۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

27 ميزان 89

قایله صلح به کجا می انجامد؟

طالبانی شدن افغانستان یا دموکراتیزه کردن طالبان

با آغاز کار شورای عالی صلح گمانه های متفاوتی در پیوند با چگونه گی تاثیر فعالیت های این شورا بر روند کلی سیاست در کشور مطرح شده است.
اما آیا تشکیل شورای عالی صلح آن گونه که شماری از تحلیلگران اقتدارگرایی که همه چیز را از پشت عینک های مکدر و غلط نمای عصبیت های قومی و ایدیولوژیک می بینند، در تلاش اند تا به ذهنیت سازی خوش بینانه...

در مورد این شورا به هر صورت و به هر قیمت ممکن بپردازند، واقعا می تواند، معاملات و معادلات پیچیده، چندبعدی و دارای ریشه های داخلی، منطقه یی و جهانی را به نفع تامین صلح و ثبات پایدار تغییر مسیر دهد یا این که به پیچیده تر شدن وضعیت می انجامد؟

چندی پیش باراک اوباما رییس جمهوری ایالات متحده ی امریکا اذعان کرده بود که ماموریت امریکا در افغانستان تامین دموکراسی در این کشور جنگ زده، عقب مانده، سنتی و دارای ساختار های سنگین قبیله یی نیست و استراتیژی کشورش در قبال افغانستان و منطقه را نیز در قالب معادلات و مناسبات سیاسی – امنیتی تعریف کرد که درهم کوبیدن القاعده و طالبان و توجه به پناه گاه های طالبان در آنسوی دیورند، محور های اصلی آن را تشکیل می داد و در سرتاسر این استراتیژی از ادعا های بلند وبالای جورج دبلیو بوش مبنی بر تامین دموکراسی و حقوق بشر در افغانستان خبری نبود و از رویکرد های سیاسی دولت ایالات متحده در حدود دوسالی که باراک اوباما به عنوان رییس امریکا انتخاب شده در پیوند با افغانستان نیز بر می آید که این کشور اگر در صدد فرار از جغرافیای بحران نباشد، دستکم به برنامه های درازمدت، زمان گیر و خرج بردار که بازدهی زودهنگام نداشته باشد، اصلا علاقه یی ندارد.

اکنون که به نظر می رسد دولت افغانستان با ایجاد شورای عالی صلح در صدد مذاکره با شورشیان بر آمده و ظاهرا شماری از کشور های منطقه نیز به هر دلیلی در برابر اقدامات صلح خواهانه ی حکومت افغانستان سرتایید جنبانده اند، ایالات متحده نیز اگرچه با اغماض و احتیاط به کمپ موافقان این تلاش ها پیوسته و به این صورت این گمانه را تقویت کرده که به استثنای همسایه گان افغانستان، تقریبا تمامی کشور های صاحب نقش در معادلات افغانستان و منطقه به سرخورده گی و فرسایش عقلانیت سیاسی در پیوند با قضایای جاری در این بخش از دنیا روبرو شده اند.

کند شدن حرکت ماشین جنگی ناتو و ایالات متحده در افغانستان، اوج گیری دوباره ی فعالیت های شورشگرانه در سایه ی جوسازی های همسایه گان افغانستان و شبکه های هراس افگنی جهانی و بی برنامه گی و ناتوانی اداره ی رییس جمهور کرزی در مدیریت بحران افغانستان به سمت ایجاد و تقویت مولفه های ثبات محور وضعیتی را ایجاد کرده که تقریبا تمامی طرف های مطرح در این سوی خط به نتیجه گیری وحشتناک و نا امید کننده یی از سیر وقایع در افغانستان دست یافته اند و آن این که باید به هر صورت از سنگینی بار پروژه یی بنام افغانستان بر شانه های شهروندان کشور های شان بکاهند و آرام آرام راه فرار را در پیش گیرند.

شاید از همین جهت است که ظاهرا همه ی چشم ها به شورای عالی صلح دوخته شده که موافقان و مخالفان سیاسی رییس جمهورکرزی در آن گرد آمده اند، تا از یک سو تلاش های بی سروته و خالی از دید راهبردی دولت برای برگرداندن طالبان و دیگر دسته های شورشی به روند صلح را سمت و سوی تازه یی ببخشد و از جانب دیگر زمینه برای مصرف پول های کمکی جامعه ی بین المللی در راستای اعمار صلح در افغانستان مساعد سازند. اگرچه دست کشیدن از خشونت، جدا شدن از القاعده و پذیرش قانون اساسی افغانستان ظاهرا به عنوان پیش شرط های پذیرش شورشیان به روند صلح هرچندگاه یک بار و بر حسب ضرورت از سوی مقامات امریکایی و سخنگویان حکومت افغانستان تکرار می شود اما روایت های ضد و نقیض از پس پرده ی داعیه ی صلح خواهی دولت افغانستان ذهن و ضمیر بسیاری از تحلیلگران آزاد اندیش افغان را انباشته از پرسش های بیشماری کرده که به ساده گی نمی شود از کنار آن گذشت.

شماری از آگاهان مسایل افغانستان به این باور اند که رییس جمهور کرزی خواسته است تا از تشکیل شورای عالی صلح در چند جبهه بهره برداری کند، از یک طرف با دادن امتیازاتی در ساختار قدرت در مرکز و شماری از ولایت های شمالی و شمال شرقی کشور به مخالفان سیاسی خود آنان را سرگرم ساخته و به خاطر ملی جلوه دادن سیمای شورای عالی صلح چهره های شاخص جریان اپوزسیون بسان برهان الدین ربانی را در ساختار این شورا شامل ساخت و به رغم عدم تمایل درونی، مخالفت اطرافیان قبیله گرای خود و بگو مگو های رسانه یی، انتصاب وی در بالاترین سمت تشکیلاتی این شورا را پذیرفت زیرا شاید پس از این همه بازی سیاسی که در ده سال گذشته انجام داده به میزان اثر گزاری و اشراف سیاست های ربانی و اعتماد نهفته یی که بسیاری از موافقان و مخالفان آقای ربانی از ورای مناسبات و زد وبند های قومی و ایدیولوژیک بالای این چهره ی کارآزموده اما متین و آرام دارند، پی برده است.

از جانب دیگر به تقویت پایگاه های قدرت خود در میان طایفه ها و عشایر جنوب و شرق از ورای مطرح کردن هرچه داغ تر و گسترده در داعیه ی صلح خواهی خویش بپردازد.

رهایی بیش تر از ۵۰۰ تن از زندانیان طالب و حزب اسلامی که به اتهام انجام عملیات تخریب کارانه و حملات انتحاری از سوی نیرو های بین المللی و نهاد های امنیتی افغانستان بازداشت شده اند، در حدود سه ماه گذشته امتیاز دیگری بوده که پیشاپیش اداره ی رییس جمهور کرزی به شورشیان قایل شده و برکناری مسوولان رده ی نخست نیرو های امنیتی افغانستان ( حنیف اتمر وزیر امور داخله و امرالله صالح رییس عمومی امنیت ملی)، که در تلاش به خاطر خنثا کردن توطیه های پاکستان و شبکه ی القاعده در برابر حاکمیت دولتی و به چالش کشیدن فعالیت های شورشگرانه ی طالبان – حزب اسلامی خبره گی قابل ملاحظه یی از خود تبارز داده بودند، در واقع چراغ سبزی بود که حکومت کابل در نخستین اقدامات پس از برگزاری جرگه ی مشورتی صلح به پاکستان نشان داد.

ظاهرا همه چیز دارد به سمت انجام یک معامله ی کلان سیاسی با شورشیان مسلح و پشتیبانان منطقه یی و حتا بین المللی آنان به پیش می رود و آنگونه که از ظواهر امر بر می آید ممکن است مذاکره با افرادی از رده های میانی یا شاید هم بالایی طالبان آغاز شود اما دستکم یک چیز از همین اکنون مشخص است که سرانجام بازده این مذاکره طالبانی شدن افغانستان خواهد بود نه دموکراتیزه ساختن طالبان، زیرا آنان همچنان روی مواضع جنگجویانه و تمامیت خواهانه ی شان به خشونت آمیز ترین اشکال ممکن پای می فشارند و برخلاف انگاره هایی که اطرافیان آقای کرزی از ورای عصبیت های قبیله یی در صدد تزریق آن در افکار عامه ی افغانستان و جهانیان اند، ارتباط های شبکه یی برخاسته از ذهنیت ها و هنجارمندی های ایدیولوژیک طالبان و حزب اسلامی حکمتیار با شبکه ی القاعده و سازمان های استخباراتی منطقه به این ساده گی ها به آنان اجازه نخواهد داد تا از رویای برپایی دوباره ی امارت اسلامی طالبان که بزن گاه اصلی آرمان های قرون وسطایی شبکه های هراس افگنی در سطح دنیا منصرف شوند و به پذیرش قانون اساسی کنونی و دوام حضور نیرو های جهانی در افغانستان موافقت کنند.

به این صورت آنچه در حاله یی از ابهام باقی می ماند این که آیا طالبانی شدن دستگاه قدرت افغانستان با چگونه واکنش هایی در درون جامعه ی افغانی روبرو خواهد شد و کشور هایی که از سال ۲۰۰۱ میلادی به این سو حدود دو هزار تن از فرزندان شان را زیر نام مبارزه با هراس افگنی، جلوگیری از تبدیل شدن دوباره ی افغانستان به آوردگاه و پرورشگاه تفکرات تندروانه و طالبانی و بلاخره تامین دموکراسی و رعایت حقوق بشر در این جغرافیای قاتل قربانی کرده اند این روند را نزد افکار عمومی در کشور های شان چگونه توجیه خواهند کرد؟

چه این که به عقیده ی بسیاری از آگاهان مسایل اجتماعی ساختار های اجتماعی افغانستان و مناطق قبایلی پاکستان در سایه ی تبلیغات سرسام آور شبکه های هراس افگنی و جریان های تندرو در بیش تر از سه دهه ی گذشته به حدی طالبانی و خشونت پرور شده که اگر هم رییس جمهور کرزی تمامی برادر خوانده های طالب خود را زیر چتری بنام دولت جمهوری اسلامی افغانستان گرد بیاورد، گونه ها و اشکال تازه و ناشناخته یی از شورشگری در این جغرافیا ظهور خواهد کرد که افسار گسیخته گی و مهار ناپذیری آن تمامی منطقه را دچار بحران ها و نابسامانی هایی خواهد کرد که حتا دامن کشور هایی که اکنون از شبکه های هراس افگنی منطقه به عنوان ابزار سیاست خارجی شان استفاده می کنند، را خواهد گرفت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر