"ما و اوتوپیای"ملت واحد
باراک اوباما در نخستین دور زمامداری اش گفته بود، ما در پی تامین دموکراسی توماس جفرسون در افغانستان نیستیم، جوبایدن دقیقن در درون .همین ادبیات اذعان کرده که ساکنان "ملک خداداد افغانستان" ظرفیت و قابلیت "ملتسازی" را ندارند
در پیوند با اینکه ما واقعن تا چه حدی ملت هستیم بدون اینکه رگ های گردن مان بپندد، خوبست لااقل به آگاهی نسل امروز جامعهُ ما نیشخند نزنیم. تقلای خونین ما برای ملت سازی به شیوهُ عبدالرحمانخانی بیشاز یکقرن سابقه داشته اما تا اینجای کار ره به سرمنزل مقصود نبرده است..
اما از آنجایی که ملت سازی آنچنانی با بنیاد های زندگی مسالمت آمیز جوامع دارای تنوع قومی همخوانی ندارد، در عمل و در محتوا نه تنها موفقیتی نداشته، بلکه طرح مساُله در پیوند با فرایند ملت شدن را به آینده های موهوم به تعویق انداخته است.
حرکت در مسیر ملت شدن در افغانستان همانگونه که بارها گفته ام، از "اعتراف های بزرگ" آغاز میشود که آنهم مستلزم پرورش ظرفیت برابری و نهادینه سازی آن در ساختار قدرت و سیاست میباشد.
آنچه جوزفبایدن گفته و بسیاری از همپیمانان بینالمللی روند جاری در افغانستان نیز ظاهرن به همین نتیجه رسیده اند، در واقع دست گذاشتن روی رگه دردیست که با گذشت هر روز و با گسترش دامنه آگاهی و شعور جمعی ما متورم تر و عفونی تر میشود، اما در ضمیر تخدیر شدهُ جامعه و اندامواره های نحیف آن به آسانی احساس نمیشود.
ما این درد را دقیقن از فردای روزی حس خواهیم کرد که بساط جنگ کنونی به هر دلیلی برچیده شود یا لااقل در شکل و ماهیت آن تغییراتی رونما شود.
بدیهی است مادامی که بحث روی امارت اسلامی و جمهوری اسلامی از گرهگاه های اصلی مذاکرات امریکا و گروه طالبان بوده و سرزمین ما بزنگاه دفاع از مرز های اعتقادی"امت مسلمه" باشد، مجال پرداختن به مسائل اساسی و پرسش های بزرگ در پیوند با ملت شدن یا نشدن و دیگر ملزمه های ذهنی و عینی مان را نخواهیم داشت.. .