۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

قاعده های بازی دستخوش تغییر است

افغانستان در معادلات جدید چگونه جایگاهی دارد؟


سفر آسیایی باراک اوباما رییس جمهوری ایالات متحده ی امریکا نشانه هایی از تغییر مناسبات قدرت در منطقه و جهان را به نمایش می گذارد. نحوه ی انجام این سفر و دیدگاه هایی که اوباما در پیوند با مسایل منطقه یی در هند ابراز کرده به این اصل تازه اشاره دارد که قاعده های بازی سیاست در سطح دنیا درحال تغییر است و شاید مطابق روال گذشته میدان عملی شدن مبانی کلیدی این تغییر مسیر سیاست جهانی نیز منطقه ی ما باشد.
ایالات متحده ی امریکا ماه گذشته دوملیارد دالر کمک اضافی به پاکستان وعده داد تا با هراس افگنی مبارزه ی پیگیر تر نماید، به همین تازه گی ها عملیات مشترک نیرو های روسی و امریکایی به منظور نابود سازی کارگاه های تولید مواد مخدر در یکی از ولسوالی های هم مرز با پاکستان در شرق افغانستان یکی از شگفتی های جنگ نه ساله بر ضد تروریزم در افغانستان را رقم زد و اکنون هم باراک اوباما با سفر به هندوستان این کشور را یک قدرت نوظهور در جهان خواند و از درخواست هند مبنی بر عضویت در شورای امنیت سازمان ملل متحد پشتیبانی کرده و اگرچه به تلویح، از کم کاری پاکستان به عنوان کلیدی ترین متحد استراتیژیک این کشور در منطقه در امر مبارزه با هراس افگنی انتقاد کرده است.
سه دهه جنگ در افغانستان در واقع نتیجه ی مخالفت و دشمنی شرق کمونیستی به رهبری شوروی سابق و غرب امپریالیستی به رهبری ایالات متحده ی امریکا بود و در این گیرودار پاکستان از یک کشور عقب مانده و فقیر در جنوب آسیا، اینک به یکی از قدرت های مهم منطقه و مسلح به جنگ افزار های اتومی مبدل شده، شوروی دیگر در جغرافیای سیاسی دنیا وجود خارجی ندارد و هندوستان نیز به عنوان بزرگترین دموکراسی دنیا با وجود نزاع دوامدار با پاکستان بر سر مساله کشمیر و چالش های فراوان داخلی دیگر، اینک به یکی از نیرومند ترین کشور های منطقه تبدیل شده است.
چین به عنوان غول اقتصادی آسیا در حال تبدیل شدن به رقیب بالفعل ایالات متحده و دیگر قدرت های اقتصادی و سیاسی دنیا است و ایران از رهگذر سه دهه خصومت و دشمنی با ایالات متحده ی امریکا این دشمنی را به ایدیولوژی نظام سیاسی خویش از ورای آموزه های اسلام شیعی تبدیل کرده است.
آنگونه که از رویکرد ها و جهت گیری های سیاسی، دیپلوماتیک و حتا تحرکات نظامی و امنیتی در منطقه بر می آید، به ویژه کشور های پیرامونی افغانستان روابط میان خود شان و همچنان با ایالات متحده ی امریکا را به دلیل حضور نظامی این کشور در افغانستان برپایه ی قاعده های پساجنگ سرد عیار کرده و از همین زاویه ها به تعریف جایگاه خود در معادلات قدرت منطقه یی و جهانی پرداخته اند.
شاید بر مبنای همین طرز دید واپس گرایانه است که کشور هایی مانند هندوستان و پاکستان سیاست ها و منافع کشور بزرگ و نیرومندی بسان ایالات متحده ی امریکا را در چارچوب موافقت یا مخالفت آنان با همدیگر تعریف کنند و هرگاه امریکا به یکی از این کشور ها ارتباط نزدیک تری داشت، کشور دومی از پیامد های ارتباط نزدیک کشور رقیب با ایالات متحده بیم ناک باشد یا برعکس و در قالب کوچک تر آن اشتراک چند افسرنظامی از کشور های امریکا و روسیه در عملیات نظامی برضد مافیای مواد مخدر در شرق افغانستان شگفتی آور توصیف می شود.
بلافاصله پس از سفر اوباما به هند یک تن از دیپلوماتان سابق وزارت امور خارجه ایالات متحده از وی خواسته است تا آنچه نفوذ هند در افغانستان خوانده است را محدود کند و در پیوند با مسایل افغانستان مطابق میل پاکستان حرکت کند که این تحلیل نیز می تواند برخاسته از طرز دید سنتی حکومت های ایالات متحده در مورد مسایل منطقه باشد که اگرچه با توجه به سنگینی ساختار های سنتی و قبیله یی طالب پرور در دوسوی دیورند و این که پاکستان از بیش تر از سه دهه به این سو از این ساختار ها به عنوان ابزار سیاست خارجی به منظور زیر صدور وحشت و ترور به افغانستان و به این تازه گی ها هندوستان و دیگر کشور های منطقه استفاده کرده است، این هشدار منطقی و مبتنی بر واقعیت های موجود در منطقه به نظر می رسد، اما فرض مسلم دیگر این است که باج دهی متداوم به پاکستان به عنوان تنها گزینه برای کنترول اوضاع در این بخش از دنیا کافی نیست و منافع درازمدت امریکا تنها به مبارزه با هراس افگنی خلاصه نمی شود که بتوان با باج دادن به پاکستان، افکار عامه ی به شدت در حال واگرایی از جنگ افغانستان را دوباره به دشت های هیرمند و بلندی های دوطرف دیورند معطوف کرد و به این صورت زمینه های فرار از جغرافیای بحران یا هم تغییر سیمای چندبعدی منازعه ی جاری در افغانستان و منطقه را مساعد کرد.
بدون شک سیاست گذاران و مشاوران رییس جمهور اوباما به این امر آگاهی دارند که شبکه ی زیرزمینی بنام القاعده که اینک شمار زیادی از ثروتمندان عرب ناسیونالیزم تباری شان را در چهره ی خشونت آمیز اسامه بن لادن رهبر فراری این شبکه مجسم می بینند و جریان های تندرو در سرتاسر جهان اسلام به گونه های مستقیم و غیر مستقیم ریشه های آن را آبیاری می کنند، افغانستان و مناطق قبایلی پاکستان را به این دلیل به عنوان مرکز سازماندهی فعالیت های هراس افگنانه ی خود در سرتاسر دنیا انتخاب کرده است که در این مناطق فقر طاقت فرسا بیداد می کند و بذر تفکرات تخدیر کننده ی ایدیولوژیک از زمان جنگ در برابر شوروی در افغانستان توسط امریکا، کشور های غربی و عربی در زمین پاکستان پاشیده شده و اکنون سال هاست که این کشور ثمره ی این بذر نامیمون را نوش جان می کند و تا هنگامی که در یک فرایند جهانی و منطقه یی قاعده های بازی دستخوش تغییرات جدی نشوند و برای وادار کردن پاکستان به این که از حمایت دسته های تندرو دست بردارد، از ابزار ها و روش های تازه و اثرگذار استفاده نشود، این کشور به صدور تروریزم در منطقه ادامه خواهد داد و به این صورت امریکا را در یک بازی فرسایشی و با استفاده از کارویژه های سنتی دشمن تراشی و دشمن سازی، بیش تر از القاعده و زیرمجموعه های ایدیولوژیک آن به سان طالبان در افغانستان متضرر خواهد ساخت.
چه این که اگر کشور های همسایه ی افغانستان، قدرت های بزرگ منطقه و رقیبان پارینه ی امریکا در این بخش از دنیا با اطمینان از این که امریکا با حضور در افغانستان قصد تاراج منابع و تسخیر زیرساخت های اقتصادی آنان به مفهوم کلاسیک آن را ندارد، بخواهند و بتوانند به گونه ی هم آهنگ و منسجم جلو فعالیت های گروهک های تندرو و هراس افگن را در کشور های خود شان بگیرند و هم زمان در افغانستان یک دولت کارآ و پاسخگو به میان بیاید، بساط طالبان و تفکر طالبانی از افغانستان و القاعده و دسته های همزاد آن در سطح دنیا به زود ترین فرصت ممکن برچیده خواهد شد و جهانیان قادر خواهند شد تا با اطمینان خاطر به چالش های روبه افزایش زیست محیطی، گسترش جنگ افزار های کشتار جمعی، فقر و پیامد های ناگوار بی سوادی و بیماری های واگیری بسان ایدز رسیده گی کنند.
شاید با توجه به درک همین باریکی های قضیه بوده است که باراک اوباما در صدد تغییر قاعده های بازی سیاسی – اقتصادی که از زمان بوش پدر در زیر سایه ی تیوری کدخدامنشانه ی"نظم نوین جهانی" پیش برده می شد، برآمده و در دوسال گذشته تلاش کرده است تا با ترسیم چهره ی نوینی از سیاست و قدرت امریکایی و سازواره های درونی آن، در صدد جبران اشتباهات اسلاف خود برآید.
اما صرف نظر از این که سرانجام وضعیت موجود در سطح منطقه و جهان به کجا می انجامد پرسش بزرگ برای افغان ها این است که از این گیرودار ما چگونه متاثر خواهیم شد. زیرا در حال حاضر واگرایی اوباما از اداره ی زیر رهبری حامد کرزی در افغانستان انکار ناپذیر است، پاکستان در تبانی با انگلیس ها به شدت در صدد تسخیر ساختار های قدرت توسط گماشته گان خودش در دستگاه دولتی و حکومتی افغانستان است و تا حدود زیادی نیز در این امر موفق بوده است، ایران با اعطای تحقیر آمیز بسته های پول به ارگ ریاست جمهوری افغانستان به خریداری اطرافیان رییس جمهوری و وادار کردن وی به سکوت در برابر توطیه های این کشور می پردازد و کشورهایی بسان هند و روسیه نیز ظاهرا با انفعال ناظر اوضاع در این کشور اند و در این میان در درون این کشور در حالی که لباس دموکراسی دشمنان آن روز تاروز در حال قوت گرفتن اند و عصبیت های کور قومی، نژادی، مذهبی و زبانی در حال اوج گرفتن است و شمار افراد فقیر در حال افزایش بوده و زمینه های سربازگیری هراس افگنان از طبقه های فقیر و نا آگاه جامعه نیز بیش تر از دهه ی نود میلادی مساعد شده است، مردم افغانستان شاهد حکومت ناتوان و فاسدی اند که تقریبا تمامی ساختار های آن در دست افراد و دسته های مهم، محترم، پرقدرت و مقدسی قرار دارد که از کم ترین انگیزه، توانایی، ابتکار و دانش فنی و بروز برای درمان دردهای پیکره ی دردمند این سرزمین بهره مند نیستند و در حالی که اندک ترین درکی از مسایل کلان سیاست و قدرت در سطح کشور، منطقه و جهان ندارند، در نه سال گذشته مشغول سیاست بازی و چانه زنی برای کسب امتیاز و ثروت بیش تر بوده اند و اکنون درصدد آن اند تا با پیوستن طالبان به روند صلح دایره ی جنایت کاران در زیر چتری بنام "جمهوری اسلامی افغانستان" تکمیل شود.





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر