افغانستان هشت سال پس از ترور مسعود
هشت سال پیش در چنین روز هایی افغانستان حال و هوای وحشتناکی داشت، در حالی که بیشتر از سه چهارم سرزمین افغانستان زیر حاکمیت طالبان در سکوت سنگینی فرو روفته بود، اما در کمتر از یک چهارم افغانستان از این سکوت سنگین خبری نبود. نبض مردم در آنسوی خطوط مقدم جبهات از تاکستان های به خاکستان مبدل شده ی شمالی تا کرانه های رودخانه ی کوکچه در مرز های افغانستان با تاجیکستان، اگرچه با سختی اما برخلاف میل طالبان می تپید و ساکنان این مناطق با شکم های گرسنه و پای برهنه در برابر گسترش نفوذ امارت طالبانی تا بدان حدی که آنان حاکمیت تفکرات تندروانه ی خویش را به سرتاسر افغانستان بگسترانند، به سختی مقاومت می کردند.
اما گویی در این روز های بخت با طالبان یار شده و آوازه هایی از این دست که احمدشاه مسعود فرمانده ایتلاف ضد طالبان که اینک به نماد مقاومت تمامی افراد و جریان هایی که در برابر طالبان می جنگیدند مبدل شده بود، کشته شده است، حتا به صفوف نیروهای مسلح وفادار به مسعود نیز رسیده بود.
موجی از نگرانی سراسر قلمرو افغانستان خارج از کنترول طالبان را فرا گرفته بود و مردم همواره از خود و از همدیگر شان می پرسیدند که اگر واقعاً "آمرصاحب" به شهادت رسیده باشد چی بر سر آنان خواهد آمد؟
اگرچه کمابیش شماری از رسانه های بین المللی از کشته شدن مسعود در نتیجه ی حمله ی انتحاری دو تروریست عرب که در لباس خبرنگار به منطقه آمده بودند در ولسوالی خواجه بهاالدین ولایت تخار خبر داده بودند. اما مردم در شامگاه روز هژدهم سنبله از امواج رادیو دری مشهد ایران و بی بی سی شنیدند که مسعود در نتیجه ی انفجار بمی که در کامره ی تروریست عرب جاسازی شده بود،کشته شده است.
با وقوع این رویداد دسته هایی از طالبان و طرفداران آنان در جاده های پایتخت و شماری از شهر های تحت کنترول شان به شادمانی پرداختند و گویی فکر می کردند که ترور مسعود توسط دو تروریست عرب راه آنان برای تسخیر مناطقی که تا اکنون در برابر آنان به مقاومت می پرداخت، را کوتاه تر نموده و به زودی سرتاسر "ملک خداداد افغانستان" زیر فرمان "امارت اسلامی افغانستان" در خواهد آمد.
در مورد این که پس از این روز های پر دلهره چی اتفاقاتی در افغانستان افتاد زیاد گفته و نوشته شده است. اما افغانستان پس از مسعود را چگونه می شود ارزیابی کرد و جایگاه مسعود و اندیشه ها و اهداف وی در تحولات هشت سال گذشته چگونه بوده است؟
بدون شک نگاه نگارنده به مسعود نگاه تک بعدی به یک انسان مقدسی که عاری و مبری از هیچ عیب و ایراد باشد نیست، بلکه در این جستار تلاش می شود تا به مسعود به عنوان یکی از اثر گزار ترین چهره ها در تحولات سه دهه ی گذشته به ویژه دو دهه ی پسین نگاه شود.
تاریخ معاصر افغانستان آگنده از قهرمان سازی ها و قهرمان پروری هایی است که انگیزه های آن را در متن تحولات اجتماعی از منظر کشور گشایی های حکام و تجاوزات قدرت های فرامرزی می توان به بررسی گرفت. چرا که با توجه به مولفه های طرز فکر مسلطی که بر مبنای آن افغانستان فقط و فقط یک سرزمین قهرمان پرور و شهید پرور دانسته می شود، جایی برای پرورش اندیشه ها و افکار و بکر و مولد باقی نمی مانده است.
ساختار اجتماعی کشور نیز به گونه یی شکل گرفته که هرگاه فرد یا افرادی به هر صورت و به هر قمیت ممکن از میان توده های به شدت فقیر و عقب مانده ی افغانستان نام و نشانی کسب می کرده اند، مردم از فرط محرومیت و نا آگاهی از این گونه افراد چهره های مقدس و واجب الاحترامی می ساخته اند و با وجود تحولات گسترده یی که در عرصه های مختلف حیات اجتماعی در افغانستان رونما گردیده هنوز هم این روند ادامه داشته و در قالب تعصبات به شدت نهادینه شده در لایه های متنوع جامعه در افغانستان شخصیت های زیادی وجود دارند که برای یک بخش یا به تعبیر کاربردی تر یک قومیت افغانستان قهرمان بالمنازع است در حالی که گروه قومی دیگر او را یک جنایت کار می داند.
اما آیا مسعود در قالب همین طرز دید تاریخی – اجتماعی قابل تعریف است؟
شماری از منتقدان زندگی سیاسی مسعود را به سه مرحله تقسیم کرده اند.
1-- مسعود در دوران جنگ در برابر شوروی یک چهره منحصر به فرد و شجاعی بود که یکی از داغ ترین کانون های مقاومت در برابر شوروی را به خوبی رهبری کرد که ایستادگی و تدبیر مسعود یکی از موثر ترین عوامل زمین گیر شدن ارتش سرخ و بالاخره خروج روس ها از افغانستان و سقوط حاکمیت دست نشانده ی آنان در سال 1371 خورشیدی شد.
2 – مسعود در میان سال های 1371 تا 1375 که حکومت مجاهدین در افغانستان حاکمیت داشت به عنوان نماد بی برنامه گی ها و ناتوانی های گروه های مجاهدین برای ایجاد یک اداره ی سالم که از حمایت تمامی اقشار مردم افغانستان برخوردار باشد، مطرح است و منتقدان وی را یکی از موثر ترین فرماندهان مجاهدین می دانند که اگر با قضایای افغانستان با درایت و عقلانیت سیاسی که در زمان تجاوز شوروی از خود به نمایش گذاشته بود حرکت می کرد؛ بسیاری از مصیبت هایی که در سراسر دهه ی هفتاد خورشیدی بر مردم افغانستان تحمیل شد وجود نمی داشت.
3 – مسعود 1375 تا زمان مرگش در هژدهم سنبله ی 1380 خورشیدی محور مقاومت مردم افغانستان در برابر تجاوز پنهان پاکستان با استفاده از بخشی از نا آگاه ترین و فقیر ترین مردم افغانستان زیر نام "تحریک اسلامی طالبان افغانستان" می باشد.
این دوران شاید درخشان ترین و در عین حال دشوار ترین بخش حیات سیاسی مسعود بوده باشد که با کوله باری از تجربه ی جنگ و حکومت در سخت ترین شرایط مدیریت بحران کشور از منظر مقاومت در برابر طالبان و تروریزم را به عهده گرفت و تقریباً تمامی توانایی های خود برای مقابله با طالبان تجهیز شده توسط آی اس آی را محک زد و تا آخرین رمق حیات اجازه نداد تا رویای تبدیل کردن افغانستان به سوبه ی پنجم پاکستان به واقعیت مبدل شود.
مسعود در این روزگار توان مبارزاتی و راهبردی نیرومندی را از خود تبارز داد و به عنوان یک رهبر چند بعدی عرض وجود کرد که بسیاری از منتقدان و حتا دشمنان وی او را از ویژه گی های رهبران مبارزات آزادی خواهانه ی جهان بهره مند دانسته اند.
مسعود اگرچه از نظر فکری به جریان سیاسی – مذهبی اخوان المسلمین وابسته گی داشته اما وی با سفر به اروپا در سال 2000 میلادی تلاش کرد تا از خود یک چهره ی جدیدی که به اعتقادات مذهبی و ارزش های جهان مدرن با دید باز می نگرد، ترسیم نماید. که شماری از آگاهان طرح ریزی توطیه ی ترور وی در یک سال بعد از آن از سوی حلقات تندروی که تصور می کردند مسعود دیگر به آنان و اندیشه های آنان وابستگی ندارد را ناشی از همین رویکرد تازه ی وی که با استقبال گسترده ی غربی ها نیز روبرو شده بود می دانند.
مسعود در همین دیدار به جدیت مسأله ی تروریزم به جهانیان هشدار داد و به آنان گفت که اگر جلو طالبان و القاعده در افغانستان گرفته نشود به زودی امنیت جهان از رهگزر رشد همین پدیده آسیب های جدی خواهد دید. پیش بینی ای که دوروز پس از ترور وی دامن ایالات متحده ی آمریکا را با انفجار برج های سازمان تجارت جهانی در نیویارک گرفت.
اما پس از مسعود!
در هشت سال گذشته که افغانستان پس از مسعود شاهد حضور گسترده ی نظامی از نیرو های حدود 40 کشور جهان می باشد، هرگاه در گوشه یی از افغانستان از منظر حضور این نیرو ها به مردم افغانستان آسیبی می رسد بسیاری از افغان ها این جمله را در زیر لب زمزمه کرده اند که اگر مسعود زنده بود، یک چنین وضعیتی وجود نمی داشت و ...
در هشت سال گذشته زیر تاثیر تبلیغات سرسام آور ناشی از حضور نیرو های بین المللی و عملکرد های ناشیانه ی افراد و جریان هایی که خود را راهروان مسعود قلمداد کرده و از همین نشانی به امتیاز گیری از حلقات قدرت پرداختند، چهره ی مقاومت افغانستان تقریباً مسخ شده تلقی می شود، اما درک این موضوع که مقاومت در برابر موج نیرومندی از زور و زر و تزویر که زیر نام تحریک طالبان در افغانستان به راه افتاده بود و بزرگ ترین شبکه های استخباراتی جهان و منطقه را نیز با خود داشت و حتا اکنون جهان را به بنبست وحشتناکی در افغانستان نزدیک کرده تا چه حدی مشکل و طاقت فرسا است؟ فقط برای آن بخش از مردم افغانستان امکان پذیر است که برای رهایی از شر این هیولا 5 سال کامل به تدبیر، شجاعت و پایمردی مسعود چشم دوخته بودند.
هشت سال پیش در چنین روز هایی افغانستان حال و هوای وحشتناکی داشت، در حالی که بیشتر از سه چهارم سرزمین افغانستان زیر حاکمیت طالبان در سکوت سنگینی فرو روفته بود، اما در کمتر از یک چهارم افغانستان از این سکوت سنگین خبری نبود. نبض مردم در آنسوی خطوط مقدم جبهات از تاکستان های به خاکستان مبدل شده ی شمالی تا کرانه های رودخانه ی کوکچه در مرز های افغانستان با تاجیکستان، اگرچه با سختی اما برخلاف میل طالبان می تپید و ساکنان این مناطق با شکم های گرسنه و پای برهنه در برابر گسترش نفوذ امارت طالبانی تا بدان حدی که آنان حاکمیت تفکرات تندروانه ی خویش را به سرتاسر افغانستان بگسترانند، به سختی مقاومت می کردند.
اما گویی در این روز های بخت با طالبان یار شده و آوازه هایی از این دست که احمدشاه مسعود فرمانده ایتلاف ضد طالبان که اینک به نماد مقاومت تمامی افراد و جریان هایی که در برابر طالبان می جنگیدند مبدل شده بود، کشته شده است، حتا به صفوف نیروهای مسلح وفادار به مسعود نیز رسیده بود.
موجی از نگرانی سراسر قلمرو افغانستان خارج از کنترول طالبان را فرا گرفته بود و مردم همواره از خود و از همدیگر شان می پرسیدند که اگر واقعاً "آمرصاحب" به شهادت رسیده باشد چی بر سر آنان خواهد آمد؟
اگرچه کمابیش شماری از رسانه های بین المللی از کشته شدن مسعود در نتیجه ی حمله ی انتحاری دو تروریست عرب که در لباس خبرنگار به منطقه آمده بودند در ولسوالی خواجه بهاالدین ولایت تخار خبر داده بودند. اما مردم در شامگاه روز هژدهم سنبله از امواج رادیو دری مشهد ایران و بی بی سی شنیدند که مسعود در نتیجه ی انفجار بمی که در کامره ی تروریست عرب جاسازی شده بود،کشته شده است.
با وقوع این رویداد دسته هایی از طالبان و طرفداران آنان در جاده های پایتخت و شماری از شهر های تحت کنترول شان به شادمانی پرداختند و گویی فکر می کردند که ترور مسعود توسط دو تروریست عرب راه آنان برای تسخیر مناطقی که تا اکنون در برابر آنان به مقاومت می پرداخت، را کوتاه تر نموده و به زودی سرتاسر "ملک خداداد افغانستان" زیر فرمان "امارت اسلامی افغانستان" در خواهد آمد.
در مورد این که پس از این روز های پر دلهره چی اتفاقاتی در افغانستان افتاد زیاد گفته و نوشته شده است. اما افغانستان پس از مسعود را چگونه می شود ارزیابی کرد و جایگاه مسعود و اندیشه ها و اهداف وی در تحولات هشت سال گذشته چگونه بوده است؟
بدون شک نگاه نگارنده به مسعود نگاه تک بعدی به یک انسان مقدسی که عاری و مبری از هیچ عیب و ایراد باشد نیست، بلکه در این جستار تلاش می شود تا به مسعود به عنوان یکی از اثر گزار ترین چهره ها در تحولات سه دهه ی گذشته به ویژه دو دهه ی پسین نگاه شود.
تاریخ معاصر افغانستان آگنده از قهرمان سازی ها و قهرمان پروری هایی است که انگیزه های آن را در متن تحولات اجتماعی از منظر کشور گشایی های حکام و تجاوزات قدرت های فرامرزی می توان به بررسی گرفت. چرا که با توجه به مولفه های طرز فکر مسلطی که بر مبنای آن افغانستان فقط و فقط یک سرزمین قهرمان پرور و شهید پرور دانسته می شود، جایی برای پرورش اندیشه ها و افکار و بکر و مولد باقی نمی مانده است.
ساختار اجتماعی کشور نیز به گونه یی شکل گرفته که هرگاه فرد یا افرادی به هر صورت و به هر قمیت ممکن از میان توده های به شدت فقیر و عقب مانده ی افغانستان نام و نشانی کسب می کرده اند، مردم از فرط محرومیت و نا آگاهی از این گونه افراد چهره های مقدس و واجب الاحترامی می ساخته اند و با وجود تحولات گسترده یی که در عرصه های مختلف حیات اجتماعی در افغانستان رونما گردیده هنوز هم این روند ادامه داشته و در قالب تعصبات به شدت نهادینه شده در لایه های متنوع جامعه در افغانستان شخصیت های زیادی وجود دارند که برای یک بخش یا به تعبیر کاربردی تر یک قومیت افغانستان قهرمان بالمنازع است در حالی که گروه قومی دیگر او را یک جنایت کار می داند.
اما آیا مسعود در قالب همین طرز دید تاریخی – اجتماعی قابل تعریف است؟
شماری از منتقدان زندگی سیاسی مسعود را به سه مرحله تقسیم کرده اند.
1-- مسعود در دوران جنگ در برابر شوروی یک چهره منحصر به فرد و شجاعی بود که یکی از داغ ترین کانون های مقاومت در برابر شوروی را به خوبی رهبری کرد که ایستادگی و تدبیر مسعود یکی از موثر ترین عوامل زمین گیر شدن ارتش سرخ و بالاخره خروج روس ها از افغانستان و سقوط حاکمیت دست نشانده ی آنان در سال 1371 خورشیدی شد.
2 – مسعود در میان سال های 1371 تا 1375 که حکومت مجاهدین در افغانستان حاکمیت داشت به عنوان نماد بی برنامه گی ها و ناتوانی های گروه های مجاهدین برای ایجاد یک اداره ی سالم که از حمایت تمامی اقشار مردم افغانستان برخوردار باشد، مطرح است و منتقدان وی را یکی از موثر ترین فرماندهان مجاهدین می دانند که اگر با قضایای افغانستان با درایت و عقلانیت سیاسی که در زمان تجاوز شوروی از خود به نمایش گذاشته بود حرکت می کرد؛ بسیاری از مصیبت هایی که در سراسر دهه ی هفتاد خورشیدی بر مردم افغانستان تحمیل شد وجود نمی داشت.
3 – مسعود 1375 تا زمان مرگش در هژدهم سنبله ی 1380 خورشیدی محور مقاومت مردم افغانستان در برابر تجاوز پنهان پاکستان با استفاده از بخشی از نا آگاه ترین و فقیر ترین مردم افغانستان زیر نام "تحریک اسلامی طالبان افغانستان" می باشد.
این دوران شاید درخشان ترین و در عین حال دشوار ترین بخش حیات سیاسی مسعود بوده باشد که با کوله باری از تجربه ی جنگ و حکومت در سخت ترین شرایط مدیریت بحران کشور از منظر مقاومت در برابر طالبان و تروریزم را به عهده گرفت و تقریباً تمامی توانایی های خود برای مقابله با طالبان تجهیز شده توسط آی اس آی را محک زد و تا آخرین رمق حیات اجازه نداد تا رویای تبدیل کردن افغانستان به سوبه ی پنجم پاکستان به واقعیت مبدل شود.
مسعود در این روزگار توان مبارزاتی و راهبردی نیرومندی را از خود تبارز داد و به عنوان یک رهبر چند بعدی عرض وجود کرد که بسیاری از منتقدان و حتا دشمنان وی او را از ویژه گی های رهبران مبارزات آزادی خواهانه ی جهان بهره مند دانسته اند.
مسعود اگرچه از نظر فکری به جریان سیاسی – مذهبی اخوان المسلمین وابسته گی داشته اما وی با سفر به اروپا در سال 2000 میلادی تلاش کرد تا از خود یک چهره ی جدیدی که به اعتقادات مذهبی و ارزش های جهان مدرن با دید باز می نگرد، ترسیم نماید. که شماری از آگاهان طرح ریزی توطیه ی ترور وی در یک سال بعد از آن از سوی حلقات تندروی که تصور می کردند مسعود دیگر به آنان و اندیشه های آنان وابستگی ندارد را ناشی از همین رویکرد تازه ی وی که با استقبال گسترده ی غربی ها نیز روبرو شده بود می دانند.
مسعود در همین دیدار به جدیت مسأله ی تروریزم به جهانیان هشدار داد و به آنان گفت که اگر جلو طالبان و القاعده در افغانستان گرفته نشود به زودی امنیت جهان از رهگزر رشد همین پدیده آسیب های جدی خواهد دید. پیش بینی ای که دوروز پس از ترور وی دامن ایالات متحده ی آمریکا را با انفجار برج های سازمان تجارت جهانی در نیویارک گرفت.
اما پس از مسعود!
در هشت سال گذشته که افغانستان پس از مسعود شاهد حضور گسترده ی نظامی از نیرو های حدود 40 کشور جهان می باشد، هرگاه در گوشه یی از افغانستان از منظر حضور این نیرو ها به مردم افغانستان آسیبی می رسد بسیاری از افغان ها این جمله را در زیر لب زمزمه کرده اند که اگر مسعود زنده بود، یک چنین وضعیتی وجود نمی داشت و ...
در هشت سال گذشته زیر تاثیر تبلیغات سرسام آور ناشی از حضور نیرو های بین المللی و عملکرد های ناشیانه ی افراد و جریان هایی که خود را راهروان مسعود قلمداد کرده و از همین نشانی به امتیاز گیری از حلقات قدرت پرداختند، چهره ی مقاومت افغانستان تقریباً مسخ شده تلقی می شود، اما درک این موضوع که مقاومت در برابر موج نیرومندی از زور و زر و تزویر که زیر نام تحریک طالبان در افغانستان به راه افتاده بود و بزرگ ترین شبکه های استخباراتی جهان و منطقه را نیز با خود داشت و حتا اکنون جهان را به بنبست وحشتناکی در افغانستان نزدیک کرده تا چه حدی مشکل و طاقت فرسا است؟ فقط برای آن بخش از مردم افغانستان امکان پذیر است که برای رهایی از شر این هیولا 5 سال کامل به تدبیر، شجاعت و پایمردی مسعود چشم دوخته بودند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر