۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

شورای ولایتی

بیچاره نامزدان بی پول و بی واسطه ی شورا های ولایتی

در حالی که محافل رسانه یی کشور سرگرم بحث و جدل ها در مورد نتایج انتخابات ریاست جمهوری می باشد، کمسیون انتخابات دو روز پیش نتایج انتخابات شورا های ولایتی در 30 ولایت کشور را اعلام کرد.
بر بنیاد معلومات کمسیون انتخابات، از میان حدود 3340 تنی که سرتاسر افغانستان خود را برای عضویت در شوراهای ولایتی نامزد نموده بودند، 357 تن آنان در سی ولایت کشور به این شورا ها راه یافته اند.
اگرچه اعلان نتایج انتخابات شوراهای ولایتی به دلایل مختلف چندان مورد توجه رسانه ها و محافل سیاسی قرار نگرفت، اما به نظر می رسد که در این بخش انتخابات 29 اسد نیز معاملات و تقلب های زیادی صورت گرفته است.
شماری از نامزدان شورای ولایتی از مناطق مختلف افغانستان از تفاوت های فاحش میان آرای شمارشس شده ی آنان در محلات رای دهی و آنچه در فورمه های نتایج نهایی کمسیون انتخابات گنجانده شده سخن گفته اند.
یکتن از نامزدان شورای ولایتی کابل به روزنامه نخست گفته است ساعاتی پیش از درج نتایج انتخابات شورا های ولایتی در پایگاه انترنتی کمسیون انتخابات، از یک تلفن ناشناس به وی زنگ زده شده و به اصرار گفته شده است که شما 6300 رای دارید، اگر 5000 دالر را از مسیری که در صورت موافقت به شما معرفی می کنیم، تحویل دهید، به شورای ولایتی راه خواهید یافت در غیر آن پشیمان خواهید شد، اما این نامزد شورای ولایتی این در خواست را نپذیرفته که در نتیجه هنگام اعلان نتایج در پایگاه انترنتی کمسیون انتخابات مشاهده کرده که 983 رای به وی اختصاص داده شده است.
یکتن دیگر از نامزدان شورای ولایتی پروان ادعا دارد که بر مبنای فورمه های شمارش که در محلات رای دهی نصب شده بود حدود 2000 رای داشته، اما صرف 710 رای در لیست نهایی به وی اختصاص داده شده است.
وی با اشاره به تهدید هایی که در روز های انتخابات و پس از آن از سوی زورمندان محلی متوجه وی شده بود، می گوید، برای شماری از نامزدان و کسانی که در کمسیون انتخابات و حتا برخی از نهاد های دولتی نفوذ و شناخت داشتند امکانات و زمینه های تقلب به سادگی و با وعده دادن مقادیر هنگفتی پول وجود داشته است.
این نامزدان شورا های ولایتی با اشاره به تقلب گسترده یی که در انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت و به این تقلب ها تا اکنون رسیدگی لازم صورت نگرفته می گویند که امید چندانی برای رسیدگی به حقوق تلف شدن شان نیز ندارند.
در زمان برگزاری انتخابات نیز شکایت های زیادی وجود داشت که به ویژه در مناطق نا امن که بر بنیاد برخی ادعا ها صندوق های رای به نفع یک نامزد واحد پرکاری شده بود، صندوق های مربوط به شورا های ولایتی نیز به نفع نامزدان مشخصی که در همسویی با تقلب کنندگان ریاست جمهوری قرار داشتند، پر شده بود.
اگرچه سخنگوی کمسیون انتخابات در پاسخ به انتقاد های مشابهی از ولایت تخار به رسانه ها گفته است تمامی نامزدان و کسانی که در مورد نتایج انتخابات شورا های ولایتی شکایت داشته باشند می توانند شکایت های شان را به کمسیون شکایات انتخاباتی بسپارند و اگر این ادعا ها ثابت شود ممکن است نتایج انتخابات در حوزه های مربوطه تغییر کند، اما با توجه به گسترده گی انتخابات شورا های ولایتی و امکاناتی که برای تقلب در این انتخابات وجود داشته است و مهم تر از همه این که بسیاری از این شکایت ها متوجه کارمندان کمسیون انتخابات می باشد، برای رسیدگی دقیق به شکایت های نامزدان امید چندانی نمی توان داشت.
در کنار این که با توجه به کارکرد های بالنسبه مثبت شورا های ولایتی در برخی ولایت های کشور ادعا هایی وجود دارد مبنی بر این که رهبری شماری از ولایت ها در راستای رساندن افراد دلخواه خود به کرسی های شورا های ولایتی در ولایت های مربوطه ی شان از هیچ گونه تلاشی دریغ نکرده اند، چراکه بسیاری از والی ها از کارکرد ها و انتقاد های اعضای شورا های ولایتی دل خوشی نداشته و ندارند و از آنجایی که بسیاری از این والی ها برای ماندن در سمت های شان در صورت به پیروزی رساندن آقای حامدکرزی تطمیع شده بودند، برای ادامه ی بی درد سر سلطه ی شان در ولایات، خود را به جابجایی مهره های دلخواه در شورا های ولایتی در سطح ولایت که روی همرفته نقش تمثیل اراده ی مردم را به عهده دارند؛ مجبور می دیده اند.

۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

اگر افزایش نیرو های خارجی مردود است؛ شما چه گزینه یی دارید؟

در کشوری که پولیس سرا پا با فساد آلوده است، نیروهای ارتش اندک ترین باور و اعتماد روی توانایی و عملکرد خود ندارد، قانون توسط مجریان آن نادیده انگاشته می شود، دستگاه اداری حکومت تا گلو در فساد غرق است، مردم به نظام سیاسی و دولت بی باور اند و دامنه‎‎ی نا امنی ها هر روز در حال گسترش است، تصور این که افزایش نیروی نظامی در مهار این همه نابسامانی سودمند واقع گردد، چندان منطقی به نظر نمی رسد.
اما از سوی دیگر، ضعف مدیریت در امور حکومت داری بهینه از طرف دستگاه حاکم و نا کار آمدی آن در زمینه های مختلف طی هشت سال گذشته، افزایش نیروهای نظامی امریکایی را به عنوان آخرین گزینه‎ی دست یافتن به نوعی آرامش دستکم در کوتاه مدت به یک الزام غیر قابل انکار تبدیل کرده است.
این روزها که طرح افزایش نیروهای نظامی امریکا در محافل سیاسی و رسانه یی داخلی و خارجی به عنوان یکی از محوری ترین مباحث مربوط به مبارزه با هراس افگنی در افغانستان مطرح است، این پرسش که آیا افزایش نظامیان امریکایی در افغانستان می‎تواند موثر واقع گردد یا خیر، نیز از اهمیت خاصی برخوردار گردیده است.
استنلی مک کریستال فرمانده نیروهای پیمان اتلانتیک شمالی- ناتو در ارزیابی خود از اوضاع کشور به این نتیجه رسیده است که افزایش نظامیان بیشتر در افغانستان، برای پیروزی در برابر طالبان/ هراس افگنان ضروری است.
هر چند ارزیابی آقای مک کریستال از سوی مجامع بین الملل قسماً مورد تایید قرار گرفته است، ولی حکومت افغانستان از جنبه‎ی افزایش تلاش های غیر نظامی که در این ارزیابی آمده اعلام حمایت کرده است ولی در بخش افزایش نیروی نظامی بیشتر تلویحاً تاکید روی تقویت ارتش و پولیس افغانستان نموده است.
این موضع حکومت افغانستان در برابر افزایش نظامیان خارجی رویکرد جدیدی نیست، بلکه از سه سال به این سو حامد کرزی و دیگر بلند پایه گان این حکومت از گفتگو های رسمی خود با مقام‎های خارجی گرفته تا نشست ها و کنفرانس های بین الملل که پیرامون قضیه‎ی افغانستان تدویر شده است، همواره روی تقویت و تجهیز نیروهای امنیتی افغان تاکید کرده اند، ولی کشورهای پشتیبان روند سیاسی فعلی با آنکه به زمان گیر بودن تشکیل یک قوای مسلح کار آمد و باورمند به منافع علیای کشور اذعان می دارند، همواره برای افزایش کمک های شان در این زمینه ابراز آمادگی می کنند.
و اما در بعد داخلی قضیه، دولت مردان افغانستان عادت کرده اند که ناتوانی های خود در زمینه های مختلف را به کشور های خارجی نسبت دهند و هرچندگاه یکبار هم به این یا آن اقدام این کشور ها واکنش نشان دهند.
در حالی که هدف از نوشتن در این مورد، ابراز حمایت از افزایش نیرو های در افغانستان نیست، اما نیرو های آمریکایی در حالی در مورد افزایش نیرو های شان در افغانستان رای زنی می کنند، که دستگاه دولتی آگنده با فساد افغانستان نه تنها تا اکنون نتوانسته راهبرد مشخصی برای گزار از بحران تدوین نماید، بلکه از عهده ی تامین بدیهی ترین خواست ها و نیاز های شهروندان افغانستان بر آمده نمی تواند و به دلیل بی برنامه گی و گیر افتادن در بازی های قدرت تا اکنون از اجرای هرگونه طرح عملی برای برگرداندن اعتماد از دست رفته ی مردم به این روند ناتوان بوده است.
اکنون پس از بازی هایی که در انتخابات با رای مردم صورت گرفته بسیاری مردم ابراز تردید می کنند که بلند پایه گان نظام حاکم در افغانستان بیشتر با روند اگرچه اشتباه آمیز، اما ضروری مبارزه با هراس افگنی هم نوایی دارند، یا اینکه برای تامین بقای خود در راس هرم قدرت از حمایت بدون قید و شرط از شورشیان مسلح نیز دریغ نمی ورزند؟
همچنان نیرو های امنیتی به شمول وزارت دفاع و امور داخله که تا اکنون ملیارد ها دالر در تقویه و تجهیز آنان هزینه شده، نه تنها ظرفیت این که حتا در مورد وقوع رویداد هایی بسان آنچه که در هفته های پیش جان سلطان منادی خبرنگار افغان را در ولایت کندز گرفت، حرفی برای گفتن نداشته و ندارند، چه این که خبر های تکان دهنده یی منتشر می شود مبنی بر این که سلاح و جنگ افزاری که از سوی کشور های کمک کننده در اختیار "پولیس ملی افغانستان" گذاشته می شود تا آنان از مردم در برابر تهدید های شورشیان حراست کنند؛ به گونه ی احترام آمیزی به وحشت آفرینان طالب تسلیم داده می شود.
با این حال لازم است تا اگر دولت افغانستان واقعاً خواهان افزایش نیرو های بین المللی در کشور نیست، این موضوع را توضیح دهد که به سهم خود چه برنامه هایی برای تامین امنیت کامل و یکسویه در کل افغانستان دارد و تدابیر خویش برای مقابله با شورشیانی که در نزدیکی های پایتخت آدم می کشند، مانع رفتن دختران به مکتب می شوند و در پیش چشم هزاران تن محکمه ی صحرایی دایر کرده افغان ها را به جرم کارکردن با دولت به دار می آویزند، را به مردم ابلاغ کند.
سرنوشت مبهم انتخابات؛

حامد کرزی در هر حالت برنده است؟

کمسیون انتخابات افغانستان اعلان کرده است که بین یک هفته تا ده روز دیگر نتایج نهایی انتخابات ریاست جمهوری 29 اسد را اعلان خواهد کرد، اما کمسیون شکایت های انتخاباتی می گوید، تازمانی که روند رسیدگی به شکایت های انتخاباتی به پایان نرسد، نتایج هایی انتخابات اعلان نخواهد شد.
این در حالی است که به تازه گی و پس از مشکوک خواندن یکنیم میلیون آرای شمارش شده توسط ناظران اروپایی، مسوولان کمسیون انتخابات؛ مشکوک بودن حدود 10 درصد از کل آرای ریخته شده به صندوق های نامزدان ریاست جمهوری را پذیرفته و اعلان کرده است که به زودی روند نمونه گیری از این رای ها و بازشماری آن ها را آغاز خواهد کرد.
یکتن از مسوولان کمسیون انتخابات گفته است که نتایج نهایی انتخابات ریاست جمهوری پس از بازشماری نمونه هایی که از ده درصد آرای مشکوک برداشته خواهد شد؛ اعلام می شود.
این در حالی است که بحث و جدل های داغ انتخاباتی آرام آرام جای خود را به نوعی سرخوردگی و پایین آمدن میزان علاقه مندی مردم برای پی گیری مسایل مربوط به انتخابات می دهد و انگار افکار عمومی به گونه روان شناسانه و دقیق در وضعیتی قرار گرفته که به ناگزیری و بدون در نظرداشت این که با رای مردم چگونه معامله هایی صورت گرفته، پیامد های آنچه در حلقات بالایی قدرت و معاملات بزرگ و کوچک بازیگران داخلی و بین المللی در افغانستان می گذرد، را بپذیرد وآنچه خسروان "ملک خداداد افغانستان" صلاح می بینند را بهترین نسخه برای درمان دردهای این کشور تلقی کنند.
با آنکه ادعا های مربوط به آنچه تقلب گسترده نامزدان مطرح انتخابات و ناظران داخلی و بین المللی مشروعیت این انتخابات را با پرسش های کلانی روبرو کرده است، هفته ی گذشته حامد کرزی اعلان کرد که به سلامت این انتخابات باور دارد واذعان کرد که تقلب های ادعا شده نیز در حدی نیست که بتواند نتیجه ی کلی این انتخابات [که وی را تا مزر های پیروزی به پیش برده است] را زیر سوال ببرد.
نکته ی جالب در این میان این است، کمسیون های انتخاباتی که تا اکنون با وجود ادعا های مردم فریبانه مبنی بر استقلال در عملکرد های شان حتا نتوانسته اند به شکایت هایی از نوع این که چرا افراد زیر سن هژده سال کارت رای دهی گرفته اند پاسخ قانع کننده دهند، از زمان آغاز اعلان نتایج این انتخابات همواره گفته اند که به شکایت های وارده به بهترین صورت ممکن رسیدگی می شود؛ اما چندی پیش از زبان یکی از اعضای داخلی کمسیون انتخابات گفته شد، که شکایت های وارده جزیی بوده و در حدی نیست که سلامت انتخابات را زیر سوال ببرد و با وجود اکت ها و ادعا های مستقل مآبانه یی که صورت می گیرد به نظر می رسد که اگر پای "مداخله های بی مورد خارجی ها" در میان نبود، کمسیون های"مستقل" انتخاباتی، تا اکنون قایله ی انتخابات آگنده از تقلب را به نفع ولی نعمت خود شان یعنی آقای حامد کرزی خاتمه داده بودند.
حالا دیده شود که « مداخله های بی مورد خارجی و این که حتا میان نماینده ی ویژه ی دبیرکل سازمان ملل متحد و معاون وی برسر این مساله که به چه تعداد از آرای شمارش شده بازشماری شود تنش لفظی بروز می کند و رییس جمهور منتخب افغانستان "در اثر همین مداخله های بیمورد" از شرکت اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد خود داری می کند » اعتبار از دست رفته ی این انتخابات را بازگردانده می تواند یا خیر؟ زیرا اگر انتخابات به دور دوم کشانده شود ممکن است این انتخابات دور دومی به دلیل مشکلات تخنیکی و نا امنی هایی که نتوان با استفاده از آن به تقلب انتخاباتی اقدام کرد، و مساعد نبودن شرایط اقلیمی و آب و هوایی تا بهار و شاید هم تابستان سال آینده ی خورشیدی به تعویق انداخته شود که در آن صورت آقای کرزی برای مدت نامعلومی به عنوان رییس جمهور فرا قانونی و فرا انتخاباتی افغانستان باقی خواهد ماند و چون در این مدت هیچ گونه الزامیتی در برابر قانون اساسی و دیگر قوانین نافذه در کشور ندارد، زمینه و زمان کافی در اختیار وی قرار خواهد داشت تا اگر "مصلحت کشور و ملت " ایجاب کند، حتا از برگزاری دور دوم انتخابات صرف نظر نماید و با برگزاری یک جرگه ی قومی خود را به صورت مادام العمر به عنوان رییس جمهور افغانستان بر مردم این کشور تحمیل نماید.

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

ایتلاف

حکومت ایتلافی؛ روزنه یی برای ایجاد "افغانستان آباد و سربلند"

پس از آنکه رسانه های بین المللی گزارش دادند که کارل ایکن بیری سفیر ایالات متحده ی آمریکا در کابل در دیدار با حامد کرزی از وی خواسته است تا با ایجاد یک حکومت ایتلافی با شرکت داکتر عبدالله رقیب اصلی اش در انتخابات موافقت نماید، منابع نزدیک به رییس جمهور کرزی اذعان کرده اند که وی به زودی در این مورد ابراز نظر خواهد کرد.
این در حالی است که داکترعبدالله پس از برگزاری انتخابات چندین بار به این موضوع تاکید کرده که وی به هیچ صورت در اداره یی که کرزی ریاست آن را به عهده داشته باشد، مشارکت نخواهد کرد.
از سوی دیگر بسیاری از گمانه ها در مورد نتایج انتخابات با وجود خوشبینی های آقای کرزی و طرفداران وی (که بر بنیاد گزارش های رسانه های غربی سفیر آمریکا وی را از ابراز این خوشبینی ها تا اعلان نتایج نهایی انتخابات برحذر داشته است) به گونه یی است که اگر کمسیون شکایات انتخاباتی به شکایت های وارده در مورد تقلب های انتخاباتی به درستی و بدور از اعمال نفوذ های حلقات نزدیک به حامد کرزی رسیدگی نماید، این شکایت ها بر بنیاد ادعای برخی منابع حدود یک میلیون و 253 هزار و 806 برگه ی رای که اکثریت نزدیک به کل این آرا به نفع حامد کرزی به صندوق ها ریخته شده اند را در معرض ابطال قرار خواهد داد و به این صورت آرای 54 درصدی کنونی حامد کرزی به چیزی بین 48 تا 46 درصد کاهش خواهد یافت و انتخابات مستقیماً به دور دوم کشانده خواهد شد.
اما اینکه پیش از اعلان نتیجه ی بررسی های کمسیون شکایات انتخاباتی از تلاش ها برای ایجاد حکومت ایتلافی و ساختار حکومت آینده ی به ریاست حامد کرزی و مسایلی از این دست حرف زده می شود، این گمانه را در نزد افکار عمومی تقویت می کند که تعیین کننده ی اصلی حکومت آینده ی افغانستان سازش های پشت پرده برای نشاندن دو جریانی که دستکم سه ماه گذشته را در برابرهم از نشانی مردم افغانستان صف آرایی کرده اند؛ بر سر یک خوان نعمت به نام حکومت افغانستان می باشد نه رای مردم .
پرسشی که اکنون مطرح است این که اگر هم این دو رقیب و دیگر چهره های مطرح در انتخابات 29 اسد به شمار دلالان سیاسی- قومی ای که از پیش چوکی های حکومت را با حامد کرزی تقسیمات کرده اند، به اداره ی زیر رهبری حامد کرزی افزوده شوند، پایان قایله ی بحران افغانستان خواهد بود یا خیر؟
اگر هدف از این تلاش ها گرد آوردن محض تمامی کسانی که معجون نا متجانسی به نام دستگاه رهبری افغانستان را از زمان تاسیس اداره ی موقت در سال 1380 خورشیدی شکل داده اند باشد، سرنوشت آینده ی افغانستان از همین اکنون مشخص است، یعنی این که این گروه ها در مقیاس های متفاوت و در مسیر های مختلف به اعمال قدرت به نفع گروه، قوم و ایدیولوژی در یک دایره ی بسته ادامه خواهند داد و حامد کرزی نیز با مصلحت اندیشی و روزمره گی در ملاقات های تعارفی با سران اقوام از نقاط مختلف افغانستان؛ چپن و کلاه و عبا و قبای به رنگ آنان خواهد پوشید و دنیا در پشت حصار های سمنتی خیر و خیریت خواهد بود، تا این که گستره ی حاکمیت طالبان در پایان دوره ی پنجساله ی بعدی یا شاید هم پیش تر از آن تا دروازه های ارگ ریاست جمهوری برسد و نبرد جهانی در برابر هراس افگنی نیز در سایه ی محاسبات غلط جامعه ی جهانی و خردورزی های مدبرانه ی تیم حاکم بر افغانستان مسخ خواهد شد.
چرا که به تعبیر آقای کرزی و جنرال مک کریستال، هراس افگنانی که هم اکنون در شمال زیر فرمان طاهر یولداش از کندز تا فاریاب امنیت مردم افغانستان را به هم می زنند و در جنوب به فرمان جنرالان آی اس آی مردم را با تلقینات قومی - مذهبی به گروگان گرفته و به آدم کشی و وحشت آفرینی ادامه می دهند؛ دست پروردگان القاعده و دشمنان قسم خورده و ایدیولوژیک ارزش های مدرن نبوده، بلکه افغان های نارضی اند که می شود با چند توصیه و ترفند آنان را به جمع حدود 7000 تنی که به امضای صبغت الله مجددی ویزای ورود به قلمرو امن "جمهوری اسلامی افغانستان" را بدست آورده اند؛ اضافه کرد و فرماندهان شان را به خاطر اشتراک در انتخابات پارلمانی و حتا ریاست جمهوری تمویل مالی نمود و با افزودن آنان به جمع افراد و جریان هایی که هشت سال گذشته را در این سوی خط مشغول سیاست ورزی خردمندانه برای ایجاد "افغانستان آباد و سربلند" بوده اند. این ملک خداداد را به خانه ی امن تمامی افغان هایی که نان خوردن از راه میله های تفنگ و یاهم امتیاز گیری از نام قومیت ها را بلد باشند تبدیل خواهد شد.
انگار؛ افغانستان آبستن تحولات تلخی است!

پس از اعلان نتایج بیش تر از 90 درصد مراکز رای دهی و بروز تنش ها میان وزیر امور داخله و والی بلخ در مورد آنچه توزیع سلاح غیر قانونی توسط وزارت امور داخله در میان مردم در صفحات شمال کشور خوانده شده نگرانی ها در مورد این که بلاخره مردم در مورد اعلان نتایح انتخابات چگونه برخورد خواهند کرد؛ افزایش یافته است.
از سوی دیگر پیچیدگی وضعیت امنیتی در افغانستان به ویژه پس از وقوع مواردی از نا امنی در شمال کشور پرسش های زیادی را در مورد آینده ی ثبات در افغانستان به میان آورده است.
از یک طرف جنرال ستینلی مک کریستال فرمانده عمومی نیرو های ناتو- ایساف در افغانستان با خوش باوری های دولت افغانستان هم نوا شده و از نبود نشانه های موجودیت القاعده در این کشور سخن گفته و از جانب دیگر نا امن شدن هرچه بیشتر افغانستان با گذشت هر روز این ابهام را برجسته تر می سازد که اگر القاعده در افغانستان حضور ندارد، پس قوه ی محرکه یی که طالبان را به تهدید بالقوه و بالفعل برای امنیت و ثبات نیم بند موجود در افغانستان مبدل می کند؛ به چه مولفه هایی و در کجاهای این جهان وابسته است.
آنچه بیشتر از همه متناقض به نظر می رسد این که از یک طرف حامدکرزی در ارگ ریاست جمهوری سرمست از باده ی پیروزی در انتخابات از پیروزی در کشتی نرم با غربی ها به ویژه ایالات متحده ی آمریکا سخن می گوید و فکر می کند که افغانستان زیر رهبری "مدبرانه ی" وی و مشوره های "خردمندانه ی" مشاوران و نزدیکان وی در مسیر شگوفایی و پیشرفت در حرکت است و از جانب دیگر در بیرون از ارگ ریاست جمهوری افغانستان تا کاخ سفید و لندن و پاریس و برلین کمتر کسی را می توان یافت که با توجه به سیر سرسام آور حرکت های شورشی و شبه شورشی که گفته شده حامد کرزی در انتخابات بیش ترین استفاده را از آن کرد؛ به این باور باشد که در صورت دوام وضعیت موجود حتا امکان برگزاری انتخابات پارلمانی در سال آینده به گونه یی که بتواند دوام شبه دموکراسی کنونی را تضمین نماید، در افغانستان وجود دارد.
از سوی دیگر به نظر می رسد که افزایش تنش میان دولت مرکزی به رهبری حامد کرزی که تقلب گسترده در انتخابات 29 اسد حتا از همین اکنون زمینه های روانی پذیرش مشروعیت آن از سوی مردم را به شدت تضعیف کرده است و جنگ سالاران پارینه که مناسبات قدرت در هشت سال گذشته آنان را به عنوان پیش برندگان روند دموکراسی نوپای افغانستان مطرح کرده بود و اکنون به نظر می رسد که حامد کرزی چاره یی به جز از کنار گذاشتن آنان از قدرت ندارد؛ می تواند خود بخش زیادی از اهدافی که طالبان برای مسخ نمودن هرچه بیشتر چهره ی این دموکراسی کذایی در سر می پرورانند را از دورن بر آورده سازد.
چه این که رسوخ تفکرات تندروانه ی طالبانی و باج دادن های پیهم آقای کرزی به آنانی که از منظر استفاده از این تفکرات به قدرت و ثروت و نام و نشان دست یافته اند؛ زمینه های جولان تفکر مدرن و ایجاد زیر ساخت های یک اداره ی منبعث از اراده ی آگاهانه ی مردم که بر جوهره های اصلی دموکراسی استوار باشد را تا حدی تضعیف کرده که حتا هیچ یک از 31 نامزد انتخابات 29 اسد در تبلیغات انتخاباتی شان نامی از ارزش های حقوق بشری و دفاع از حقوق قربانیان جنایت های ضد بشری در سه دهه ی گذشته به میان نیاوردند و سراسر تبلیغات شمار زیادی از این نامزدان به شمول حامد کرزی نیز آکنده از قول و قرار های میان خالی ای بود که فقط تداوم باج دهی به تفکرات تندروانه را توجیه می کرد.
به این صورت می شود گفت که افغانستان پس از انتخابات آبستن واقعیت های تلخی است که بدون به وجود آمدن درک عقلانی و درست در درون دستگاه دولتی افغانستان و هم پیمانان بین المللی این کشور از وضعیت افغانستان و سیر وقایع در این کشور؛ در آیینه ی آن فقط بد تر شدن هرچه بیشتر وضعیت و بلاخره مسخ دموکراسی نوپای این کشور را می شود دید.

منادی

با بیان روایتی دردناک؛ پدر منادی ندای دادخواهی سرمی دهد

روز یکشنبه سه روز پس از خاک سپاری سلطان منادی خبرنگاران، مسوولان اتحادیه ها و انجمن های خبرنگاری و نهاد های مدافع حقوق بشر در یکی از هوتل های کابل برای انتشار یک اعلامیه که درآن به تداوم تلاش ها به منظور دادخواهی برای سلطان تاکید شده است، گرد آمده اند.
در پشت میزی که در صدر این مراسم گذاشته شده بود، شماری از چهره های رسانه یی و مدافعان حقوق بشر بچشم می خوردند و در کنار آنان یک کودک خوردسال و یک پیرمرد نیز دیده می شدند.
این کودک که به نشستن روی چوکی علاقه ی چندانی نشان نمی دهد، هرچندگاه یکبار از آغوش پیر مرد جدا شده و به صحن سالون می آید اما زمانی که می بیند همه به او خیره می شوند و خبرنگاران از او عکس می گیرند، دوباره به جایگاه خود در کنار پیرمرد بر می گردد.
این کودک پارسا نام دارد و یکی از دو پسر سلطان منادی است و پیر مرد به گفته ی خودش "کمرشکسته و خونین دل " نیز قربان محمد پدر سلطان.
در جریان این نشست خبری در مورد چگونگی دادخواهی برای سلطان منادی خبرنگار افغانی که با یک خبرنگار ایرلندی – انگلیسی در ولایت کندز توسط طالبان ربوده شد ولی سلطان قربانی پالیسی های ملیتاریستی و استخباراتی نیرو های انگلیسی گردیده و همکار اروپایی وی نجات داده شده است، حرف و حدیث های زیادی گفتند و در آخر نوبت به پدر سلطان منادی رسید.
کاکا قربان که با لهجه ی شیرین فارسی که در دره ی پنجشیر بدان صحبت می کنند با گلوی گرفته آنگونه که آورندگان نعش به خون خفته ی فرزند جوانش به وی روایت کرده بودند؛ شروع به سخن گفتن کرد و سراسر صحبت 5 دقیقه یی وی از درد نهفته یی حکایت داشت که رسیدن به کنه این درد از ورای کلمات و واژه ه گان امکان پذیر نیست.
کاکا قربان با توضیح این روایت از زبان پسر صاحب خانه یی که سلطان و استیفن فرل در آن نگهداری می شده می پردازد و می گوید: "... به محض آگاهی از حضور انگلیس ها طالبان سراسیمه می شوند هلی کوپتر نیرو های انگلیسی می آید در نزدیکی خانه نشست می کند او می بیند که سلطان و فارل از خانه بیرون شده و بسوی هلی کوپتر می روند در حالی که هیچ طالبی در آن نزدیکی ها وجود نداشته صدای فیر در دور تر ها می آید هلیکوپتر پرواز می کند پسر متواری شده ی این خانواده به کشتزار های جواری که اکنون مادرش را از دست داده به خانه می آید فردای آن روز صبح زود بسوی نشست گاه هلیکوپتر می رود و می بیند که جسد سلطان در کنار یک جوی افتاده است و ..."
کاکا قربان با اشاره به این که او در جهاد شرکت داشته دست هایش را به زیر زنخ و گردن خودش حلقه نموده تلاش می کند آن بخش از صورت فرزند ازدست رفته اش که مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود را به حاضران مجلس نشان بدهد و می گوید که پسرش از فاصله ی بسیار نزدیک هدف قرار گرفته و کشته شده است. و ...
پدر سلطان منادی نسبت به کشته شدن فرزندش توسط نیرو های انگلیسی تردیدی ندارد و آنرا «کار معامله گری » می داند و می گوید که [با زنده ماندن سلطان] این معامله گری افشا می شد.
کاکا قربان با ابراز انزجار از این که انگلیس ها به خون فرزند جوانش ارجی قایل نشدند می گوید که دولت باید از پول های این همه عکس که در درو دیوار این وطن چسپانده شده کم می کرد وبرای بچه ی غریب به مصرف می رساند که این گونه مظلومانه کشته نمی شد. در آخر کاکا قربان در حالی که با گلوی بغض گرفته اش می گوید که قبر وی نیز در کنار قبر پسرش خواهد بود، خاموش ماندن در قبال قتل سلطانش را بی غیرتی می داند و از همکاران و هم سرنوشتان پسرش می خواهد که قضیه ی مرگ سلطان را تا سرحد به محاکمه کشاندن قاتل این فرزند از دست رفته اش پی گیری نمایند.
و اما " پارسا" یکی از دو پسر سلطان منادی که در نشست امروز که در سوگ پدرش برگزار شده بود حضور داشت؛ دوروز پیش از رفتن سلطان منادی نگارنده وی را در دفتر صبح بخیر افغانستان ملاقات کردم پس از احوال پرسی در مورد پسرش که زیاد دوستش داشت پرسیدم؛ گفت، حالا شکر خدا دو تا شده اند و بلافاصله تلفنش را از جیب بیرون کرد و عکس پارسا را برایم نشان داد و گفت می بینی نام خدا چقدر بزرگ شده؟ گفتم در آلمان برایش دلتنگ نمیشی ؟ گفت انشاآلله این دفعه می برمشان بخیر و ...
اما انگار قرار نبود که نه پارسا و نه آن برادر کوچک ترش احمد مکین به آلمان بروند و تا دستکم پدر شان با خاطر آرام برنامه ی ماستری اش را تکمیل می کرد و دو باره به کشور شان بر می گشتند چرا که سلطان گفته بود اگر افغانستان جهنم هم شود؛ از کشور های خارجی که در آن به افغان به چشم انسان دست دوم نگریسته می شود بهتر است.
بلی پارسا و مکین باید سفر زنده گی را با بازی کردن با تار های ریش سپید پدرکلان شان ادامه دهند و در ردیف هزاران فرزند یتیم این سرزمین باید از همین اکنون سفر با پا های خودشان تا دور دست های زندگی را بیاموزند و مادر سوگوار و پدرکلان و مادر کلانی که باقی زندگی شان را بالحظه شماری برای این که پارسا و مکین به سلطان های دیگری تبدیل شوند پیمانه ی عمر پر خواهند کرد؛ شب هنگام بر گوش آنان لالایی بخوانند و در طول روز هم نگران این باشند که مبادا این جغرافیای قاتل و این چرخ ستمگر آنان را نیز به سرنوشت پدر شان روبرو سازد. پارسا و مکین باید توقعات شان را کم کنند و مادر داغ دیده و پدرکلان "کمرشکسته ی " شان باید به آنان بیاموزاند که با ثبات قدم بیشتری در زندگی حرکت کنند، چون دیگر هیچ کس در این دنیا جای پدری به مهربانی و تدبیر سلطان را برایشان پرکرده نمی تواند.

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

"كشتي نرم" در ميان اعضاي تيم حامد كرزي

پس از آن که موضوع تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری به نشاني مسوولان حکومتی و اطرافیان حامد کرزی مطرح شد، موجي از نارضایتی هاي همراه با نگراني نسبت به حضور دوباره ی حامدکرزی به حیث رییس جمهور و تیم کاری اش به وجود آمد.
اگرچه نشانه هايي از بروز تنش ميان حامد كرزي و عطا محمد نور كه در انتخابات رياست جمهوري از داكتر عبدالله پشتيباني كرد، وجود داشت، اما پس از برگزاری انتخابات آقاي نور در هشتمین سالروز ترور احمد شاه مسعود، با اذعان به اين كه هيچ كس جلو اعتراضات مردم نسبت به نتايج انتخابات را گرفته نمي تواند گفت كه مسووليت هرگونه درگيري و تشنج پس از اعلان نتایج انتخابات در شمال کشور به دوش حكومت مركزي خواهد بود. وي وزيرامور داخله را كمونيست خطاب كرد و او را به سركوب مردم شمال متهم كرد.ه گفت:" در ولايت بلخ مسووليت هر گونه جنگ و خشونت متوجه كساني است كه مشغول توزيع غيرقانوني سلاح در اين ولايت هستند به اين معنا كه دست هاي آشكار و پنهان به كمك حلقه هاي دولتي مشغول برهم زدن امنيت در اين ولايت مي باشد كه حنیف اتمر وزيرداخله كشور به همان روحيه كمونيستي مردم ما را تهديد و سركوبی مي كند. "
عطامحمد نور هم چنان خاطر نشان نموده که وزيرامور داخله ی افغانستان به همراه تيم ويژه اش در كابل، مشغول جلسات برضد وی مي باشند، اما وزارت امور داخله افغانستان با صدور بيانيه اي سخنان عطامحمد والي بلخ را مغرضانه و بي بنياد خوانده و از دادستاني كل كشور خواسته است ، تا اين سخنان وی را مورد پیگرد و بررسي قانونی قرار دهند.
حالا پرسشي كه مطرح مي شود اين كه مدت ها پيش از انتخابات عزل و نصب هاي زيادي در بسياري از ولايت هاي كشور صورت گرفت كه هدف از آن جابجايي افراد وفادار به حامد كرزي براي ايفاي نقش به نفع وي در جريان انتخابات بود، اما آقاي نور با وجود اعتراض هاي تند خود در برابر بلندپايگان دولت مركزي و پشتيباني از جدي ترين رقيب حامد كرزي در انتخابات يعتي داكتر عبدالله عبدالله از جوسازي هاي مشاوران و نزديكان حامد كرزي در امان مانده است؟
اگرچه بخشي از اختلافات ميان اعضاي حكومت كنوني افغانستان را مي شود ناشي از تعصبات نهفته ي قومي و همچنان اختلافات ايديولوژيك گذشته دانست، اما با توجه به اين كه در هشت سال گذشته جناح هاي مختلف و مخالف شامل در دستگاه قدرت افغانستان از نظر شكلي تباني هاي كم نظري را از خود تبارز داده اند، به نظر مي رسد برخي از زير ساخت هاي ترسيم شده براي تقسيم قدرت و توزيع منابع درز برداشته و صف آرايي هاي نمادين جديد تري را ايجاب مي كند.

از سوی دیگر تنش ها در ميان جناح هاي شامل در دستگاه قدرت در حالي در چهره هاي تازه تر و ناشناخته تري نمود پيدا مي كند كه جامعه جهانی نگران افزايش قدرت شورشیان طالب و حزب اسلامی مي باشند كه اينك گستره ي فعاليت هاي آنان بخش هاي وسيع تري در شمال شرق و شمال غرب افغانستان را فرا گرفته است و اين بيم مي تواند وجود داشته باشد كه از دست دادن چهره هاي متنفذ و خوشنامي مانند عطا محمد نور بهاي گزافي براي دستگاه حاكم بر افغانستان به ويژه در صورتي كه حامد كرزي و تيم مشاورانش در قدرت باقي بمانند خواهد داشت. چه اين كه اگر در قالب تسامح منفعلانه و آگنده از تفكرات قومي – قبيله يي ريشه دوانيده در ساختار دولتي افغانستان؛ شورشيان بتوانند به همين شتاب كنوني به توسعه ي ساحه ي نفوذ خود ادامه دهند، موقعيت و حتا موجوديت كساني مانند حامدكرزي، عطا محمد نور و آناني كه صرف نظر از شاخصه هاي مشروعيت خود را بازيگران اصلي قدرت افغانستان در حال حاضر قلمداد مي كنند با چالش فرا خوانده شد و آنگاه بازهم بهاي اين زد و بند ها را مردم افغانستان خواهند پرداخت.
همچنان اگرچه وزارت امور داخله از رجعت دادن اين ادعاي عطا محمد نور به دادستاني كل خبر داده است، اما از منظرگمانه هاي مربوط به اين كه پيش از انتخابات وزارت امور داخله درخواست كاهش شمار مراكز راي دهي در شمال كشور را مطرح كرده بود و سپس از ايجاد آنچه نيروي كمكي براي تامين امنيت انتخابات خوانده مي شد را مطرح كرد، ادعا هاي عطا محمد نور زياد هم نمي تواند بدور از واقعيت تلقي شود.
آنچه مسلم به نظر مي رسد اين كه بايد به اين قايله از منظر رويكرد هاي اعتماد بخشي براي مردم پايان داده شود تا باشد نظم نيم بند موجود در بخش هايي از شمال كشور جاي خود را به نا امني و بي نظمي هايي كه در بخش هاي وسيعي از كشور در حال حاضر جريان دارد، ندهد.
افغانستان كشتارگاه خبرنگاران بومی

صبحگاه روز چهارشنبه بود، رسانه هاي افغانستان براي پوشش دادن موضوعات مربوط به هفته ي شهيد به ويژه هشتمين سالروز ترور احمد شاه مسعود آماده گي مي گرفتند، نخست رسانه هاي بين المللي سپس راديوها و تلويزيون هاي داخلي در سرويس هاي خبري شان اعلان كردند كه خبرنگار ربوده شده ي نيويارك تايمز در ولايت كندز در نتيجه ي عمليات نيروهاي انگليسي آزاد شد اما، ترجمان افغان وي كشته شد.
اگرچه نهاد هاي رسانه يي داخلي اندكي پس از انتشار اخبار اوليه در مورد ربوده شدن اين دو خبرنگار در نخستين روز هاي هفته ي گذشته تصميم گرفته بودند تا به منظور جلوگيري از تكرار شدن داستان درد انگيز اجمل نقشبندي از پرداختن به اين موضوع تا روشن شدن قضيه خود داري نمايند، اما اين بار وضعيت به گونه ي ديگري شكل گرفت زيرا پيش از اين كه حتا بسياري از رسانه هاي افغانستان بدانند كه آيا سلطان منادي خبرنگار بود يا مترجم محض يك خبرنگار ايرلندي، منادي به نداي مرگ لبيك گفته و نامش را در رديف خبرنگاران شهيد افغان ثبت نموده بود.
سلطان منادي و استيفن فرل كه بالافاصله پس از رويداد جمعه ي گذشته در ولايت كندز به اين ولايت سفر كرده بودند؛ روز شنبه به دام نيرو هاي طالبان در اين ولايت افتادند و در حالي كه تلاش ها به منظور رهايي آنان به گونه ي مسالمت آميز آغاز شده بود و مسوولان كميته ي بين المللي صليب سرخ نسبت به نتايج تلاش هاي شان در اين رابطه ابراز اميد واري مي كردند، در نتيجه ي عمليات كماندوهاي انگليسي استيفن فرل آزاد شد و سلطان منادي كشته شد.
فرل نخستين و تا اكنون يگانه راوي چگونگي قضيه رهايي خودش و كشته شدن سلطان منادي، پس از رهايي در گزارشي به نيويارك تايمز نوشت كه وي و سلطان منادي هنگام آغاز عمليات نيرو هاي انگليسي در يك اتاق بودند او وسلطان در ميان رگبار مسلسل ها از اتاق بيرون شدند سلطان در حالي كه مي خواست با فرياد زدن خبرنگار خبرنگار براي نيرو هاي مهاجم هويت خود را تثبيت نمايد؛ هدف رگبار گلوله ها قرار گرفت پس از يكي دو دقيقه صداي بريتانيايي ها را شنيد كه استيفن را به بيرون شدن از اتاق فرا مي خواندند. و قتي بيرون شد سلطان همكار افغانش را ديد كه روي زمين افتاده و حركت نمي كند [چون] او مرده بود.
در عين حال شاهدان عيني و وابسته گان سلطان منادي از زبان مردم محل و افرادي كه جسد وي را تا شهر كندز انتقال داده اند به رسانه ها گفته اند پس از رهايي استيفن فرل انگليس ها به جسد سلطان توجهي نكرده و جسد وي براي ساعت ها در محل باقي مانده تا اين كه توسط مردم محل به شهر كندز انتقال داده شده و شواهدي نيز وجود دارد كه نشان مي دهد سلطان منادي توسط طالبان كشته نشده بلكه نيرو هاي انگليسي خود مسبب مرگ او شده اند به گونه يي كه بالاي وي آتش باري كرده و حتا پس از كشته شدن وي نيز در حالي كه شهروند انگليسي همراه او را نجات داده و به ساحه ي امن انتقال داده اند، سلطان منادي را به حال خود رها كرده اند.
اگرچه پس از شهادت منادي اتحاديه هاي خبرنگاري، رسانه ها و نهاد هاي جامعه ي مدني به اين موضوع واكنش هاي تندي نشان داده و خواستار پيگيري جدي قضيه از سوي نهادهاي مسوول شده اند، اما از آنجايي كه كشتن سلطان منادي نخستين و يگانه موردي نيست كه اتفاق مي افتد و دستكم در هشت سال گذشته بيش از ده تن از خبرنگاران افغان در رويداد هاي مختلف و در بيشتر موارد هم واقعات مرموز كشته شده اند، كه در هيچ موردي تحقيقات نهاد هاي مسوول نه تنها به نتايج قانع كننده يي كه بتواند از مخاطره آميز شدن هر چه بيشتر سلامت كار خبرنگاري جلوگيري كنند، نيانجاميده؛ بلكه در هر مورد اين حقيقت را به شدت هرچه تمام تر به خبرنگاران افغان گوشزد كرده كه امنيت آنان با چالش هاي فزاينده يي روبرو بوده و با وجود ادعاهايي كه هرچندگاه يكبار و به مناسبت هاي مختلف از زبان بلندپايه گان نظام مطرح مي شود؛ آنان به ساده گي نمي توانند در افغانستان به اطلاع رساني دقيق و مصوون اشتغال داشته باشند. چه اين كه در راستاي به چالش كشيدن فعاليت خبرنگاران و حتا كشتن آنان نه شورشيان مسلح، نه حلقات مربوط به جناح هاي قدرت در درون دستگاه دولتي افغانستان و نه نيرو هاي بين المللي مستقر در كشور دست كمي از همديگر ندارند.
اكنون سه مورد به مثابه ي مشت نمونه ي خروار ياد دهاني مي شود:
1- در سال 1386 خورشيدي بانو ذكيه ذكي از نام آور ترين خبرنگاران زن در افغانستان پس از طالبان و رييس نخستين راديوي موج اف ام زيرنام "صداي صلح" در ولسوالي جبل السراج ولايت پروان كشته شد، در ابتدا سر و صدا هاي زيادي در مورد انجام تحقيقات در باره ي اين قتل براه افتاد، اما از آنجايي كه به عقيده ي بسياري ها انجام تحقيقات جدي پيرامون قتل بانو ذكي؛ پاي مقامات ارشد ملكي و نظامي محلي و حتا بلندپايه گان نظام و مسوولان درجه اول سكتور امنيتي افغانستان در آن زمان را به قضيه مي كشاند. با وجودي كه يكبار ادعا شد افرادي در ارتباط به اين قضيه گرفتار شدند، اما نتايج بازجويي هاي انجام شده از آنان و چگونگي پي گيري پرونده ي اين قتل مرموزهيچ گاه به مردم اعلان نشد.
در قضيه يي همسان در ماه جوزاي سال گذشته عبدالصمد روحاني خبرنگار افغان در ولايت هلمند كشته شد اگرچه دليل قتل وي هيچ گاه به صورت رسمي اعلان نشد؛ اما تحليلگران دست مافياي مواد مخدر كه رگه هاي از خانواده هاي زورمند و بانفوذ قبيله يي و مقامات محلي اين ولايت گرفته تا حكومت و شوراي ملي افغانستان قابل بررسي است را در اين قتل مرموز دخيل مي دانند و مقامات امنيتي در حالي كه طالبان دست داشتن در اين قتل را تكذيب كردند اين قتل را به مفهوم ناپيداي "دشمنان صلح و ثبات افغانستان" نسبت داده و پرونده ي باز صمد روحاني را مختومه تلقي كردند. كه هرودي اين موارد دست داشتن حلقات قدرت در درون نظام در توطيه عليه خبرنگاران و قرباني كردن آنان درپاي اهداف شخصي زورمندان درون دستگاه دولتي افغانستان را خاطر نشان مي سازد.
2 – اجمل نقشبندي خبرنگار افغان كه در زمستان سال 1385 خورشيدي همراه با گابريل ماسترو گياكومو خبرنگار ايتاليايي در ولايت هلمند توسط طالبان ربوده شد، پس از يك ماه بگو مگوي رسانه يي و معاملات پشت پرده خبرنگار ايتاليايي از چنگ طالبان رها شده به كانون گرم خانواده ي خود در ايتاليا برگشت، اما تنه ي سربريده ي اجمل نقشبندي به پدر پيرش در كابل فرستاده شد، تا پيام كوردلي، وحشت سالاري و بي باوري طالبان به ارزش هاي مدني را به مردم افغانستان و جهانيان برساند و در واقع تا اكنون هيچ گونه دادخواهي براي اجمل نقشبندي مثلاً به عنوان شهروند "جمهوري اسلامي افغانستان" كه دولت مردان آن با بزرگ ترين قدرت هاي جهان "كشتي نرم" مي گيرند؛ صورت نگرفته است.
3 - اكنون سلطان منادي كه مدتي را به عنوان خبرنگار نيويارك تايمز كار كرده و سال گذشته درحالي كه با برنامه ي راديويي "صبح بخير افغانستان" كار مي كرد، با استفاده از يك بورسيه ي تحصيلي جهت فراگيري تحصيلات در مقطع ماستری به كشور آلمان رفت، هنگامي كه براي گذراندن تعطيلات تابستاني به كشورش برگشته بود تا پس از اتمام تعطيلات؛ خانواده و پسر دوست داشتني اش "پارسا" را نيز تا پايان دوره ي ماستري اش به آلمان ببرد و به گفته ي خودش با كله ي پر به كشورش برگردد تا در فرايند رهايي هموطنانش از شر جهالت و بي سوادي سهم بگيرد، براي تامين بخشي از مخارج زندگي دانشجويي – خانواده گي اش در آلمان؛ با همكاران پيشينه اش در نيويارك تايمز غافل از اين كه نيرو هاي بين المللي به وي و همكار ايرلندي – اروپايي اش به گونه ي دو انسان مساوي الحقوق نگاه نمي كنند، به ولايت كندز سفر مي كند، اما هنگامي كه بدام طالبان مي افتد شايد قرار گرفتن در پستو هاي تاريك نبرد استخباراتي انگليس ها و احتمالاً آگاه شدن از برخي رمز و راز هاي پشت پرده ي "نبرد با هراس افگني از نوع انگليسي آن" سبب مي شود كه بدون در نظر داشت هيچ يك از معيار هاي پذيرفته شده ي جهاني و مصوونيت جان غيرنظامياني كه در معرض آسيب هاي ناشي از منازعات و جنگ هاي مسلحانه قرار مي گيرند؛ به ويژه تساوي حق زندگي براي تمام نوع بشر كه بيشتر از سوي غربي ها به ويژه انگليس ها شعار داده مي شود؛ بي رحمانه به رگبار بسته مي شود و همكار ايرلندي – انگليسي اش كه برمبناي اصول وارزش هاي حقوق بشري هيچ گونه برتري نسبت به وي ندارد، نجات داده مي شود در حالي كه نعش به خون خفته ي سلطان منادي به زمين افتاده و كم ترين ارجي براي وي گذاشته نمي شود.
به اين صورت آنچه مسلم به نظر مي رسد اين كه هيچ يك از طرف هاي درگير در افغانستان از آناني كه از نشاني دولت افغانستان به جاه ومقام رسيده اند گرفته، تا نيرو هاي بين المللي مستقر در كشور كه مثلاً به خاطر دفاع از ارزش هاي جهان مدرن به افغانستان سرازير شده اند؛ در كشتن خبرنگاران دست كمي از هم ديگر ندارند و از شورشيان مسلح با آنكه طرفداران بسياري در رده هاي بالايي نظام "دموكراتيك " كنوني افغانستان پيدا كرده اند بيش تر از اين كه بكشند و بدرند و تاراج كنند و وحشت بيافرينند توقع ديگري نمي توان داشت و در شرايطي كه افغانستان محصور يكچنين مثلثي است و فرهنگ معافيت نيز روز تاروز رشد مي نمايد؛ بدون شك خبرنگاران به ويژه در صورتي كه بخواهند با كارنامه هاي هريك از اين سه طرف از در برخورد هاي باز و انتقادي وارد شوند و خواسته نا خواسته در چنبره ي سازوكار هاي اطلاعاتي و استخباراتي طرف هاي درگير گرفتار آيند؛ سرنوشتي بسان آنچه بر سر سلطان منادي آمد و آنچه بر ذكيه ذكي گذشت و صمد روحاني را نابود كرد در انتظار آنان خواهد بود.
افغانستان هشت سال پس از ترور مسعود

هشت سال پیش در چنین روز هایی افغانستان حال و هوای وحشتناکی داشت، در حالی که بیشتر از سه چهارم سرزمین افغانستان زیر حاکمیت طالبان در سکوت سنگینی فرو روفته بود، اما در کمتر از یک چهارم افغانستان از این سکوت سنگین خبری نبود. نبض مردم در آنسوی خطوط مقدم جبهات از تاکستان های به خاکستان مبدل شده ی شمالی تا کرانه های رودخانه ی کوکچه در مرز های افغانستان با تاجیکستان، اگرچه با سختی اما برخلاف میل طالبان می تپید و ساکنان این مناطق با شکم های گرسنه و پای برهنه در برابر گسترش نفوذ امارت طالبانی تا بدان حدی که آنان حاکمیت تفکرات تندروانه ی خویش را به سرتاسر افغانستان بگسترانند، به سختی مقاومت می کردند.
اما گویی در این روز های بخت با طالبان یار شده و آوازه هایی از این دست که احمدشاه مسعود فرمانده ایتلاف ضد طالبان که اینک به نماد مقاومت تمامی افراد و جریان هایی که در برابر طالبان می جنگیدند مبدل شده بود، کشته شده است، حتا به صفوف نیروهای مسلح وفادار به مسعود نیز رسیده بود.
موجی از نگرانی سراسر قلمرو افغانستان خارج از کنترول طالبان را فرا گرفته بود و مردم همواره از خود و از همدیگر شان می پرسیدند که اگر واقعاً "آمرصاحب" به شهادت رسیده باشد چی بر سر آنان خواهد آمد؟
اگرچه کمابیش شماری از رسانه های بین المللی از کشته شدن مسعود در نتیجه ی حمله ی انتحاری دو تروریست عرب که در لباس خبرنگار به منطقه آمده بودند در ولسوالی خواجه بهاالدین ولایت تخار خبر داده بودند. اما مردم در شامگاه روز هژدهم سنبله از امواج رادیو دری مشهد ایران و بی بی سی شنیدند که مسعود در نتیجه ی انفجار بمی که در کامره ی تروریست عرب جاسازی شده بود،کشته شده است.
با وقوع این رویداد دسته هایی از طالبان و طرفداران آنان در جاده های پایتخت و شماری از شهر های تحت کنترول شان به شادمانی پرداختند و گویی فکر می کردند که ترور مسعود توسط دو تروریست عرب راه آنان برای تسخیر مناطقی که تا اکنون در برابر آنان به مقاومت می پرداخت، را کوتاه تر نموده و به زودی سرتاسر "ملک خداداد افغانستان" زیر فرمان "امارت اسلامی افغانستان" در خواهد آمد.
در مورد این که پس از این روز های پر دلهره چی اتفاقاتی در افغانستان افتاد زیاد گفته و نوشته شده است. اما افغانستان پس از مسعود را چگونه می شود ارزیابی کرد و جایگاه مسعود و اندیشه ها و اهداف وی در تحولات هشت سال گذشته چگونه بوده است؟
بدون شک نگاه نگارنده به مسعود نگاه تک بعدی به یک انسان مقدسی که عاری و مبری از هیچ عیب و ایراد باشد نیست، بلکه در این جستار تلاش می شود تا به مسعود به عنوان یکی از اثر گزار ترین چهره ها در تحولات سه دهه ی گذشته به ویژه دو دهه ی پسین نگاه شود.
تاریخ معاصر افغانستان آگنده از قهرمان سازی ها و قهرمان پروری هایی است که انگیزه های آن را در متن تحولات اجتماعی از منظر کشور گشایی های حکام و تجاوزات قدرت های فرامرزی می توان به بررسی گرفت. چرا که با توجه به مولفه های طرز فکر مسلطی که بر مبنای آن افغانستان فقط و فقط یک سرزمین قهرمان پرور و شهید پرور دانسته می شود، جایی برای پرورش اندیشه ها و افکار و بکر و مولد باقی نمی مانده است.
ساختار اجتماعی کشور نیز به گونه یی شکل گرفته که هرگاه فرد یا افرادی به هر صورت و به هر قمیت ممکن از میان توده های به شدت فقیر و عقب مانده ی افغانستان نام و نشانی کسب می کرده اند، مردم از فرط محرومیت و نا آگاهی از این گونه افراد چهره های مقدس و واجب الاحترامی می ساخته اند و با وجود تحولات گسترده یی که در عرصه های مختلف حیات اجتماعی در افغانستان رونما گردیده هنوز هم این روند ادامه داشته و در قالب تعصبات به شدت نهادینه شده در لایه های متنوع جامعه در افغانستان شخصیت های زیادی وجود دارند که برای یک بخش یا به تعبیر کاربردی تر یک قومیت افغانستان قهرمان بالمنازع است در حالی که گروه قومی دیگر او را یک جنایت کار می داند.
اما آیا مسعود در قالب همین طرز دید تاریخی – اجتماعی قابل تعریف است؟
شماری از منتقدان زندگی سیاسی مسعود را به سه مرحله تقسیم کرده اند.
1-- مسعود در دوران جنگ در برابر شوروی یک چهره منحصر به فرد و شجاعی بود که یکی از داغ ترین کانون های مقاومت در برابر شوروی را به خوبی رهبری کرد که ایستادگی و تدبیر مسعود یکی از موثر ترین عوامل زمین گیر شدن ارتش سرخ و بالاخره خروج روس ها از افغانستان و سقوط حاکمیت دست نشانده ی آنان در سال 1371 خورشیدی شد.
2 – مسعود در میان سال های 1371 تا 1375 که حکومت مجاهدین در افغانستان حاکمیت داشت به عنوان نماد بی برنامه گی ها و ناتوانی های گروه های مجاهدین برای ایجاد یک اداره ی سالم که از حمایت تمامی اقشار مردم افغانستان برخوردار باشد، مطرح است و منتقدان وی را یکی از موثر ترین فرماندهان مجاهدین می دانند که اگر با قضایای افغانستان با درایت و عقلانیت سیاسی که در زمان تجاوز شوروی از خود به نمایش گذاشته بود حرکت می کرد؛ بسیاری از مصیبت هایی که در سراسر دهه ی هفتاد خورشیدی بر مردم افغانستان تحمیل شد وجود نمی داشت.
3 – مسعود 1375 تا زمان مرگش در هژدهم سنبله ی 1380 خورشیدی محور مقاومت مردم افغانستان در برابر تجاوز پنهان پاکستان با استفاده از بخشی از نا آگاه ترین و فقیر ترین مردم افغانستان زیر نام "تحریک اسلامی طالبان افغانستان" می باشد.
این دوران شاید درخشان ترین و در عین حال دشوار ترین بخش حیات سیاسی مسعود بوده باشد که با کوله باری از تجربه ی جنگ و حکومت در سخت ترین شرایط مدیریت بحران کشور از منظر مقاومت در برابر طالبان و تروریزم را به عهده گرفت و تقریباً تمامی توانایی های خود برای مقابله با طالبان تجهیز شده توسط آی اس آی را محک زد و تا آخرین رمق حیات اجازه نداد تا رویای تبدیل کردن افغانستان به سوبه ی پنجم پاکستان به واقعیت مبدل شود.
مسعود در این روزگار توان مبارزاتی و راهبردی نیرومندی را از خود تبارز داد و به عنوان یک رهبر چند بعدی عرض وجود کرد که بسیاری از منتقدان و حتا دشمنان وی او را از ویژه گی های رهبران مبارزات آزادی خواهانه ی جهان بهره مند دانسته اند.
مسعود اگرچه از نظر فکری به جریان سیاسی – مذهبی اخوان المسلمین وابسته گی داشته اما وی با سفر به اروپا در سال 2000 میلادی تلاش کرد تا از خود یک چهره ی جدیدی که به اعتقادات مذهبی و ارزش های جهان مدرن با دید باز می نگرد، ترسیم نماید. که شماری از آگاهان طرح ریزی توطیه ی ترور وی در یک سال بعد از آن از سوی حلقات تندروی که تصور می کردند مسعود دیگر به آنان و اندیشه های آنان وابستگی ندارد را ناشی از همین رویکرد تازه ی وی که با استقبال گسترده ی غربی ها نیز روبرو شده بود می دانند.
مسعود در همین دیدار به جدیت مسأله ی تروریزم به جهانیان هشدار داد و به آنان گفت که اگر جلو طالبان و القاعده در افغانستان گرفته نشود به زودی امنیت جهان از رهگزر رشد همین پدیده آسیب های جدی خواهد دید. پیش بینی ای که دوروز پس از ترور وی دامن ایالات متحده ی آمریکا را با انفجار برج های سازمان تجارت جهانی در نیویارک گرفت.
اما پس از مسعود!
در هشت سال گذشته که افغانستان پس از مسعود شاهد حضور گسترده ی نظامی از نیرو های حدود 40 کشور جهان می باشد، هرگاه در گوشه یی از افغانستان از منظر حضور این نیرو ها به مردم افغانستان آسیبی می رسد بسیاری از افغان ها این جمله را در زیر لب زمزمه کرده اند که اگر مسعود زنده بود، یک چنین وضعیتی وجود نمی داشت و ...
در هشت سال گذشته زیر تاثیر تبلیغات سرسام آور ناشی از حضور نیرو های بین المللی و عملکرد های ناشیانه ی افراد و جریان هایی که خود را راهروان مسعود قلمداد کرده و از همین نشانی به امتیاز گیری از حلقات قدرت پرداختند، چهره ی مقاومت افغانستان تقریباً مسخ شده تلقی می شود، اما درک این موضوع که مقاومت در برابر موج نیرومندی از زور و زر و تزویر که زیر نام تحریک طالبان در افغانستان به راه افتاده بود و بزرگ ترین شبکه های استخباراتی جهان و منطقه را نیز با خود داشت و حتا اکنون جهان را به بنبست وحشتناکی در افغانستان نزدیک کرده تا چه حدی مشکل و طاقت فرسا است؟ فقط برای آن بخش از مردم افغانستان امکان پذیر است که برای رهایی از شر این هیولا 5 سال کامل به تدبیر، شجاعت و پایمردی مسعود چشم دوخته بودند.






افراد ملکی قربانیان بمباران ناتو یا طمع ورزی و تزویر طالبان

مقامات ارتش کشور های امريکا و آلمان روز شنبه از خانواده هاي کشته شدگان و زخمی های حمله هوایی روز جمعه ی ناتو در ولایت کندز بازدید نمودند.
جنرال استنلي مك كريستال فرمانده نيروهاي ناتو در افغانستان در ديدار با خانواد های قربانیان ابراز همدردي کرده گفت:" بايد درباره آنچه رخ داده است تحقيق شود."
ناتو اعلام کرده که هدف حمله، شبه نظاميانی بودند که موتر نفت کش این نیروهای را ربوده بودند اما غير نظاميان نیز در میان قربانیان هستند.
همچنان یوناما و سفارت امریکا مقیم در کابل از تلفات مردم عام در این رویداد اظهار تاسف نمودند.
یوناما در یک بیان خبری خواستار کمک برای آسیب دیدگان بمباردمان بامداد جمعه شده است."
در حالی که هم دولت افغانستان و هم نیرو های آمریکایی از اعزام هیآت تحقیق به این منطقه خبر داده اند يوناما نیز هيئتى را به منظور بررسی این رویداد به ولایت کندز می فرستد تا رویداد را از نزديک بررسى کنند."

همچنان سفارت امریکا با خانواده هاى کشته شده گان ابراز غم شريکى نموده و با انتشار خبرنامه یی گفته است که آمریکا منتظر نتيجه ی تحقيقات مشترک نيروهاى آيساف و حکومت افغانستان در مورد این رویداد می باشد.
شام جمعه دو تانکر نفت کش که گفته شده به تیم پی آر تی کندز مواد سوخت انتقال می دادند، توسط شبه نظامیان طالب ربوده شده و در منطقه ی انگور باغ مربوط ولسوالی علی آباد کندز در یک دریاچه از حرکت بازمانده و در نتیجه ی حمله ی هوایی جنگنده های ناتو بالای این تانکر حدود 100 تن کشته و زخمی شدند.
اگرچه نتیجه ی تحقیقات نهاد های مسوول داخلی و خارجی در مورد تلفات غیر نظامیان در این رویداد منتشر نشده، اما مسوولان محلی به رسانه ها گفته اند که در این رویداد شمار زیادی از طالبان و همدستان خارجی آنان به شمول چچینیایی ها کشته شده اند.

اما شاهدان عینی به روزنامه ی نخست گفته اند یکی از دو تانکر ربوده شده توسط طالبان در میان یک دریاچه در منطقه ی انگورباغ که میان ولسوالی علی آباد و چهاردره ی کندز موقعیت دارد از حرکت باز ایستاده و ربایندگان از طریق تلفن وابسته گان شان را جهت "به غنیمت" بردن نفت محتوی این تانکرها فرا خوانده بودند که بسیاری از قربانیان غیر نظامی رویداد همین افرادی بودند که توسط طالبان تطمیع شده در نیمه های شب به این دریاچه که چند کیلومتر از مناطق مسکونی فاصله دارد آمده بودند.
این شاهدان گفته اند که قاری عبدالرحمان برخلاف ادعای والی کندز زنده است اما شماری از اعضای خانواده و نزدیکان وی که به خاطر بردن نفت به منطقه آمده بودند در میان کشته شدگان اند.
محبوب الله سعیدی سخنگوی والی کندز گفت محل رویداد حد اقل چهار کیلومتر از مناطق مسکونی فاصله دارد و تحقیقات ابتدایی نشان داده که تلفات این حادثه کمتر از آنچه پیش از این گزارش داده شده بوده و وی شمار کشته شدگان و زخمی های این رویداد را حدود 70 تن ذکر کرده است.
اگر چه رسیدن به اصل حقیقت در مورد این رویداد دشوار به نظر می رسد اما شواهد ابتدایی نشان می دهد که رویداد کندز از چندین جهت با رویداد های مشابه در دیگر ولایت های کشور متفاوت بوده و با آنکه ممکن است طالبان در صدد بهره برداری سیاسی در جنگ روانی شان با دولت و نیرو های بین المللی از منظر این رویداد بر آمده از کشته شدن شمار زیادی از مردم ملکی که از سوی آنان تطمیع شده و به محل آورده شده اند، سود جویی نمایند اما نفس این قضیه که آنان تانکر های نفت را دزدیده و با کشتن رانندگان آنها این موتر ها را به تاراج ببرند می تواند پیام روشنی برای مردم بدهد که مردم نباید فریب ادعا هایی عوام فریبانه ی آنان را خورده و شبانگاه به خاطر تقسیم "غنیمت های جنگی " یا همان اموال دزدی شده توسط آنان که خود طالبان از انتقال آن به لانه ها و مخفیگاه های شان ناتوان می باشند از خانه های شان بیرون نشوند.