۱۳۹۱ شهریور ۱۲, یکشنبه

سربریدن طالبان






سربریدن مردم٬ استراتیژی نو طالبانی


عملیات های خشونت آمیز طالبان و دیگر دسته های شورشی و کشته شدن شهروندان بیگناه به ویژه زنان و کودکان در حمله های انتحاری و بم گزاری های کنار جاده یی از رویداد های معمول در افغانستان در چندسال گذشته بوده است. اما در این اواخر {سربریدن} به معمول ترین رویکرد سیاسی نظامی طالبان تبدیل شده است.
هفته گذشته ۱۷ تن از شهروندان ملکی در ولایت هلمند ظاهرا به اتهام شرکت در مراسم ساز و سرود سربریده شدند و به تازه گی هم از بریده شدن سر یک کودک ۱۲ ساله در ولایت کندهار به اتهام این که برادرش در پولیس خدمت می کند خبر داده شده و دوام این روند هم زیاد غیرقابل پیش بینی نیست.
در گذشته جاسوسی کردن برای دولت بزرگترین اتهامی بود که مردم ملکی را در دم تیغ طالبان قرار میداد٬ اما اکنون ظاهرا به شمار اتهام هایی که مجازات آن سربریدن است نزد طالبان افزایش یافته و از این پس منتظر رویکرد های خشونت آمیز تر و متفاوت تر طالبان و دیگر دسته های شورشی باید بود.
هرگاه اتفاق هایی از این دست در کشور می افتد٬ کم نیستند افراد و نهاد های داخلی و خارجی که این رویداد ها را تقبیح و نکوهش می کنند و به عاملان آن لعن و نفرین می فرستند. اما این واکنش ها نه تنها اندک ترین تاثیری روی طالبان و عاملان رویداد های خشونت آمیز نمی گزارد بلکه روز تا روز به شمار این رویداد ها افزوده شده و در اشکال و گونه های متفاوت تری متبارز می شود.
به این پرسش که چه ابزار ها و زمینه هایی طالبان را قادر به انجام حمله های مرگبار و سربریدن ها می سازد٬ بار ها پرداخته شده و پاسخ هایی هم بدان ارایه شده است. اما این که چگونه این گروه شورشی و در کل جریان شورشگری در افغانستان تا به این حد قدرت مانور دهی یافته و شکل گیری بنبست استراتیژیک در کشور در آینده ی نه چندان دور را به یک واقعیت غیرقابل انکار تبدیل کرده است٬ جای بحث و نگرانی دارد.
در پنج سال گذشته که تلاش ها تضرع های صلح خواهانه ی رهبری دولت افغانستان به نشانی دسته های شورشی قوت بیشتر گرفته و جامعه بین المللی هم از آنچه روند صلح به رهبری افغان ها خوانده می شود پشتیبانی مالی٬ سیاسی و حتا {تخنیکی} کرده است٬ شمار کشته شده گان نیرو های امنیتی روبه افزایش گذاشته٬ نفوذ گروه های شورشی در ارتش و پولیس به یکی از نگرانی های بزرگ نظام امنیتی کشور تبدیل شده و تا اکنون ده ها سرباز خارجی و داخلی توسط افرادی که لباس نیرو های امنیتی افغانستان را به تن داشته اند٬ کشته و زخمی شده است. به گونه یی که این موضوع حتا بالای سیاست ها و مناسبات کشور های همپیمان ناتو با افغانستان هم تاثیرات زیانبار خود را داشته است. محبوبیت جنگ افغانستان در بین شهروندان امریکایی و اروپایی به پایین ترین حد خود در ده سال گذشته رسیده و عمده ترین دلیل خروج زودهنگام نیرو های فرانسه یی از افغانستان نیز کشته و زخمی شده بیش از ده سرباز این کشور از سوی همکاران افغان شان عنوان شده است.
با آنکه مقام های ارشد دفاعی و امنیتی کشور بار ها در صحبت های خصوصی از تاثیرات بد اظهار نظر های مقطعی رییس جمهوری در مورد طالبان و هراس افگنان به گونه یی که یکروز آنان را دشمنان افغانستان و روز دیگر برادر خطاب می کند٬ روی روحیه و مورال نیرو های امنیتی کشور سخن گفته اند اما این موضوع هیچگاه به مثابه ی یک اشتباه استراتیژیک مورد توجه قرار نگرفته و در محافل کلان سیاسی و امنیتی با رییس جمهوری مطرح نشده و اگر هم گاهگاهی به آن اشاره هایی صورت گرفته است٬ این رویکرد متناقض نوعی مصلحت سیاسی و از الزامیت های روند سیاسی جاری در کشور عنوان شده است.
از سوی دیگر٬ از آنجایی که با وجود تغییرات و تحولات شگرفی که در ده سال گذشته در عرصه های مختلف در افغانستان رونما گردید٬ ذهنیت های بسته و سنتی جامعه افغانستان همچنان و کماکان می تواند به مثابه ی یک ابزار نیرومند تخدیر اذهان عامه و انگیزش آنان در برابر پدیده های نو و ذهنیت های تازه مورد استفاده ی دسته های تندرو و سازمان های استخباراتی منطقه قرار بگیرد٬ فضای تبلیغاتی باز و بی دغدغه یی که طالبان٬ دیگر دسته های شورشی و گماشته گان آنان در مناطق دوردست٬ روستا ها و به این تازه گی ها در شهر های کشور در اختیار دارند٬ توانمندی آنان در توجیه عملکرد های شورشگرانه و خشونت آمیز شان در میان مردم را به طرز چشمگیری افزایش داده و نگرانی های زیادی را برانگیخته است.
به گونه ی نمونه اگر در سربریدن ۱۷ تن غیر نظامی به شمول زنان و کودکان خارجی ها یا هم نیرو های امنیتی داخلی دخیل دانسته شود٬ هزاران ملا و روحانی و پیشوای دین بپا می خیزند و مردم را در روشنایی احکام قرآن کریم و سنت رسول الله (ص) به جهاد فرا می خوانند٬ اما نه این رویداد و نه هم رویداد هایی از نوع تیرباران کردن زنان و کودکان و حمله های انتحاری و بم گزاری های کنار جاده یی که جان ده ها تن از شهروندان غیرنظامی را می گیرد٬ نه تنها اندک ترین واکنش پیشوایان و مراجع دینی و حتا مردم را بر نمی انگیزد بلکه هرگاه که از آنان در مورد دیدگاه دین در مورد این گونه رویداد ها پرسیده می شود با اغماض و فراکنی برخورد می کنند و حتا از تقبیح حمله های انتحاری هم خود داری می کنند.
فعالیت های دولت افغانستان و نیرو ها در برابر موج سیل آسای تبلیغات و وسوسه ها و فعل و انفعالات استخباراتی که متن جامعه افغانستان را هدف قرار داده است٬ بسیار ناچیز٬ سطحی نگرانه و ابزار گرایانه به نظر می رسد٬ از نوع نگاه دولت به آنچه قیام های مردمی در برابر طالبان خوانده می شود گرفته تا جابجایی مهره های نظام امنیتی کشور در چارچوب زد و بند های فساد اندود سیاسی نمی تواند به چالش های فزاینده ی موجود فراراه روند دشوار و چند بعدی تامین ثبات در کشور نقطه ی پایان بگذارد. روند روبه رشد کشتار مردم ملکی توسط طالبان و دیگر دسته های شورشی و تلفات سرسام آور نیرو های امنیتی کشور از یک طرف نگرانی های مردم از ناحیه تامین امنیت فردی شان را افزایش داده٬ فاصله های موجود میان دولت و مردم را بیشتر کرده و مهم تر از همه علاقمندی جوانان جهت پیوستن به صفوف نیرو های امنیتی کشور را کاهش خواهد داد.
پیوستن گروه های جنایت کار٬ دزدان٬ راهزنان و باجگیرانی که منافع شان را در افزایش ناامنی و بحران در جامعه می بینند٬ به طالبان و شورشیان که نشانه های آن به تازه گی و به کثرت مشاهده شده حتا مناطق امن کشور را به چالش های فزاینده یی روبرو کرده و حمایت سامانمند ستون پنجم سازمان های استخباراتی منطقه در ساختار نظام سیاسی کشور از این دسته ها و گروه های هراس افگن و جنایت کار در روند گسترش نا امنی و بی ثباتی در کشور مزید بر علت های گوناگون دیگر پنداشته شده می تواند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر