۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

ايستگاه بعدي، بن دوم

هشدار از شبيخون "ستون پنجم" در مسير راه

اكنون كه لويه جرگه عنعنه يي "موفقانه" به پايان رسيده، در حالي كه وزارت امور خارجه و ديگر نهاد هاي دخيل به شدت مشعول سامان دهي آماده گي ها به منظور حضور "موفقانه" در نشست بن دوم اند، رييس جمهور كرزي و اطرافيان وي ظاهرآ نفس راحتي مي كشند و از اين كه يك روند خود ساخته اما پر از چانه زني و بگو مگو هاي سياسي و رسانه يي را به پايان رسانده اند، خرسند به نظر مي رسند.

البته هميشه و همواره تعريفي كه آقاي كرزي و نزديكان وي از "موفقيت" ارايه كرده اند، با چشم ديد ها و همچنان تصورات و انگاره هايي كه مردم، فعالان سياسي بيرون از حكومت و حتا خارجي هايي كه روند سياسي جاري در كشور را در ده سال گذشته دنبال كرده اند، تفاوت هاي چشمگيري داشته است.

با تصويب قطعنامه 76 ماده يي توسط جرگه عنعنه يي قدرت مانور كرزي در برابر امريكايي ها بالا رفته و مخالفان سياسي وي در درون كشور نيز دستكم به دليل چالش هاي ساختاري و بي برنامه گي كه خود به آن ها روبرو اند، از نظر تاكتيكي و تعريف جايگاه خويش از طريق اعمال فشار بالاي حكومت به چالش فراخوانده شده اند.

در حالي كه اندكي پس از برگزاري جرگه مشورتي صلح به دليل آنچه پرتاب موشك از سوي طالبان بالاي خيمه لويه جرگه خوانده شد، دوتن از مسوولان ارشد امنيتي كشور وادار به كناره گيري شدند، اكنون به نظر مي رسد، حضور سنگين ستون پنجم دشمن در دستگاه قدرت، پيگيري چگونه گي و چرايي رسيدن پلان امنيتي جرگه عنعنه يي به دسته هاي شورشي را ناممكن ساخته است.

به تازه گي اداره امنيت ملي افغانستان از خنثا سازي چندين برنامه شورشيان كه به منظور برهم زدن جرگه عنعنه يي طراحي شده بود، خبر داده و رييس جمهور كرزي هم در بيانيه ي پاياني جرگه از مسوولان ارشد، افسران و سربازان نيرو هاي امنيتي به خاطر تامين امنيت جرگه قدرداني كرد، كه از رهگذر تلاش هايي كه منسوبان رده هاي مياني و سربازان نيرو هاي امنيتي انجام ميدهند اين قدرداني قابل توجيه است اما انتشار خبر دستيابي دسته هاي شورشي به "پلان امنيتي لويه جرگه عنعنوي" در گرماگرم مباحث رسانه يي و سياسي در پيوند با اين جرگه به عنوان يك پرسش بزرگ در اذهان مردم باقي ماند. اگرچه مسوولان هرسه نهاد سكتور امنيتي كشور با دستپاچه گي اين ادعا را رد كردند اما كارشناسان و آگاهاني كه متن سند بدست آمده از جانب شورشيان را مرور كرده اند، بيشتر از اين كه در مورد صحت نداشتن جزييات و موارد مطرح شده در آن شك داشته باشند، ادعا هاي مسوولان و سخنگويان نهاد هاي امنيتي كشور را ميان خالي و عجولانه قلمداد كرده اند.

اگرچه طالبان/ هراس افگنان برغم تبليغات و جنگ رواني كه راه اندازي كردند، نه توانستند از نظر تاكتيك برگزاري جرگه عنعنه يي را مختل بسازند و نه هم در سطح استراتيژيك و كلان فعاليت ها و جوسازي عوامل نفوذي آنان به منظور جلوگيري از صدور راي اعضاي جرگه سنتي به نفع امضاي سند راهبردي ميان افغانستان و امريكا راه به جايي نبرد. اما از آنجايي كه در بسياري از رويداد هاي برهم زننده ي امنيت و ثبات كه از سوي طالبان/ هراس افگنان تا نزديكي هاي ارگ رياست جمهوري انجام شده، به نفوذ دسته هاي شورشي در درون نهاد هاي امنيتي كشور اذعان شده و حتا باري دستياران و محافظان يكتن از معاونان وزارت دفاع به آوردن حمله كننده گان انتحاري به محوطه ي صد درصد حفاظت شده ي اين وزارت متهم شد و موارد بيشمار ديگري از اين دست روي داده كه نهاد هاي مسوول به طرز پرسش برانگيزي نسبت به پيگيري اين قضايا و ارايه ي معلومات در اين مورد اغماض كرده يا شايد هم باز داشته شده اند چه اين كه گفته مي شود بسياري از متهمان به حمله هاي هراس افگنانه كه از سوي نيرو هاي امنيتي كشور ياهم توسط نيرو هاي جهاني گرفتار شده و به دولت افغانستان سپرده مي شوند در معاملات پنهاني و با جوسازي هاي عوامل نفوذي دسته هاي شورشي در درون نظام آزاد شده و دوباره به شورشگري مي پردازند چه اين كه فرار دسته جمعي صد ها تن از خطرناك ترين زندانيان طالب از زندان مركزي ولايت كندهار در سال گذشته هنوز از معما هاي روزگار ماست و به تازه گي هم رييس جمهور كرزي بدون هيچ گونه قيد و شرطي نيرو هاي خارجي را از "بندي كردن افغان ها" [اگرهم اين افغان ها طالب يا هراس افگن باشند.] برحذر داشته است.

به اين صورت فرسايش ساختارها و عقبه هاي رواني و اجتماعي نظام از درون و همچنان استفاده از ضعف مديريت و تلاشي كه به منظور تسخير ساختار ها از بالا تا پايان هرم قدرت توسط گماشته گان دسته هاي شورشي و سازمان هاي جاسوسي منطقه از چندسال به اين سو ادامه داشته نيز مي تواند به عنوان بخشي از اهداف شورشيان تا فرارسيدن سال 2014 كه قرار است روند خروج نيرو هاي جهاني به پايه ي اكمال برسد مطرح بحث قرار بگيرد.

اكنون كه آقاي كرزي در دهمين سال تكيه زدن بر سكوي قدرت افغانستان براي شركت در "بن دوم" آماده گي مي گيرد و بسياري از موضوعاتي كه وي به عنوان دستاورد هاي اين سفر ده ساله تكرار خواهد كرد نه براي مردم افغانستان و نه هم به جهانيان تازه گي و جذابيت ندارد بلكه در تناسب با دشواري هايي كه ناتواني و ضعف مديريتي وي مزيد بر علت هاي فراوان ديگر براي به ميان آمدن اين دشواري ها پنداشته مي شود، بايد با آگاهي و دقت كامل برخورد صورت بگيرد تا از يك طرف تا فرارسيدن زمان برگزاري اين نشست طالبان/هراس افگنان گلهاي تازه و تازه تري در ايجاد نا امني و راه اندازي حمله هاي هراس افگنانه به آب ندهند و از جانب ديگر سخنان و ديدگاه هاي شورشيان/هراس افگنان يكبار ديگر از زبان كرزي و هم تيمي هاي او كه به عنوان مديران روند جاري در كشور در "بن دوم" شركت مي كنند، جاري نشود و زمينه هاي سرخورده گي هرچه بيشتر جهانيان از روند فرسايشي جاري در افغانستان بيش تر از پيش فراهم نشود و ترسيم سيماي قبيله يي از افغانستان پسا حضور نيرو هاي جهاني نزد جهانيان، آينده اين كشور را از حركت به سوي نهادينه سازي ارزش هاي مدرن و مدني بدور نسازد.

امریکا؛ تاریخ اندک دستاورد های بزرگ

انگاره های حشمت الله رادفر از سفر به ایالات متحده امریکا

بخش نخست

هنگامی که کریستف کولمب دریانورد اروپایی بندر پالوس در هسپانیا را در اگست سال 1492 میلادی ظاهرا به قصد رسیدن به شبه قاره هند ترک گفت و پس از توقفی کوتاه در جزایر قناری در افریقا، دل به دریا زد تا برای نخستین بار از طریق اوقیانوس اطلس اروپا را به آسیای جنوب شرقی وصل کند، اما در مسیر راه به "دنیای جدید" رسید؛ شاید هیچ کس در دنیا گمان نمی کرد که این سفر ماجراجویانه ی کولمب در عرض کمتر از 6 هفته منجر به کشف سرزمینی شود که ساکنان آن امروزه در بسیاری از عرصه های زندگی بشر گپ نخست را بزنند.

این که چوقت برای نخستین بار نام "امریکا" را شنیدم یا در جایی خواندم، یادم نیست؛ اما لحن صحبت شیرین استاد مضمون تاریخ "میرآقا خان" در صنف هشتم مکتب دهاتی مان در سال 1370 خورشیدی را هنوز به یاد دارم که در قسمت بالایی تخته ی سیاه صنف ما نوشت، "ایالات متحده امریکا یا دنیای جدید" سپس قرار معمول به نوت دادن برای ما در مورد این کشور آغاز کرد و دو تن از هم صنفانم که کلمه "اتازونی" را درست نوشته نتوانسته بودند، مورد سرزنش استاد قرار گرفتند...

بار دوم هنگام مهاجرتم به ایران در میان سال های1378 تا 1380 خورشیدی بود که رسانه های این کشور، ایالات متحده امریکا را با نام هایی مانند "استکبار جهانی"، "شیطان بزرگ" و عبارت های مشابه دیگر یاد می کردند و من هم با کنجکاوی یی که فضای حاکم بر آن کشور بالای آن بی اثر نبود به ویژه این که بسیاری از کشور های جهان به شمول ایالات متحده امریکا و قدرت های اروپایی در برابر جنایت هایی که طالبان در افغانستان انجام می دادند مهر سکوت برلب نهاده بودند، بیشتر کتاب هایی را مطالعه می کردم که در بسیاری موارد در پیوند با ایالات متحده امریکا از دیدگاه های نظام مذهبی ایران تبعیت می کردند.

در ده سال گذشته که ایالات متحده امریکا در افغانستان حضور نظامی و سیاسی داشته و روند جاری و بسیاری از تحولات در عرصه های مختلف در افغانستان در سایه ی این حضور شکل گرفته است، دیدگاه های من و بسیاری از افغان ها در مورد این کشور بزرگ و نیرومند تغییرات قابل ملاحظه یی را به خود پذیرفته است.

با وجود تبلیغات سنگین و جنگ روانی که سازمان های استخباراتی منطقه و جریان های تندرو با استفاده از ویژه گی ها و زمینه های اجتماعی موجود در افغانستان راه اندازی کرده اند، کُشتی نرمی که از نزدیک سه سال به این سو رییس جمهورکرزی با ایالات متحده امریکا به پیش می برد و همچنان اشتباهات بسان کشتار غیرنظامیان در بمباران های هوایی که به نظامیان امریکایی نسبت داده شده، می توان ادعا کرد که تا این دم شمار قابل ملاحظه یی از افغان ها حضور نیرو های بین المللی در افغانستان که اکثریت آنان نظامیان امریکایی اند را عامل پایایی و دوام روند دموکراتیک کنونی در این کشور می دانند.

از آنجایی که در بسیاری موارد شنیده های انسان از آنچه به چشم می بیند، تفاوت دارد؛ دیدگاه ها و تصورات من نیز در مورد ایالات متحده امریکا پس از سفر به این کشور با چنین سرنوشتی روبرو شده است.

به تازه گی با شماری از دست اندرکاران رسانه های آزاد و سخنگویان نهاد های حکومتی افغانستان سفری به ایالات متحده امریکا داشتیم.

این سفر بخشی از یک برنامه های جهانی سالیانه ی وزارت امور خارجه ایالات متحده امریکا زیرنام

International Visitor Leadership Program on "Government-Media Communication Strategies.

بوده که توسط مرکز اطلاعات و رسانه های حکومت افغانستان هم آهنگی شده بود، این جستار که به صورت پیهم در "نخست" به چاپ خواهد رسید، شامل انگاره ها، آموزه ها و دریافت های من از این سفر 21 روزه خواهد بود.

بخش دوم

واشنگتن دي سي

صبحگاه چهارم سپتامبر 2011 پس از 13 ساعت پرواز بر فراز اوقیانوس اطلس هواپیمای حامل مان در میدان هوایی دالاس در ایالت ویرجینیای امریکا به زمین نشست. هنگامی که از میدان هوایی به سمت واشنگتن دی سی حرکت کردیم، تصویرهایی که پیش از آن از ایالات متحده امریکا در ذهن داشتم، آرام آرام آغاز به فروریختن کردند.

از آنجایی که برنامه سفر ما از سوی وزارت امور خارجه ایالات متحده امریکا "استراتیژی های ارتباط میان دولت و رسانه ها" عنوان شده بود، ترکیب تیم ما هم با این عنوان همخوانی جالبی داشت. 5 تن از سخنگویان نهاد های حکومتی، یک تن با سابقه کار خبرنگاری و اكنون عضو پارلمان و سه تن از رسانه های آزاد افغانستان.

نخستین برنامه یی که در آن شرکت کردیم یک لکچر معلوماتی در مورد ساختار نظام سیاسی ایالات متحده امریکا و نقش فدرالیزم در تامین دموکراسی و ثبات پایدار در این کشور بود که توسط یک کارشناس امریکایی لبنانی تبار بنام اکرم الیاس بود.

اساس زندگي امريكايي ؛(Individualism)فردگرايي

آقای الیاس توضیح داد که اساس زندگی امریکایی "فردیت" است؛ نه قومیت، نه مذهب و نه هم این که یک فرد در کدام بخش از امریکا زندگی می کند.

هنگامی که آقای الیاس در مورد بایسته ها عوامل و پیامد های گزینش فرد به عنوان اساس زندگی امریکاییان صحبت می کرد، ذهن من از یک سو تلاش داشت تا آنچه من در گذشته ها در مورد فردگرایی یا اندوجولیزم غربی خوانده بودم را در از پستو های خفته اش بازیابی و بازخوانی کند و از جانب دیگر با این پرسش ها درگیر بود که به راستی جمع گرایی حاکم بر جامعه سنتی ما اساس بهتری برای زندگی کردن است یا فرد گرایی غربی که نمایه ها و فراورده های فرهنگی سیاسی آن در حال تسخیر ساختار های اجتماعی در بیشتر جوامع انسانی است؟

اکنون و در شرایطی که بسیاری از ساخت ها و ساحت هایی که از گذشته ها اصول، ارزش ها و هنجار های مجموعه های انسانی را شکل می داد و می دهد، با گسترش سرسام آور تکنولوژی های معلوماتی و ارتباطی و تغییراتی که در سطوح کلان زندگی بشر رونما شده، دستخوش تغییرات بنیادین است چه تعبیری می توان از فرد گرایی و جمع گرایی فردگرایی در دنیای کنونی ارایه داد؟

فردگرایی و جمع گرایی تقریبآ از هنگامی که مهاجران اروپایی به درنوردیدن اوقیانوس اطلس آغاز کردند به حوزه فلسفه و جامعه شناسی سیاسی راه یافته و این مباحث در سده های هفده و هژده در اروپا و غرب به اوج خود رسید مثلا در قرن هيجدهم، آدام اسميت، هيوم، مونتسكيو، ولتر و روسو و در قرن نوزدهم، بنتام جيمز ميل و جان استوارت ميل از دانشمندان و نظریه پردازان معروف طرفدار اصالت فرد بودند و در همين حال بسیاری از دموکراسی های لیبرال بسان ایالات متحده امریکا و شماری از کشور های اروپایی هم فردگرایی را به عنوان اساس زندگی شهروندان شان به رسمیت شناختند.

