۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

"آزادي بيان" در آستانه ي دشمني با دموكراسي

به تازه گي سادم خان بهادرزوي مدير مسوول راديوي "ميلمه" در ولايت پكتيكا از سوي دسته هاي شورشي سربريده شد. مطابق معمول خانواده ي اين خبرنگار اشك ريختند، نهاد هاي رسانه يي اين رويداد را "به شدت" محكوم كردند، خبرنگاران از وراي امنيت جاني شان يكه خوردند و ارگان هاي امنيتي نيز سربريدن اين خبرنگار را به "دشمنان مردم افغانستان" نسبت داده از آغاز تحقيقات در اين مورد خبر دادند و نكته جالب در اين ماجرا نيز اين كه طالبان هم كشته شدن اين خبرنگار را محكوم كرده و گفته اند كه در ده سال گذشته طالبان به هيچ خبرنگاري آسيب نرسانده اند!

سربريدن خبرنگاران از سوي دسته هاي شورشي اگرچه تازه گي ندارد و هنوز سيماي خون آلود اجمل نقشبندي و چند تن ديگر از خبرنگاران از ذهن مردم افغانستان فراموش نشده است، اما اين رويداد خونين اگر از زاويه كلان تر و از وراي تحولات جاري در كشور مورد تحليل قرار بگيرد، چالش هاي موجود فرا راه خبرنگاران و كار رسانه يي در افغانستان در آينده هاي نه چندان دور را گوشزد مي كند و اين كه نه تنها دشمني با آزادي بيان و فعاليت آزاد رسانه ها اكنون وارد مرحله ي تازه و خطرناك تري شده، بلكه تا مسخ شدن جامعه رسانه يي كشور و قرباني شدن آن در پاي تفكرات تندروانه و واپس گرا فاصله اندكي باقي مانده است.

گروه طالبان و ديگر دسته هاي شورشي كه در ده سال گذشته و در سايه ي بي برنامه گي و نبود ديدگاه در دولت افغانستان، بيشترين استفاده را از رسانه ها و "آزادي بيان" برده اند، اكنون از يكسو انسان هاي بيگناه را مي كشند و از جانب ديگر براي رسيدن به قدرت در مذاكرات صلح چانه زني مي كنند.

در يك دهه پسين كم نبوده اند دسته ها و افرادي كه آزادي بيان، حقوق بشر، جامعه مدني و مفاهيمي از اين دست را پديده هاي وارد شده از غرب و ناسازگار با واقعيت هاي اجتماعي افغانستان قلمداد كرده و حتا در تضاد با اعتقادات و ارزش هاي ديني مردم افغانستان عنوان مي كرده اند كه در فرجام اين گونه رويكرد ها هم روند قدرت گرفتن تفكر طالباني و پيشبرد جنگ رواني – تبليغاتي سازمان هاي استخباراتي منطقه در افغانستان و در راستاي زمين گير كردن نيرو هاي جهاني مستقر در اين كشور تقويت كرده و هم دسته ها و افرادي كه با استفاده ابزاري از ذهنيت ها و تفكرات بسته و سنتي به سياست ورزي و بدست آوردن قدرت و ثروت و منزلت مي پردازند و از همين رهگذار در سه دهه گذشته به چهره ها و جريان هاي صاحب نقش در فعل و انفعالات سياسي مبدل شده اند را در مصاف با نيرو ها و جريان هاي دموكراسي خواه و به تعبير همين دسته غرب گرايان، نيرومندي بيشتري بخشيده است.

با تصويب قانون اساسي جديد در سال 1382 خورشيدي، آزادي بيان و فعاليت آزاد رسانه ها كه بر بنياد توافقات بن به رسميت شناخته شده بود، آغاز به پيمايش راه پرفراز و فرود نهادينه شدن و تبديل شدن به يكي از عرصه هاي تاثير گزار بر روند تحولات سياسي و فرايندهاي اجتماعي كرد و با تمام دشواري هايي كه فرا راه اين روند وجود داشت، تا اكنون به بالنده گي و رشد سرسام آور و حتا مي شود گفت مهارگسيخته ي خويش ادامه داده است. جامعه جهاني و كشور هاي كمك كننده افغانستان نيز زير نام تلاش در راستاي تامين دموكراسي و نهادينه سازي ارزش هاي نوين و همچنان رعايت احترام به حقوق بشر در تمويل بخشي از رسانه هاي آزاد افغانستان سهم بارز و تعيين كننده يي داشته اند.

در حالي كه فرايند چندبُعدي گسترش دامنه ي پوشش رسانه يي ميرفت و مي رود تا به ذهن و ضمير ساكنان دور افتاده ترين بخش هاي افغانستان راه باز كند، تلاش هاي نيرو ها، جريان هاي محافظه كار سنتي، صاحبان ثروت و قدرت و تازه به دوران رسيده هايي كه به مدد داشتن ارتباط با كشور هاي خارجي و يا هم بدست آوردن قرارداد هاي كوچك و بزرگ اما سود آور از نيرو هاي بين المللي به سرمايه هاي كلان دست يافته اند؛ براي بهره گيري از اين موج در راستاي دستيابي به اهداف شان و ياهم نهادينه كردن جايگاه خويش در خوان نعمت افغانستان به هر صورت و به هر قيمت ممكن ادامه يافت. بخش بزرگي از خودسري ها و حتا خيره سري ها با " آزدي بيان" نسبت داده شد و اكنون طرف داران اين نظريه كه دشمنان دموكراسي و آزادي بيان از اين ارزش ها بيشترين بهره را برده اند، در حال افزايش اند.

دولت افغانستان در تمام اين مدت و در پيوند با اين روند پر از آزمون و خطا و در عين زمان تاثير گذار بر روند تحولات در اين كشور كه ظاهرا ميرفت تا فراز و فرود هاي روند دشوار گزار از بحران و منازعه به ثبات و امنيت پايدار را تجربه كند و اين روند با آسيب پذيري هاي فراواني نيز روبرو بود؛ با ايستادن در زير لواي "آزادي بيان و فضاي باز سياسي" انفعال پيشه كرد و به دادن جواز به رسانه ها در گونه هاي مختلف آن و هرچندگاه يكبار، آنهم در نتيجه ي فشار هاي جريان هاي ايديولوژيك و نيرو هاي محافظه كار درون نظام، اعمال محدوديت در پخش شماري از سريال هاي تلويزيوني و نشر برنامه هاي "مبتذل" امر و نهي هايي از وراي برداشت هاي عصبيت آميز از مفاهيمي بسان "وحدت ملي"، "منافع ملي" و "اعتقادات ديني مردم، بالاي رسانه ها بسنده كرده است.

ارزيابي پيامد هاي رشد سرسام آور رسانه ها و گردش "آزاد" اطلاعات و معلومات در جامعه جنگ زده و در عين زمان بسته و سنتي افغانستان و تنش ها و چالش هاي اجتماعي، سياسي و حتا امنيتي احتمالي ناشي از اين پديده در دستور كار هيچ يك از نهاد هاي دولتي قرار نگرفت و حتا پروژه سازي براي انجام تحقيقات علمي و راه اندازي پژوهش ها به منظور سنجش اثرات كار رسانه ها، تحليل متن هاي رسانه يي و دستكم پاسخ دادن به اين پرسش كه آيا "آزادي بيان" آنگونه كه در افغانستان تجربه مي شود، عوامل مسخ شدن و نابودي خود را بيشتر از زمينه هاي پويايي و پايايي آن در درون خودش نمي پرورد؟ مورد توجه فندگيران و نخبه گان عرصه پروپوزل نويسي "نهاد هاي جامعه مدني" نيز قرار نگرفت.

اكنون و با نزديك شدن سال 2014 ميلادي، سرخورده گي جمعي از ناكامي روند ده ساله افغانستان، بازي هاي ناشفافي كه زير نام روند صلح و مذاكره با شورشيان ادامه دارد و كاهش چشم گير كمك هاي جامعه جهاني در عرصه هاي مختلف به افغانستان اين زنگ خطر در حال نواخته شدن است كه زمان فراموشي دوباره افغانستان فرا رسيده و آرزوي كشور هاي همسايه مبني بر ورشكست اعلام شدن پروژه افغانستان از سوي غرب و ايالات متحده امريكا و سپردن عنان سرنوشت اين كشور به دست زمامداران، فاسد، بي برنامه و ناتوان و اما پرادعا، مهم و "محترم"، كه همزمان با خبره گي تمام به عنوان تيكه داران اقوام و عشيره هاي ساكن در اين كشور نيز عمل مي كنند و در كنار آن پيش بردن كُشتي نرم با قدرت هاي بزرگ دنيا را نيز بدست آورده اند در حال محقق شدن است.

در كنار اين، با پيش رفت هاي دستكم صوري كه در ماه هاي آينده در روند مذاكرات صلح به وقوع خواهد پيوست؛ شريك ساختن شماري از سردسته هاي طالبان و ديگر دسته هاي شورشي در ساختار قدرت سياسي و "اصلاح" قانون اساسي و ديگر قوانين كه به آزادي هاي مدني و پذيرش تنوع ساختاري جامعه افغانستان، اشاره دارند، يك امر حتمي شده و تكميل حلقه جنايتكاران در زير چتر "دولت جمهوري اسلامي افغانستان" به يكي از بديهيات روزگار مبدل خواهد گشت.

در حال حاضر و پيشاپيش اين تحولات، رسانه هاي آزاد و كثرت گرا كه به استثناي شمار معدودي از رسانه هاي تصويري به خودكفايي نرسيده و تا ايستادن روي پاهاي خود فاصله زيادي داشته و به كمك هاي خارجي وابسته اند، با دشواري هاي زيادي از ناحيه قطع كمك ها و ورشكسته گي روبرو اند و دارند فضا را به رسانه هاي ايديولوژيك، تنظيمي – قومي خالي مي كنند.

چه اين كه شمار رسانه هايي كه از مجاري مربوط به ارگ رياست جمهوري تمويل مي شوند و بيشتر با داعيه هاي عصبيت آميز قومي شناخته مي شوند و همچنان آن شمار رسانه هايي كه به گفته ي شماري از مسوولان نهاد هاي خبرنگاري با اجندا هاي مشخص از سوي سازمان هاي استخباراتي كشور هاي همسايه تمويل مي شوند و در حال حاضر پيش برد جنگ رواني – تبليغاتي در برابر حضور نيرو هاي جهاني در افغانستان ماموريت اصلي آنان است در حال افزايش مي باشند.

با اين حال آنچه مايه ي نگراني است اين كه در صورت تداوم روند كنوني شمار زيادي از رسانه ها كه اگرچه با كاستي ها و دشواري هاي فراوان، پيش قراولان روند دموكراتيك كنوني پنداشته مي شوند و هرچندگاه يكبار افرادي بسان بهادرزوي، هاشم زاده، خپلواك، صمد روحاني، سلطان منادي و ذكيه ذكي را نيز در مسير دشوار اطلاع رساني شفاف از رويداد ها و وقايع جاري در كشور از دست داده اند، يا بسته خواهند شد و ياهم به حدي تضعيف خواهند شد كه توانايي اثرگزاري بر فرايند هاي سياسي و اجتماعي را از دست بدهند و فضاي رسانه يي كشور به گونه يي مسخ شود كه جريان ها و دسته هاي تندرو و پشتيبانان منطقه يي آنان در لباس دموكراسي و آزدي بيان فرصت هاي اندك باقي مانده براي تلاش در راستاي نهادينه كردن ارزش ها و هنجار هاي دموكراسي را به نفع تفكرات و ذهنيت هاي تماميت خواهانه و واپس گرايانه ي خويش مصادره كنند و به اين صورت پيش از اين كه افغانستان بار ديگر به جولان گاه رقابت هاي سازمان هاي جاسوسي كشور هاي منطقه، دسته هاي تندرو و شبكه هاي هراس افگن جهاني و آوردگاه جريان هاي محافظه كار سنتي تبديل شود؛ موانع و مزاحم هاي "وارداتي"، تصنعي، بي ريشه و بدور از پيش زمينه هاي تاريخي- فرهنگي موجود فراراه اين روند از ميان برداشته شده و عطاي دموكراسي در "ملك خداداد افغانستان" به لقايش بسته شود.

۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

بلي؛ بي ثبات سازي افغانستان كار دشواري نيست!

آنچه در بيش تر از يك سال گذشته زيرنام تلاش هاي صلح در درون و بيرون افغانستان انجام مي شود، دستكم تا اكنون نتيجه ي ملموسي در پي نداشته و اندك ترين روزنه يي بروي مردم و دست اندركاران اين روند گشوده نشده است و به اين زودي ها تغيير كلاني در مناسبات و معادلات قدرت افغانستان نيز قابل تصور نيست. اما اين كه ظاهرأ طرف اصلي در اين تلاش ها دستكم از سوي امريكايي ها "طالبان" قلمداد شده اند، گروه هاي شورشي و غير شورشي و حتا همسايه گان افغانستان در پيوند با اين روند در تب و تاب افتاده و در صدد تثبيت جايگاه خود در روند گفتگو هاي صلح بر آمده اند.

اپوزسيون سياسي كه اغلب خاستگاه ضد طالباني دارند، از همان آغاز با شيوه هاي گفتگو و مراودات تيم حاكم با طالبان/ هراس افگنان مخالفت كرده و حكومت آقاي كرزي ..... را از انجام مذاكرات ناشفاف با طالبان و ديگر دسته هاي شورشي بدون در نظر داشت خواست ها و نگراني هاي حوزه ضد طالبان برحذر داشته اند.

با آن كه اين جريان ها هشدار هاي تندي از نوع بسيج مردم و كشاندن آنان به جاده ها و راه اندازي تظاهرات را به نشاني دولت مطرح كرده اند و اين رويكرد ها تعبير هاي متفاوتي را نيز در پي داشته و برخي از افراد و دسته هاي نزديك به حاكميت تلاش كردند اين رويكرد ها را نوعي قلدرمنشي استنباط كرده و حتا تا مرز متهم سازي رهبران جريان اپوزسيون به توزيع سلاح در ميان مردم هم پيش رفتند.

اما با آنكه بيسياري از اين جريان ها پيشبنه نظامي گري و شامل بودن در برخورد ها و منازعات مسلحانه دارند و برخي از اين جريان ها پوتانشيل هاي توسل به روش هاي خشونت آميز را هنوز و با تمام تغييراتي كه در ده سال گذشته در افغانستان رونما شده، در اختيار دارند، در عمل كوچك ترين نشانه از اين كه اين جريان ها در صدد بي ثبات سازي افغانستان يا هم برگشت به نظامي گري بوده و رويكرد هاي مسلحانه داشته باشند، مشاهده نشده و اين شايد يكي از نكات مثبت تحولاتي كه در اين سوي خط و در پكت موافقان روند سياسي جاري در كشور اتفاق افتاده است، تلقي شده بتواند.

اما آنچه در حدود يك دهه گذشته در افغانستان اتفاق افتاده بيانگر اين حقيقت تلخ است كه دسته ها و گروه هايي كه با روش ها و منش هاي خشونت آميز در صدد پياده كردن اهداف شان در افغانستان بوده و تا اكنون با سماجت تمام و بااستفاده ابزاري از باور هاي ديني و عصبيت هاي قبيله يي مردم به اين روند ادامه داده اند، خود را بيشتر از هر زمان ديگر در وضعيت بهتري احساس مي كنند و در حالي كه به كشتار مردم بيگناه افغانستان زير نام جهاد در برابر نيرو هاي خارجي ادامه مي دهند و در هلمند و كندهار انسان ها را سر مي برند؛ يك گروه آن (طالبان) در كاخ هاي مجلل قطر، عربستان سعودي و ديگر جا ها بر سر برگشتن دوباره به خوان قدرت چانه زني مي كند، دسته ديگر (شبكه حقاني) نگران به انزوا كشيده شدن ولي نعمتان خويش (پاكستاني ها) آهنگ واگرايي از مذاكرات سر ميدهد و گروه ديگر (حزب اسلامي گلبدين حكمتيار ) با اعزام هيآت، ارايه طرح ها و انجام مذاكرات با امريكايي ها و دولت كابل، روياي فروكوفته ي رسيدن به قدرت به هر صورت و به هر قيمت ممكن را بر سر مي پروراند و نسبت به بي ثبات شدن افغانستان در صورت شامل نبودن اين گروه در گفتگو هاي صلح هشدار مي دهد. آنگونه كه شماري از رسانه ها از زبان يكتن از اعضاي اين گروه شورشي گزارش داده اند، "بی ثبات ساختن افغانستان کار دشواری نیست، بلكه هرگروهی که مشمول این گفتگوها نباشد، می تواند برای ثبات آینده افغانستان یک تهدید جدی باشد."

اين جمله هشدار آميز اگرچه از زبان نمايده حزب اسلامي تازه گي ندارد و از طرز ديد خشونت بار پارينه ي اين گروه شورشي حكايت دارد اما به اين حقيقت تلخ اشاره تكان دهنده يي دارد كه اگر فرهنگ باج دهي به دسته هاي خشونت پيشه ادامه يابد، به سياست هاي تضرع آميز و خالي از درون مايه ي رييس جمهور كرزي در برابر اين گونه گروه ها به گونه ي حاتم منشانه ي كنوني نقطه پايان گذاشته نشود، برگشتن افغانستان به دهه هاي بحران به ويژه پس از خروج نيرو هاي جهاني از اين كشور سرنوشت محتوم مردم افغانستان خواهد بود.

زيرا آنگونه كه از سايه روش هاي اتاق مذاكره قطر و فعل و انفعالات جاري در فرايند مذاكرات صلح بر مي آيد، جامعه بين المللي و در راس ايالات متحده امريكا نيز بي محابا و بدور از سنجش پيامد هاي "رويكرد مذاكره تا رسيدن به تفاهم به هر صورت و به هر قيمت ممكن" بر اوضاع افغانستان، با گروه هايي كه در هلمند سر مي برند، در قطر و برلين به ميز مذاكره مي نشيند و از اين كه پس از ترك جغرافياي بحران، چي بر سر مردم افغانستان مي آيد، باكي ندارند.

در اين صورت از جريان هاي سياسي برخاسته از متن جامعه و مردمي كه هنوز جنايت هاي طالبان، راكت پراگني هاي حزب اسلامي حكمتيار بر كابل را از ياد نبرده اند؛ اگرچه بسياري از آنان در مناصب بزرگ دولتي خزيده و بهره هاي فراواني از خوان نعمت افغانستان برده اند، نيز نبايد انتظار داشت كه مثل امروز به اعتراض مدني و مسالمت آميز بسنده كنند و در برابر گروه هاي شورشي، واپس گرا و تندروي كه به اكنون فكر مي كنند، در آستانه ي تسخير ساختار هاي قدرت در افغانستان قرار دارند، به مقاومت و ايستاده گي به هر صورت و به هر قيمت ممكن در برابر وضعيت و سامان موجود، نپردازند.

۱۳۹۰ بهمن ۱۹, چهارشنبه

واگرايي جهانيان، اميدواري هاي همسايه گان و نگراني هاي ما

وزيران دفاع كشور هاي عضو ناتو به تازه گي در بروكسل اوضاع افغانستان و "پيشرفت ها" در ماموريت ناتو در اين كشور را ارزيابي كردند. اما به نظر مي رسد كه اين بار تلاش هاي امريكا در راستاي دوام حمايت "اطمينان بخش" هم پيمانان اين كشور در ناتو، آنگونه كه به تجديد تعهد آنان در پيوند با افغانستان و نبرد با هراس افگني بيانجامد، با موفقيت زيادي همراه نبوده است.

پيش از اين اظهارات دبيركل سازمان ناتو خبر ساز شد كه با اشاره به بحران اقتصادي اروپا احتمال اين كه جامعه بين المللي از عهده ي تمويل قواي مسلح 352 هزار نفري افغانستان كه در نوامبر 2010 در نشست ليسبون روي آن توافق شده است برنيايد، را مطرح كرده و از كاهش كميت نيرو هاي امنيتي افغانستن تا مرز 230 هزار تن سخن گفته بود. افزون بر اين ليون پنيتا وزير دفاع ايالات متحده امريكا در نشست امنيتي ميونيخ تلاش كرده تا گفته هاي هفته پيش خود مبني بر اين كه از ميانه هاي سال 2013 ميلادي ماموريت جنگي نيرو هاي امريكايي به نقش حمايتي، آموزشي و مشورتي تغيير ماهيت خواهد داد؛ را به گونه يي اصلاح كند و از دوام ماموريت رزمي نيرو هاي امريكايي تا پايان سال 2014 ميلادي تاكيد نمايد.

گزارش هاي محرم ناتو و اردوي امريكا كه به اين تازه گي ها به رسانه ها درز كرده، و همچنان اظهارات و ابراز نظر هاي غير رسمي كه از سوي نظاميان امريكايي و ناتو و حتا ديويد ريچاردز رييس ستاد ارتش بريتانيا كه زماني فرماندهي نيرو هاي ايساف/ ناتو در افغانستان را به عهده داشت، آنجا كه مي گويد ماموريت نظامي ناتو در افغانستان آشفته و ناكارآ بوده است، آب سردي بر نتور گرم خوشبيني هاي رسمي و نمادين مقام هاي نظامي و ديپلوماتيك خارجي و افغان مي ريزد و از همين اكنون قانع كردن افكار عامه و رفع نگراني هاي شهروندان افغان در پيوند با پرسش هاي فراواني از اين دست كه پس از بيرون شدن نيرو هاي خارجي در سال 2014 ميلادي در اين كشور چه اتفاق خواهد افتاد؟ با دشواري هاي زيادي روبرو است.

پيچيده گي ها و چند جانبه بودن روند مذاكره با سردسته هاي شورشي و انتباه هايي از اين دست كه امريكا و هم پيمانان آن از روي ناگزيري و سرخوردگي از ناكامي در نبرد با هراس افگني و ياهم در چارچوب بازي هاي استخباراتي به اين روند نه چندان شفاف تن داده اند، آنچه بنام مذاكرات صلح در عربستان سعودي كه دولت افغانستان از آن سخن گفته واكنش محض و خالي از درونمايه ي عملي در برابر روند قطر است و پاكستان در صدد احيا و اثبات نقش پارينه به عنوان ژاندارم منطقه از وراي در دست گرفتن كنترول يا حداقل نظارت بر روند گفتگو ها ميان امريكاييان و سردسته هاي طالبان است، ذهنيت هاي مردم را انباشته از بي باوري نسبت به سرنوشت شان كرده و پيامد هاي رواني اين وضعيت بسياري از عرصه هاي حيات اجتماعي را به ركود روبرو خواهد كرد. و رويكرد هاي ناپايدار و مقطعي همپيمانان كليدي ناتو در افغانستان اين ذهنيت را تقويت كرده كه تعريف جامعه جهاني از ثبات در افغانستان با وضعيتي كه حداقل خلق فرايند هاي ثبات محور در كشور از وراي آن دستكم در ميان مدت متصور باشد، متفاوت است و مسوولان در رده هاي مختلف تظام سياسي كشور نيز يا به ابعاد و پيامد هاي "تصاميم دشوار" ناتو و جامعه جهاني در قبال افغانستان درك درستي ندارند، يا هم به عوام فريبانه ترين اشكال ممكن سياه روزي هاي پس از سال 2014 براي مردم افغانستان را سفيد نمايي كرده و از زير بار مسووليت هايي كه متوجه آنان است، با زيركي تمام شانه خالي مي كنند.

در ده سال گذشته اگرچه همراه با كاستي هاي فراوان اما تلاش هاي زيادي در راستاي پاسداري و تلاش در راستاي نهادينه گي ارزش هاي نوين بشري بسان، حقوق بشر، بهره مندي زنان و دختران از حق آموزش و كار در بيرون از خانه، ايجاد ساختار هاي دموكراتيك و بهره مندي شهروندان از حداقل خدمات و تامينات اجتماعي در افغانستان صورت گرفته اما به دلايل مختلف اين دستاورد ها ناپايدار، ناكافي و نهادينه ناشده اند و نيازمند زمان و زمينه هايي كه تداوم و پويايي آنها را ضمانت كند، مي باشد. اما آنچه نگران كننده است اين كه به نظر مي رسد تقريبآ تمامي طرف هاي منازعه افغانستان در تلاش اند تا با تكميل شكليات روند انتقال مسووليت هاي امنيتي به نيرو هاي مسلح افغاني و گرد آوردن بخش هايي از دسته هاي شورشي در زير چتر دولت افغانستان به هر صورت و به هر قميت ممكن تا سال 2014ميلادي، عنان قدرت افغانستان را به دولت جمهوري اسلامي افغانستان كه در واقع به آوردگاه قدرت و ثروت شماري از دلالان سياسي – قومي مبدل شده است سپرده، سربازان شان را به خانه فرابخوانند.

با اين حال، به نظر مي رسد كه برگ برنده ي تحولات پس از نشست ليسبون تا تكميل روند خروج نيرو هاي جهاني از افغانستان در سال 2014 ميلادي به دست همسايه گان افغانستان و قدرت هاي بزرگ منطقه يي افتاده و آنان از همين اكنون ابزار ها و عوامل بالقوه و بالفعل خود را به كار گرفته اند تا بلافاصله پس از خروج نيرو هاي جهاني از افغانستان حتا اگر هم اداره ي ناتوان و فاقد ديدگاه از حمايت هاي نمادين سياسي در چارچوب سند هاي استراتيژيكي كه در اين اواخر رييس جمهور كرزي با شماري از كشور هاي شرقي و غربي امضا كرده است وجود داشته باشد، اين كشور را به ميدان سنجش و كاربرد گونه هايي ناشناخته تري از ظرفيت ها و ظرافت هاي استخباراتي، تبليغاتي خويش تبديل نمايند و دستاورد هاي ده سال گذشته ي افغانستان را يا از درون و با استفاده از ستون پنجم خويش در درون دستگاه قدرت مسخ نمايند و يا هم با تقويت دسته هاي شورشي مسلحي كه در لباس دين و هنجار هاي قبيله يي و با آب و نان سازمان هاي جاسوسي اين كشور ها به تسخير ساختار هاي بسته و سنتي جامعه پرداخته اند، زمينه هاي اندك باقي مانده براي تامين دموكراسي و تثبيت موجوديت كشوري بنام افغانستان در جغرافياي سياسي جهان را از ميان بردارند.