۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه


"اعلام زمان خروج؛ به دشمن روحیه داده است"

از فرافگنی پیهم تا پذیرش دیرهنگام اشتباهات

در جریان همین هفته خبرنامه یی از جانب دفتر ریاست جمهوری افغانستان منتشر شد که در آن از زبان رییس جمهور کرزی گفته شده بود، ایشان در دیدار با شماری از اعضای مجلس نمایندگان ایالات متحده ی امریکا در کابل، تعیین تاریخ خروج نیرو های امریکایی در جولای 2011 میلادی از افغانستان را به عنوان یکی از عواملی که به "دشمن" روحیه داده است، تلقی کرده اند.
آقای کرزی در این دیدار پیشرفت نکردن نبرد بر ضد تروریزم را به عدم تمرکز بر نابودی پایگاه های هراس افگنان[در بیرون از مرز های کشور] و افزایش تلفات ملکی در بمباران های هوایی نیرو های ناتو وابسته دانسته اند.
این سخنان رییس جمهور کرزی در حالی بیان می گردد که تلاش های وی و اطرافیان اش به منظور تبارز نوعی واگرایی از مواضع غرب و ایالات متحده، در کمتر از دوسال گذشته از عواملی پنداشته می شود که کشور های غربی به ویژه ایالات متحده ی امریکا را در پیوند با قانع کردن افکار عامه در درون این کشور ها برای دوام مبارزه ی بی سرانجام، پیچیده و خالی از بازدهی با هراس افگنی؛ آنهم در صورتی که با یک "شریک غیر قابل اعتماد" در افغانستان روبرو باشند، تحت فشار قرار داد و برای تعیین تاریخ خروج در ناگزیری کسل کننده یی قرار داده بود و در یک چنین وضعیتی بود که رییس جمهور اوباما در نخستین ماه های احراز کرسی ریاست جمهوری کشورش برغم تردید های شمار زیادی از مشاوران نظامی – استراتیژیک کاخ سفید و پنتاگون، جولای 2011 را زمان آغاز خروج نظامیان این کشور از افغانستان اعلام نمود.
اوباما ظاهرا تلاش کرد تا این باور کذایی را از نشانی دولت ایالات متحده ی امریکا به جهانیان و به ویژه جریان های تندرو ریشه دار و دارای ارتباطات گسترده و شبکه یی با سازمان های جاسوسی منطقه – هراس افگنان القا کند که با اعزام 30 هزار نیروی تازه نفس تا کمتر از دوسال دیگر قایله ی جنگ با ترور در افغانستان را به نفع نیرو های جهانی و دولت افغانستان به پایان خواهد رساند و از تابستان سال 2011 روند انتقال مسوولیت ها به نیرو های داخلی افغان و به تبع آن خروج نیرو های امریکایی از این کشور در یک بستر مناسب و مساعد از نظر سیاسی، نظامی، امنیتی و روانی آغاز خواهد شد.
اگرچه از همان آغاز، طرح خروج "پیروزمندانه" نیرو های امریکایی از افغانستان در جولای 2011 ، عملی به نظر نمی رسید؛ اما اکنون که کمتر از یک سال به فرارسیدن زمان پیش بینی شده برای خروج نظامیان امریکایی از افغانستان باقی مانده، نه تنها اوضاع در مسیر خلاف دورنمایی که سیاست گذاران امریکایی از آن ترسیم می کردند، در حرکت است؛ بلکه رییس جمهور کرزی را نیز در وضعیتی قرار داده که بی برنامه گی ها و ناتوانی های خود و اداره ی زیر فرمانش در راستای تامین امنیت و مدیریت بعد داخلی بحران افغانستان را به گونه یی فرافگنی کند که گویا؛ این تعیین تاریخ خروج نیرو های امریکایی افغانستان است که روند چندبعدی و نه چندان پیچیده ی گسترش دامنه ی نفوذ شورشیان مسلح تا دروازه های کابل و مناطق امن شمال کشور را شتاب و توانایی بیش تر بخشیده است.
در حدود یک سال گذشته که نیرو های جهانی و افغان سرگرم مبارزه ی خونین با شورشیان مسلح بوده و در این راستا تلفات و قربانی های زیادی نیز داده اند، دولت افغانستان ظاهرا تلاش های زیادی را به منظور مصالحه با طالبان انجام داده، این روند به ویژه از نشست لندن2 با کسب حمایت جامعه ی جهانی آغاز شد و با برگزاری جرگه ی مشورتی صلح در جوزای سال جاری پی گرفته شد.
با آنکه بر مبنای قطعنامه ی جرگه که برگه ی مشروعیت تلاش های صلح خواهانه ی رییس جمهوری تلقی شده می تواند، ده ها تن از افراد وابسته به طالبان که به اتهام انجام یا قصد عملیات تخریب کارانه در برابر دولت و نیرو های خارجی توسط نیرو های امنیتی بازداشت شده بودند، از زندان های دولت رهایی یافته و بسیاری آنان که بدون شک افغان های صرفا مجبور و ناراضی از دولت که مثلا به دلیل مشکلات اقتصادی یا هم فساد ساری و جاری در دستگاه های خدمات عامه به شورشیان پیوسته باشند، نبوده؛ بلکه سرسپرده گان ایدیولوژیک تفکر تمامیت خواه طالبانی بودند، در نتیجه ی اعمال نفوذ مستقیم و غیر مستقیم سازمان های جاسوسی منطقه به ویژه آی اس آی پاکستان و حاتم بخشی های رییس جمهور کرزی، فرصت و زمینه ی پیوستن دوباره به همفکران هراس افگن خود را به دست آوردند.
همچنان در بیش تر از یک سالی که بازی های سیاسی انباشته با حرص باقی ماندن در سکان قدرت به هر صورت ممکن در انتخابات آگنده از تقلب 29 اسد 1388 بر محوریت آقای کرزی در افغانستان جریان داشت، فراز و فرود های"کشتی نرم" او با بزرگ ترین متحد استراتیژیک روند جاری در کشور– ایالات متحده ی امریکا، مردم افغانستان، همپیمانان بین المللی و افکار عامه ی جهانیان را به خود مشغول کرده بود و سازمان های جاسوسی کشور های همسایه در توامیت با جریان های تندرو از یک طرف روند تجهیز، تمویل و آموزش شورشیان را شتاب بخشیدند.
از جانب دیگر موجی از تبلیغات رسانه یی و تربیت دسته های تبلیغی به منظور بزرگنمایی شورشیان و توجیه فعالیت های هراس افگنانه ی آنان با استفاده از احساسات دینی و هنجارهای سنتی - قبیله یی موجود در جامعه ی افغانی به شدت دست به کار شدند و این روند به سرعت و قدرت سرسام آوری ادامه یافت که حتا اتفاق هایی از نوع حمله ی انتحاری که در روز انجام مراسم تحلیف کابینه ی پس از انتخابات رییس جمهور کرزی انجام شد.
هم چنان خنجر کشیدن سربازان اردو و پولیس ملی بر رخ همکاران جهانی شان، گمانه هایی را مبنی بر این که شورشیان در نهاد های امنیتی کشور نیز رخنه کرده اند، را قوت بیش تر بخشید.
از سوی دیگر عدم قاطعیت رهبری دولت در برابر شورشیان و التماس های مقطعی رییس جمهوری به سردسته های شورشیان، به قدرت گرفتن هرچه بیش تر تفکر طالبانی تا سطحی که گماشته گان آنان در صدد توجیه وحشت آفرینی های آنان برآمده، انجامیده است، که گفته می شود در سایه ی حضور سنگین جریان ها و افراد تندرو در درون دستگاه دولتی افغانستان و همچنان افراد و دسته هایی که از ورای عصبیت های قومی با طالبان هم گرایی دارند، سرعت بیشتری گرفته و نتیجه آن شده است، که برخی ازاین جریان ها در انظار عامه مثلا حمله های انتحاری را عملیات استشهادی بخوانند؛
این که ریشه ها، پناه گاه ها و پرورشگاه های هراس افگنان در خاک پاکستان قرار دارد، اکنون به هیچ کس پوشیده نیست، اما فرافگنی تمامی ضعف ها، ناتوانی ها، بی برنامه گی ها و ناصداقتی های دولت به رهبری کرزی در مدیریت بحران افغانستان به سوی مولفه ها و فرایند های ثبات محور به همان اندازه مغالطه آمیز به نظر می رسد که جامعه ی جهانی مبارزه برضد ترور را از عینک های پاکستان ببیند و ملیارد ها دالر را در حالی در اختیار این کشور قرار دهد که اطمینان نداشته باشد این پول ها برای مبارزه با هراس افگنی به مصرف می رسد یا به خاطر تقویت آن.
با توجه به آنچه اکنون در افغانستان جریان دارد، به ویژه این که در زیر ریش هزاران تن از نظامیان ناتو و نیرو های امنیتی افغان، شورشیان مسلح می توانند دایره ی نفوذ خود را گسترش دهند، می توان این تز نه چندان خردمندانه ی مقامات افغان را به چالش فرا خواند که می گویند "تروریزم در روستا های افغانستان نیست"، زیرا تا هنگامی که زمینه های اجتماعی پرورش تفکرات تندروانه و طالبانی در روستا های افغانستان، رکن های سه گانه ی نظام افغانستان - پارلمان، حکومت، دستگاه قضایی و همچنان مراجع دینی و به این تازه گی ها هم رسانه های کشور وجود داشته باشد، اگرهم نبرد با هراس افگنی به پایگاه ها و مراجع تمویل و تجهیز آنان کشانده شود، بازی خونین و جهنمی موجود در افغانستان و منطقه را پایانی متصور نیست و نه هم افغانستان مجال پیوستن به کاروان مدنیت، احترام به حقوق بشر و نهادینه سازی ارزش های شهروندی و تامین عدالت را خواهد یافت.
به این صورت لازم است تا رییس جمهور کرزی با آگاهی از این اصل به سخن فرسایی در مورد رویداد ها و روند های جاری در کشور بپردازند زیرا، پیامد های مثبت و منفی فرمایشات آنان بالای سرنوشت، روحیه و حتا مرگ و زندگی شهروندان این کشور اثر گذار است و در چند سال گذشته چه بسا از مردم افغانستان به ویژه آنانی که در جبهه های داغ نبرد در برابر طالبان / هراس افگنانی که ایشان گاهی آنان را برادر خطاب می کنند و گاهی هم دشمنان مردم افغانستان، قربانی شده اند.
در نتیجه ی موضع گیری های مقطعی، ناسنجیده و غیر واقعبینانه ی رییس جمهور کرزی و مشاوران همه چیز فهم او از نشانی مردم افغانستان، ممکن است جامعه ی جهانی و کشور هایی که روزانه فرزاندان شان را در مصاف با طالبان/هراس افگنان قربانی می کنند، برخلاف میل و اراده ی مردم در پیوند با مسایل افغانستان برای خروج زودهنگام از جغرافیای بحران تصمیم بگیرند که در آنصورت اعتراف سخاوتمندانه به اشتباهات و برخورد های ناسنجیده با مسایل کلان کشوری نیز اقدام دیرهنگامی خواهد بود که حیثیت تجویز داروی تاریخ گذشته به درد ناسور و جانکاه ساری و جاری در پیکر دردمند جامعه ی افغانی را خواهد داشت.



سوم سنبله

از خوش بینی جنرالان آمریکایی تا امیدواری های دشمنان افغانستان

درهفته های اخیر خوش بینی ها بدبینی ها در مورد دورنمای جنگ افغانستان نوسان بیش تری یافته است.
جنرالان امریکایی دیدگاه های متفاوتی در پیوند با این جنگ بی سر انجام ارایه می دارند، مقامات افغان تلاش می کنند انتقادات مطرح شده در پیوند با ناکاره گی ها و ناتوانی های شان را با لفاظی عوام فریبانه یی پاسخ بگویند، سیاست پیشه گان موافق و مخالف گرم سیاست بازی و روزمره گی اند، نامزدان انتخابات پارلمانی از بام تا شام برای مردم شعار های گزاف می دهند، کسبه کاران کابل و دیگر شهر های کشور، اگر از شر حمله های کور هراس افگنانه و یا هم زور گویی های جنگ سالاران در امان بماندند، در پایان هر روز با پول یک لقمه نان "حلال" به خانه بر می گردند، دهقانان این سرزمین یا تریاک و چرس می کارند یا هم با کاشتن گندم و جواری و شالی در کشتزار های شان لقمه نان بخور و نمیری برای فزرندان شان درمی آورند و مشاوران و نزدیکان رییس جمهوری و دیگر بلند پایه گان نظام هم به حدی از فهم و فراست برخوردار شده اند که در یک روز می توانند به اندازه ی معاش یک ساله ی آموزگاران لغمان و دایکندی و فراه و بدخشان و دیگر بخش های "ملک خداداد افغانستان" پول در آورند، روزانه بر بنیاد آمار های رسمی به صورت میانگین بین سی تا چهل تن از جوانان افغان در لباس پولیس، اردو و استخبارات در مصاف با برادرخوانده های رییس جمهوری (طالبان و حزب اسلامی حکمتیار) جام شهادت می نوشند و چهار تا شش تن از همسنگران آنان که از جوامع رفاه به خاطر "بحران زدایی" به این جغرافیای قاتل آمده اند، نیز به "جهنم" فرستاده می شوند، مشروعیت و عدم مشروعیت نظام سیاسی برآمده از انتخابات رسوای 29 اسد پارسال و آنهمه افتضاحی که در این انتخابات به خاطر تداوم قدرت حامد کرزی به عنوان رییس جمهور افغانستان به میان آمد، اینک در بهبوهه ی سیاست بازی های افغانی، منطقه یی و جهانی به فراموشی سپرده شده و به این صورت چرخه های قدرت و سیاست در سرزمین شهید پرور و قهرمان خیز افغانستان در گردش است.
از سوی دیگر در حالی که جنرالان اردوی امریکا و سخنگویان نهاد های امنیتی افغانستان از پیش رفت های شان در عملیات های نظامی سخن می گویند، کمسیون انتخابات از بسته شدن 900 مرکز رای دهی در بخش های وسیعی از25 ولایت کشور به دلیل مشکلات امنیتی خبر داده و بسیاری از نامزدان همه چیز فهمی که در جریان زیادپاین ها (مبارزات انتخاباتی) با وجود چاپ و تکثیر عکس ها و بیلبورد های "جگه شمله" دار توانایی رفتن به محلات نا امن را از دست داده اند، چشم امید خود برای تکیه زدن به چوکی "نماینده گی ملت" شبکه های مافیایی رای فروشی و تقلب سالاری را قرار داده اند، هم اکنون در بسیاری مناطق امن و نا امن کشور بسان نیمه های دهه ی هفتاد خورشیدی افراد بیشماری از نام عالمان دینی که در مدرسه های پاکستان درس خوانده اند، مردم را آزادانه به جهاد در برابر نیرو های خارجی فرا می خوانند، انتخابات را رسم یهودی و نصرانی قلمداد می کنند حتا گفته شده که در برخی موارد از خواندن نماز جنازه بالای کشته شده گان اردو و پولیس افغانستان خود داری می کنند که آرام آرام زمینه ها برای برقراری دوباره ی حکومت جهل و بربریت طالبانی فراهم می نمایند و سازمان های جاسوسی منطقه در تلاش اند تا با استفاده از دست پروردگان خود، ساختار های اجتماعی به شدت عقب مانده ی کشور که ظاهرا از هضم آموزه ها و هنجار های دموکراتیک ناتوان پنداشته می شوند، برای پذیرش ایده ی تکرار تاریخ آماده می سازند.
همین اکنون شیرازه های اصلی قدرت افغانستان از راس تا قاعده در انحصار افراد و دسته هایی قرار دارد که خود از دامن جنگ سربرآورده وتجربه ی هشت سال گذشته ی کشور نشان داد که اندک ترین ذهنیتی برای سازنده گی ویرانی های ناشی از سه دهه بحران در سرندارند و در این مدت مراجع فساد اندود قدرت را در شکل ها و سیما های گوناگون آن قبضه کرده و درسایه حضور سنگین و پرخرج جامعه ی جهانی فرصت ها و زمینه های کم نظیری را برای ثروت اندوزی و تحکیم پایه های قدرت در اختیار این نسل پر ادعا اما ناتوان و بی ابتکار قرار داده تا با خبره گی و کارفهمی تقدس مابانه یی، به تاراج محترمانه ی دارایی های عامه و کمک های جامعه ی جهانی ادامه دهند و فرصت های بی نظیر ناشی از حضور پرقدرت ترین کشور های جهان در افغانستان را در پای تفکرات تندروانه و ایدیولوژیک از یکسو و عصبیت های قومی و نژادی از جانب دیگر، قربانی کنند.

به این صورت می توان گفت که خوشبینی ها و بدبینی هایی که گاه ناگاه از سوی جنرالان امریکایی در پیوند با این جنگ بی سرانجام مطرح می شود، شاید هرکدام آنها برای گفته های خود توجیه هایی داشته باشند، اما تصویر دقیق از وضعیت موجود و اثرگزاری تلاش های انجام شده در راستای اعمار صلح در سطح داخلی و مبارزه با هراس افگنی در سطح بین المللی را می توان در چشم های آن بخش از ساکنان مناطق جنوبی و جنوب غربی و به این تازه گی ها در دیگر مناطق کشور دید که می گویند حاکمیت دولتی به جاده هایی که در سال های اخیر قیرریزی شده اند، محدود است و این که شورشیان مسلح در چندکیلومتری فرماندهی پولیس فلان ولایت یا فلان ولسوالی توان این را یافته اند تا زنان را شلاق بزنند، سنگسار کنند و آنانی که در نهاد های حکومتی کار می کنند را به چوبه های دار آویزان کنند، به دقت و تاملی نیاز دارد که اگر این دقت و تامل از سوی کاخ نشینان اطراف رییس جمهور کرزی و هم پیمانان جهانی آنان صورت نگیرد؛ دیری نخواهد گذشت که دشمنان قسم خورده ی عزت، آرامش، صلح و ثبات پایدار افغانستان به خود بگویند، "یادمان باشد که روز و روزگار خوب است و همه چیز بر وفق مراد.
"






۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

آزمون و خطای دموکراسی در افغانستان؛

از مودل جفرسون تا باج دهی به تفکر طالبانی



"در امریکا هیچ کس به این باور نیست که این کشور در افغانستان به خاطر تامین دموکراسی نمادین ازنوع مودل جفرسون (پدر قانون اساسی امریکا) حضور دارد، بلکه این کشور به خاطر مبارزه با هراس افگنی و تهدید هایی که از ناحیه ی این پدیده متوجه امنیت ملی امریکا در افغانستان است، حضور دارد."
این جمله ها بخشی از تازه ترین سخنان باراک اوباما رییس جمهوری ایالات متحده ی امریکا است، كه در پیوند با مسایل افغانستان ابراز کرده است.
اگرچه مفهومی که میتوان از این اظهارات اوباما گرفت، در سخنان وی و دیگر بلندپایه گان نظام این کشور در گذشته نیز قابل درک بوده است، اما با توجه به شرایط موجود و دورنمای تاریکی كه از تامین دموکراسی، حقوق بشر، عدالت و نهادینه سازی هنجار های مدنی و ارزش های شهروندی در افغانستان وجود دارد؛ به زبان آوردن این گونه سخنان از زبان بزرگ ترین پشتیبان روند جاری در افغانستان از جهت های مختلفی درخور تامل است.
تغییر رویکرد ایالات متحده ی امریکا در پیوند با مسایل افغانستان پس از تغییر رهبری در این کشور تاحدود زیادی قابل پیش بینی بود، اما از آنجایی که دموکراسی نوپای افغانستان با چالش های فزاینده یی روبرو بوده و به عقیده ی برخی از آگاهان مسایل اجتماعی شمار دشمنان آن نه تنها در افغانستان بلکه در منطقه به مراتب بیش تر از دوستان آن است، این رویکرد ها جسارت بیش تری را نصیب جریان های تندرو واپس گرا کرده تا تمامی ابزار های دست داشته ی شان را برای زمین گیر کردن کشور های پشتیبان دموکراسی و مسخ کردن هرچه بیش تر چهره ی این ارزش بشری در ذهن و ضمیر مردم به ویژه بخش های فقیر و ناآگاه جامعه ی روستایی افغانستان بکار ببرند.
در واپسین ماه های ریاست جمهوری جورج بوش هنگامی که باراک اوبامای پیروز در انتخابات ریاست جمهوری امریکا برای رهبری امریکا در چهار سال آینده آماده گی می گرفت، شماری از کارشناسان مسایل سیاسی و استادان دانشگاه های امریکا با اذعان به این که افغانستان یک جامعه ی بسته، سنتی و قبیله یی است به باراک اوباما توصیه کردند که راهبردهای دولت خود در پیوند با مسایل افغانستان را روی محورها و مولفه هایی استوار سازد که هدف از آن صرفا تامین منافع ملی امریکا و تامین مصوونیت شهروندان امریکایی در داخل و خارج این کشور بوده و از راه اندازی برنامه هایی که زمان گیر و خرج بردار بوده و نتایج زودرسی در پی نداشته باشد، دوری گزیند.
این کارشناسان تلویحا اوباما را به برخورد نظامی گرانه با مساله ی افغانستان فراخوانده و به وی گوشزد کرده بودند که نباید پاجاپای جورج بوش گذاشته و خود را بیش از این درگیر مسایل افغانستان نماید.
اگرچه در آن زمان این دیدگاه ها در سطح مشوره های کارشناسانه مطرح بود اما اعلام نخستین راهبرد اوباما در مورد افغانستان و پاکستان به گمانه های موافق و مخالف در این مورد پایان داد و اوباما دقیقا پروژه ی افغانستان دولت خود را بر روی برنامه های کوتاه مدتی متمرکز کرد که بازدهی زودهنگام داشته باشد و در سخنرانی پرشوری که هنگام اعلام راهبرد تازه اش داشت نیز کم ترین اشاره یی به تعهدات پارینه ی اسلاف جمهوری خواه اش در پیوند با تامین دموکراسی، رعایت احترام به حقوق بشر و نهاینه سازی ارزش های مدنی و شهروندی در افغانستان نداشت.
از آن پس نمایه های این رویکرد تازه در بسیاری از عملکرد های امریکایی ها در عرصه های ملکی و نظامی پدیدار بود. نیرو های نظامی این کشور افزایش قابل ملاحظه یافت تا به تعبیر نظریه پردازان کاخ سفید و پنتاگون برچیدن بساط طالبان و القاعده در افغانستان را شتاب بیش تر ببخشد و در عرصه های غیرنظامی نیز پافشاری و تاکید کردن روی ارزش های جهان شمولی بسان دموکراسی و حقوق بشر جای خود را به اغماض در برابر ندانم کاری ها و سیاست بازی های تیم حاکم و سپس مشغولیت های ناشی از"کشتی نرم" رییس جمهور کرزی داد و به هر اندازه که زمان جنگ در افغانستان طولانی تر شده می رود، دلزده گی و سرخورده گی بزرگ ترین همپیمان روند جاری در کشور از سردادن شعار های کلان، پرخرج و زمان بردار، پدیدار تر می شود.
اروپایی ها و دیگر هم پیمانان
در هشت سال گذشته تصور غالب در ذهن شماری از فعالان جامعه ی مدنی و مدافعان حقوق بشر این بود که اروپایی ها تعهد و پایداری بیش تر و صادقانه تری نسبت به امریکایی ها در ارتباط به تامین دموکراسی و نهادینه سازی احترام به حقوق بشر و ارزش های شهروندی در افغانستان از خود تبارز داده اند. اما پس از اعلام راهبرد تازه ی اوباما در سال گذشته ی میلادی، شمار زیادی از هم پیمانان اروپایی ایتلاف جهانی ضد ترور نیز با درک نارضایتی افکار عامه در پیوند با دراز شدن زمان جنگ، مصرف بی رویه و سرسام آور کمک ها و افزایش تلفات نظامیان کشور های شان در افغانستان، در رابطه با رویداد ها و چگونه گی سمت و سوی وقایع در افغانستان اغماض و بی تفاوتی پیشه کردند.
هنگامی که انتخابات رسوای 29 اسد سلامت، سیالیت و نهادینه گی دموکراسی نوپای افغانستان را به پرسش های کلانی روبرو کرد و افشای تقلب های گسترده ی انتخاباتی نخست توسط نهاد های جهانی و رسانه های داخلی و سپس تایید آن از سوی کمسیون شکایات انتخاباتی و در نتیجه کشانده شدن انتخابات به دور دوم، روند جاری در کشور را به یک تکانه ی سرنوشت ساز نزدیک کرده بود، این مهر تایید گذاشتن نماینده گان جامعه ی جهانی در راس سازمان ملل متحد و ایالات متحده ی امریکا و شمار دیگری از کشور های غربی بود که مشروعیت نامشروع اداره ی برآمده از انتخابات را به رسمیت شناخت و چهره ی ممسوخی از یک نهاد به ظاهر دموکراتیک را برای 5 سال دیگر بالای مردم افغانستان تحمیل کرد. این موضوع در کنار مداخله های طمع ورزانه ی کشور های همسایه و جنگ روانی که شورشیان و پشتیبانان منطقه یی آنان در برابر روند کنونی افغانستان راه اندازی کرده اند، چالش های بزرگی را فراراه نهادینه گی و بومی سازی دموکراسی و ارزش های نوین شهروندی در افغانستان قرار داد.
زمینه های داخلی
از آنجایی که بر مبنای تحلیل های جامعه شناختی، راه اندازی و پیش برد فرایند های اجتماعی به ایجاد بستر ها و فراهم آوری زمینه های زمان مند و ابزارمندی در درون ساختار های اجتماعی نیازمند می باشد، تامین دموکراسی و نهادینه سازی ارزش های مدنی و هنجار های شهروندی در جامعه ی سنتی، بسته و قبیله یی بسان افغانستان کار ساده و روبنایی نیست که بتوان با راه اندازی روندی بسان آنچه از کنفرانس بن تا اکنون آنهم در زیر سایه ی سنگین نیرو های نظامی از حدود 40 کشور جهان در این کشور جریان داشته، به آن دست یافت. بلکه از یک طرف روند جاری در این کشور از نقض ها، اشتباهات، کم کاری ها، ناتوانی ها و ناصداقتی های فروانی رنج می برده و از جانب دیگر پشتیبانی همه جانبه و نیرومند جامعه ی جهانی از روند جاری پر از آزمون و خطای کنونی در افغانستان هنگامی که کودک نوپای دموکراسی در این جغرافیا پا بگیرد و مسیر پر از فراز و فرود تکامل و نهادینه گی را بپیماید، تا مدت ها ضروری و الزامی به نظر می رسد. چه این که اکنون به دلایل مختلف بسان بی برنامه گی و بی باوری بلندپایه گان نظام سیاسی کشور و ضعف جریان ها و افراد طرفدار دموکراسی، از یک طرف عوامل ضد دموکراسی در درون ساختار های دموکراتیک و با استفاده از امکانات و زمینه هایی که همین دموکراسی به تعبیر شماری از منتقدان آن "غربی" به ارمغان آورده و در اختیار جریان های واپس گرا و ایدیولوژیک درون و بیرون نظام قرار داده، رشد کرده و روز تاروز فربه و فربه تر شده می روند.
از جانب دیگر جریان های تندرو و خشونت پیشه یی که دشمن اصلی آنان دموکراسی و ارزش های منبعث از آن بوده و سال های سال از رهگذر چسپیدن به سنت ها، عصبیت های کور قبیله یی و واپس گرایانه کسب قدرت و شهرت و ثروت کرده اند، در سایه ی پشتیبانی و طمع ورزی سازمان های جاسوسی منطقه و شبکه های هراس افگنی سلامت و سیالیت روند دموکراتیک کنونی را به چالش کشیده اند.
در همین حال نبود تدبیر و اراده ی تعریف شده، دقیق و به مقتضای شرایط عینی و ذهنی موجود در جامعه در ذهن و ضمیر دولتمردان، داعیه داران دموکراسی و آنانی که در نه سال گذشته ثروت های کلانی را با استفاده از نام دموکراسی، حقوق بشر، جامعه ی مدنی و مفاهیمی از این دست از محل کمک های جامعه ی بین المللی به جیب زده اند، عامل دیگری است که ناقوس ناکامی روند جاری در افغانستان را به صدا در می آورد.
با این حال به نظر می رسد که نه باراک اوباما و نه هم هیچ رهبر و رییس جمهور و نخست وزیر و وزیر امورخارجه ی کشور های دیگر مسوولیت اصلی تامین دموکراسی و نهادینه سازی ارزش های مدنی و هنجار های شهروندی در افغانستان را به عهده ندارند بلکه این دولتمردان، روشنفکران، فعالان سیاسی، مدافعان حقوق بشر و در نهایت مردم افغانستان اند که باید به خود بیایند و در مسیر دشوار، چند بعدی و پر فراز و فرود تامین و نهادینه گی دموکراسی در کشور را بپیمایند و هم زمان به نسل جوان افغانستان فرصت ها و زمینه های لازم برای گام برداشتن صادقانه و آگاهانه در این مسیر را فراهم نمایند، تا بدون اثر پذیری از ایدیولوژی های واپس گرایانه و تمامیت خواهانه راه خود را از نسل سیاست پیشه ی کنونی که ویرانگری تقدس مآبانه بارز ترین ویژه گی های رفتاری آن ها را می سازد، جدا ساخته و برای نهادینه سازی دموکراسی در کشور شان تلاش نمایند و با ایفای نقش به عنوان شهروندان آگاه، دستکم بار سنگین خشونت آفرینی و وحشت زایی ساکنان کنونی جغرافیای بحران را در آینده های نه چندان دور از شانه های ملت های آزاد جهان برای همیشه به زمین افگنند.






6 اسد

از دست ناپيداي نفاق افگنان تا باج دهي به دشمنان دموكراسي

كثرت رسانه ها در افغانستان پس از طالبان يكي از چشم گير ترين و اثرگزار ترين پديده هاي اجتماعي پنداشته مي شود اما اين پديده شايد به نتاسب گسترده گي اش با آزمون و خطاها و همچنان چالش هاي شناخته و ناشناخته ي بيشماري روبرو بوده است.
در چند سال گذشته هرگاه مسوولان رده هاي مختلف نظام سياسي و نهاد هاي مدني و رسانه يي كشور زبان به سخن گفتن در مورد رسانه ها مي گشوده اند، رضاييت از كثرت رسانه ها، نارضايتي از برخي برنامه هاي آنان و در مواردي هم ارايه كردن آمار بلند و بالا از فهرست رسانه هايي كه در گونه هاي مختلف از وزارت اطلاعات و فرهنگ جواز فعاليت دريافت كرده اند، از كليدي ترين محور هاي صحبت هاي آنان پنداشته شده مي توانست، اما سر از روز سه شنبه 5 اسد 1389 بايد اين جمله را نيز به فرمايشات شان بيفزايند كه يكي از ده ها تلويزيون خصوصي افغانستان شايد براي مدت معيني ياهم براي هميشه از سوي حكومت افغانستان "مسكوت" شد.
بسياري از ارباب دانش و انديشه را باور بر اين است كه افغانستان سرزمين تناقض ها است، در اين كشور مثال هاي تكان دهنده يي از بسياري قدرتمندي و نهادينه گي عواملي كه در مقاطع مختلف و در بخش هايي از اين كره ي خاكي انسان ها را در برابر هم قرارداده و از تمامي داشته هاي مادي و معنوي آنان قرباني گرفته است را مي شود به ساده گي مشاهده كرد.
اگر انسان هاي متعصب و تندرو از اطراف و اكناف دنيا به افغانستان مي آيند تا تضاد سنت و مدرنيته را از وراي آدم كشي و وحشت آفريني زيرنام جهاد تمثيل كنند، يا در اين سوي خط بيش از 40 كشور جهان با انديشه ها، سياست ها، منافع و ديدگاه هاي مختلف در جغرافياي بحران خيز و بحران پرور افغانستان در كنار هم قرار مي گيرند تا ظاهرا مبارزه ي جهاني در برابر هراس افگني، افراطيت و واپس گرايي را سامان و سازمان ببخشند، موضوع ساده و پيش پا افتاده يي نيست كه بتوان آنرا فقط و فقط از رهگذر فعل و انفعالات سياسي و گلو پاره كردن هاي خشك و در بسياري موارد عوام فريبانه ي دست اندركاران داخلي و ياهم بازيگران جهاني و منطقه يي مسايل افغانستان تحليل و ارزيابي كرد.
ساختار اجتماعي به شدت عقب مانده و تفكرات ريشه دار سنتي حاكم بر ذهن و ضمير بسياري از ساكنان افغانستان و بخش هايي از مناطق قبايلي پاكستان از يك طرف ساكنان اين مناطق را در چنبره ي مناسبات بسته قبيله يي و عصبيت هاي به ظاهر هنجارمند قومي نگه داشته و از جانب ديگر برنده ترين و اثرگذار ترين ابزاري بوده كه قدرت هاي فرامرزي منطقه يي و جهاني و همچنان بازيگران داخلي كارزار سياست در افغانستان در سه دهه ي گذشته به بهترين صورت ممكن از آن سود برده اند و تقريبا در سرتاسر تاريخ معاصر افغانستان، تمامي حركت هايي كه باج دهي به خاستگاه هاي سنتي قدرت را پيشه نكرده و يا از اين خاستگاه ها به مثابه ي سلاح استفاده نكرده محكوم به شكست بوده و تماميت خواهي جريان هاي تندرو و ايديولوژيك اين جريان ها را اگرهم گاهي به بالاترين مراتب و مناسب قدرت دست يافته اند، از سرير نخوت به زير كشانده و به ديار ناپيدار رخوت و اضمحلال رهنمون ساخته است. كه آشكار ترين نماد ها و نمود هاي اين واقعيت تاريخي را از جنگ هاي افغان – انگليس و واكنش هايي كه باعث از ميان رفتن حاكميت شاه امان الله شد، تا فعل و انفعالات سياسي و اجتماعي جاري در كشور مي توان مشاهده كرد.
با اين پيش درآمد نه چندان مرتبط، مي توان به اين پرسش كليدي پرداخت كه جايگاه رسانه هاي افغانستان دستكم در شرايط كنوني و در كمتر از يك دهه ي گذشته از كدامين رهگذر قابل تامل است؟
از نه سال پيش كه مردم افغانستان به مراتب بيش تر از امروز به آينده اميدوار بودند، واژه ها و مفاهيمي بسان دموكراسي، حقوق بشر و جامعه ي مدني بازار گرم و سود آوري را براي شماري از افراد فراهم كرد و قايله ي ريشه داري بنام طالبان تا همين سه چهار سال گذشته خاتمه يافته تلقي مي شد و در حالي كه روند كند بازسازي، ضعف حاكميت قانون و تلاش هاي قانون گريزانه ي جنگ سالاران به خاطر تثبيت جايگاه خود در ساختار قدرت در سطح ملي و محلي، زمينه هاي فاصله گرفتن مردم از حاكميت نوپا و روندي كه در سايه ي حمايت تفنگداران بين المللي در جغرافياي بيگانه ستيز افغانستان آغاز شده بود با گذشت زمان مساعد تر مي شد، رسانه ها از نظر كمي به گونه ي سرسام آوري مسير رشد و گسترش تا اطراف و اكناف افغانستان را مي پيمودند و اين روند هنوز هم ادامه دارد.
از آنجايي كه روند به ظاهر دموكراتيك كنوني با آنكه با تصويب قانون اساسي و برگزاري انتخابات رياست جمهوري و سپس مجلس نمايندگان و شورا هاي ولايتي از نظر شكلي مسير نهادينه گي را پيمود اما به دلايل مختلف نتوانست پويايي و سياليت لازم براي سمت دهي ابزارمند وهنجارمند افكار عامه به سوي پذيرش مولفه هاي دموكراسي، رعايت احترام به حقوق بشر و تامين عدالت برخوردار شود، از يك طرف نهاد هاي دموكراتيك در خدمت افراد و دسته هاي ضد دموكراسي قرار گرفتند و از جانب ديگر روند كلي اوضاع و درك نادرست جامعه ي بين المللي از واقعيت هاي اجتماعي افغانستان زمينه هاي ابتكار عمل را در اختيار سازمان هاي جاسوسي منطقه و شبكه هاي هراس افگني قرار داد تا پوتانشيل هاي دست داشته ي خويش براي بحران آفريني در افغانستان را به فعليت در آورده و با تمويل و تجهيز شورشيان طالبان و حزب اسلامي در ظرف كم تر از 5 سال وضعيتي را ايجاد كردند كه نه تنها دموكراسي در حال قرباني شدن در پاي تفكرات تندروانه و عصبيت هاي قرون وسطايي قومي – قبيله يي است، بلكه جامعه ي جهاني پس از نه سال جنگ طاقت فرسا، مصرف مليارد ها دالر و قرباني شدن هزاران تن از فرزندان جوامع مرفه بشري، بدون اين كه به اهداف از قبل اعلام شده گه همانا نابودي هراس افگنان و تامين صلح و دموكراسي در افغانستان بود، رسيده باشند؛ آهنگ خروج از جغرافياي بحران دارند.
اگرچه حضور چشمگير رسانه ها تاثيرات قابل ملاحظه يي بر روند تحولات سياسي و اجتماعي در كشور داشتند، اما اين حضور هيچگاه از نظم يافته گي لازم براي ارايه ي تصوير شفاف از واقعيت هاي افغانستان در حال گذار از جنگ و بحران به سوي صلح و همزيستي مسالمت آميز و خلق فرايند هاي ثبات محور برخوردار نبوده است.
زيرا به هر اندازه يي كه به شمار رسانه ها به ويژه رسانه هاي ديداري افزوده شد، اين رسانه ها يا تنظيمي از آب در آمدند يا قومي و ياهم مذهبي كه به اين صورت جبهه ي طرفداران دموكراسي، تامين عدالت و رعايت احترام به حقوق بشر روز تا روز تضعيف شد و در كنار اين بسياري از رسانه هايي كه با بدست آوردن پول از كشور ها و سازمان هاي بين المللي به عنوان رسانه هاي آزاد مطرح شدند، با برخورد تجاري و ابزارگرايانه ي محض با قضاياي جاري و در مجموع كار رسانه يي در كشور و با پخش بي رويه ي فراورده هاي نشراتي بيروني و عدم درك درست از مخاطبان و تاثيري كه اين فراورده ها بر روان اجتماعي كشوري كه هنوز در لبه هاي پرتگاه سقوط به ناامني و بي ثباتي قرار دارد، مي گذارد؛ بيش تر از رسانه هاي ايديولوژيك و قومي، قامت دموكراسي را خميده كردند و با برخورد غير مسلكي و بدور از تحليل پيش از نشر و بعد از نشر فراورده هاي رسانه يي حساسيت هايي را دامن زدند كه ذهنيت بسياري از شهروندان روستايي و آناني كه به بازي گرفتن اعتقادات آنان در سه دهه ي گذشته تنور داغ نبرد استخباراتي و نظامي قدرت هاي بزرگ در افغانستان را گرم نگه داشته بود؛ را در برابر روند جاري در كشور و در كنار شورشيان مسلح قرار داد.
اگرچه نارضايتي مقامات حكومتي و جريان هاي تندرو داخل نظام از نحوه ي نشرات رسانه ها از گذشته نيز قابل مشاهده بود، اما روز سه شنبه حكومت افغانستان دستور "مسكوت" نمودن تلويزيون خصوصي امروز را به اتهام دامن زدن اختلافات مذهبي و برهم زدن وحدت ملي صادر نموده و مسوولان آن را به نهاد هاي عدلي و قضايي كشور معرفي كرده است.
اگرچه شماري از برنامه هاي تلويزيون امروز در پيوند با مسايل مذهبي در ماه هاي گذشته نيز واكنش شماري از رسانه هايي كه گفته مي شود از سوي رژيم مذهبي ايران حمايت مالي مي شوند و سفارت ايران در افغانستان را بر انگيخته بود و شماري از حلقات مذهبي – ايديولوژيك از برنامه هاي آن انتقاد كرده بودند. اما پادرمياني اتحاديه ي ملي ژورناليستان و وزارت اطلاعات و فرهنگ به رويارويي تلويزيون تمدن و امروز خاتمه داد.
اما در اين اواخر با گرم شدن بازار مبارزات انتخاباتي مجلس نمايندگان اين تلويزيون به افشاگري آنچه كه توطيه هاي رژيم ايران و جريان هاي مرتبط با آن در افغانستان خوانده شد، اقدام كرد، شوراي وزيران حكومت افغانستان نشرات اين تلويزيون را منافي جدي و خطر شديد براي حاكميت دولت خواند و بلافاصله رييس جمهور كرزي دستور توقف نشرات اين تلويزيون را صادر نمود كه روز سه شنبه اين دستور به اجرا در آمد.
با آنكه توقف نشرات اين تلويزيون به نشرات "تفرقه افگنانه" ي آن در هفته هاي اخير مرتبط دانسته شده، اما از آنجايي كه گفته مي شود رژيم مذهبي ايران نفوذ گسترده يي در درون و بيرون ساختار نظام افغانستان دارد و حلقات مرتبط با اين كشور در گذشته نيز دل خوشي از تلويزيون امروز نداشتند و لقب هاي امريكايي، اسراييلي را به اين رسانه مي دادند، زياد دور از انتظار نيست كه فشار هاي وارد شده از سوي ايران در اين تصميم حكومت افغانستان اثر گذار بوده باشد چه اين كه تلويزيون امروز در نشر آهنگ ها و فيلم هاي داخلي و خارجي نيز آزاد تر از ديگر تلويزيون ها عمل مي كرد كه اين موضوع نيز مي تواند، حربه هايي را در اختيار حلقات تندرو قرار داده باشد تا از اين فرصت پيش آمده استفاده نمايند.
اما بخشي از مشكل به خود تلويزيون امروز و گرداننده گان نيز بر مي گردد كه در نشرات خود ارزش ها و هنجار ها و واقعيت هاي اجتماعي و آسيب پذيري هاي روند جاري در كشور را كم تر رعايت مي كرده و تا حدود زيادي خود زمينه هاي "مسكوت" شدن خود را در درون ساختار بي سامان و بدور از سنجه هاي ژورناليزم نوين خويش پرورده است.



29 سرطان

نشست كابل نقطه ي تلاقي يا تضاد ديدگاه ها؟

كابل روز سه شنبه ميزبان بزرگ ترين كنفرانس بين المللي در نوع خود بود. وزيران خارجه و نماينده گان حدود هفتاد كشور و سازمان بين المللي از حدود ساعت نه بامداد تا سه پس از چاشت روز خسته كننده يي را سپري كردند تا باشد بي برنامه گي ها و ندانم كاري هاي نه سال گذشته را شكل و سيماي تازه تري ببخشند.
بررسي چالش هاي موجود فراراه تامين ثبات و پايان دادن به بحران جاري در افغانستان از وراي انتقال مسووليت تامين امنيت افغانستان به نهاد هاي امنيتي و دفاعي داخلي، ادغام مجدد شورشيان به روند صلح و مبارزه با فساد اداري از كليدي ترين محور هاي مورد بحث در اين كنفرانس بوده است.
در اين كنفرانس تقريبا تمامي طرف هاي ذي نفع از هم پيمانان بين المللي روند جاري در افغانستان تا همسايه گان اين كشور ديدگاه هاي خود در پيوند با قضاياي اين كشور بيان داشته اند كه در بسياري از اين ديدگاه نه تنها همگرايي هاي پارينه قابل دريافت نيست بلكه در بسا جهت ها متناقض نيز بوده اند.
در اين كنفرانس رييس جمهور كرزي با تكرار فهرستي از پيشرفت هاي اداره ي زير فرمانش در عرصه هاي مبارزه با فساد اداري، ايجاد مولفه هاي حكومت داري خوب، پيشبرد برنامه هاي توسعه يي و ارايه ي خدمات اجتماعي به شهروندان افغان؛ خواستار تضعيف ساختارهاي موازي با نهاد هاي حكومتي افغانستان وتوافق دولت افغانستان و كشور هاي كمك كننده روي ايجاد سيستم مديريت مالي براي جلوگيري از فساد در قرارداد هاي بزرگ شده و همچنان بر پشتيباني كشور هاي حاضر در اين نشست از برنامه ي حكومت افغانستان براي ادغام مجدد شورشيان مسلح به روند صلح نيز تاكيد كرد.
اما سخنان هيلاري كلينتون وزير امور خارجه ي ايالات متحده ي امريكا كه پيوستن شورشيان به روند صلح را به تصميم آنان مبني بر قطع رابطه با شبكه ي القاعده، پذيرش قانون اساسي، دستاورد هاي نه سال گذشته و رعايت حقوق زنان در اين كشور مربوط دانست و وزيران امور خارجه ي آلمان، كانادا و شماري ديگر از كشور هاي غربي تلاش كردند تا مفاهيمي مانند دموكراسي، حقوق بشر، ارزش هاي مدني ، عدالت و برنامه ي عدالت انتقالي كه در سال 2006 ميلادي از سوي دولت افغانستان ارايه شده است را از انزوا در زير سايه ي سنگين صلح خواهي سخاوتمندانه ي دولت افغانستان بيرون آورده، يك بار ديگر تعهدات كلان و زمان مند جهان در پيوند با پشتيباني از اين ارزش ها را در اذهان ديپلومات هاي شركت كننده در نشست كابل تداعي كردند، كه اين سخنان تفاوت هاي زيادي را ميان ديدگاه هاي اين كشور ها به عنوان پشتيبانان اصلي روند جاري در افغانستان و تلاش هاي سخاوتمندانه اما ناشفاف رييس جمهوري به منظور تامين صلح از وراي گفتگو با سردسته هاي شورشيان به هر صورت ممكن؛ بر مي تابد.
موضع گيري شديد وزير امور خارجه ي ايران در پيوند با حضور نيرو هاي بين المللي و اين كه به باور نظام ايديولوژيك ايران حضور نيرو هاي جهاني در افغانستان عامل بي ثباتي در اين كشور و منطقه است و حتا آقاي متكي با اشاره به رويداد هاي اخير در مرز هاي شرقي اين كشور، نيرو هاي بين المللي مستقر در افغانستان را به پشتيباني مالي و تسليحاتي از شبكه هاي هراس افگني در منطقه متهم كرده تلاش كرد تا با استفاده از تريبيون "كنفرانس كابل" مشكلات و چالش هاي پيچيده و چندبعدي افغانستان را به حضور نيرو هاي بين المللي در اين كشور نسبت دهد و به آتشي كه محمود احمدي نژاد رييس جمهوري ايران در واپسين سفر زمستاني اش به كابل بر افروخته بود، نفت پاشي كند و با يدك كشيدن آنچه او حضور 3 ميليون آواره ي افغاني در ايران خواند تلاش كرد تا كشور هاي غربي را از صدور نسخه هاي تجويزي برحذر دارد و بعد منطقه يي بحران افغانستان را كه در آن كشور متبوعش در كنار پاكستان كدخدايان ملك خداداد افغانستان پنداشته شده مي توانند را برجسته تر نمايد.
حرف هاي وزير امور خارجه ي پاكستان همانند ديگر بلندپايه گان اين كشور كه به افغانستان مي آيند مملو از آرايه هاي فريبنده يي بود كه مي شود گفت هيچ گونه ربط منطقي ميان اين گفته ها و آنچه اردو و سازمان استخبارات اين كشور در افغانستان انجام مي دهند، به نظر نمي رسيد و گويي اين كشور "مسلمان دوست و برادر" مردم افغانستان هيچ گونه عمق استراتيژيكي در اين كشور ندارد و آنچه ايران و پاكستان را در مورد افغانستان در كنار هم قرار مي دهد كه اين دو كشور راه حل نظامي را به بحران افغانستان كافي نمي دانند اما نه ديپلوماتان اين دو كشور نه هم هفتاد كشور خارجي حاضر در نشست كابل به وجوه اشتراك ديگر ميان اين دو كشور دوست افغانستان مانند اين كه هردو به افغانستان تروريست صادر مي كنند، به عوامل شورشي آموزش هاي "شهادت طلبانه" داده و براي كشتن افغان ها و نيرو هاي پشتيبان دولت افغانستان به اين كشور مي فرستند و كارنامه هايي از اين دست كه در راستاي منافع استراتيژيك و ايديولوژيك اين كشور ها انجام مي شود، هيچ گونه اشاره يي نداشته اند.
در بيانيه ي پاياني نشست كابل نيز تقريبا جمله هايي از سخنان تمامي نمايندگان حاضر در اين نشست گنجانيده شده بود، بجز از اختلافات و درز هاي عميق ميان همسايه گان طمع ورز افغانستان و ديگر همپيمانان روند جاري در كشور كه با ظرافت هاي خاصي در نشست كابل بر رخ حاضران كشانده شد و بخش زيادي از ريشه هاي دوام بحران، نا امني، توسعه نيافته گي در جغرافياي بحران در همين اختلاف ها خلاصه شده مي تواند و مهم تر از مه درخواست وزير امور خارجه هندوستان كه خواستار هدف قرار داده شدن نهان گاه ها، تربيت گاه ها و پرورش گاه هاي هراس افگنان در خاك پاكستان شده بود شايد زير تاثير القآت برادرانه ي وزيران امور خارجه ي ايران و پاكستان، هيچگونه اشاره يي نشده است.