همان گونه که از نام "فردگرایی" بر می آید، در این جهان بینی افراد از همدیگر مستقل‌اند. فرد در مقام نخست قرار می گیرد و اجتماع را در مقام دوم و حقوق بیشتر از ناحیه وظایف مورد تاکید قرار می‌گیرد. ارزش‌های فردگرایانه شامل مسئولیت شخصی، آزادی انتخاب، تحقق تمامی توانایی ها و ظرفیت ‌های فردی و احترام به استقلال دیگران است. در حالی که در "جمع گرایی" گروه‌های اجتماعی و افراد در برابر هم دیگر تعهداتی دارند که این گروه‌ها "جمع ها" شامل خانواده، طایفه، قوم، گروه مذهبی، دین و ... می شود. ویژه گی اصلی این گونه جوامع تعهدات و انتظارات متقابل فراوان بر اساس موقعیت‌های اجتماعی افراد است. در این جهان‌بینی فرد بخشی از اجتماع است و دسته های اجتماعی با سرنوشت، اهداف و ارزش‌های مشترک در اولویت قرار می‌گیرند.

همان گونه که جامعه شناسان عنوان کرده اند، فردگرایی غالبا در جوامع پیچیده، باز، صنعتی و ثروتمند و غالبآ کشورهایی که چندین نظام هنجاری در آنها وجود دارد (کشورهای چندفرهنگی) به چشم می‌خورد.

در گذشته ها هنگامی که یک چنین موضوعات را در کتاب ها می خواندم تصورم این بود که آنچه به ویژه در کتاب های جامعه شناسی نوشته می شود، تیوری هایی است که همیشه و همواره در اوراق کاغذ باقی می مانند، اما توضیحات آقای الیاس و آنچه در جریان سفر در ایالات متحده امریکا مشاهده کردم، این باور را در من القا کرد که می شود با پشتکار و تدبیر و مدیریت روند های اجتماعی و ترویج عقلانیت با استفاده از این همه ابزاری که در حال حاضر بشریت در اختیار دارد و ما هم از آن بی بهره نیستیم، حد اقل فرهنگ باج دهی به هنجار های بسته، سنتی و قبیله یی را نقطه ی پایان گذاشت و به این صورت افراد و دسته هایی که با چسپیدن به این هنجار ها و به بازی گرفتن ذهنیت های بسته و ستنی مردم کسب موقعیت می کنند، را به تغییر روش وادار کرد و به اين صورت اختلاف و تنش دوام دار ميان پديده ها و نام هايي بسان، قوم، زبان، مذهب، شمال و جنوب وغيره كه تا اكنون نه تنها از عوامل عدم شكل گيري دولت – ملت به مفهوم واقعي كلمه در افغانستان پنداشته مي شوند، بلكه بسياري از مصيبت هايي كه دستكم در سه و نيم دهه ي گذشته بر مردم اين كشور تحميل شده به استفاده ي دسته هاي سياسي و شبه نظامي از احساس تعلق بخش هايي از مردم افغانستان به اين شبه هويت هاي جمعي سنتي و قبيله يي نسبت داده مي شود.

بخش سوم

بناي يادبود توماس جفرسون

در سومين روز سفر ما به ايالات متحده امريكا و در جريان ديدار از جا هاي ديدني واشنگتن دي سي به بناي يادبود توماس جفرسون از بنيان گذران دموكراسي و از طراحان نظام فدرال در امريكا رسيديم، تنديسي از جفرسون و فراز هايي از ديدگاه هاي وي كه در ديوارهاي چهارسوي اين تنديس بروي سنگ هاي نفيس حك شده اند. نگاه ژرف به اين "سنگنوشته ها" مخاطب را به بازخواني انديشه ها و رسيدن به كنه حقايق و دلايلي كه چگونه امريكاييان در دو سده ي گذشته راه دشوار پيشرفت و ترقي را با همگرايي و خلق سازه هاي به فعليت آوردن توانايي هاي بشري از وراي به رسميت شناختن حقوق و آزادي هاي فردي بدون درنظرداشت اين كه شهروندان به كدام نژاد، مذهب و جهان بيني تعلق داشته باشند؛ پيموده اند؛ فرا مي خواند. آنجا كه مي گويد:

" ما اين حقايق را حقايق بي چون و چرا در نظر مي گيريم حقايقي چون تساوي خلقت انسانها، اينكه انسانها از سوي خالق شان از برخي حق هاي مسلم برخوردار شده اند. از جمله اين حقوق، حق زندگي كردن و تلاش براي يافتن خوشبختي و سعادت است و براي تحقق و پاسداري از اين حقوق، بشر اقدام به تاسيس دولت ها در بين خود نمود. ما با وقار كامل دست به انتشار و اعلان اين مطلب مي زنيم كه اين دولت ها بايد به عنوان حق مسلم مردم و مستقل از يكديگر در نظر گرفته شوند. و ما براي پشتيباني از اين اعلاميه [اعلاميه استقلال امريكا] با اتكاي قوي به مشيت الهي، حفظ و نگهداشت جان و مال، سعادتمندي و شرف خود را در برابر يكديگر تعهد مي كنيم."

يا اينكه در پيوند با اهميت آزادي در زندگي انسان مي گويد: "خداوند متعال فكر انسان را آزاد خلق كرده است. تمام تلاش هايي كه با استفاده از تنبيهات جسماني به منظور تسخير اين پديده صورت گيرند در واقع فاصله گرفتن از هدف شارع مقدس مذهب ما مي باشد. هيچ كسي به پرستش و يا حمايت از دين ديگري مجبور نبايد شود و يا به صرف داشتن عقايد مذهبي خود مورد شكنجه قرار نگيرد. اما تمامي افراد بشر بايد در اظهار نظر و مباحثه در خصوص عقايدشان در ارتباط با مسايل ديني آزاد باشند. من براي بشريت جز يك رمز جاودانگي نمي شناسم چه به تنهايي عمل كنند و يا به طور دسته جمعي [و آن تلاش براي احقاق حقوق شان است.]

نظام فدرال؛ همديگر پذيري ساختارمند

آقاي الياس توضيح داده بود كه فرايند شكل گيري نظام سياسي واحد در ايالات متحده امريكا از زمان ورود نخستين مهاجران اروپايي در قرن پانزدهم ميلادي، تا هنگام پايان جنگ هاي داخلي و تدوين قانون اساسي اين كشور در سال 1789 ميلادي فراز و فرود هاي زيادي را تجربه كرده است.

"امريكا كشور مهاجران است، اين مهاجران داراي نژاد هاي مختلف بوده و از اديان متفاوتي پيروي مي كرده و از فرهنگ هاي متفاوتي نمايندگي مي كرده اند. حدود 68 درصد كساني كه به قصد رسيدن به امريكا مي خواستند از اوقيانوس اطلس گذر كنند، غرق مي شدند و بسياري از كساني هم كه وارد سرزمين امريكا مي شدند، از حكومت هاي استبدادي و فرمانروايان خودكامه ي كشور هاي شان ناراضي بوده اند."

به همين دلايل و ويژه گي هاي جغرافيايي و نتوع كم نظير بشري كه در امريكا ايجاد شده بود، بنيان گذاران اين كشور كه از جنگ هاي دوامدار داخلي و مبارزه در برابر استعمار انگليس و ديگر قدرت هاي اروپايي خسته شده بودند، در اعلاميه استقلال امريكا كه پس از خاتمه دادن به سلطه بريتانيا بر مستعمرات سيزده گانه صادر شد و سپس تدوين قانون اساسي اين كشور تلاش كردند تا نظام حكومتي را طراحي كنند كه از تمركز قدرت در دستان فرد يا گروه خاصي جلوگيري شود و افزون برآن حقوق و آزادي هاي شهروندان خدشه دار نشود.

بر مبناي اصول فدراليزم، ساختار حكومت در ايالات متحده امريكا سه مرحله يي است؛ محلي، ايالتي و مركزي كه به اين صورت شورا هاي محلي در سطح روستا ها، ولسوالي ها و شهرداري ها حقوق، وجايب و صلاحيت هاي تعريف شده يي دارند و ايالت ها هم برمبناي قانون اساسي امريكا بخشي از حقوق و وجايب شان را كه شامل تدوين و اجراي سياست خارجي، ضرب سكه، چاپ پول كنترول ارزش دالر در سطح جهان به عنوان پول ملي اين كشور، تصميم گيري در مورد دفاع ملي و همچنان تشكيل محاكم فدرال مي شود به دولت فدرال واگذار كرده اند، هر ايالت؛ قانون اساسي، حكومت و پارلمان و محاكم ايالتي خود را دارد و اين نهاد ها به استثناي موارد ياد شده در امور داخلي شان از استقلال كامل برخوردار مي باشند.

مجلس نماينده گان ايالات متحده امريكا 435 عضو دارد و شمار اين نمايندگان از هر ايالت به تناسب جمعيت اين كشور كم و زياد است مثلا ايالت كاليفورنيا كه با جمعيتي بيشتر از 36 ميليون تن پرنفوس ترين ايالت امريكاست 50 نماينده در مجلس نمايندگان دارد اما ايالت وايومنگ كه كمي بيشتر از 500 هزار تن جمعيت دارد. تنها 1 نماينده در مجلس نماينده گان اين كشور دارد اما در مجلس سناي اين كشور تمامي 50 ايالت امريكا هركدام 2 نماينده دارند كه هدف از اين تركيب نگهداشت توازن در رعايت حقوق شهروندان و دولت هاي ايالتي در كانگرس ايالات متحده امريكا است.

در جريان اين سفر هنگامي كه به ديدگاه هاي روايت شده از زبان شخصيت هاي اثرگذار در تاريخ امريكا بسان توماس جفرسون و ابراهام لنكن بر ميخوردم شايد به تبعيت از عنعنه ي حاكم بر فضاي تاريخي- سياسي خود ما به اين فكر مي افتادم كه ميان گفتار و كردار سياسيون هميشه و همواره تفاوت از زمين تا آسمان است و اين شخصيت ها نيز به خاطر به بازي گرفتن افكار عامه و تثبيت جايگاه خود در ساختار قدرت اين گونه حرف ها را به زبان آورده اند كه تهيه ي يك متن پر آب و تاب اما بدون درونمايه نيز به ويژه براي سياست پيشه گان كار مشكلي نيست اما با نگاه ژرف تري به ساختار ها و شيوه هاي حكومت داري در ايالات متحده امريكا دستكم در دو سده ي گذشته، پيامد هاي گسترده يي كه رويكرد هاي عقلاني سياست مداران و شعور جمعي حاكم بر جامعه امريكا بر كليت فرايند هاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي داشته به گونه يي كه اين كشور اكنون با توليد ناخالص داخلي در سال 2010 معادل 14 اعشاريه 53 تريليون دالر بزرگ ترين قدرت اقتصادي دنياست، در عرصه هاي سياسي، نظامي و استراتيژيك در سطح دنيا در بسياري موارد حرف اول را مي زند، در كنار اين موارد احترامي كه شهروندان كنوني امريكا از هر نژاد و تباري نسبت به چهره هاي اثرگزار در تاريخ اندك اين كشور دارند به اين نتيجه رسيده ام كه در اين كشور شايد از همان آغاز برعكس افغانستان بيشتر سياست پيشه گان نسبت به مردم و كشور شان صادق بوده اند و جامعه ي امريكا هم براي كساني كه همه چيز را در ساحت كار سياسي مجاز مي پندارند و فقط استفاده از شگرد هاي عوام گرايانه براي پيگيري اهداف شان بلد اند، مجال رشد و اثر گذاري بر فرايند هاي اجتماعي را نمي داده است.

"من طرفدار تغييرات مكرر در قوانين و قانون اساسي نيستم اما اين دو مورد بايد با پيشرفت مفكوره بشر به نسل هاي ديگر انتقال پيدا كنند طوري كه با كشفيات جديد آنها نيز توسعه و انكشاف پيدا نمايند. با ظهور حقايق جديد، برخوردها و عقايد بشر نيز دچار دگرگوني شدند. با تغيير اوضاع دولت ها نيز بايد پيشرفت كنند تا با گذر زمان در حركت باشند."

هنگامي كه اين سخنان توماس جفرسون را در سنگ نوشته هاي ديوار هاي بناي ياد بود او مي خواندم، سخنان باراك اوباما رييس جمهوري ايالات متحده امريكا به يادم آمد كه چندي پيش اذعان داشته بود، آمريكا در صدد پياده كردن دموكراسي مودل توماس جفرسون در افغانستان نيست.

البته اين ممكن هم نيست كه امريكا يا هر كشور ديگري بخواهد مودل حكومت داري و نظام سياسي خويش را بر كشور ديگري تحميل كند، اما با ديدار از نماد هاي نهادينه گي دموكراسي و فرايند هاي دشواري كه امريكاييان و شايد هم بسياري از ملت هاي داراي نظام هاي دموكراتيك تا رسيدن به وضعيت موجود پيموده اند و با توجه به اين همه چالشي كه فراراه تامين دموكراسي در كشور ما وجود دارد، به اين نتيجه رسيدم كه ما تا رسيدن به وضعيتي كه در آن خلق فرايند هاي تامين و نهادينه سازي دموكراسي به مفهوم واقعي آن فاصله زيادي داريم.

بخش چهارم

اين هم تصوير زني يهودي كه به گفته ي خودش از سال 1980 تا اكنون در اعتراض به گسترش جنگ افزار هاي كشتار جمعي در برابر دروازه كاخ سفيد بدور از اعضاي خانواده اش در يك خيمه زندگي مي كند و تلاش مي كند تا براي هركسي كه از هر گوشه ي دنيا براي ديدن كاخ سفيد مي آيد پيام خود را برساند و مخالفت خود با جنگ افزار هاي اتومي را ابراز بدارد. هنگامي كه ما با اين خانم صحبت كرديم و برايش گفتيم كه از افغانستان آمده ايم گفت: از زماني كه من به اين اعتراض دست زده ام در كشور شما جنگ جريان دارد و مي دانم كه منافع دوام جنگ در افغانستان، فلسطين و ديگر جا ها نيز به جيب كشور هايي مي افتد كه سلاح هاي اتومي را به وجود آورده اند.

پنتاگون

همزمان با هدف قرار گرفتن برج هاي تجارت جهاني در نيويارك در 11 سپتامبر سال 2001 ميلادي يك هواپيماي نظامي به ساحتمان 5 ضلعي وزارت دفاع ايالات متحده امريكا (پنتاگون) نيز حمله ور شده بود.

ديدار از پنتاگون بخشي از برنامه ي گروه ما در روز ششم سپتامبر بود.

چون ديدار ما در آستانه يازدهم سپتامبر انجام مي شد، تدابير امنيتي شديدي وضع شده بود و از ما خواسته شده تا از عكسبرداري خودداري كنيم.

اصلا قرار بود گروه ما با مسوولان مطبوعاتي وزارت دفاع ايالات متحده نيز ديدار داشته باشد اما در آخرين دقايق اين ديدار رسمي لغو شد و دو تن از سربازان به معرفي بخش هاي مختلف پنتاگون از جمله دهليزي كه مورد حمله هواپيما قرار گرفته بود براي ما پرداختند.

ديدن اين بخش به اين دليل براي من اهميت داشت كه در ده سال گذشته بار ها از زبان يك تعداد "كارشناسان" كه در رسانه هاي افغانستان و ايران به سخن فرسايي مي پردازند شنيده بودم كه تلاش مي كردند، به ويژه حمله به پنتاگون در روز يازدهم سپتامبر 2001 را دروغ و بخشي از توطيه هاي "استكبار جهاني" به خاطر زمينه سازي براي حمله به افغانستان عنوان كنند.

سربازي كه ما را همراهي مي كرد، در مورد تاريخچه اين ساختمان و ويژگي هاي آن معلومات ميداد، در انتهاي يكي از دهليز هاي پنتاگون ايستاد و گفت، تروريستان در 11 سپتامبر سال 2001 همين بخش ساختمان را توسط هواپيما هدف قرار دادند و توضيح داد كه چگونه اين هواپيما حدود 30 متر از اين دهليز را ويران كرد و در نتيجه 184 تن كشته شدند و ده ها تن ديگر نيز زحم برداشتند.

آنطرف تر صفجه بلوريني به چشم مي خورد كه در آن به خط درشت نوشته

شده بود "قهرمانان امريكايي" و يك دفترچه كه در آن هر كس مي توانست ديدگاه ها، خاطره ها و برداشت هاي خود در مورد قربانيان رويداد يازدهم سپتامبر را بنويسد. در سراسر مسيري كه هواپيماي تروريستان در دهليز پيموده بود با عكس ها و زندگي نامه هاي سربازان و افسران امريكايي آزين بسته شده بود و جالب تر از همه اينكه رهنما در مورد يكي از قربانيان كه اكنون اسمش را فراموش كرده ام مي گفت كه او قرار بود در روز واقعه در برج هاي تجارت جهاني در نيويارك باشد، تا هنگامي كه مشخص شد آن مرد در پنتاگون كشته شده است، خانواده و دوستان وي خوشحال از اين كه در جريان حمله در سازمان تجارت جهاني حضور نداشته اميدوار بودند كه او زنده است، اما قاصد مرگ در پنتاگون به سراغ او آمده بود... .

وزارت امور خارجه:

نزديك يك سال پيش نزد يكي از دوستانم، احمد هنايش، رييس يك راديوي محلي بنام "دنيا" در شهر چاريكار مركز ولايت پروان رفتم. هنگامي كه مي خواستم به دفتر راديو داخل شوم به نيرو هاي امريكايي برخوردم يكبار فكر كردم اتفاقي افتاده اما نگهبان مرا به داخل رهنمايي كرد و گفت: "امريكايي ها وركشاب گرفته اند براي بچه هاي راديو" هنگامي كه به محل برگزاري وركشاپ رسيدم ديدم يك خانم به زبان فارسي گويش ايراني مشغول آموزش شيوه هاي كار خبرنگاري به خبرنگاران راديو است، بعد تر شهردار شهر چاريكار و سپس رييس امور زنان و رييس شوراي ولايتي پروان به جمع ما پيوستند و خانم آموزگار به طرز بسيار ماهرانه يي اين مسوولان را در برابر خبرنگاران قرار داد نخست به نوبت از آنان خواست در مورد كار هاي شان معلومات بدهند و بعد تر به پرسش هاي خبرنگاران پاسخ بدهند و در پايان هم شيوه هاي مطرح كردن پرسش هاي خبرنگاران راديو از اين مسوولان را به صورت بسيار دقيق و مسلكي آسيب شناسي كرد و پس از اين كه احمد هنايش مرا به خانم آموزگار معرفي كرد، خانم گفت من مهتاب فريد استم در بخش (POBLIC DEPLOMACY) يا ديپلوماسي عامه با گروه بازسازي ولايتي نيروه هاي امريكيي در بگرام مشغول كار مي باشم...

در پايان كارگاه با خانم فريد بيشتر صحبت كرديم و او توضيح داد كه در بخش ديپلوماسي عامه آنها تلاش مي كنند تا فراتر از ارتباط دولت ها با همديگر زمينه هاي ارتباط ميان مردمان دو كشور افغانستان و ايالات متحده امريكا را گسترش دهند. او گفت كه حدود يكنيم سال در اين بخش در افغانستان و در ولايت هاي كابل، باميان و غزني كار كرده و فعاليت هاي آنان بيشتر در بخش توانمند سازي زنان و همچنان بلند بردن ظرفيت رسانه هاي محلي متمركز بوده است. بعد تر يك كارگاه بزرگتر به درخواست من و با ابتكار خانم فريد توسط بخش ديپلوماسي عامه كه در كنار نيرو هاي نظامي امريكا در بگرام فعاليت دارد، در شهر چاريكار راه اندازي شد كه در آن حدود 50 تن از خبرنگاران رسانه هاي مختلف محلي دعوت شده بودند، كه من بعد ها موثريت برگزاري اين كارگاه بر شيوه هاي كاركرد خبرنگاران رسانه هاي محلي در ولايت هاي شمال كابل- پروان، كاپيسا، پنجشير را احساس كردم .

بخش زيادي از زماني كه با مسوولان ديسك افغانستان در وزارت امور خارجه ايالات متحده امريكا ديدار داشتيم به بحث پيرامون موثريت برنامه هاي ديپلوماسي عامه در افغانستان اختصاص داشت.

آقاي گلان ديويس مسوول بخش ديپلوماسي عامه در وزارت امور خارجه امريكا با رد اين گفته ها كه امريكا قصد خارج شدن كامل از افغانستان را دارد گفت:

"اوباما هنگام اعلام استراتيژي جديد امريكا در مورد افغانستان سه هدف را مشخص كرده است؛ درهم كوبيدن القاعده، انتقال مسووليت هاي امنيتي به افغان ها و جلوگيري از تبديل شدن افغانستان به پايگاه القاعده و تروريستان كه افزايش 30 هزار تن به نيرو هاي نظامي امريكا در افغانستان و در سال 2009 و آغاز فراخواني دوباره اين نيرو ها در جولاي 2011 در چارچوب همين برنامه صورت گرفت."

آقاي ديويس افزود كه كاهش نيرو هاي نظامي افزايش تلاش هاي غير نظامي و ظرفيت سازي در بخش هاي معارف، صحت و ديگر سكتور ها را در پي خواهد داشت.

در جريان بحث دور و درازي كه با مسوولان ديسك افغانستان داشتيم ديدگاه هاي گروه ما متفاوت بود، يكي از ما بالاي امريكايي ها اعتراض كرد كه آنان 16 هزار تن از افغان ها را "بيگناه" به زندان افگنده اند، من با اشاره به اين كه در استراتيژي تازه ي امريكا در افغانستان بيشتر به نبرد با شبكه القاعده تاكيد شده و مبارزه با شورشگري كه چالش اصلي افغانستان در حال حاضر مي باشد، به حاشيه رفته است؛ به جداناپذيري طالبان از القاعده و توجه به زمينه هاي طالب پروري در جامعه ي افغانستان تاكيد كردم، يكي ديگر كه از جمع حكومتي هاي گروه ما بود پس از سخنان من برآشفت و گفت كه در افغانستان بسياري از رسانه هاي غير دولتي وابسته استند و دستاورد هاي دولت را ناچيز جلوه مي دهند، ديگري هم به فشار آوردن از سوي جامعه جهاني بالاي پاكستان تاكيد كرد. و در پايان جوهن گروچ مسوول ديسك افغانستان در وزارت امور خارجه امريكا جنگ افغانستان را نياز دوجانبه امريكا و افغانستان خواند و گفت كه در هر حالت تلاش براي بازگرداندن طالبان/شورشيان به زندگي ملكي ادامه خواهد يافت اما خطوط قرمز وجود دارد كه همانا دست كشيدن از خشونت، پذيرش قانون اساسي افغانستان، قطع رابطه با القاعده است.

بخش پنجم

مهمانان خاموش كنفرانس خبري سخنگوي وزارت امور خارجه امريكا

خاطره يي كه با نام يك تن از استادان بزرگوار ما در دانشكده ژورناليزم دانشگاه كابل (پوهاند هدايت الله وفا) در ذهنم حك شده اين است كه ايشان هرگاه موضوعي را از يكي از همصنفان ما مي پرسيد و آنان خاموش مي ماندند با شوخ طبعي به آنان مي گفت: آقا جان/ بي بي جان "خير خودت مهمان برنامه استي؟" در وزارت امور خارجه امريكا اين خاطره به ذهنم تداعي شد، زيرا ما در كنفرانس مطبوعاتي شركت كرديم اما حق سوال كردن، عكسبرداري يا سهم گرفتن در جريان كنفرانس را نداشتيم... .

در جريان حدود هفت سالي كه از آغاز كارم به عنوان خبرنگار مي گذرد، به ويژه در سال هاي نخست كه با برنامه راديويي "صبح بخير افغانستان" كار مي كردم شايد صد ها بار به كنفرانس هاي خبري در گونه ها و رده هاي مختلف آن در افغانستان شركت كرده ام،اما در وزارت خارجه امريكا با وضعيت متفاوتي برخوردم.

هنگامي كه به تالار برگزاري كنفرانس خبري روزانه ي سخنگوي وزارت خارجه امريكا وارد مي شديم، اگرچه با تفاوت هاي فاحشي از نظر شكل و محتوا روبرو بوديم، اما از آنجايي كه حال و هواي محيط هاي كار خبرنگاري ماهيتآ تفاوت چنداني ندارد، براي لحظه هايي ناخود آگاه درگير دلهره هايي شدم كه در يك چنين مواقع در گذشته ها برايم دست مي داد.

در حالي كه پرسش هايي از اين دست كه وسايل ضبط صوت و عكسبرداري ام آماده اند يا خير؟ محتواي كنفرانس چي خواهد بود و ... ذهنم را به خود مشغول كرده بود، مهمانداران ما در اين وزارت به ما گوشزد كردند كه حق شركت در جريان كنفرانس و پرسش و پاسخ، ضبط صدا و عكسبرداري را تا پايان كنفرانس نداريم و در پايان سخنگو با ما صحبت هايي خواهد داشت. از يك جهت كمي راحت شدم اما از سوي ديگر اين اعمال محدوديت برايم كمي گران تمام شد.

آرام آرام خبرنگاران جهت اشتراك در كنفرانس مطبوعاتي فرا رسيدند و برخلاف افغانستان كه خبرنگاران اكثرآ جوانان اند، بسياري از خبرنگاراني كه در اين نشست خبري شركت كرده بودند، افراد بزرگسال آرام و با تجربه به نظر مي رسيدند.

خانم ویکتوریا نولند سخنگوي وزارت امور خارجه امريكا با بيان موضوعاتي بسان، مراسمي كه هيلاري كلينتون به خاطر عيد فطر برگزار كرده بود، درخواست حكومت امريكا از همسايه گان ليبيا كه اين كشور ها دسته هاي فراري ارتش دگروال قذافي را به ليبيا باز گردانند، تقبيح حمله انتحاري كه همان روز در شهر كويته پاكستان صورت گرفته بود، ورود داكتر سپنتا مشاور امنيت ملي رييس جمهوري افغانستان به امريكا و آغاز گفتگو هاي مقام هاي دو كشور در مورد سند استراتيژيك؛ كنفرانس مطبوعاتي را آغاز كرد و آنچه براي ما بسيار جالب بود اينكه خانم نولند در برابر سماجت بيش از حد يكتن از خبرنگاران كه به صورت پيهم در مورد حمايت پاكستان از دسته هاي شورشي در دوسوي ديورند مي پرسيد، با متانت و حوصله مندي برخورد كرد و در حالي كه ديگر خبرنگاران و حتا ما از دوام صحبت دوجانبه ي سخنگو و خبرنگار خسته شده بوديم، خانم نولند تا فراهم شدن قناعت خبرنگار پاسخ دادن به پرسش هاي او را ادامه داد و برخلاف افغانستان كه در اين جا بيشتر سخنگويان نهاد هاي دولتي بين ديدگاه هاي خود و نظريات رسمي نهاد هاي مربوطه شان فرقي نمي گذارند و در بسياري موارد هم به اصطلاح بي گدار به آب مي زنند، اصلا از الفاظي بسان "فكر مي كنم"، "من به اين باورم و... " كار نگرفت و در پاسخ به پرسش هايي از اين دست كه مثلآ محور هاي اصلي در گفتگو هايي كه در مورد امضاي سند استراتيژيك ميان هيآت هاي افغانستان و امريكا انجام مي شود چي خواهد بود؟ فقط گفت كه "وزارت امور خارجه امريكا در حال حاضر در اين مورد ديدگاهي ندارد."

در همين حال بيادم آمد كه روي امضاي اين سند از رييس جمهوري گرفته تا سخنگويان نهاد هاي حكومتي و تحليلگران رسانه يي چه غوغايي را بر پا كرده اند و چه داوري ها و پيش داوري هايي كه با وجود خلاي معلوماتي در مورد اين سند در كشور ما صورت نگرفته، رهبري دولت افغانستان پيشاپيش و با دستپاچه گي از برگزاري لويه جرگه عنعنوي به منظور تصميم گيري در اين مورد از نشاني مردم افغانستان سخن گفته، تصميمي كه بسياري از فعالان سياسي و آگاهان مسايل افغانستان آن را مخالف قانون اساسي كشور دانسته اند... .

پس از ختم كنفرانس، خانم ويكتوريا نولند با ما احوال پرسي كوتاهي كرد، سپس با آقاي مارك تونر معاون سخنگوي وزارت امور خارجه ديدار مفصل تري داشتيم و جنبه هاي مختلف روابط و مناسبات ميان افغانستان و امريكا را مورد بحث قرار داديم.

)VOICE OF AMERICA صداي امريكا (

شايد در ميانه هاي دهه 1980 ميلادي بود كه به نام "صداي امريكا" آشنا شدم، هنگامي كه افغانستان مورد تجاوز ارتش سرخ شوروي قرار گرفته بود و جنگي طاقت فرسا و نابرابر در كشور ما دوام داشت. راديو هاي بي بي سي، صداي امريكا و راديو دري برون مرزي ايران پرمخاطب ترين رسانه هايي بودند كه روي امواج متوسط و كوتاه نشرات داشتند و از رويداد هاي جاري در افغانستان اطلاع رساني مي كردند.

بياد دارم پدرم با راديوي "بادي چوبي" اش از طرف صبح به برنامه هاي صداي امريكا گوش مي داد و از طرف شام بيشتر بي بي سي و راديو دري مشهد را مي شنيد تا از اوضاع كشور با خبر شود و ما هم كه به عنوان كودكان جنگ هيچ گونه تفريح ديگري نداشتيم، اگر هم نمي خواستيم ناگزير از شنيدم برنامه هاي بيشتر خبري اين راديو ها بوديم زيرا هرچندگاه يكبار كه به كابل و در مناطق زير كنترول دولت وقت مي آمدم، اوضاع اندكي متفاوت بود زيرا در شهر ها تلويزيون كابل را مي ديدند و در كابل هم جوانان بيشتر برنامه هاي تفريحي – اجتماعي راديو كابل را مي شنيدند و در مجموع مردمي كه در شهر ها از نور برق بهره مند مي بودند، براي فرارسيدن شب جمعه لحظه شماري مي كردند تا از طريق يگانه شبكه تلويزيوني وقت افغانستان فلم هاي هندي مشاهده كنند.

به هر حال در يك چنين اوضاع و احوالي بود كه "صداي امريكا" به يكي از نام هاي آشناي ذهنم تبديل شد. زيرا اين رسانه بدون مشكل خاصي (از نوع اين كه در در برخي موارد شنيدن اين راديو از سوي دولت ممنوع مي شد.) همين كه راديوي پدرم بالتي مي داشت در روستاي محل زندگي مان هم قابل دريافت بود.

از زماني كه مشغول كار خبرنگاري هستم شايد يكي دوبار كه فكر مي كرده ام در آستانه ي بيكار ماندن قرار گرفته ام در زمره ي ديگر هواي كار كردن با "صداي امريكا" هم به سرم زده است، اما تصويري كه به عنوان يك خبرنگار مثلآ از دفتر "صداي امريكا" در ذهنم داشتم با آنچه در سفر به امريكا از نزديك مشاهده كردم تفاوت هاي زيادي داشت.

ديداري كه از سرويس افغانستان در "صداي امريكا" داشتيم، از بخش هاي جالب و خاطره انگيز سفر ما به امريكا بود. در نشست صميمانه يي با مسوولان و خبرنگاران بخش فارسي – دري و پشتوي صداي امريكا، چالش هاي اطلاع رساني در و از افغانستان را به بحث گرفتيم و صحبت هاي ما بيشتر به يك نشست نشراتي درون رسانه يي شبيه بود، خانم بت مندلسون مسوول سرويس افغانستان صداي امريكا در مورد شيوه هاي كار در اين رسانه و فراز و فرود هاي سه دهه فعاليت اين سرويس سخن گفت، در يك بخش من با اشاره به رشد سرسام آور رسانه ها در افغانستان شيوه هاي نشرات راديو و تلويزيون صداي امريكا را مورد نقد قرار داده در مورد روش هاي تازه ي اين رسانه براي دريافت و نگهداشت مخاطب در بازار پر ازدحام و پرتنوع رسانه يي افغانستان پرسيدم كه آقاي احد عزيززاده مسوول بخش دري سرويس افغانستان از برنامه هاي تازه ي صداي امريكا با توجه به نياز جامعه رسانه يي كشور خبر داده گفت كه آنان هرچندگاه يكبار پژوهش هايي را به منظور ارزيابي جايگاه "صداي امريكا" در اذهان مخاطبان و همچنان سنجش نياز هاي آنان راه اندازي مي كند.

نيوزيم واشنگتن

موزيم ها و جا هاي تاريخي در هر كشور علاقه مندان فراواني از ميان خارجي ها دارد،

اما "نيوزيم" (كه من آنرا موزيم رسانه يي ناميده مي توانم و پيش از اين نمونه ي آن را نديده بودم. ) از جا هايي است كه بيشتر از هركس ديگري براي خبرنگاران الهام بخش و معنادار بوده مي تواند.

با وارد شدن به نيوزيم واشنگتن دي سي نخستين چيزي كه توجه ما را به خود جلب كرد بخش هايي از ديوار فرويخته شده ي برلين و يكي از برج هاي سمنتي ديده باني آن بود كه در زمان جدايي دو آلمان توسط آلمان شرق ايجاد شده بود و اكنون در نيوزيم واشنگتن به نمايش گذاشته شده بود، از وراي تصاوير، ويديو ها و ديگر فراورده هاي رسانه يي از رويداد هاي بزرگ و كوچكي در حدود يك سده ي گذشته به ويژه در غرب و ايالات متحده امريكا اتفاق افتاده، به اين نيوزيوم گذاشته شده است مي توان بيساري از اين رويداد ها را در ذهن خويش بازسازي كرد و از وراي اين فراورده ها فراز و فرود ها و چالش هاي كار خبرنگاري در اين يك سده نيز قابليت ارزيابي و پيمايش مي يابد.

در بخشي كه به تصاوير خبرنگاران قرباني شده در جنگ ها و منازعات در سطح جهان اختصاص داشت، ما هم به عنوان افغان ها خود را سهيم يافتيم و عكس هايي از شهيدان جامعه رسانه يي افغانستان مانند ميريس جليل، زكيه ذكي، سلطان منادي، صمد روحاني، اجمل نقشبندي، جاويد احمد در ميان صد ها تن از قربانيان عرصه دشوار اطلاع رساني دنيا نيز به چشم مي خوردند.

بخش ششم

نشريه هاي چاپي امريكا در معرض نابودي

در ديدار از دانشكده پابليك ديپلوماسي و ارتباطات جهاني دانشگاه جورج واشنگتن، صحبت مفصلي با آقاي سيان ادي، يكتن از استادان اين دانشگاه داشتيم كه در آن جنبه هاي مختلف كار رسانه يي در افغانستان و امريكامورد بحث قرار گرفت و تفاوت هاي كار در اين عرصه در اين دو كشور برجسته شد.

آقاي ادي، با اشاره به اين كه از واپسين سال هاي سده هفدهم ميلادي [ سال هاي1690 كه نخستين روزنامه امريكايي بنام (Public Occurrences ) در شهر بوستون اين كشور فقط يك شماره منتشر شد. و سپس با انتشار ژورنال هفته گي نيويارك (New York Weekly Journal)در 1734 ميلادي تاريخ روزنامه نگاري نوين امريكا آغاز شد] براي مدت ها ثروتمندان در اين كشور رسانه ها به ويژه روزنامه ها را در اختيار داشتند و از اين وسايل ارتباط همه گاني بيشتر به هدف بدست آوردن پول از طريق اعلانات و انتشار خط مشي ها و برنامه هاي سياست پيشه گان استفاده مي كردند.

در آغاز قرن بيستم و در آستانه ي جنگ جهاني اول و بعد از آن صنعت روزنامه نگاري در امريكا بسان ديگر كشور هاي پيش رفته برغم اين كه رقيبان نيرومندي بسان راديو ها و تلويزيون ها نيز در برابر آن عرض اندام كرده بودند، رشد چشمگيري يافت تا اين كه در دهه شصت و هفتاد سده بيستم ورود انترنت به عرصه كار رسانه يي زنگ هاي خطر را در برابر يكه تازي هاي رسانه هاي چاپي به صدا در آورده و اكنون انفجار اطلاعاتي و كثرت منابع كسب و انتشار اطلاعات بسياري از كارويژه ها و شگرد هاي كار خبرنگاري به ويژه تداوم كار رسانه هاي چاپي را به چالش فراخوانده است.

آقاي ادي، با اشاره به اين كه روزنامه ها در امريكا بحراني شده اند، توضيح داد كه در 40 سال گذشته توجه و اعتماد مردم امريكا به رسانه ها دركل و به خصوص روزنامه ها كاهش قابل ملاحظه يي داشته در حالي كه پيش از آن حتا در شهر هاي كوچك دو روزنامه يا بيشتر از آن وجود مي داشت، در حال حاضر حتا در شماري از شهر هاي بزرگ تنها يك يا دو روزنامه وجود دارد كه آنه هم در تناسب با ديگر عرصه هاي كار رسانه يي به سختي نفس مي كشند.

سخنان شماري از اعضاي گروه ما در اين نشست در مورد وضعيت رسانه يي كشور اما خوش بينانه و رسمي بود، به رشد سرسام آور و كثرت رسانه ها در گونه هاي مختلف ديداري، شنيداري و چاپي اشاره شد، سخنگويان حكومتي از توجه بيشتر رسانه هاي خصوصي افغانستان به خبر هاي منفي شكايت كردند و من هم با پرداختن به چالش هايي كه در كار روزنامه نگاري تجربه كرده ام، به موضوعاتي بسان اين كه رقابتي نابرابر ميان رسانه هاي الكترونيك و چاپي در گرفتن و پخش پيام هاي بازرگاني عرصه را به روزنامه ها و رسانه هاي چاپي تنگ كرده اشاره كردم و اين كه به دليل گسترده گي دامنه بي سوادي در جامعه فرهنگ روزنامه خواني در كشور ما نهادينه نشده و چالش هاي امنيتي و تداركاتي كار رسانه ها در كل به شهر هاي بزرگ منحصر كرده است دستاورد هاي موجود در عرصه ي رسانه هاي كشور را با توجه به نياز هاي جامعه ناكافي ارزيابي كردم.

با بيان اين كه بخش بزرگي از رسانه هاي كشور به كمك هاي خارجي وابسته اند را به عنوان بزرگترين عامل ناپايداري رشد بيرويه و نمادين رسانه ها در كشور مطرح كردم و در پايان هم استاد دانشگاه جورج واشنگتن از ما در مورد تاثيرات انقلابي كه به گفته ي او در حال حاضر رسانه هاي اجتماعي در جهان برپا كرده اند بر فرايند كار رسانه يي در افغانستان از ما پرسيد كه ما هم عواملي بسان دسترسي نداشتن اكثربت مطلق جامعه به انترنت و در بسياري بخش ها حتا انرژي برق و پايين بودن ميزان سواد در جامعه را به عنوان موانع گسترش و اثرگزاري شبكه هاي اجتماعي مانند فيسبوك و تويتر بر فرايند هاي سياسي و اجتماعي در كشور عنوان كرديم.

شوراي زنان افغانستان- امريكا

شوراي زنان امريكا - افغانستان كه در سال 2002ميلادي توسط لورا بوش همسر جورج دبليو بوش رييس جمهوري پيشين ايالات متحده امريكا تاسيس شده به گفته ي مسوولان آن تا اكنون فعاليت هاي زيادي را در عرصه هاي بلند بردن توانمندي هاي زنان افغان و بهره مندي آنان از حقوق پايه يي شان انجام داده اند.

ديدار ما با خانم الينا جانس مسوول اجرايي اين شورا در واشنگتن زمينه يي شد تا درنگي روي چگونه گي وضعيت زنان خبرنگار نيز صورت بگيرد.

خانم جانس در مورد فعاليت هاي اين شورا از زمان تاسيس آن در سال 2002 تا اكنون سخن گفت و از درصدي بالاي زنان شاغل در افغانستان در عرصه هاي مختلف به ويژه در پارلمان و نهاد هاي حكومتي افغانستان ابراز خرسندي كرد اما نگراني هاي نهاد هاي مدافع حقوق بشر از فراموشي زنان افغان در معاملات سياسي به ويژه گفتگو هاي صلح با دسته هاي شورشي و هراس افگنان را تكرار كرده دست خود را بسوي يگانه خانمي كه در گروه نُه نفري ما حضور داشت دراز كرده گفت: آنان دريافته اند كه زنان افغانستان به هيچ صورت خواستار برگشت به روزگار سياهي كه در دوران حاكميت 5 ساله طالبان تحمل كرده اند نيستند و رشد چشمگير اين زنان نشاندهنده صلابت و پايداري آنان در تلاش به منظور بهره مندي از حقوق شان است كه ما در سطح جامعه جهاني از تمامي كوشش هاي آنان در اين راستا با تمام قدرت پشتيباني مي كنيم.

اما هنگامي كه خانم جانس ديدگاه هاي ما را در پيوند با وضعيت بهره مندي زنان افغان از حقوق پايه يي شان و به ويژه زنان خبرنگار پرسيد، ديدگاه هاي ما تقريبا در دو محور خلاصه مي شد:

1 – با آنكه تلاش هاي زيادي براي بهسازي وضعيت زنان افغاني صورت گرفته اما اين كوشش ها كه بيشتر جنبه نمادين و پروژه يي داشته اكثرآ به مناطق شهري متمركز بوده و تفاوت چنداني در زندگي زنان در روستا ها و مناطق دوردست به وجود نيامده است.

2 – كشور هاي كمك كننده و نهاد هاي جهاني فعال در عرصه حقوق زنان در مورد زنان افغان برخورد گزينشي داشته اند. زيرا در حالي كه تعداد انگشت شماري از زنان افغان به عنوان فعالان حقوق زن در كشور زبانزد نهاد هاي جهاني بوده و هر كدام چندين بار در عرصه هاي مختلف از سوي نهاد هاي جهاني تقدير شده و جوايزي را بدست آورده اند. هستند زنان بسياري كه تلاش ها و حتا شالوده شكني هاي كم نظيري را به منظور احقاق حقوق زنان و مردان اين سرزمين انجام ميدهند، كه نه تنها از كم ترين تشويقي از سوي نهاد هاي داخلي و خارجي محروم اند، بلكه با گونه هاي مختلفي از تهديد، تحقير و توهين هم دست و پنجه نرم مي كنند.

به گونه ي نمونه ما ( من و شريف حسنيار مسوول گروه خبر تلويزيون طلوع) بيان كرديم كه پس از وقوع حمله هاي انتحاري كه از غيرنظاميان به ويژه زنان و كودكان قرباني مي گيرد، در حالي كه از رهبري دولت افغانستان گرفته تا مسوولان امنيتي و نظامي آن به راحتي جرآت محكوم كردن و جنايت كار خواندن طالبان/ هراس افگناني كه اين گونه حمله ها را انجام مي دهند را به خود نمي دهند، زنان شجاعي بسان شكيلا ابراهيم خيل خبرنگار تلويزيون خصوصي طلوع بسراغ خانواده هاي قربانيان مي رود و درد ها و رنج هاي آنان را بازتاب مي دهد و چه زيبا و احساس برانگيز هم رنج هاي وابسته گان كساني كه قرباني اهداف تماميت خواهانه ي دسته هاي شورشي و دستگاه هاي جهنمي استخباراتي پشتيبان آنان را به تصوير مي كشد ولي نه اين كه اين خانم خبرنگار از سوي نهادي در داخل و ياخارج تشويق و حمايت نمي شود بلكه در مورد امنيت فزيكي و رواني اين چنين خبرنگاراني؛ چه زن و چه مرد هيچ گونه تضميني وجود ندارد.

در همين حال كم نبوده اند شمار زناني كه در داخل كشور در عرصه كار خبرنگاري حداقل در محافل رسانه يي كشور از شهرت لازم برخوردار نبوده و حتا در مواردي كارنامه خبرنگاري چنداني هم ندارند، صرفا به مدد فهميدن زبان انگليسي و داشتن ارتباط با نهاد هاي جهاني جايزه هاي بزرگ و پربهايي را با نام هاي شجاعت، آزادي بيان و غيره بدست مي آورند.