۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

راهبرد تازه ی اوباما و باتلاقی از بی برنامه گی و فساد دولتی در افغانستان

در حالی که اعزام 30 هزار نیروی تازه نفس امریکایی به افغانستان، بسان یک داروی انتی بیوتیک قوی که در کوتاه مدت اثرات به ظاهر خوبی بر روی بیماری افغانستان جامعه ی جهانی داشته باشد، عمل نموده تا یکنیم سال دیگر زمینه را برای خروج تدریجی نیرو های امریکایی از افغانستان که بدون شک دیگر شرکای امریکا در ناتو – ایساف نیز این روند را پی خواهند گرفت؛ فراهم نماید، از محور های اساسی راهبرد تازه ی افغانستانی امریکا عنوان شده است، از بین بردن زمینه های اجتماعی پایایی و نهادینه گی تفکر طالبانی در منطقه به عنوان بستر بنیادی مساعد برای رشد و قدرت گیری روز افزون ذهنیت های شورش گرانه و افراطی، نه تنها هیچ گاهی مورد توجه دولت افغانستان قرار نگرفته، بلکه در حالی که به نظر می رسد، این نحله ی فکری ریشه های خود را تا رده های بالایی نظام نوین و به ظاهر دموکراتیک افغانستان گسترانیده است، ایالات متحده ی امریکا و دیگر هم پیمانان روند کنونی افغانستان در صدد تعریف وضعیت موجود این کشور در چارچوب یک پروژه ی زمان مند نظامی- سیاسی محض برآمده و بدون توجه به ریشه های نیرومند تفکر طالبانی در دوسوی دیورند برای خروج خویش از دایره ی بحران و سپردن پرونده ی افغانستان به هم پیمان منطقه یی شان – پاکستان، زمینه سازی می کنند.
سخنرانی های پرجاذبه که ترکیب ویژه یی از احساسات و عقلانیت مدرن را به نمایش می گذارد، یکی از دلایل پیروزی باراک اوباما در انتخابات اخیر ریاست جمهوری امریکا و رمز موفقیت وی درهدایت افکار عامه ی این کشور در مسیر برنامه ها و راهبرد های داخلی و فرامرزی وی پنداشته می شود.
از روز ها پیش خبر داده شده بود که باراک اوباما در شامگاه سه شنبه اول دسامبر، راهبرد تازه ی خود در مورد جنگ افغانستان را اعلام می دارد، و به موازات آن هرکس در هرکجای دنیا به اندازه ی درکی که از وضعیت افغانستان و منطقه داشت؛ توقعاتی را از خود بروز می داد، مثلاً شماری از اعضای پارلمان افغانستان پس از سخنرانی اوباما زبان به گلایه گشودند که در راستای ساخت این راهبرد با آنان مشوره نشده است و ...
اما همان گونه از رهبران کشورهای دموکرات انتظار می رود، سراسر این سخنرانی انباشته از الفاظ و کلماتی بود که نگهداری منافع امریکا و مصوونیت شهروندان این کشور در برابر فعالیت های هراس افگنانه از رهگذر حضور نیرومند و پرخرج نظامی امریکا در منطقه ی ما؛ از آن موج می زد و از لحن بیان اوباما نیز به خوبی پیدا بود که این راهبرد تازه بیش تر از این که نسخه ی تجویزی کاخ سفید برای از بین بردن عوامل دوام بحران در افغانستان و پاکستان تلقی شود، خوراک داخلی داشته و برای قانع کردن افکار عامه ی امریکا مبنی بر اثر گزاری حضور پرخرج نظامی این کشور در افغانستان و منطقه ارایه شده است.
در واپسین سال ریاست جمهوری جورج بوش در امریکا و پس از این که باراک اوباما برنده ی انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده اعلام شد، شماری از دانشمندان علوم استراتیژیک از دانشگاه های مختلف امریکا با اشاره به فرهنگ و مناسبات به شدت عقب مانده ی قبیله یی نهادینه شده در متن ساختار اجتماعی افغانستان، به رییس جمهور جدید کشور شان توصیه کردند که از سرمایه گذاری روی روند های زمان گیر و پرهزینه مانند تامین دموکراسی، نهادینه سازی احترام به حقوق بشر و ارزش های شهروندی در این کشور خود داری نموده، روی برنامه هایی که پیامد های زود رس داشته و تامین منافع ایالات متحده را به دنبال داشته باشد، سرمایه گذاری نماید. که نخستین نشانه های اقبال این اندیشه ها نزد اوباما در راهبرد نخستین وی در قبال افغانستان که حدود سه ماه پیش اعلام شد، پدیدار گشت و اکنون از دیدگاه های مطرح شده توسط اوباما در دومین راهبرد وی در قبال افغانستان برمی آید که این رویکرد به بنیادی ترین برنامه های ایالات متحده در مورد افغانستان نیز تسری بافته است.
با توجه قدرت گر فتن روز افزون گروه های شورشی واپس گرا و تندرو در افغانستان و گسترش دامنه بحران به بخش های وسیعی از پاکستان با وجود حضور نیرومند جامعه ی بین المللی در افغانستان در هشت ساله گذشته، شاید کشور های غربی به ویژه دولت هایی که تلفات و هزینه های بیشتری را در جنگ فرسایشی افغانستان متقبل شده اند، حق داشته باشند تا از رهگذر قناعت دادن به افکار عامه در کشورهای شان در قبال کشته شدن شهروندان آنان در جنگی که سرانجامی برای آن دستکم در کوتاه مدت متصور نیست، نگران باشند؛ اما آنچه مسلم به نظر می رسد، تازمانی که با ریشه ها و بستر های اجتماعی پرورش تفکرات تندروانه و طالبانی در منطقه گام های جدی، موثر و دوامدار برداشته نشود، سازمان های جاسوسی منطقه از بکار گیری این تفکرات در راستای تامین منافع شان در افغانستان و پاکستان به هر صورت ممکن بر حذر داشته نشود و ذهنیت های طالب پرور در افکار عامه ی مردم در افغانستان و پاکستان به ویژه باشندگان دوسوی دیورند به یک پدیده ی منفور مبدل نشود، این قایله را پایانی متصور نیست.
گذشته از این در حالی که نهاد های دموکراتیک به صورت شکلی در افغانستان ایجاد شده، نهادینه سازی فرهنگ دموکراسی، احترام به حقوق بشر و ارزش های شهروندی در جامعه ی به شدت از هم گسیخته و عقب مانده ی افغانی به تدوین و اجرای راهبرد ها و برنامه ی منسجم، دقیق و زمان گیر نیازمند می باشد.
روندی که راه اندازی آن از سوی دولت به شدت آلوده به فساد افغانستان در هشت سال گذشته نه تنها نادیده گرفته شده بلکه در بسیاری جهت ها در برابر آن ایجاد مانع شده و تفکر طالبانی نیز با توجه به باج دهی های پیهم جامعه ی بین المللی و بی برنامه گی و روزمره گی دولت افغانستان به بالا ترین رده های نظام سیاسی به ظاهر دموکراتیک کشور رسوخ کرده و با گذشت هر روز درهمسویی با مصلحت اندیشی های مقطعی زمامدارانی که زیرساخت های اندیشه گی آنان تفاوت چندانی با طالبان و هراس افگنان ندارد، نبض جامعه ی افغانستان پسا طالبان در مسیر مخالف با ارزش ها وهنجار های نوین جهان مدرن می تپد و از چند سال به این سو روند رفت و برگشت هزاران کودک افغان که از سوی خانواده های شان جهت فراگیری علوم دینی به مدارس پاکستان فرستاده می شوند و در این آموزشگاه ها به جای تعالیم اسلامی؛ درس نفرت، انتحار و انسان کشی آموخته به افغانستان بر می گردند، ادامه داشته، فقر طاقت فرسا، محرومیت از ابتدایی ترین حقوق انسانی در بخش های روستایی و دور افتاده ی کشور بیداد می کند و بسیاری از مردم افغانستان کم ترین بهره یی از این همه ثروت و سرمایه یی که به کشور شان سرازیر شده، نداشته اند و این وضعیت زمینه ها و فرصت های فروانی را در اختیار گروه های شورشی از یک طرف و دلالان قومی- مذهبی از جانب دیگر فراهم کرده است تا از میان توده های نا آگاه و فقیر جامعه ی افغانستان در مسیر اهداف شان به سرباز گیری بپردازند.
اکنون نگرانی جدی این است که در راهبرد تازه ی اوباما و همچنان دیدگاه هایی که از سوی مقامات دیگر کشور های غربی مطرح می شود، به ریشه های بحران و زمینه های اجتماعی پرورش تفکر طالبانی به عنوان خاستگاه اصلی تندروی و هراس افگنی اشاره یی نشده و نادیده گرفته می شود. به این صورت بر مدیران داخلی بحران موجود در کشور، روشنفکران، مدافعان حقوق بشر و فعالان جامعه ی مدنی است که خطر مسخ شدن چهره ی دموکراسی و قربانی شدن ارزش های مدنی و هنجار های شهروندی در پای تفکرات تندروانه و قبیله یی نهادینه شده در ساختار اجتماعی کشور که اکنون در رده های مختلف نظام سیاسی افغانستان نفوذ کرده و لباس تقدس کاریزما منشانه یی به تن کرده است را جدی گرفته و در راستای برگرداندن اعتماد جامعه ی بین المللی به روند پر چالش تامین و نهادینه سازی فرهنگ دموکراتیک در کشور تلاش نمایند، چه این که خروج زودهنگام نیرو های بین المللی از افغانستان، انزوای دوباره ی کشور و افتادن آن به دام تفکرات تندروانه ی طالبانی یگانه احتمالی است که می توان برای آینده ی نه چندان دور افغانستان تصور کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر