۱۳۹۳ اردیبهشت ۱, دوشنبه

دو بحث رادیویی..



http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2014/03/140319_as_afghan_election_media_role_debate.shtml

http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2013/09/130921_hn_8_sobh_newspaper_bbc_debate.shtml

اتمام حجت انتخاباتی.. .


http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2014/04/140417_fm_afghan_election_results_impacts_heshmat_radfar.shtml

انتخابات افغانستان؛ حالا نوبت سیاست‌مداران است

به روز شده:  12:23 گرينويچ - پنج شنبه 17 آوريل 2014 - 28 فروردین 1393
حضور پررنگ مردم در انتخابات اگر از یک سو جهانیان را شگفت‌زده کرد، مسئولیت‌های بزرگی را نیز فراروی نخبگان سیاسی و مدعیان رقابت ۹۳ قرار داده است.
حضور بی‌سابقه و پرشور مردم افغانستان در پای صندوق‌های رای در ۱۶ حمل امسال امیدهای زیادی برای پایایی و پویایی روند سیاسی جاری در افغانستان خلق کرد و بسیاری از انگاره‌ها مبنی بر این که افغانستان آماده پذیرش دموکراسی نیست را به چالش فراخواند.
بزرگترین مشخصه مبارزات انتخاباتی در این دوره این بود که موعظه‌های انتزاعی و لفاظی‌های ایدئولوژیک، این بار جای خود را به مطالبات برحق و واقعی مردم و نیازهای عینی آنان داد.
در شعارها و برنامه‌های نامزدان، از اعمار پل و پلچک و جاده و بند آب‌گردان در روستاها و شهرها گرفته تا طرح امتداد راه آهن و تبدیل کردن چند ولایت به شاهرگ‎های اقتصادی منطقه از سرخط‌های درشت تبلیغات انتخاباتی نامزدان بود.
حضور پررنگ مردم در گردهمایی‌های انتخاباتی نشانه آشکاری از پا گرفتن عقلانیت سیاسی خشونت‌گریز و معطوف به تقویت هنجارها و سازه‌های مردم‌سالاری در افغانستان بود.
این اتفاق اگر از یک سو جهانیان را شگفت‌زده کرد، مسئولیت‌های بزرگی را نیز فراروی نخبگان سیاسی و مدعیان رقابت ۹۳ قرار داده است.
زیرا این انتخابات پارادایم‌های سنتی قدرت و سیاست در افغانستان را در شرایطی به چالش فراخوانده است که به نظر می‌رسد سیاسیون حاضر در صحنه و چیدمان ساختارهای قدرت در دوازده سال گذشته برای مدیریت این تغییر دراماتیک آمادگی چندانی ندارند.
آرایش‌های سیاسی پیشا انتخابات و این که بخشی از بازیگران سیاسی و مدعیان قدرت، بیشتر از آرای مردم، به فعل و انفعالات سیاسی در ارگ و پیرامون آن به ویژه موضع شخص آقای کرزی چشم دوخته بودند، بارزترین نشانه‌های ناآگاهی از تغییرات اجتماعی که در یک دهه گذشته در افغانستان رونما شده و نادیده‌انگاری تاثیر این تغییرات روی شکل و حتی ماهیت قدرت سیاسی در افغانستان را به نمایش گذاشت.
کمبود برگه‌های رای در بخش‌هایی از کشور که کمیسیون مستقل انتخابات را با سیلی از انتقادات موجه و غیر موجه روبرو کرد، در اساس از عدم درک واقعی مسئولان دولتی و حکومتی در سطوح مختلف از رشد جمعیت در این بخش‌ها و تغییرات شگرفی که در نوع نگاه شهروندان نسبت به سرنوشت و آینده‌شان رونما شده است، نشات می‌گرفت و این که در دوازده سال گذشته حتا با سرشماری و آمارگیری از شاخص‌های توسعه انسانی نیز برخورد سیاسی و سلیقه‌ای شده است.

نتایج غیر قابل پیش بینی

برخلاف انتخابات ریاست جمهوری سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۹، که در هر دو انتخابات یکی از نامزدان همزمان در راس هرم قدرت نیز قرار داشت و مناسبات قدرت نیز پیشاپش در راستای پیروزی نامزد حاکم شکل گرفته بود، غیر قابل پیش‌بینی بودن نتیجه از مهم‌ترین ویژگی‌های انتخابات ۲۰۱۴ بود و همین ویژگی بخش بزرگی از آرایش‌های سیاسی را که به طمع پشتیبانی آقای کرزی به عنوان تعیین‌کننده‌ترین عامل شکل گرفته بود، به چالش کشید و رقابت اصلی بر محور تیم‌هایی شکل گرفت که با حرکت از خاستگاه‌های متفاوت سیاسی و اغلب به دور از بدنه اصلی قدرت به صحنه آمده بودند.
با این حال پرسش اساسی اینجاست که آیا احساس پیروزی همگانی که در روز انتخابات به وجود آمد و امید‌های زیادی را در اذهان مردم افغانستان ایجاد کرد، به آرامش پیش از توفان شباهت دارد یا اینکه پس از اعلان نتایج انتخابات اوضاع به سوی آرامش و ثبات حرکت خواهد کرد؟
با اعلام نتایج قسمی انتخابات آنچه روشن شد این که یکی از این دو تن به ریاست جمهوری افغانستان برگزیده خواهد شد.
پاسخ به این پرسش در اساس به عملکرد کنش‌گران سیاسی که برنده یا بازنده انتخابات خواهند بود بستگی دارد، ولی در حال حاضر بی‌طرفی اعضا و مسئولان ارشد کمسیون‌های انتخاباتی در روند شمارش آرا و صداقت هوشمندانه آنان در راستای کسب اعتماد جریان‌های سیاسی و گروه‌های ناظر و مشاهد نسبت به عملکرد غیر جانبدارانه خود در پیوند با نتیجه انتخابات از هر عامل دیگری اثرگذارتر است.

نامزدان پیشتاز

با اعلام نتایج قسمی انتخابات، داکتر عبدالله عبدالله نامزد پیشتاز معرفی شد و اشرف غنی احمدزی در جایگاه دوم ایستاد.
ستادهای انتخاباتی این دو در واقع به اردوگاه طیفی از چهره‌های سیاسی شبیه است که به هر دلیلی در سال‌های پسین از بدنه نظام به دور مانده بودند اما از دو سنخ متفاوت.
هر دو نامزد برتر به نتیجه انتخابات واکنش محتاطانه‌ای نشان دادند، اما شش نامزد باقی‌مانده از این نتایج به شدت ابراز نارضایتی کردند.
آنچه روشن شد این که یکی از این دو تن به ریاست جمهوری افغانستان برگزیده خواهد شد.
با پیروزی هریک از این دو چهره در انتخابات اوضاع در افغانستان پس از سال ۲۰۱۴ در دو جهت متفاوت شکل خواهد گرفت.
صرف نظر از این که نقاط قوت و ضعف این دو نامزد ریاست جمهوری در کجاها نهفته است، حمایت حامد کرزی از رئیس جمهوری آینده کشور برای تحکیم حاکمیت دولت آینده و جلوگیری از تنش‌های قومی و تباری نقش تعیین‌کننده‌ای خواهد داشت.

پس‌لرزه‌ها

اگرچه به جنبه‌های مثبت انتخابات ۹۳ از ورای حضور گسترده مردم زیاد پرداخته شده است اما از نقش و جایگاه عصبیت‌های قومی در این انتخابات کم‌تر صحبت شده است.
در حالی که بخش بزرگی از پس‌لرزه‌های انتخابات در صورت برنده شدن یکی از دو نامزد پیشتاز این انتخابات، از همین رهگذر می‌تواند در خور توجه و حتی نگرانی باشد.
محمد یونس قانونی هنگام معرفی‌اش به عنوان معاون اول رئیس جمهوری در مجلس نمایندگان، مدیریت پس‌لرزه‌های انتخابات را یکی از اولویت‌های کاری خود در دوران کوتاه ماموریتش عنوان کرد که تحلیل زیرکانه او را از فضای انتخابات و زد و بند‌های پنهان و آشکاری که در حلقات قدرت در پیوند با انتخابات وجود دارد، تبارز می‌داد.
نقشی که در انتخابات ۸۸، برهان الدین ربانی و مارشال فهیم ایفا کردند و در نتیجه می‌توان گفت که انتخابات ۸۸ پس‌لرزه آنچنانی نداشت.
اما در حال حاضر پرسش اساسی این است که آیا در این دوره نیز پس‌لرزه‌های انتخابات از همان سنخ واکنش‌های احتمالی پس از انتخابات ۸۸ خواهد بود که با پا در میانی افراد با نفوذی مانند آقای قانونی از آن جلوگیری شود یا این که لازم است تا طیف متفاوتی از بازیگران سیاسی وارد عرصه شوند و پیش از این که نتیجه نهایی انتخابات اعلام شود برای پذیرش نتیجه آن نزد اذهان عامه زمینه‌سازی کنند تا از بروز تنش و تشنج سیاسی پس از انتخابات جلوگیری شود؟

سخن آخر

با آنکه دولت‌های به رهبری آقای کرزی در ۱۳ سال گذشته همواره با اتهام‌هایی مانند بی‌برنامگی، سطحی‌نگری، روزمره‌گرایی و سیاست‌زدگی روبرو بود اما حضور پررنگ مردم در انتخابات ۹۳ از بلند رفتن شعور سیاسی آنان حکایت‌های امیدبخش و در عین حال نگران‌کننده‌ای دارد.
در صورتی که گردانندگان چرخه‌های بروکراسی در بدنه نظام و نهادهای انتخاباتی، نشان بدهند ظرفیت تحمل اراده مردم و احترام به آرای آنان در انتخابات را دارند، حکومت بر آمده از این انتخابات صرف نظر از این که توسط کدام تیم انتخاباتی ایجاد می شود، عینی‌ترین و واقعی‌ترین نماد تمثیل اراده اکثریت مردم افغانستان تلقی شده می‌تواند و در هر حالت پیامد‌های آن نیز به مراتب قابل مدیریت‌تر از آن است که مشروعیت نظام آینده قربانی منافع افرادی در بدنه نظام کنونی شود که ربط چندانی نیز با متن جامعه ندارند.
نقش رئیس جمهور کرزی و معاونان او در راستای حفاظت از آرای مردم و همچنان مدیریت هوشمندانه پس‌لرزه‌های انتخابات ۹۳ اهمیت حیاتی و تاریخی دارد.
چرا که تغییر رویکرد پشتیبانان بین المللی افغانستان به ویژه ایالات متحده امریکا، بریتانیا و سازمان ملل متحد و متمرکز بودن اراده آنان به حمایت از پروسه انتخابات نشانه‌های امیدوار کننده را پدیدار ساخته است و نبود اجنداهایی متفاوت از آنچه در برگه‌های رای‌دهی انتخابات ۹۳ افغانستان بازتاب یافته است، می‌تواند نماد‌های عینی تبدیل نشدن دوباره افغانستان به لانه امن هراس افگنان را به نمایش بگذارد و کشورهای منطقه به ویژه همسایگان افغانستان را نیز از پی‌گیری برنامه‌ها و سیاست‌های آزمندانه‌شان در قبال افغانستان برحذر دارد.

این هم اصل سفرنامه .. .




سفرنامه قطغن؛
انتخابات؛ بیم های اندک، امید های فراوان

در گذشته ها هرگاه از شمال کشور سخن بمیان می آمد، شهر مزار شریف به ذهنم مجسم میشد زیرا هیچگاهی تجربه رفتن به حوزه شمال شرق یا همان سرزمین قطغن را نداشته ام، اما این بار در قالب یک ماموریت از جانب کمسیون رسانه های انتخابات همراه با وکیل نایبی به ولایت های بغلان، کندز، تخار و بدخشان رفتیم.
هنگامی که موتر حامل ما از دوراهی پلخمری به دست راست پیچید به صفحه فیسبوکم نوشتم که برای نخستین بار دارم به بغلان مرکزی پا میگذارم، بلافاصله یکی از دوستانم که خود از ولایت بغلان است از کابل با من تماس تلفنی گرفت و گفت که به دلایل امنیتی باید این پست را از صفحه بردارم و من هم همین کار را کردم.
بغلان مرکزی
 به بغلان مرکزی رسیدیم، شهرک پر جنب و جوشی بود، وکیل نایبی که حدود 10 سال با یکی از تلویزیون های خصوصی افغانستان کار میکرد، از حمله خونین انتحاری 15 عقرب سال 1385 که در آن زمان برای پوشش خبری آن رویداد از کابل به این شهر آمده بود، را قصه کرد.
در آن رویداد خونین بیش از صد تن به شمول 5 عضو مجلس نمایندگان افغانستان و ده ها دانش آموز کشته شده بودند. از بغلان مرکزی گذشتیم، در حالی که پیام دوست بغلانی ام از کابل و داستان حمله انتحاری 1385 ذهنم را به خود مشغول کرده بود، صدای وکیل نایبی سکوت را در موتر شکست که گفت این منطقه گرداب نام دارد و در سال های گذشته بسیار نا امن بود، حالا هم گاه گاهی مشکلات امنیتی دارد اما مانند گذشته نیست.
کندز
به کندز رسیدیم، شهری شلوغ و کمتر توسعه یافته یی که تصور می کردم باید به اندازه مراکز دیگر زون های افغانستان شاهد پیشرفت و توسعه بوده باشد، اگرچه از نظر امنیتی آرام به نظر می رسید اما گویی تاثیر ناامنی های چند سال گذشته هنوز در سیمای این شهر پدیدار است.
احساس امنیت، بجای کابوس ناامنی
شب را مهمان یکی از دوستان نزدیک و همصنفی دوران دانشگاهم در ولسوالی علی آباد در حاشیه غربی شهر کندز بودیم. خانه یی در چند ده متری خانه یکی از فرماندهان پیشین طالبان محلی که حدود یکسال پیش در بندر تورخم توسط نیرو های امنیتی افغانستان بازداشت شد.
در تابستان 2009 هنگامی که بمباران تانکر های نفت ربوده شده توسط طالبان از سوی نیرو های ناتو ده ها کشته و زخمی بر جای گذاشت و سپس کشته شدن سلطان منادی خبرنگار افغانی نیویارک تایمز در ولسوالی چهاردره کندز خبر ساز شد، به گفته مردم محل طالبان در این منطقه نیز حضور گسترده یی داشتند و شهر کندز در تیررس جنگ افزار های نیمه سنگین آنان قرار داشت.      
 با شنیدن این داستان آن هم هنگامی که از کنار خانه ی این فرمانده پیشین طالبان می گذشتم، برای دقایقی توهم روبرو شدن با سرنوشت سلطان منادی در ذهنم تداعی شد، اما دوست میزبان به ما اطیمنان داد که در حال حاضر هیچنوع نگرانی امنیتی از رهگذر حضور طالبان در این بخش از ولایت کندز وجود ندارد زیرا پس از جنگ های شدیدی که عبدالرحمان سید خیلی فرمانده پیشین پولیس کندز در سال های 2010 و 2011 راه اندازی کرد، طالبان در این ولایت به شدت تضعیف شده اند.
پیشتر رفتیم، در ده ها نوجوان در یک میدان خاکی مشغول بازی فوتبال و والیبال بودند و نشانه ی آشکاری از ناامنی دیده نمی شد. بعد تر هم به دشت هایی که آبستن رویش سبزه و گل بود و گندمزار هایی که روزگاری کندوز را کندوی افغانستان لقب داده بودند رفتیم و در غروبی رویایی و زیبا عکس های یادگاری گرفتیم.
بندر شیرخان دور افتاده و فقیر     
روز بعد به دشت آبدان رفتیم، دشت بکر و وسیعی که مناظر زیبای آن در بهار همه ساله هزاران تن را از کندز و دیگر بخش های کشور به خود می کشاند، اما هنوز سبز نشده و دست بیداد زمستان دست سر از کرانه های آن بر نداشته بود.
در پایان به بندر شیرخان رسیدیم و تا پل دوستی – مرز مشترک میان افغانستان و تاجیکستان، در کنار رود آمو رفتیم، بر خلاف تصورم این بندر با هیچ یک از دیگر بندر های تجارتی و ترانزیتی افغانستان شباهت نداشت، شهرک کوچک و گل آلود با امکانات محدود و چند ساختمان دولتی قدیمی به شمول ویلای یک طبقه یی که به گفته ساکنان محل روزگاری تفرج گاه محمد ظاهر شاه سابق افغانستان بوده است. چند تا از عکس های انتخاباتی اشرف غنی احمدزی و جنرال دوستم نیز بر دیوار های خانه های گلی روستا های پیرامون بندر شیرخان نیز مشاهده میشد. 
خبرنگاران، دشواری های چند سویه
برگزاری کارگاه معرفی لایحه تنظیم فعالیت های رسانه یی به خبرنگاران ولایت های کندز، بغلان و تخار هدف اصلی ما از سفر به کندز بود، در این نشست حدود هفتاد تن از خبرنگاران و مسوولان رسانه ها از این سه ولایت شرکت کرده بودند، آنان در کنار بحث روی لایحه، از مشکلات موجود فراراه دسترسی به اطلاعات انتخاباتی، برخورد ها و رویکرد های مافیایی حلقات قدرت و گروه های مسلح غیر مسوول با خبرنگاران، مشکلات امنیتی در بخش هایی از کندز به ویژه در ولسوالی های چهاردره و دشت ارچی سخن گفتند. از آنچه بد رفتاری اداره محلی به ویژه والی کندز با خبرنگاران خواندند شکایت کردند و با ابراز رضایت از رفتار نیرو های امنیتی با رسانه ها خواستار همکاری پولیس با خبرنگاران جهت دسترسی آنان به مناطقی که مشکلات امنیتی دارند، شدند.
سفر در سایه تفنگ
پس از دیدار با والی و فرمانده پولیس در پیوند با مشکلات خبرنگاران به مسوولین دفتر ولایتی کمسیون انتخابات در کندز گفتیم که میخواهیم به ولایت تخار برویم چون برنامه بعدی ما دیدار با خبرنگاران ولایت بدخشان بود، آنان نگاه های معنا داری به سوی ما و همدیگر کردند و سپس از موجودیت مشکلات امنیتی در مسیر راه کندز- تالقان با نزدیک شدن شب سخن گفتند. بلاخره ما با دو موتر پولیس بسوی شهر تالقان حرکت کردیم.
با حرکت در یک محیط ناآشنا، آنهم در سایه تفنگ نیرو های امنیتی احساس غریبی در ذهن انسان تداعی می شود، به ویژه هنگامی که بیم وقوع رویداد های غیر منتظره بر امید ها چیره شود. ذهنم مشغول همین دغدغه ها بود که موتر پولیسی که پیش روی ما حرکت می کرد، اشاره توقف داد، یک افسر پولیس نزد ما آمد و گفت اینجا پل بنگی است، مسوولیت ما در قسمت شما ختم است بخیر برین، از این جا به بعد انشالله مشکلی نیست..
پل بنگی، یادگار زخم های کهنه
با نام پل بنگی از گذشته ها از هنگامی که این منطقه شاهد نبرد های سنگینی بین طالبان و نیرو های جبهه مقاومت به رهبری احمدشاه مسعود بود آشنایی داشتم. به گفته وکیل نایبی در دست داشتن کنترول این پل در سال های نخست حاکمیت طالبان نماد قدرت احمد شاه مسعود بود و شکستن خط مقدم جبهه نبرد در اطراف همین پل در سال 1378 خورشیدی به تسخیر تالقان توسط طالبان و متمرکز شدن فرماندهی جبهه مقاومت به ماورای کوکچه و ولسوالی خواجه بهاآلدین انجامید.
ایستگاه تالقان شب و موسیقی
با همین قصه ها شب فرا رسید و ما به شهر تالقان رسیدیم. مرد عیار مشربی که در آواز خوانی هم دست بالایی داشت در این شهر مهماندار ما بود، این مرد در کنار پذیرایی و مهمان نوازی از ما شماری از خبرنگاران تالقان را نیز دعوت کرده بود که پس از صرف غذا تا پاسی از شب را برای ما آواز خواند آواز گرم و توانایی ویژه اش در موسیقی محلی شمال افغانستان شب خاطره انگیزی را برای ما به یادگار گذاشت.
فیض آباد، قلب پرتپش بدخشان
 منزلگاه نهایی ما در این سفر کاری ولایت بدخشان بود، فیض آباد شهری که جاده ی مرکزی آن با چراغ هایی با صفحه های انرژی آفتابی به زیبایی تزیین شده و ساختمان های بلند، رودخانه کوکچه که از قلب شهر میگذرد و کوه های اطراف که بسان حصاری طبیعی این شهر را احاطه کرده است، زیبایی های خیره کننده دارد. به گفته ی ساکنان فیض آباد، این شهر در چند سال اخیر چهره بدل کرده و سرعت رشد و توسعه امید بخشی را تجربه کرده است. حضور زنان و جوانان در فعالیت های فرهنگی و اجتماعی، نهاد های دولتی و روند های انتخاباتی چشمگیر است و برعکس ولایت کندز که سیمای شهر آرامش روانی چندانی به تازه وارد ها ارزانی نمی کند، به نظر می رسد مشکلات امنیتی که در چند ولسوالی بدخشان وجود دارد، تاثیر چندانی روی وضعیت عمومی و روند رشد و توسعه در بدخشان نداشته است.
خبرنگاری و انتخابات  
نشستی که با خبرنگاران این ولایت داشتیم، ویژگی منحصر بفردی داشت و آن حضور پر رنگ زنان و دختران در این نشست بود، ظرفیت و پشت کار خبرنگاران این ولایت در اطلاع رسانی و آگاهی از قضایای جاری در کشور نیز متفاوت بود. آنان از ابتکار های شان برای تشویق مشارکت مردم در روند انتخابات گفتند و مثال های عینی از آماده گی و شور و اشتیاق مردم حتا در مناطق دوردست این ولایت جهت رفتن به پای صندوق های رای در انتخابات 16 حمل 1393 ارایه کردند.
جنرال فضل الدین عیار فرمانده پولیس بدخشان با تایید این که در ولسوالی های کران و منجان، ورودج و بخش هایی از جرم، مشکلات امنیتی وجود دارد اما نه به پیمانه یی که برگزاری انتخابات در این بخش ها ناممکن باشد. او گفت پولیس آماده است تا هنگام انتقال مواد حساس و غیر حساس انتخاباتی و کارمندان انتخابات به بخش های ناامن و ولسوالی های دشوار گذر درواز ها خبرنگاران را نیز با خود به این مناطق ببرند تا آنان بتوانند از روند انتخابات در این بخش ها اطلاع رسانی کنند.
شکایت از روزگویی
با این حال برخی از اهالی بدخشان در صحبت با ما، بخش بزرگی از مشکلات امنیتی و حتا ضعف و کم کاری نهاد های خدمات عامه در این ولایت را به زد و بند ها و اختلاف های موجود میان مقامات اداره محلی، افراد زورمند و حتا نمایندگان این ولایت در شورای ملی افغانستان نسبت داده، ادعا دارند که بخشی از عوامل ناامنی در این ولایت از سوی چهره های بانفوذ این ولایت در دولت افغانستان پشتیبانی می شوند. این افراد شهردار کنونی فیض آباد وابسته گانش را به انجام کار های خلاف قانون، زورگویی و غصب دارایی های عامه متهم میکنند.  
کنسرت داوود پژمان
پس از پایان کار های رسمی ما با جمعی از جوانان برخوردیم که با اشتیاق تمام برای برگزاری کنسرت داوود پژمان – آواز خوان بدخشانی که با قشقارچه اش در برنامه ستاره افغان تلویزیون طلوع شرکت کرد و اکنون از آواز خوانان پرآوازه و محبوب نسل نو افغانستان است، آماده گی می گرفتند.
دره فرخار
در برگشت به ولایت تخار، به دره ی فرخار رفتیم و از چمن خُستده- جایی که احمدشاه مسعود در دهه هشتاد میلادی نبرد در برابر ارتش سرخ و سپس مقاومت در برابر طالبان را فرماندهی می کرد، دیدار کردیم و در میدان فوتبال منسوب به مسعود با کودکان فرخاری توپ بازی کردیم، عکس گرفتیم و از آنان در باره انتخابات پرسیدیم. این کودکان از انتخابات و این همه هیاهوی انتخاباتی بیخبر بودند، اما از این خرسند بودند که به زودی رخصتی های شان تمام می شود و با سبز شدن چمنی که در آن بازی  همی کردند، به مکتب خواهند رفت.
 رییس امنیت ملی – یگانه مسوول ولایتی در تخار بود که با او دیدار کردیم، او گفت که در 16 ولسوالی تخار تا اکنون مرکز رای دهی بسته وجود ندارد و وضعیت امنیتی این ولایت قناعت بخش است. در دفتر ولایتی کمسیون انتخابات در این ولایت صد ها تن اعم از زن و مرد جهت گرفتن کارت رای دهی تجمع کرده بودند.
خان آباد
هنگام برگشت به کندز به ولسوالی خان آباد رفتیم، بازار این ولسوالی جنب و جوش زیادی نداشت، از پیش نیز به ما گوشزد شده بود اوضاع امنیتی بخش هایی از این ولسوالی زیاد آرام نیست، از میان کاندیدان ریاست جمهوری عکس ها و بیلبورد های قطب الدین هلال بیشتر بچشم میخورد، در حالی که در فیض آباد، تالقان، کندز، بغلان مرکزی و شهر پلخمری عکس ها و بنر های بزرگ و کوچک فروانی از اشرف غنی احمدزی، عبدالرب رسول سیاف، زلمی رسول، رحیم وردگ و دیگر نامزدان به چشم میخورد اما در مجموع به نظر می رسید که به ترتیب داکتر عبدالله، رسول سیاف و اشرف غنی از جایگاه بهتری در اذهان عمومی مردم این بخش از افغانستان برخوردار بودند.
راه برگشت
هنگام برگشت از حوزه شمال شرق کشور من و همکارم وکیل نایبی در این مورد بحث می کردیم که تهدید های امنیتی ناشی از حضور طالبان در بخش هایی از ولایت های بغلان، بدخشان و کندز، موجودیت دسته های مسلح غیر مسوول به ویژه در بخش هایی از ولایت های تخار و بغلان، ضعف و کم کاری نهاد های خدمات عامه، موجودیت فساد اداری و نفوذ گروه های نیابتی شبکه های تندرو فرامرزی با استفاده از مدارس دینی و نهاد های مذهبی و انگیزش عصبیت های قومی از سوی گروه های قدرت داخلی بزرگترین چالش های موجود فراراه پیشرفت روند دموکراسی و برگزاری انتخابات شفاف و سرتاسری در این بخش از کشور پنداشته شده می توانند، اما ظرفیت ها، رویکرد ها و روزنه های امید بخشی به تناسب دیگر بخش های کشور در حوزه شمال شرق وجود دارد که الگو ها و نماد های قابل تعمیم در سطح کل کشور در راستای بهسازی وضعیت و گزار از چالش های موجود فراراه ثبات، توسعه و دموکراسی در آیینه ی آن قابل مشاهده است.         

         

سفری پر خاطره و لذت بخش.. .

http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2014/03/140326_k04_afg2014_north_journey.shtml

سفرنامه قطغن؛ بیم‌ها و امیدها در آستانه انتخابات

به روز شده:  11:21 گرينويچ - چهارشنبه 26 مارس 2014 - 06 فروردین 1393

امنیت ولایات شمال شرقی در افغانستان در سالهای اخیر با چالش رو به رو شده است
در گذشته‌ها هرگاه از شمال کشور سخن بمیان می آمد، شهر مزار شریف به ذهنم مجسم می‌شد؛ زیرا هیچگاهی تجربه رفتن به حوزه شمال شرق یا همان سرزمین قطغن را نداشته‌ام، اما این بار در قالب یک ماموریت از جانب کمیسیون رسانه‌های انتخابات با یکی از همکارانم به ولایت‌های بغلان، قندوز، تخار و بدخشان رفتیم.
هنگامی که موتر/ماشین حامل ما از دوراهی پلخمری (مرکز ولایت بغلان) به دست راست پیچید در صفحه فیسبوکم نوشتم که برای نخستین بار دارم به بغلان مرکزی پا می‌گذارم، بلافاصله یکی از دوستانم که خود از ولایت بغلان است از کابل با من تماس تلفنی گرفت و گفت که به دلایل امنیتی باید این پست را از صفحه بردارم و من هم همین کار را کردم.

بغلان مرکزی

به بغلان مرکزی رسیدیم، شهرک پر جنب و جوشی بود، همکارم که حدود ۱۰ سال با یکی از تلویزیون های خصوصی افغانستان کار می‌کرد، از حمله خونین انتحاری ۱۵ عقرب سال ۱۳۸۵ که در آن زمان برای پوشش خبری آن رویداد از کابل به این شهر آمده بود، قصه کرد.
در آن رویداد خونین بیش از صد تن به شمول ۵ عضو مجلس نمایندگان افغانستان و ده ها دانش آموز کشته شده بودند.
از بغلان مرکزی گذشتیم، در حالی که پیام دوست بغلانی‌ام از کابل و داستان حمله انتحاری ۱۳۸۵ ذهنم را به خود مشغول کرده بود، صدای همکارم سکوت را در موتر شکست که گفت این منطقه گرداب نام دارد و در سال های گذشته بسیار نا امن بود، حالا هم گاه گاهی مشکلات امنیتی دارد اما مانند گذشته نیست.

قندوز

به قندوز رسیدیم، شهری شلوغ و کمتر توسعه یافته یی که تصور می کردم باید به اندازه مراکز دیگر زون‌های افغانستان شاهد پیشرفت و توسعه بوده باشد، اگرچه از نظر امنیتی آرام به نظر می رسید اما گویی تاثیر ناامنی های چند سال گذشته هنوز در سیمای این شهر پدیدار است.

احساس امنیت، بجای کابوس ناامنی

شب را مهمان یکی از دوستان نزدیک و همصنفی دوران دانشگاهم در ولسوالی علی آباد در حاشیه غربی شهر قندوز بودیم. خانه ای در چند ده متری خانه یکی از فرماندهان پیشین طالبان محلی که حدود یکسال پیش در بندر تورخم توسط نیروهای امنیتی افغانستان بازداشت شد.


بغلان مرکزی شهرک پر جنب و جوشی است
در تابستان ۲۰۰۹ هنگامی که بمباران تانکرهای نفتی ربوده شده توسط طالبان از سوی نیروهای ناتو ده‌ها کشته و زخمی برجای گذاشت و سپس کشته شدن سلطان منادی خبرنگار افغان نیویارک تایمز در ولسوالی چهاردره قندوز خبر ساز شد.
به گفته مردم محل طالبان در این منطقه نیز حضور گسترده ای داشتند و شهر قندوز در تیررس جنگ افزارهای نیمه سنگین آنان قرار داشت.
با شنیدن این داستان آن هم هنگامی که از کنار خانه این فرمانده پیشین طالبان می‌گذشتم، برای دقایقی توهم روبرو شدن با سرنوشت سلطان منادی در ذهنم تداعی شد، اما دوست میزبان به ما اطمینان داد که در حال حاضر هیچ نوع نگرانی امنیتی از رهگذر حضور طالبان در این بخش از ولایت قندوز وجود ندارد.
پیشتر رفتیم، ده‌ها نوجوان در یک میدان خاکی مشغول بازی فوتبال و والیبال بودند و نشانه آشکاری از ناامنی دیده نمی‌شد.
بعدتر هم به دشت هایی که آبستن رویش سبزه و گل بود و گندمزارهایی که به دلیل وجود آنها روزگاری قندوز را کندوی افغانستان لقب داده بودند رفتیم و در غروبی رویایی و زیبا عکس های یادگاری گرفتیم.

بندر شیرخان دور افتاده و فقیر

روز بعد به دشت آبدان رفتیم، دشت بکر و وسیعی که مناظر زیبای آن در بهار همه ساله هزاران تن را از قندوز و دیگر بخش های کشور به خود می‌کشاند، اما هنوز سبز نشده و دست بیداد زمستان سر از کرانه های آن بر نداشته بود.
در پایان به بندر شیرخان رسیدیم و تا پل دوستی – مرز مشترک میان افغانستان و تاجیکستان، در کنار رود آمو رفتیم، بر خلاف تصورم این بندر با هیچ یک از دیگر بندرهای تجارتی و ترانزیتی افغانستان شباهت نداشت.
شهرک کوچک و گل آلود با امکانات محدود و چند ساختمان دولتی قدیمی به شمول ویلای یک طبقه‌ای که به گفته ساکنان محل روزگاری تفرج گاه محمد ظاهر شاه پیشین افغانستان بوده است.

خبرنگاران، دشواری های چند سویه

برگزاری کارگاه معرفی لایحه تنظیم فعالیت‌های رسانه‌ای به خبرنگاران ولایت های قندوز، بغلان و تخار هدف اصلی ما از سفر به قندوز بود، در این نشست حدود هفتاد تن از خبرنگاران و مسئولان رسانه‌ها از این سه ولایت شرکت کرده بودند.
آنان در کنار بحث روی لایحه، از مشکلات موجود فراراه دسترسی به اطلاعات انتخاباتی، برخوردها و رویکردهای مافیایی حلقات قدرت و گروه‌های مسلح غیر مسئول با خبرنگاران، مشکلات امنیتی در بخش‌هایی از قندوز به ویژه در ولسوالی های چهاردره و دشت ارچی سخن گفتند.
آنها از آنچه بدرفتاری اداره محلی با خبرنگاران خواندند شکایت کردند و با ابراز رضایت از رفتار نیروهای امنیتی با رسانه‌ها خواستار همکاری پلیس با خبرنگاران جهت دسترسی آنان به مناطقی که مشکلات امنیتی دارند، شدند.

سفر در سایه تفنگ

پس از دیدار با والی و فرمانده پلیس در پیوند با مشکلات خبرنگاران به مسئولین دفتر ولایتی کمیسیون انتخابات در قندوز گفتیم که می‌خواهیم به ولایت تخار برویم، چون برنامه بعدی ما دیدار با خبرنگاران ولایت بدخشان بود، آنان نگاه های معنا داری به سوی ما و همدیگر کردند و سپس از موجودیت مشکلات امنیتی در مسیر راه قندوز- تالقان با نزدیک شدن شب سخن گفتند. بلاخره ما با دو موتر پلیس بسوی شهر تالقان حرکت کردیم.

کمیسیون رسانه های کمیسیون انتخابات کارگاه هایی برای خبرنگاران راه اندازی کرد
با حرکت در یک محیط ناآشنا، آنهم در سایه تفنگ نیروهای امنیتی احساس غریبی در ذهن انسان تداعی می‌شود، به ویژه هنگامی که بیم وقوع رویدادهای غیر منتظره بر امیدها چیره شود.
ذهنم مشغول همین دغدغه ها بود که موتر پلیسی که پیش روی ما حرکت می‌کرد، اشاره توقف داد. یک افسر پلیس نزد ما آمد و گفت اینجا پل بنگی است، مسئولیت ما در قسمت شما ختم است بخیر برین، از این جا به بعد انشالله مشکلی نیست.
دوستم در آنجا در مورد روزهای گفت که پل بنگی خط مقدم جبهه میان نیروهای طالبان و نیروهای جبهه مقاومت به رهبری احمد شاه مسعود بود.

ایستگاه تالقان، شب و موسیقی

با همین قصه ها شب فرا رسید و ما به شهر تالقان رسیدیم. مرد عیار مشربی که در آواز خوانی هم دست بالایی داشت، در این شهر مهماندار ما بود.
این مرد در کنار پذیرایی و مهمان نوازی از ما شماری از خبرنگاران تالقان را نیز دعوت کرده بود و پس از صرف غذا تا پاسی از شب را برای ما آواز خواند. آواز گرم و توانایی ویژه اش در موسیقی محلی شمال افغانستان شب خاطره انگیزی را برای ما به یادگار گذاشت.

فیض آباد، قلب پرتپش بدخشان

منزلگاه نهایی ما در این سفر کاری ولایت بدخشان بود. فیض آباد شهری که جاده مرکزی آن با چراغ هایی با صفحه های انرژی آفتابی به زیبایی تزیین شده و ساختمان های بلند، رودخانه کوکچه که از قلب شهر می‌گذرد و کوه های اطراف که بسان حصاری طبیعی این شهر را احاطه کرده است، زیبایی های خیره کننده دارد.
به گفته ساکنان فیض آباد، این شهر در چند سال اخیر چهره بدل کرده و سرعت رشد و توسعه امید بخشی را تجربه کرده است.
حضور زنان و جوانان در فعالیت های فرهنگی و اجتماعی، نهادهای دولتی و روندهای انتخاباتی چشمگیر است و برعکس ولایت قندوز که سیمای شهر، آرامش روانی چندانی به تازه واردها ارزانی نمی کند، به نظر می رسد مشکلات امنیتی که در چند ولسوالی بدخشان وجود دارد، تاثیر چندانی روی وضعیت عمومی و روند رشد و توسعه در بدخشان نداشته است.

خبرنگاری و انتخابات

نشستی که با خبرنگاران این ولایت داشتیم، ویژگی منحصر بفردی داشت و آن حضور پر رنگ زنان و دختران در این نشست بود.
ظرفیت و پشت کار خبرنگاران این ولایت در اطلاع‌رسانی و آگاهی از قضایای جاری در کشور نیز متفاوت بود.
آنان از ابتکارهای شان برای تشویق مشارکت مردم در روند انتخابات گفتند و مثال های عینی از آمادگی و شور و اشتیاق مردم حتا در مناطق دوردست این ولایت جهت رفتن به پای صندوق‌های رای در انتخابات ۱۶ حمل ۱۳۹۳ ارائه کردند.
ژنرال فضل الدین عیار، فرمانده پلیس بدخشان با تایید این که در ولسوالی‌های کران و منجان، وردوج و بخش هایی از جرم، مشکلات امنیتی وجود دارد اما نه به پیمانه‌ای که برگزاری انتخابات در این بخش ها ناممکن باشد.
او گفت پلیس آماده است تا هنگام انتقال مواد حساس و غیرحساس انتخاباتی و کارمندان انتخابات به بخش های ناامن و ولسوالی های دشوار گذر دروازها خبرنگاران را نیز با خود به این مناطق ببرند تا آنان بتوانند از روند انتخابات در این بخش ها اطلاع رسانی کنند.

شکایت از زورگویی

با این حال برخی از اهالی بدخشان در صحبت با ما، بخش بزرگی از مشکلات امنیتی و حتی ضعف و کم کاری نهادهای خدمات عامه در این ولایت را به زد و بندها و اختلاف‌های موجود میان مقامات اداره محلی، افراد زورمند و حتی نمایندگان این ولایت در شورای ملی افغانستان نسبت دادند.
آنها ادعا دارند که بخشی از عوامل ناامنی در این ولایت از سوی چهره های بانفوذ این ولایت در دولت افغانستان پشتیبانی می شوند.


دره فرخار در ولایت تخار از طبیعت زیبایی برخوردار است

کنسرت داوود پژمان

پس از پایان کار های رسمی ما با جمعی از جوانان برخوردیم که با اشتیاق تمام برای برگزاری کنسرت داوود پژمان – آواز خوان بدخشانی که با قشقارچه اش در برنامه ستاره افغان تلویزیون طلوع شرکت کرد و اکنون از آواز خوانان پرآوازه و محبوب نسل نو افغانستان است، آمادگی می گرفتند.

دره فرخار

در برگشت به ولایت تخار، به دره فرخار رفتیم و از چمن خُستده- دیدار کردیم و در یک میدان فوتبال با کودکان فرخاری توپ بازی کردیم، عکس گرفتیم و از آنان در باره انتخابات پرسیدیم.
این کودکان از انتخابات و این همه هیاهوی انتخاباتی بیخبر بودند، اما از این خرسند بودند که به زودی رخصتی های شان تمام می‌شود و با سبز شدن چمنی که در آن بازی همی کردند، به مکتب خواهند رفت.
رئیس امنیت ملی، یگانه مسئول ولایتی در تخار بود که با او دیدار کردیم. او گفت که در ۱۶ ولسوالی تخار تا اکنون مرکز رای‌دهی بسته وجود ندارد و وضعیت امنیتی این ولایت قناعت بخش است.
در دفتر ولایتی کمیسیون انتخابات در این ولایت صدها تن اعم از زن و مرد جهت گرفتن کارت رای‌دهی تجمع کرده بودند.

خان آباد

هنگام برگشت به قندوز به ولسوالی خان آباد رفتیم. بازار این ولسوالی جنب و جوش زیادی نداشت، از پیش نیز به ما گوشزد شده بود اوضاع امنیتی بخش هایی از این ولسوالی زیاد آرام نیست.


اوضاع امنیتی بعضی مناطق در ولسوالی خان آباد زیاد آرام نیست
از میان نامزدان ریاست جمهوری عکس ها و بیلبورد های قطب الدین هلال بیشتر بچشم می‌خورد، در حالی که در فیض آباد، تالقان، قندوز، بغلان مرکزی و شهر پلخمری عکس ها و بنرهای بزرگ و کوچک فروانی از اشرف غنی احمدزی، عبدالله عبدالله، عبدرب الرسول سیاف، زلمی رسول، رحیم وردک و دیگر نامزدان به چشم می‌خورد اما در مجموع به نظر می رسید.

راه برگشت

هنگام برگشت از حوزه شمال شرق کشور من و همکارم در این مورد بحث می‌کردیم که تهدیدهای امنیتی ناشی از حضور طالبان در بخش‌هایی از ولایت‌های بغلان، بدخشان و قندوز، موجودیت دسته‌های مسلح غیر مسئول به ویژه در بخش هایی از ولایت های تخار و بغلان، ضعف و کم کاری نهادهای خدمات عامه، موجودیت فساد اداری و نفوذ گروه‌های نیابتی شبکه های تندرو فرامرزی با استفاده از مدارس دینی و نهادهای مذهبی و انگیزش عصبیت‌های قومی از سوی گروه های قدرت داخلی، بزرگترین چالش های موجود فراراه پیشرفت روند دموکراسی و برگزاری انتخابات شفاف و سرتاسری در این بخش از کشور پنداشته شده می‌توانند.
اما ظرفیت ها، رویکردها و روزنه‌های امیدبخشی به تناسب دیگر بخش‌های کشور در حوزه شمال شرق وجود دارد که الگوها و نمادهای قابل تعمیم در سطح کل کشور در راستای بهسازی وضعیت و گذار از چالش‌های موجود فراراه ثبات، توسعه و دموکراسی در آیینه آن قابل مشاهده است.

از کشتن مردم تا به رگبار بستن ورزشکاران.. .



http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2014/01/140125_l44_nazeran_afghanistan_kill_athletes.shtml

قتل ورزشکاران در افغانستان، هشدار به نسل نو

به روز شده:  16:52 گرينويچ - 26 ژانويه 2014 - 06 بهمن 1392
در کمتر از یک هفته گذشته، دستکم ۱۲ جوان ورزشکار در افغانستان کشته و زخمی شده اند، روز شنبه ۲۸ جدی اصابت موشک به یک میدان خاکی فوتبال در ولایت قندهار سه کشته و چهار زخمی بر جای گذاشت و پنجشنبه همین هفته افراد مسلح ۵ جوان ورزشکار را در ولایت لغمان به رگبار بستند.
کشته شدن شهروندان و نظامیان داخلی و خارجی بر اثر حمله های انتحاری، بمب های کنار جاده و نبردهای مسلحانه در بیشتر از یک دهه گذشته به یک امر معمول تبدیل شده و کم بوده اند روزهایی که رسانه ها از این گونه رویدادها خبر نداده باشند.
طالبان و دیگر گروه های شورشی در بیشتر موارد با انجام حمله هایی از این دست اذعان کرده اند که هدف اصلی شان نیرو های خارجی یا نیرو های نظامی – امنیتی افغانستان بوده است.
اما گروگان گیری و آدم ربایی، حمله به بانک ها و تاسیسات عمومی و تیرباران و به دار آویختن های شهروندان غیر نظامی و حتی سنگسار زنان نیز بخشی از رویکرد جنگی – تبلیغاتی مخالفان مسلح دولت افغانستان در سال های پیشین بوده است.
در این میان کم نبوده اند رویدادهایی که شهروندان هدف اصلی و تنها قربانیان حمله های شورشیان بوده اند، در تابستان ۱۳۹۱ حمله گروهی از مهاجمان انتحاری به یک رستوران در مجتمع تفریحی بند قرغه به کشته و زخمی شدن ده ها غیر نظامی انجامید و در تازه ترین مورد هم حمله به یک رستوران لبنانی در کابل ۲۱ تن را به کام مرگ فرستاد.
با این که جنگ و کشتار در بخش هایی از کشور ادامه داشته و رویداد های ناشی از دوام بحران و منازعه همچنان تیتر های درشت رسانه های داخلی و خارجی را به خود اختصاص میداد و می دهند؛ روندی که با سقوط حاکمیت طالبان و پشتیبانی سیاسی، نظامی و اقتصادی جامعه جهانی در سال ۲۰۰۱ در افغانستان آغاز شد، ادامه یافت که تدوین قانون اساسی جدید، برگزاری چند انتخابات ریاست جمهوری، پارلمانی و شوراهای ولایتی بهره مندی شهروندان از حقوق سیاسی شان را به فعلیت آورد.
آزادی بیان، فعالیت آزاد رسانه ها، نهادهای جامعه مدنی و احزاب سیاسی مناسبات سنتی و ذهنیت های قبیله ای معطوف به قدرت را به چالش فراخواند، هزاران مکتب، بیمارستان و نهادهای خدمات عمومی و هزاران کیلومتر راه در سراسر کشور ساخته شد و وضعیت اقتصادی بسیاری از مردم بهبود یافت.
با وجود مشکلات و کاستی های فراوان گام های لرزان به سوی توسعه و تقویت ساختارهای دموکراتیک برداشته شد و مهم تر از همه این که قوای مسلح ۳۵۰ هزار نفری افغانستان تا رسیدن به مرحله ای که بتواند اعتماد مردم افغانستان را جلب کند فاصله چندانی ندارد.

ظهور نسل نو

در حالی که فراز و فرودهای روند سیاسی پر از آزمون و خطا، پر هزینه و دشوار افغانستان در مسیر ثبات و توسعه اجازه فاصله گرفتن از بیم و امید و بی ثباتی ذهنی را به روان جمعی جامعه نمی داد، و هنوز هم نمی دهد، نسل تازه ای از جوانان این کشور سر برآورد که متفاوت می اندیشد.
این نسل با خشونت و عصبیت های جمع گرایانه و هنجارهای خشونت آمیز میانه چندانی ندارد و بیشتر از یک دهه را برای کسب دانش و فن آوری و مهارت های بیشتر در ورزش، هنر و دیگر عرصه ها تلاش کرده و در نتیجه نشانه های نیرومندی از همگرایی و حرکت بر مبنای عقلانیت را به نمایش گذاشته اند.

ورزش نماد همگرایی

در این میان ورزش در افغانستان رشد چشمگیری داشته و رویکرد های کم نظیر اجتماعی در تاریخ افغانستان را شکل داده است.
کارنامه های ورزشکاران افغانی در المپیک ۲۰۱۲ لندن هزاران هموطن شان را بدون در نظرداشت قومیت، زبان، مذهب و نژاد به شب زنده داری مشتاقانه و نشستن پای تلویزیون ها وادار کرد.
در تابستان امسال نیز پیروزی تیم ملی فوتبال این کشور در رقابت های فوتبال جنوب آسیا اشک شادی را در چشم های هزاران تن از مردم این کشور جاری کرد و آنان برای نخستین بار بدون هیچ نوع ملاحظه ای پیروزی تیم ملی افغانستان را جشن گرفتند.
به تازه گی هزاران تن جهت تقدیر از کارنامه های درخشان تیم ملی کریکت افغانستان در ولایت خوست جایی که شورشیان مسلح بارها امنیت آن را به چالش کشیده اند، گرد آمدند.
دستاوردهای ورزشکاران افغانستان در تکواندو، کاراته و دیگر ورزش های رزمی نیز هرچندگاه حس افتخار را به بسیاری از جوانان کشور اهدا می کند.
این که جوانان افغانستان پیوند‌های کم رنگ گمشده شان را در سیمای هموطنان ورزشکارشان جستجو می کنند، اگر از یک‌سو به سرگشته گی این نسل و بی رمق بودن تفکر و روحیه ملی در دیگر عرصه های زندگی سیاسی و اجتماعی کشور اشاره دارد، از سوی دیگر جرقه‌های امید بخشی از تغییر دیدگاه‌ها و «نه گفتن» به عصبیت‌های زبانی، قومی، مذهبی و نژادی را پدیدار کرده است و این تحول برای گروه هایی که هویت شان را وامدار بازی کردن با این گونه عصبیت ها هستند، نگران کننده است.

سربازگیری از جوانان

در چهار دهه گذشته گروه های تندرو با استفاده از شگردهای ساده و عوام پسندانه و با سر دادن شعارهای مذهبی – ایدئولوژیک از درون لایه های فقیر و نا آگاه جامعه سربازگیری کرده اند، اما در دوازده سال گذشته با تغییر مناسبات اجتماعی و گسترش زمینه های آموزش و فناوری های ارتباطی در بسیاری از بخش های کشور، سربازگیری این گروه ها از میان جوانان کشور دشوارتر شده و تا حدود زیادی به مناطق ناآرام کشور محدود شده است.
البته گروه های تبلیغی و بازمانده‌گان گروه های تندروی جهادی پیشین در مناطق نسبتا امن تحت کنترل حکومت افغانستان نیز حضور گسترده ای دارند و گاهی با نام و عنوان های مختلف سر بر می آورند و مانند جاده صاف کن گروه های تندروی تروریستی عمل می کنند.
اما از آنجایی که روحیه عمومی سازگاری چندانی با رویکرد های آنان ندارد، شعارها و فعالیت های آنان تاثیر چندانی بر روی جوانان ندارد.
در سال های اخیر با فرارسیدن فصل زمستان که کارهای کشاورزی کاهش می یابد، بسیاری از جوانان در روستاها و مناطق نیمه شهری افغانستان به بازی های والیبال و فوتبال روی می آورند.
در نتیجه در بسیاری از ولایت های افغانستان موعظه های تخدیر آمیز ملاهای تبلیغی که مردم به ویژه جوانان را به دنیا گریزی، دیگر ستیزی و خشونت ورزی تشویق می‌کنند بخش قابل توجهی از مخاطبان خود را از دست داده و این وضعیت گروه های شورشی را به تغییر شگردهای تبلیغاتی و حتی عملیاتی شان در افغانستان وادار کرده است.

کشتار هدفمند ورزشکاران

در این اواخر پرتاب موشک به یک میدان خاکی فوتبال در قندهار و سپس تیرباران کردن ۵ جوان در میدان والیبال در ولایت لغمان از بارزترین نشانه های تغییر تاکتیک عملیاتی و تبلیغاتی دسته های شورشی و پشتیبانان منطقه ای آنان است.
زیرا اندک زمینه هایی که عاطفه جمعی مردم افغانستان را به هم پذیری و تسامح دعوت می کند، به این تازه‌گی ها در ورزش آشکار شده و این برای گروه های شورشی قابل تحمل نیست.
در کنار افزایش علاقمندی جوانان به فراگیری دانش و فناوری، ورزش، موسیقی؛ هم‌نوایی پرشور آنان با نمایندگان ورزش افغانستان در میدان های بین المللی، نشانه‌های فاصله گرفتن نسل نو کشور از روش‌ها و منش های عصبیت آمیز را بیشتر از پیش پدیدار ساخت.

خشونت، الگوی تازه شگرد کهنه

روی آوردن جوانان به ورزش، موسیقی و دیگر هنرها و نفی منش ها و کنش های اجتماعی معطوف به خشونت، تمامیت خواهی و ذهنیت های تندروانه از سوی آنان، از یک طرف شکل گیری گفتمان های ثبات محور و وحدت بخش را شتاب می بخشد و از جانب دیگر دسته ها و گروه های تندرو و ایدئولوژیک را از رهگذر توجیه کاربرد شگردهای خشونت آمیز در راستای پیشبرد اهداف و تفکرات تندروانه با چالش های فزاینده ای روبرو خواهد کرد.
از این رو از میان برداشتن اندک زمینه ها و روزنه های تقویت عاطفه و روان جمعی مردم افغانستان که در حال حاضر بیشتر در ورزش و موسیقی آشکار شده، می‌تواند به عنوان یکی از بزرگترین اهداف گروه های شورشی به ویژه در آستانه خروج نیرو های بین المللی از افغانستان تلقی شود.
زیرا به هر اندازه ای که روزنه های آگاهی بخش بروی مردم افغانستان گشوده شود، امکان سربازگیری گروه های تندرو از جوانان افغانستان محدودتر می شود و به این صورت توجیه تداوم شورشگری در این کشور برای آنان دشوارتر خواهد شد.




از من و دیگران.. .

http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2014/01/140103_next_year_naji.shtml


سال انتظار: افغانستان،۲۰۱۴ و سماجت یک نسل

به روز شده:  12:59 گرينويچ - جمعه 03 ژانويه 2014 - 13 دی 1392
در بیست و یکم ژوئن ۲۰۱۱ وقتی باراک اوباما استراتژی خروج از افغانستان را اعلام کرد، سال ۲۰۱۴ برای افغانها و افغانستان از یک زمان ساده و سالی مثل سالهای دیگر، تبدیل به یک نقطه عطف شد. یک سرآغاز.
سرآغازی که می تواند، بسوی خود اتکایی و خود باوری افغانها ادامه یابد و یا سر آغازی برای بازگشت به گذشته و بحران هایی باشد که افغانها را به ستوه آورده بود و پای آمریکا و ده‌ها متحد دیگرش را به افغانستان کشاند.
از آن پس هرقدر تقویم ورق خورد، بحث برسر اینکه ۲۰۱۴ کدام یکی خواهد بود؟ جدی تر شد. پاسخ اما هنوز روشن نیست.
در سلسله یادداشت هایی که مخاطبان بی‌بی‌سی برای سایت فارسی بی‌بی‌سی نوشتند، به وضوح می توان دید که افغانها با وسواس، نگرانی و امید و ترس پا به این گردونه حساس می گذارند. این یاد داشت‌ها نشان می دهند که حتی تصمیم های شخصی شماری از افغانها به اما و اگرهای ۲۰۱۴ که پاسخ قاطعی برای آن وجود ندارد، گره خورده است.
مثلا نازنین سجادی که ده سال پیش با امید انگیزه و انرژی فراوان و خسته از بی وطنی، از ایران به کابل بازگشته، حالا به فکر فرار دوباره است. او نوشته است: "تمام آرزوهایم را بر بلندی های بابا دفن کرده خواهم گریخت، از اینجا خواهم رفت، به جایی دیگر، شاید جایی بهتر، من باز مهاجر خواهم شد، و برای این مهاجر شدنم تلاش خواهم کرد، یک دهه برای آزمون و خطا کافی بنظر میرسد، تمام تلاش من و خیلی های دیگری چون من بر رفتن است، بر فرار کردن است."
شیوا شرق در یک دهه گذشته چهار بار با اشتیاق در انتخابات شرکت کرده، رای داده و به گفته خودش کارت رای دهی خود را به عنوان ابزار قدرت نگاه کرده است. اما حالا نه از یک شهروند تعین کننده و انتخاب کننده و قدرتمند که از شهروند مستاصل حرف می زند که برای آینده اش فقط آرزو می کند تفنگ ها دوباره باز نگردند: "به تکرار کارت رأی‌دهی را نگاه می‌کردم و فکر می‌کردم که تمام قدرت کشور در دست من است. اما دوازده سال گفت‌وگوها، کارها و برنامه‌ها، سرنوشت رای مرا نشان نداد و ندانستم مردم در کجای قدرت سهیم‌اند و رای من را به کدام مسیر بردند؟ ازاین رو ۲۰۱۴ برای من آغاز تکانه برای دولت‌مردانِ افغانستان است که اگر بیدار نشوند، این تکانه سنگین، تفنگ‌ها را بیدار خواهد کرد."
همه کسانی که یادداشت‌های سال انتظار را نوشتند، از تحصیل کردگان اند، عده‌ای که در مهاجرت بزرگ شده و هنوز مهاجر اند. عده ای که بازگشته اند و در یک دهه گذشته بخشی از نیروی کار و اثرگذار در افغانستان بوده اند و عده ای هم کسانی که هیجگاه و تحت هیج شرایطی آن وطن را ترک نکرده اند. جنگ‌ها و نظام‌های مختلف را تجربه کرده اند.
در یک کلام نویسندگان این یادداشت‌ها افرادی از طبقه متوسط اند که موتور متحرک و سکان دار اصلی حرکت های اجتماعی در هر جامعه‌ای به حساب می‌آیند.
صحرا کریمی که یکی از آنها است نوشت که: بازگشته تا در سرزمین مادری خود ریشه بدواند، تحقیق کند، بنویسد و فیلم بسازد هر قدر هم که رفت و آمد به ولایت های افغانستان سخت و سختر شود اما خواهد ماند.
قشر متوسط افغانستان به لحاظ شمار، هیچگاهی در تاریخ این کشور به اندازه حالا نبوده است، از این رو شماری زیادی از آنها که می توان گفت ساخته شده یک دهه اخیر اند، مصمم، امیدوار و خوش‌بین اند و حد اقل فعلا ایستاده اند و هوای راندن کشتی سرنوشت خویش و هم نوعان خود را به سردارند. آثار حکیمی روزنامه نگار ازاین جمله است. او نوشت: " به نسل خودم باور دارم و طالبان نمی توانند بازگردند."
یادداشت‌های سال انتظار روایت شخصی شماری از افغانها از دغدغه ها نگرانی ها و امیدهای آنان بود
فریحه خرسند دختر جوانی که مدتی است در آلمان زندگی می‌کند، اما از حوادث افغانستان جز به جز آگاه است. او خبرهای افزایش خشونت علیه زنان را شنیده است. تصاویر بینی بریده ستاره زنی را که در هرات قربانی خشونت همسرش شد را دیده است. او خبرهای افزایش تولید مواد مخدر را خوانده و می داند که نیروهای خارجی از افغانستان خارج می‌شوند.
اما فریحه جدا معتقد است که خوشبختی وطن و وطندارانش به پاهای خارجی ها بسته نیست او نوشت: "نسل جدید و تحصیل کرده با زندگی های مرفه و مدرن کشور های پیشرفته آشنا شده اند و گفتمان های امروز افغانستان متمرکز بر مسایلی چون مقاومت، تهاجم فرهنگی، جنگ و... نبوده بلکه سخن از مدرن سازی تساهل، همدیگر پذیری، پیشرفت و صلح و آرامش است."
در یک دهه گذشته همین نسل، ده‌ها نهاد، سازمان، شرکت، بنگاه و موسسه را بنیاد نهاده اند، در دستگاه دولتی و در بخش خصوصی رخنه کرده اند، به خارج رفته تحصیل کرده و بازگشته اند.
موارد زیادی بوده که با راه اندازی راهپیمایی‌ها، اعتصاب، کنفرانس و سمینار و حضور در رسانه ها، بر خواست‌ها و اهداف خود پای فشرده و چه بسا که موفق هم شده و حرف شان را به کرسی نشانده اند.
سماجت این نسل را در سلسه یادداشت‌های سال انتظار نیز می توان دید.
حشمت رادفر در این زمینه نوشت: "شمار رو به افزایش درس خواندگان جوان این کشور با هیچ برهه‌ای از تاریخ آن قابل مقایسه نیست، نسل نو افغانستان با ورزش، موسیقی، فعالیت های رسانه‌ای، انتقال فناوری و دانش؛ در رویارویی با نادانی و نا آگاهی و مهم تر از همه مقابله با تهدید های دسته های شورشی و افراط گرا در چارچوب نیروهای امنیتی کشور قابلیت‌های امید بخشی از خود تبارز داده اند و در سیاست ورزی های آنان عصبیت های تباری و رویکرد های خشونت آمیز جایگاه آنچنانی ندارد."
یا هم کاوه جبران که تحصیلش را تمام کرده بدون ترس و توجه جدی به ۲۰۱۴ مصمم است تدریس در زادگاه پدری خود در شمال کابل را ادامه دهد، هرچند این منطقه آنقدر نا آرام است که شب‌ها در آنجا نمی خوابد و به قول خودش غروب زادگاه پدری را از کنار ارگ ریاست جمهوری تماشا می‌کند.
ولی مصمم به ادامه کار است: "انتخابات که بگذرد موقف شغلی‌ام ثبات پیدا خواهد کرد. زیرا سال جاری را در دانشگاه دولتی کاپیسا تدریس کرده‌ام. کارگزاران آنجا به من وعده داده‌اند که پروسه جذبم تا سال آینده وقت می‌گیرد و من باید صبور باشم. زادگاهم با آن‌که هشتاد کیلومتر از کابل فاصله دارد اما جای خیلی امنی نیست. شب‌ها قلمرو سربازان مخالف دولت می‌شود و من ناچار، هر روز غروب را از نزدیک ارگ ریاست جمهوری تماشا کنم."
حضور خارجی‌ها در سالهای گذشته بیش از همه برای زنان افغان ملموس بوده است. می‌توان گفت این حضور زندگی آنها را دگرگون کرد. به نحوی که حالا شماری از این زنان در حالی که به خوبی به خطرات و چالش‌های کشورشان در نبود نیروهای بین المللی آگاهند اما مصمم اند این روند را ادامه دهند.
کم نیستند زنانی که مثل زهرا موسوی فکر می کنند، او نوشت: "برای من اما با همه نگرانی‌های رسانه‌ای و چالش‌های عینی و احتمال انزوای جهانی و اقتصادی، این سال، سال ترس نخواهد بود. ۲۰۱۴ برای من سال تصمیم است، مصمم برای کار و آماده برای عمل، سال کنش است، سال مبارزه است برای دل کندن از کار برای دیگران."
نگاه سومی هم هست، نگاهی که نمی شود آن را درماندگی خواند و نه هم می‌توان رنگ تیره‌ای از امید در آن دید. شاید با احتیاط بیشتر بشود گفت نگاه واقع بینانه.
نگاهی از نوع نگاه ماناسادات، که نوشت: "تنها دلخوشی من شاید این باشد، روزگاری را که در کابل می گذرانم از کنار میوه فروشی‌های پل سرخ بگذرم و انار بخرم. سری بزنم به کتابفروشی عرفان. به صرف شام دعوت شوم حتی در هتل‌های شدیدا تحت مراقبت‌های امنتی و دمی خوش دارم با دوستان. چیزی که عجالتا به آن امیدوارم که این است که عرصه را بیش از این بر ما تنگ نسازد."
ولی منصفانه ترین بیان شاید این باشد که حتی در بیان و اظهارات آنهایی که به اصطلاح نیمه خالی لیوان را می‌بینند نیز رگه هایی از امید را می توان دید. مثلا شکریه عرفانی، شاعری که در آوارگی متولد شد و از ایران به مسکو و از آنجا به آسترالیا در آوارگی مضاعف زیسته است. او در سال ۲۰۱۴ به گفته خودش از لحاظ مدارک اداری صاحب وطن می‌شود اما چشم اش و چشم امیدش هنوز به افغانستان است.
وطنی که تا کنون فقط یکبار و برای چند ماهی آنجا بوده است: "افغانستان زخم خورده در این مدت، مجال تنفس کوتاهی داشت و کسی چه می داند که آیا می تواند دوباره به تنهایی روی پای خود بایستد یا خشم طالب و نامهربانی مردان سیاست و دستهای گناهکار همسایگانش، دوباره به دوران تاریکی که داشت بازش می‌گردانند. حالا چشم نگران همه مردم افغانستان به ۲۰۱۴ دوخته شده است و چشم من و چشم نگران بسیار دیگری چون من نیز که نمی توانند و نمی خواهند باور کنند برای ابد در تبعید خواهند زیست."
محسن حسینی نقاش، نیز نگاه مشابهی دارد، به نظر او ۲۰۱۴ برای افغانها یک قمار است، قماری که به گفته او ناگذیر باید زد.
در روزهای اخیر سخنان اشرف غنی احمدزی، یکی از نامزدهای ریاست جمهوری در شبکه های اجتماعی بازتاب گسترده داشته و افراد مختلفی از زوایای مختلفی آن را تعبیر کرده اند. در این سخنان کوتاه، آقای اشرف غنی احمد‌زی رقبای خود را به مناظره فرا می‌خواند و در بخشی از سخنانش به شوخی می‌گوید: اگر حاضر نیستید مناظره کنید بیائید بزکشی کنیم.
حالا اگر افغانستان ۲۰۱۴ و افغانستان آینده، به سوی انتخابات، مناظره و گفت‌وگو و جدال های مدنی برود، بدون شک این نسل، حرف بسیاری برای گفتن دارند و اثر گذار خواهند بود. اما اگر به هر دلیلی افغانستان به سوی بزکشی رفت، واقعیت تلخ این است که این نسل در میان خیلی از سواران و سوارکاران، پیاده است.
در این صورت بهترین کار ممکن برای آنها، فقط تماشای بازی خشنی است که خود بازو و مهارت شرکت در آن را ندارند.

دیدار زمستانی ما با رییس جمهور کرزی

http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2013/12/131225_zs_radfar_karzai_journalists_meeting.shtml


حامدکرزی در نشست با روزنامه‌نگاران داخلی چه گفت؟

به روز شده:  15:10 گرينويچ - چهارشنبه 25 دسامبر 2013 - 04 دی 1392
آقای کرزی سه روز پیش نشستی با روزنامه‌نگاران داخلی برگزار کرد
در سال های گذشته رئیس جمهور کرزی هر چندگاه یکبار دیدارهایی با مسئولان رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران کشور داشته است. اما این دیدار اخیر نزدیک چهار ساعت تمام بر یک محور می‌چرخید، توافق‌نامه امنیتی افغانستان با آمریکا.
در سراسر این دیدار، روزنامه‌نگاران در مورد چند و چون چانه‌زنی‌های آقای کرزی با آمریکایی ها در باره توافق‌نامه امنیتی می پرسیدند و این که چرا به رغم موافقت لویه جرگه و فشارهای پیهم داخلی و خارجی این سند را امضا نمی کند.
اما آقای کرزی در قالب الفاظ و کلمه‌های متفاوت و با ارائه مثال هایی از گفته‌ها و رویکردهای مقام های آمریکایی در مورد مفردات توافق‌نامه امنیتی تلاش می‌کرد تا بی اعتمادی خود نسبت به آمریکایی‌ها را توجیه کرده و حقانیت دیدگاه‌های خود را مستندسازی کند.

طالبان تروریست نیستند!

آقای کرزی با ارائه مثال‌هایی که نخواست در رسانه‌ها بازتاب یابد، تامین صلح در افغانستان را به اراده آمریکا و پاکستان وابسته دانست و امضای موافقت‌نامه امنیتی با آمریکا پیش از آغاز روند صلح را برای آینده افغانستان خطرناک عنوان کرد.
او از علاقه‌مندی آمریکایی‌ها و پاکستانی‌ها به واگذاری بخش‌هایی از افغانستان به طالبان پیش از آغاز مذاکرات صلح سخن گفت و افزود که طرح ایجاد دفتر قطر به منظور هویت بخشی به طالبان و ایجاد دو نوع حاکمیت در جغرافیای سیاسی افغانستان روی دست گرفته شده بود.

"تهداب محکم افغانستان"

آقای کرزی امضای موافقت‌نامه امنیتی را به خیر افغانستان می داند اما با برجسته کردن آنچه اهداف درازمدت منطقه‌یی آمریکا می‌خواند، بیرون شدن نیروهای آمریکایی از افغانستان و منطقه را دست‌کم در میان مدت ناممکن می‌پندارد و از همین رو به مانوردهی در برابر آنها "تا گذاشتن تهداب محکم برای آینده افغانستان" از ورای قبولاندن شرط های خود بالای آمریکایی‌ها پیش از امضای موافقت‌نامه امنیتی ادامه خواهد داد.
از زمان آغاز مذاکرات دولت‌های آمریکا و افغانستان پیرامون تهیه و امضای موافقت‌نامه امنیتی در اواخر سال گذشته میلادی به ویژه پس از این که آقای کرزی دادن مصئونیت قضایی به نیرو های آمریکایی را به تصمیم لویه جرگه مشروط کرد، با موجی از انتقادات در داخل و خارج کشور روبرو بود.
موافقت جرگه مشورتی با امضای موافقت نامه امنیتی اعتراض ها نسبت به موقف رئیس جمهور کرزی را شدت بیشتر بخشید و بنگاه های رسانه یی داخلی و خارجی نیز از زاویه های مختلف و بیشتر در مخالفت با دیدگاه‌های او تبلیغات گسترده‌یی را راه اندازی کردند، اما به نظر می‌رسد که آقای کرزی اکنون در صدد بهره‌گیری از نقش اثرگزار رسانه‌ها در این غایله بر آمده است.
مقام‌های آمریکایی، فرماندهان ناتو و هم‌پیمانان آمریکا و افغانستان در ائتلاف جهانی مبارزه با تروریسم همواره نسبت به پیامد‌های زیانبار تاخیر در امضای موافقت‌نامه امنیتی هشدار می‌دهند و کابوس برگشت افغانستان به بحران و بی ثباتی همچنان از سایه روشن‌های این کارزار روانی و تبلیغاتی قابل دید است.

زاویه دید منحصر به فرد

رئیس جمهور کرزی اما ظاهرأ از زاویه منحصر به فردی به این روند و پیامدهایش می نگرد. بسیاری از منتقدان او به این باور اند، اگرچه او رویه به نسبت عوام پسندانه‌یی اختیار کرده است اما به نظر می‌رسد او سرنوشت آینده سیاسی، جایگاه سنتی – تاریخی خود در میان زمامداران افغانستان را به همین چانه‌زنی‌ها گره زده است.

دایره تردید

تردید حامدکرزی نسبت به صداقت آمریکایی‌ها در روند مبارزه با هراس‌افگنی نیز تازگی ندارد. پیچیدگی این روند نیز هنگامی بیشتر شد که تلاش ها به منظور حذف طالبان از فهرست دشمنان آمریکا چند برابر شد. این پرسش که اگر طالبان دشمنان شما نیستند، پس چرا به جنگ در روستاهای افغانستان ادامه می‌دهید، بازهم از جانب رئیس جمهور کرزی به نشانی آمریکایی‌ها مطرح شد و همزمان سخاوتمندی دولت افغانستان در برابر این گروه افزایش قابل ملاحظه یی یافت.
صد ها تن از اعضای این گروه از زندان های دولت افغانستان آزاد شدند، شمار افراد تحت تعقیب آمریکا از حدود ۳۰ هزار جنگجوی طالب مسلح بهره مند از پشتیبانی مالی، تسلیحاتی و ایدیولوژیک سازمان های اطلاعاتی منطقه و شبکه های تندرو بین المللی، ظاهرأ به کمتر از ۲۰۰ تن (از اعضای شبکه القاعده که در کوهستان ها و فلات دو طرف دیورند متواری یا در رفت آمد بودند) کاهش یافت، تا زمینه‌های روانی "خروج مسوولانه" نیرو های خارجی از افغانستان فراهم شود.
از آنجایی که در اساس نه آمریکا و نه هم سازمان های اطلاعاتی منطقه اتحاد استراتیژیک و پیوند ایدیولوژیک طالبان با شبکه القاعده و پشتوانه‌های مالی و تسلیحاتی یکسان آنها در منطقه را نادیده گرفته نمی‌توانستند، عملیات‌های ویژه نیروهای ناتو در برابر دسته‌های طالبان و بمباردمان هوایی لانه‌های آنها در روستاهای افغانستان ادامه یافت که تلفات غیرنظامی ناشی از این عملیات‌ها دولت افغانستان را خشمگین تر کرد و ابزار های نیرومند تبلیغاتی را در اختیار دشمنان غرب و افغانستان قرار داد.
اگرچه مقام های آمریکایی و دیگر اعضای ناتو از تعهد دوامدار شان برای پشتیبانی از افغانستان در عرصه های مختلف سخن می‌گویند و در دو سال گذشته با امضای پیمان‌ها و موافقت‌نامه های استراتژیک با دولت این کشور نیز تعهدات شان را تسجیل کرده اند، اما رویکردهای دفاعی و امنیتی آمریکایی‌ها در دو سال گذشته بدگمانی‌ها و بی اعتمادی‌های رئیس جمهوری افغانستان را افزایش داده و اینک روند امضای موافقت نامه امنیتی – دفاعی میان این دو کشور را به چالش فراخوانده است.

از فرافگنی تا خوش بینی مفرط

دیدگاه آقای کرزی مبنی بر این که در افغانستان هیچ‌گاهی جنگ داخلی وجود نداشته و منازعات دهه نود نیز محصول توطئه خارجی‌ها بوده است، به همان اندازه فرافکنانه به نظر می‌رسد که ریشه‌های اصلی تروریسم و طالبان در بیرون از افغانستان است، نه در روستاهای این کشور. زیرا عدم توجه به بسترها و زمینه‌های اجتماعی داخلی دوام بحران و انکار از آسیب‌‎هایی که از درون ثبات محوری روند سیاسی در کشور را تهدید می‌کنند، نمی‌تواند کمتر از اغماض آمریکایی‌ها از مبارزه با شورشگری مهارگسیخته کنونی در افغانستان، برای بقای نظام و تداوم روند دموکراتیک در این کشور خطرناک و زیبانبار باشد.
خوش‌بینی متهورانه آقای کرزی مبنی بر این که در صورت خروج سربازان بین المللی و عدم امضای موافقت‌نامه امنیتی با آمریکا، افغانستان دوباره دچار بحران و خانه جنگی نخواهد شد، و "این ملت همین گونه به زندگی اش ادامه خواهد داد" با نگاه‌های تعجب آمیز روزنامه نگاران بدرقه شد.
همسو سازی افکار عامه با دیدگاه‌ها و برنامه هایی که دولت‌های دموکراتیک در عرصه‌های مختلف تدوین و اجرا می کنند، هزینه های سنگینی را بر شانه‌های دولت ها تحمیل می‌کند، اما به نظر می‌رسد افکار عامه مردم افغانستان به هر دلیلی از دست رسی به معلومات دقیق و همه جانبه در پیوند با چانه‌زنی‌ها و بگو مگوهای مربوط به امضای سند امنیتی میان افغانستان و آمریکا محروم بوده است و این امر در کنار چالش های ساختاری دیگر، از یک طرف سردرگمی اذهان عامه و تاثیر پذیری آنان از فراورده ها و شگرد های تبلیغاتی سازمان های اطلاعاتی و جریان‌های تندرو و ایدیولوژیک منطقه را بیشتر از پیش تشدید کرده و از جانب دیگر مسایل و دغدغه های بزرگ و با اهمیت مانند توسعه اقتصادی، مبارزه با افراط گرایی، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال آینده و راه اندازی فرایند های ثبات محور در افغانستان را به حاشیه رانده است.

۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

انگاره های من در پیوند با 2014


http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/11/131123_zs_hashmat_radfar_waiting_year.shtml

سال انتظار؛ 'ما زنده بر آنیم که آرام نداریم'

به روز شده:  16:59 گرينويچ - شنبه 23 نوامبر 2013 - 02 آذر 1392

حشمت رادفر، روزنامه‌نگار مقیم کابل است
در سال ۲۰۱۴ قرار است انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی افغانستان برگزار شود و نیروهای خارجی پس از یک دهه این کشور را ترک کنند. از این سبب عده‌ای نگرانند و عده‌ای امیدوار، شماری برای سال آینده برنامه‌دارند و عده‌ای هم از حوادث احتمالی پس از ۲۰۱۴می‌ترسند. "سال انتظار" مجموعه مطالبی است که در آن شماری از افغانها از بیم‌ها و امیدهای خود در سال آینده برای سایت فارسی بی‌بی‌سی می‌‌نویسند.
بحران کنونی افغانستان به یک تعبیر همزاد من و هم نسلان من است. در سال ۲۰۱۴ نیز مانند سال‌‎های پار آرمان‌هایی که برای فرداهای سبز سرزمینم دارم را پی خواهم گرفت و منتظر هیچ معجزه یی نخواهم نشست.
می‌دانم که تمام سال‌هایی را که من به سختی نفس کشیده‌ام، بحران تمامی عرصه‌های زندگی را درنوردیده، فرهنگ و اخلاقیات خشونت‌پرور، واپس‌گرایی و خردگریزی را در جامعه افغانی نهادینه کرده است، اما من و هزاران تن از هم فکرانم دوازده سال تمام برای دموکراسی، توسعه ارزشمدار، آزادی بیان، پخش آگاهی و پرورش ظرفیت برای آزادی در جامعه ما تلاش کردیم.
پایان ماموریت رزمی ناتو در افغانستان نه تنها برای ما پایان این راه دشوار نیست، بلکه ما را به گذار از شمع روشن کردن‌های تصنعی به رویارویی هوشمندانه و شجاعانه با واقعیت‌های تلخ جامعه و بومی‌سازی گفتمان دموکراسی و ارزش‌های نوین بشری فرا می‌خواند.
من سال های درازی از عمرم را به بیم های بزرگ و نگاه به روزنه های کم نمایی از امید زیسته ام، همان گونه که پیش از آن سقوط حکومت مجاهدین در جغرافیای کوچک ذهنم قابل پیش بینی بود، به سرنگونی حاکمیت طالبان نیز باورمند بودم اما نه آن گونه که در سال ۱۳۸۰ خورشیدی اتفاق افتاد، من تا دو سه سال بعد از بروز "آن شری که به خیر ما تمام شد"، شگفت زده بودم.
آنچه اکنون مسلم به نظر می رسد این که شعله های مهار ناپذیر جنگ و منازعه که با سقوط حاکمیت طالبان به زیر خاکستر ناشی از بمباران جنگنده های (B۵۲) امریکایی فرورفتند اما در ۱۲ سال گذشته همپای پیشرفت های ما در دیگر عرصه های زندگی، سربر آوردند و نمودهای خونین و هراس افگنانه آن در متن خشونت پرور جامعه افغانی با کمتر شدن فشار چکمه های سنگین نیروهای بین المللی در حال پدیدار تر شدن است.
اما روزنه های امید برای بهبود وضعیت و جلوگیری از تبدیل شدن افغانستان به پرورشگاه تروریسم و افراط گرایی همچنان باز است.
"ترس از سال ۲۰۱۴ را خارجی ها بزرگ جلوه می دهند، چرا کسی از سال ۱۳۹۳ نمی ترسد." این جمله را چندی پیش رئیس جمهور کرزی بیان کرد. این سخنان آقای کرزی با این دیدگاه فرافکنانه شان که "تروریسم در روستاهای افغانستان نیست و ریشه های آن در بیرون از این کشور است" در پیام و محتوا همسانی ساختاری دارد. چه این که بزرگنمایی این موضوع توسط خارجی ها نیز واقعیتی غیر قابل انکار است.
زمینه های بالقوه و بالفعل موجود در جامعه، برای پرورش افراطیت، نفرت‌‎انگیزی و خشونت از واقعیت های تلخی است که سیاسیون ما از آن چشم می پوشند و خارجی ها نیز در این هنگامه های فرار از جغرافیای بحران، به این گونه چشم پوشی ها بی علاقه نیستند.

آرزوی پیروزی جهاد

با سرنگونی حکومت داکتر نجیب الله در بهار ۱۳۷۱ خورشیدی من که دانش آموز صنف نهم مکتب دهاتی مجاهدین بودم، خودم را در چندقدمی رسیدن به یکی از بزرگترین آرزوهای زندگیم که پیروزی جهاد و برقراری حکومت اسلامی در کشور بود، می دیدم.
تا آندم بارها در جمع هم مکتبی هایم و در زیر دود باروت و رگبار مسلسل و توپ خانه "مرگ بر شوروی" را فریاد زده بودم و هربار هم با این تصور که شعار های ما پشت کاخ نشینان کریملین را می لرزاند و دیر یا زود "اعلاء کلمة الله" را در سرزمین "شهید پرور ما" شاهد خواهم بود.
در آن روزگار، آموزگاران همیشه برای ما می‌گفتند، "شما از آبشارهای جهاد تربیه می شوید." ما نیز به تفنگک‌های چوبینی که در دست داشتیم خیره می شدیم با این فکر که روزی جای این ها را تفنگ های آهنین خواهند گرفت و به مجاهدان سربه کفی تبدیل خواهیم شد که دمار از روزگار کمونیسم برداریم. می‌گفتند در هر حالت ما برنده هستیم، با کشتن دشمنان غازی می شویم و اگر خود ما کشته می‌شویم، چشمه های خروشان شهادت در انتظار ماست...

بین الملل نیامد!

گپ های پدرکلان مادری ام را هنوز بیاد دارم که می‌گفت: "مجاهدین که پیروز شد بخیر، بین الملل به افغانستان میایه آنها کمک می‌کنند، پیشرفت می کنیم و مردم ما از این غریبی و بیچارگی خلاص میشه."
هنوز به جوانی نرسیده بودم که مجاهدین به پیروزی رسیدند. اندکی پس از پیروزی، جهاد گران بجان هم افتادند، دنیا افغانستان را به حال خود و به دست جهادگران پیروز واگذار کرد و پس از آن، گویی "آبشار های جهاد" به جوی های خون کابل سرازیر شد و سرانجام در سال ۱۳۷۵ خورشیدی طالبان با رویای ایجاد امارت اسلامی در افغانستان به قدرت رسیدند.

رویای پس از کابوس

در یک روز گرم تابستان ۱۳۸۰ خورشیدی در پشت بام ویلایی در دره تفریحی لواسان در شمال تهران مشغول کار بودم، که یک دوست ایرانی ما صدا زد: "احمدشاه مسعود ترور شد." از آنجایی که در آن زمان مسعود تکیه گاه روانی نیرومندی برای من بود، با شنیدن این جمله کابوس وحشتناک کوچ اجباری و قتل عام مردم ما توسط طالبان که دوبار پیش از آن از نزدیک شاهدش بودم، وجودم را فراگرفت.
دو روز بعد از آن اما، فروریزی برج های تجارت جهانی نیویورک اگر به تمام دنیا و آمریکاییان رویداد تکان دهنده و زشتی بود اما این تکانه وحشتناک در همان ساعت های نخستین فروریزی کاخ های خیالی طالبان برای برپایی امارت خلفای راشدین را در اذهان بسیاری‌ها به شمول من مجسم ساخت.

روزنه‌های امید

شگفت زدگی ناشی از این تغییر دراماتیک در زندگی و پیرامونم با امیدهای زیادی همراه بود، رویای به تعویق افتاده پدر بزرگ مرحومم اکنون به واقعیت پیوسته بود و جامعه جهانی اگرچه بسیار دیر اما اکنون در کنار مردم افغانستان قرار گرفته بود.
در سال های نخست پس از ۲۰۰۱ وقتی بامدادان هر روز از خوابگاه به چمن زار های نمناک دانشگاه کابل می رفتم و با شمار زیادی از دانشجویان دختر و پسر در باره جنبش دانشجویی بحث می‌کردیم، در زیر باران برای روز جهانی آزادی بیان مقاله می‌خواندیم و برای محو خشونت در دانشگاه راه پیمایی می کردیم، دنیای تازه یی در پیش روی ما بود که ما را به کار و کوشش فرا می‌خواند با این پیام که برگشت به گذشته ناممکن است...
عبارت هایی مانند دموکراسی، حقوق بشر، جامعه مدنی، آزادی بیان، روشنفکری و روشنگری به موضوعات داغ روز مبدل شدند. من و شمار زیادی از دانشجویان حتا روزهای جمعه را با نشستن پای صحبت های قسیم اخگر، اسماعیل اکبر و بعد تر هم داکتر سپنتا و شمار دیگری از روشنفکران در کابل در پی یافتن پاسخ به هزاران پرسش سرگردان در ذهن ما بودیم.
در سال ۱۳۸۴ که برای عضویت در شورای ولایتی پروان در مبارزات انتخاباتی شرکت کردم اما، فاصله نگران کننده یی را میان آنچه در شهرهای بزرگ به ویژه کابل می گذشت با روستا ها و مناطق دور دست کشور حس کردم و این که تامین دموکراسی در افغانستان به چالش های فزاینده یی روبرو خواهد شد.

کار برای تغییر

اکنون حدود ۸ سال است که مشغول کار خبرنگاری استم، میخوانم، می‌نویسم، اطلاع رسانی می کنم، در نشست‌ها و گفت‌وگوهای رادیویی و تلویزیونی شرکت می‌کنم، مبارزه با افراطیت و برتری جویی‌های عصبیت آمیز و کار برای خلق گفتمان‌های نوین و تغییر الگوها و نگره‌های رفتار سیاسی و مدنی نسل نو افغانستان؛ همچنان از بزرگترین دغدغه های ذهنی ام اند. در همین راستا در دو سه سال گذشته در بخشی از فعالیت های سیاسی و مدنی جوان محور دخیل بوده ام.
از رهگذر فرصت سوزی های ۱۲ سال گذشته چندان درد وجدان ندارم. زیرا فکر می‌کنم که به اندازه کافی بهای اندیشه ها و آرزوهایی که برای فردا های سبز افغانستان دارم را از بهترین سال های عمرم پرداخته ام.

طالبان برگشت ناپذیر اند

از ۲۰۱۴ هراس ندارم، زیرا برگشتن طالبان به قدرت را به دلایل زیادی ناممکن می‌بینم، با آنکه فکر می‌کنم دوام سرباز گیری و گسترش نفوذ جریان های تندرو بهره مند از حمایت سازمان های استخباراتی منطقه، بدتر شدن اوضاع امنیتی در بخش هایی از افغانستان را پس از خروج سربازان بین المللی در پی خواهد داشت، اما بروز گونه های تازه یی از بحران از ورای مافیایی شدن مناسبات قدرت، افزایش شکاف های قومی، تباری و ایدیولوژیک که در سال های پیش رو محتمل به نظر می رسد، ربط زیادی به طالبان ندارد.
به باور من مشکل اصلی افغانستان پس از ۲۰۱۴ طالبان به عنوان یک جریان مسلح مخالف نظام در بخش هایی از افغانستان نیستند، ۳۵۲ هزار نیروی مسلح مجهز با امکانات فنی و تسلیحاتی روز دنیا که از حمایت پیشرفته ترین ارتش های جهان نیز بهره مند است، برای مقابله با تحرکات شورشگرانه طالبان که به تعبیر آقای کرزی از بیرون به افغانستان می آیند، در عرصه نظامی کافیست.

تفکر طالبانی

مشکل اصلی اما بستر ها و زمینه های رشد تفکر طالبانی و ذهنیت های تندروانه است که عدم درک درست و دقیق طیف حاکم سیاسی از وضعیت، روزمرگی و ناتوانی آنان در مصرف بهینه و موثر کمک های جهانی و جلب اعتماد مردم به دولت، منفعت اندیشی مفرط و ثروت اندوزی حریصانه از منابع درآمدزای حکومتی و دوام معافیت جنایت کاران؛ این غایله را قوت بیشتر بخشیده است.
دولت افغانستان اعم از حکومت ناتوان و مصلحت اندیش که منتقدان آن را به یک شرکت سهامی جناح های قدرت تشبیه کرده اند، نظام قضایی ناکارآمد و پوسیده اما با ظاهر آراسته و مقدس که در ده سال گذشته حداقل دوبار تلاش جامعه بین المللی برای اصلاح ساختار و تعدیل تفکر حاکم بر آن ناکام ماند و پارلمانی که ادعا می‌شود بخشی از کرسی های آن در اختیار مافیای مواد مخدر، غاصبان زمین و منادیان افراطیت مذهبی – ایدیولوژیک و تمامیت خواهی قومی است، به باور من به یک خانه تکانی نیاز جدی و بنیادی دارند. زیرا از توانایی لازم برای رویارویی هوشمندانه با این دشواری های موجود برخوردار نیست.

انتخابات یگانه گزینه

با این حال، برگزاری انتخابات شفاف و عادلانه ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۳ خورشیدی به گونه یی که مشروعیت روند دموکراسی در کشور را ضمانت کند و برای نقش آفرینی نسل نو افغانستان ساحه و فضای بیشتری ایجاد کند، یگانه روزنه امید برای گزار از وضعیت موجود در این کشور است و فراهم آوری زمینه‌های رفع نگرانی هایی که هم اکنون در پیوند با افغانستان پس از ۲۰۱۴ وجود دارد.

نسل نو

نسل نو افغانستان مایه امید من برای حرکت در مسیر دشوار سازندگی و خلق گفتمان ها و فرایند های معطوف به ثبات، توسعه و گذار از روش ها و منش های جنگی و خشونت آمیز در گونه های مختلف آن برای سال های پیش رو است.
شمار روبه افزایش درس خواندگان جوان این کشور با هیچ برهه یی از تاریخ آن قابل مقایسه نیست، نسل نو افغانستان با ورزش، موسیقی، فعالیت های رسانه یی، انتقال فناوری و دانش؛ در رویارویی با نادانی و ناآگاهی و مهم تر از همه مقابله با تهدید های دسته های شورشی و افراط گرا در چارچوب نیروهای امنیتی کشور قابلیت‌های امید بخشی از خود تبارز داده اند و در سیاست ورزی های آنان عصبیت های تباری و رویکرد های خشونت آمیز جایگاه آنچنانی ندارد.

روشنی و امید

در فرجام با آنکه فرارسیدن ۲۰۱۴ با نگرانی هایی همراه است و گذار از آسیب های جنگ، فرهنگ و اخلاقیات جنگی و هنجار های خشونت آمیز در هیچ جای دنیا کار ساده یی نبوده و نیست. ما نیز این مسیر دشوار را اگرچه با آزمون و خطاهای بسیار از سال ۲۰۰۱ به این سو پیموده ایم.
روزنه های روشنی برای به کار گیری توانایی ها و ظرفیت های بالقوه و بالفعل موجود برای دوام این روند در فراروی ما قرار دارد، کافیست تا همپای نیروهای بین‌المللی اراده یی برای فرار از جغرافیای بحران‌زده و واگزاری آن به باندهای ترور و تریاک و تندروی را نداشته باشیم و با تعهدی هوشمندانه ایستادن روی پاهای خود ما را، با پذیرش دشواری‌های کوره راه‌های آن، تجربه کنیم.