؛ اما یکباره دشمنی به بزرگی اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید و حکومت داکتر نجیب الله سقوط کرد و از آن به پس تقریباً همه طرف های درگیر در منازعه جاری در افغانستان "مجاهدان" بوده اند.
طالبان
رقابت خونین قدرت میان جنگجویان مسلح سرمست از باده پیروزی که سرشت ایدیولوژیک همسان شان در موجودیت دشمن یا دشمنان عینی یا فرضی معنا می یافت، تا هنگامی ادامه یافت که دسته های تندرو بازمانده از دوران جهاد و سرخورده از ناکامی مجاهدین در ایجاد "حکومت اسلامی با قاعده وسیع" در ورای مرز های افغانستان زیر نام طالبان در برابر این گروه ها گرد هم آمده و در کمتر از دو سال توانستند از ایجاد دارالخلافه جهان اسلام در کابل دم زنند.
اگر احمدشاه مسعود در برابر این موج مزاحمت ایجاد نمیکرد، رویای برپایی امارت اسلامی طالبان و میزبانی از تندرو ترین جنگجویان مذهبی – ایدیولوژیک دنیای اسلام در افغانستان تا پیوستن به حقیقت فاصله چندانی نداشت. غایله یی که با ترور مسعود و انفجار برج های تجارت جهانی در نیویارک توسط شبکه القاعده دگرگون شد و در فرجام به فروپاشی امارت طالبان و متواری شدن آنان و مهمانان فرامرزی شان به سلسله کوه ها و فلات دو سوی دیورند انجامید.

بازگشت ناباورانه

در میان سال های 2001 تا 2005 ایتلاف بین المللی ضد تروریزم به رهبری امریکا، ایتلاف ضد طالبانی و تکنوکرات های برگشته از غرب پیروزی نمادین و برق آسای شان بر طالبان را با برگزاری کنفرانس های بین المللی، لویه جرگه ها، انتخابات و قطع نوار های بازسازی با این تصور جشن می گرفتند که طالبان دیگر توان مقابله با نیرو های تادندان مسلح از پیش رفته ترین ارتش های دنیا در این کشور و روند دموکراتیکی که با حمایت مردم افغانستان آغاز شده است را ندارند.
کشور های منطقه و حتا ایران و پاکستان با این روند سر تایید جنبانده بودند؛ تندروان طالب و همرزمان بین المللی آنان که از دوران جهاد در دوسوی دیورند خزیده و اکنون تجربه 5 سال حکومت به شیوه دلخواه شان در افغانستان را نیز داشتند، با بهره مندی از حمایت سازمان های استخباراتی منطقه به آغاز دوره تازه یی از "جهاد" آماده گی می گرفتند.
روستا ها و مناطق دور تر از مراکز شهر ها و به ویژه ساختار های قبیله یی در جنوب و شرق افغانستان در 4 دهه گذشته کانون اصلی جنگ روانی – تبلیغاتی از نشانی آموزه های دینی بوده و اکنون حضور نیرو های بین المللی به ویژه امریکاییان و اشتباهاتی که این نیرو ها انجام میدادند، خوراک تبلیغاتی کافی برای انگیزش ذهنیت های بیگانه ستیزی افغان ها به ویژه آنانی که در نتیجه تحولات اخیر به حاشیه کشانده شده بودند، را فراهم کرده بود.
 ضعف اداره های محلی به ویژه در مناطق هم مرز با پاکستان و نبود هوشمندی لازم در دستگاه تازه تاسیس قدرت برای سمت دهی و مدیریت افکار عامه، به مرور زمان به طالبان و دیگر جریان های تندرو مانند حزب اسلامی حکمتیار این زمینه را فراهم کرد تا با بهره مندی از پشتیبانی مالی و تسلیحاتی سازمان های استخبارات منطقه و شماری از شیخ های ثروتمند عرب، ثبات نیم بند موجود را در بخش هایی از کشور به چالش بکشند.
افراطیت مسلح در کنار جنگ روانی – تبلیغاتی که توسط گماشته گان خود راه اندازی کردند، همچنان توانست تا در خلای ارتباطی موجود میان مردم و دولت، نارضایتی طبیعی مردم و واکنش های تند آن بخش از روحانیون مذهبی که با این جریان ها پیوند آشکاری نداشتند را نیز در انگیزش احساسات مردم در برابر خارجی ها و دولت نوپای افغانستان به خدمت بگیرند.

اغماض از تقبیح انتحار

در سال 2006 حامدکرزی برای نخستین بار سردسته های طالبان را به مذاکره دعوت کرد. نگارنده این جستار در آن زمان به منظور تهیه یک گزارش رادیویی در پیوند با محکومیت حمله های انتحاری به بیشتر از 10 عالم دینی در کابل مراجعه کرد که از این میان فقط یک تن از اعضای دارالفتای دادگاه عالی به شرط عدم افشای نامش در این مورد صحبت کرد که او هم از حرام دانستن صریح حمله های انتحاری خودداری کرده و استدالش این بود که در این مورد باید علمای دینی جهان اسلام فتوا بدهند و بسیاری از خبرنگاران افغانستان تا میانه های سال گذشته به همین مشکل روبرو بودند زیرا کمتر عالم دینی پیدا میشد تا حمله های انتحاری را محکوم کند.  

پایان سکوت

این اتفاق در ماه مارچ امسال در سومین کنفرانس بین المللی "همکاری های اسلامی برای یک آینده صلح آمیز در آفغانستان" در شهر استانبول ترکیه افتاد و به تازه گی در کابل نیز شماری از عالمان دین از قطعنامه این کنفرانس پشتیبانی کرده و به این صورت به سکوت چندین ساله در این زمینه پایان داده شد.
البته پیش از این و با شدت گرفتن حمله های انتحاری در افغانستان در سال گذشته میلادی شیخ عبدالعزیز بن عبدالله مفتی اعظم عربسان سعودی انجام حمله های انتحاری را از نظر شرعی حرام دانست و سپس عبدالرب رسول سیاف یکتن از رهبران جهادی افغانستان در سالروز ترور احمد شاه مسعود گفت: "هیچ دلیلی حتا ضعیف ترین آن، درباره این که اجازه انتحار به کسی داده شود، در منابع اسلامی وجود ندارد." 
 
چرا این همه تاخیر در حرام دانستن انتحار؟

اگرچه شماری از آگاهان مسایل دینی، موقف گیری های تازه عالمان دین در حرام دانستن حمله های انتحاری را به تحولات سیاسی دو سه سال اخیر به ویژه آغاز خروج سربازان بین المللی از افغانستان نسبت می دهند و به این باور اند که در صورت موجودیت نیرو های خارجی در کشور، تلقی افراط گرایانه طالبان و حزب اسلامی حکمتیار از آموزه ها و احکام دینی در پیوند با "جهاد" نه تنها ذهنیت های تندروانه و واپس گرایانه شماری از روحانیون مذهبی در داخل کشور را با آنان همنوا ساخته بلکه نیروی بشری و امکانات اقتصادی فراوانی را از جهان عرب و سازمان های استخباراتی منطقه بسوی آنان سرازیر کرده است.

پشتوانه ها و جاده صاف کن های ایدیولوژیک

بر بنیاد معلومات اداره امنیت ملی افغانستان در سال 2010 میلادی جریان هایی مانند حزب التحریر و بازمانده های جریان های سلفی در ساحات تحت تسلط دولت در بخش های شمالی، شمال شرقی و غربی کشور که طالبان در آن بخش ها نفوذ و محبوبیت قابل ملاحظه یی ندارند، با راه اندازی کمپاین های تبلیغاتی در مدارس دینی و مسجد ها به مثابه پشتوانه های ایدیولوژیک و نیروی جاده صاف کن افراطیت مسلح (طالبان، حزب اسلامی و زیر مجموعه های شبکه القاعده) عمل میکنند.
اگرچه حرام دانسته شدن حمله های انتحاری از سوی چهره های با اعتبار جهان اسلام با توجه به قربانیان بیشماری که این گونه حمله ها در چند سال گذشته در افغانستان گرفته است، رویکرد دیرهنگام تلقی شده می تواند، اما اهمیت آن از این جهت برجسته می نماید که استفاده ابزاری از این پدیده در حال حاضر به دستگاه استخبارات و نظامیان پاکستانی خلاصه نمی شود و این رویکرد در این اواخر حتا در موضع گیری های سیاسی شماری از بلند پایه گان نظام افغانستان نیز تبارز داشته است.

ابراز اعمال فشار

چند باری که در سال گذشته رییس جمهور کرزی عملیات "خودسرانه" خارجی ها که باعث کشتار مردم ملکی می شود را "تجاوز" قلمداد کرده و از پیامد های زیانبار عدم پذیرش خواست هایش از سوی امریکایی ها هشدار داده یا حتا باری گفته شد که وی از همدست شدن خود با طالبان در صورت جدی نگرفتن دیدگاه هایش از سوی جامعه بین المللی سخن گفته است، بار معنایی این سخنان بیشتر از این که به جهت دهی افکار عامه ارتباط داشته باشد، به صورت تلویحی هراس از افراطیت مسلح را به هم پیمانان بین المللی روند جاری در افغانستان را تداعی می کند.  
 چندی پیش شورای علمای دینی افغانستان خارج نشدن نیرو های ویژه امریکایی از میدان وردگ و نسپردن مسوولیت زندان بگرام به افغان ها را اشغال گرانه عنوان کرد، که کار برد واژه حساسیت برانگیز "اشغال" نیز به معنای اتکای غیر مستقیم اعضای این شورا به توهُم افراطیت مسلح در افغانستان و منطقه به منظور اعمال فشار بر امریکایی ها قلمداد شده می تواند.

توهُم افراطیت مسلح

نمایه هایی از این گونه هشدار ها در نگاه آکنده از ترس مردم به تبلیغات تخدیر کننده و حتا توهین آمیز روحانیون تندرو از نشانی منبرها و مسجدها قابل مشاهده است.
در حال حاضر هیچ گونه تفکر سیاسی و اجتماعی به اندازه افراطیت مسلح و شمایل آشکار و نهان آن در سمت دهی افکار عامه و حتا فرایند های سیاسی و اجتماعی، گسترده، تاثیر گزار و ترسناک و خشونت آمیز نیست.
لایه های زیرین و به شدت سنتی جامعه افغانستان، با توهم نهادینه ی ناشی از گسترده گی و نیرومندی تفکرات تندروانه یی دست و پنجه نرم می کند که بزر آن در زمان جهاد پاشیده شده و این روند که با منافع گروه های قدرت در سطوح مختلف نیز گره خورده است، در یک مراوده دوجانبه از یکسو تسلط روانی افراطیت مسلح را تسهیل می کند و از جانب دیگر شکل گیری گفتمان های غیر ایدیولوژیک را به مشکل روبرو می سازد.
در چندین ولایت کشور، از همسایه های جنوبی و جنوب شرقی کابل گرفته تا کویته پاکستان سایه سنگین افراطیت مسلح قابل مشاهده است و این پدیده همپای ذهنیت های اقتدار گرایانه قبیله یی شکل گیری و پیش برد فرایند های دموکراتیک و مدنی را در این بخش ها با چالش های جدی روبرو کرده است.
در شمال کابل که روزگاری کانون مبارزه مسلحانه بر ضد رژیم طالبان بود، تندروانی که حتا بسیاری از آنان در تبصره ها و صحبت های خصوصی مردم گماشته گان شبکه های هراس افگنی و استخبارات منطقه عنوان می شوند به مردم از منبر های مساجد، به خاطر فرستادن دختران شان به مکتب یا هم کار کردن در دولت به گفته آنان "دست نشانده یهود و نصارا" فحش و ناسزا می گویند و از اشتراک در نماز جنازه سربازان اردو و پولیس خودداری می کنند اما کسی جرآت اعتراض به این گونه برخورد های آنان را به خود نمی دهد.

یک پرسش و دورنمای وضعیت

اکنون این پرسش با جدیت قابل طرح است که آیا افراط گرایان این نیرومندی و توانایی را از احترام نهادینه ی مردم به علمای دینی بدست آورده اند یا از افراطیت مسلح که عقبه استراتیژیک آن تا مناطق قبایلی پاکستان گسترده است؟
به هر حال صدور قطعنامه کنفرانس استانبول و اعلامیه تاییدی آن از سوی عالمان دین در کابل نسبت به فعالیت های خرج بردار سیاسی که از سوی شورای عالی صلح و رهبری دولت افغانستان در راستای مذاکره با شورشیان انجام شده است، گامی به پیش شمرده شده می تواند.
 با توجه به نهادینه گی تفکرات تندروانه و توهُم ریشه دار ناشی از تبلیغات سرسام آور جریان های افراط گرا از نام آموزه های اسلامی در افغانستان و بخش های قبایلی پاکستان و مهم تر از همه این که از این پدیده در قالب بازی های استخباراتی به مثابه ابزار سیاست خارجی کشور های منطقه نیز کار گرفته می شود، دستکم در کوتاه مدت نمیتوان به تاثیرات امید بخش این فعالیت ها در جغرافیای بحران امیدوار بود.
 چه این که اگر این تلاش ها همانگونه که در قطعنامه نشست استانبول آمده به گونه یی مدیریت شوند که از تمامی ابزار ها و زمینه های ممکن برای پخش آگاهی در این مورد استفاده شود، جمع بزرگی از علمای دینی تفهیم و تبیین مفردات این قطعنامه در روشنی آموزه های دینی را به عهده بگیرند و در فرجام سوء استفاده جریان های تندرو و هراس افگن از آموزه های دینی متوقف شود، این فرایند می تواند ترسیم دورنمای روشن تری از اوضاع افغانستان را امکان پذیر سازد و کشور ها و جریان هایی که از افراطیت مسلح به عنوان ابزار رسیدن به اهداف و برنامه های کشوری، منطقه یی و جهانی استفاده کنند را به تغییر دیدگاه و رفتار شان دستکم در پیوند با تامین صلح و پایان منازعه در افغانستان وادار سازد.