۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

نشان افتخار به گیتس دست برادری به طالبان

اهدای مدال از نام افتخارات کشور ها به نماینده گان و چهره های برجسته ی خارجی یک رسم معمول در دیپلماسی امروز است اما این رسم در افغانستان با تناقض های زیادی همراه بوده و این مدال ها در بیشتر موارد به افرادی اهدا شده که از نظر بسیاری از مردم افغانستان سزاوار آن نبوده یا دستکم زمان اهدای این مدال ها از سوی رییس جمهوری به ویژه به خارجی ها بسیار بد انتخاب شده است.

رییس جمهور کرزی در چند سال گذشته چندین مدال را به سینه شماری از فرماندهان ناتو، سفیران کشورهای خارجی، رییس جمهور پیشین ایالات متحده امریکا جورج دبلیو بوش و در واپسین مورد هم رابرت گیتس که برای آخرین بار در مقام وزیر دفاع ایالات متحده به افغانستان سفر کرد، چسپانده است.

اگرچه اهدای مدال ها آنهم از نام چهره های "افتخار آفرین" تاریخ کشور؛ امان الله خان، وزیر اکبر خان، میر مسجدی خان و میربچه خان کوهدامنی و … بیشتر جنبه نمادین داشته است اما به نظر می رسد افکار عامه و این که این رویکرد چگونه اثراتی بر ذهنیت های مردم در داخل کشور می گذارد، هنگام چسپاندن این مدال ها بر سینه های خارجی ها به فراموشی سپرده می شود.

هفته پیش رییس جمهور کرزی از کشتار غیرنظامیان در نتیجه بمباردمان نیرو های ناتو به شدت انتقاد کرده و تلاش کرد تا در همسویی به خانواده های قربانیان به گونه ی صریحی افکار عامه را در برابر حضور نیرو های جهانی در کشور قرار داده و از آن به عنوان ابزار اعمال فشار بر خارجی ها به ویژه امریکاییان استفاده نماید اما در حدود یک هفته پس از این سخنان رابرت گیتس آخرین سفر خود به افغانستان را در مقام وزیر دفاع کشورش انجام می دهد و در جریان این سفر رییس جمهور کرزی به پاس "خدمات شایسته" يكي از عالی ترین نشان هاي دولتی افغانستان – وزیراکبر خان را به وی تفویض می دارد و با لحنی سخن میراند که گویی وزیر جنگ ایالات متحده امریکا هیچ گونه نقشی در اشتباهات نیرو های خارجی که باعث کشتار غیرنظامیان در افغانستان شده، نداشته است.

گذشته از این که نیرو های خارجی در پیوند با آنبخش از عملیات های آنان که باعث تلفات شهروندان ملکی می شود تا چه حدی براستی قابل مذمت اند و شورشیان مسلح نیز به چه میزانی از تلفات ملکی در یک جنگ فرسایشی روانی- تبلیغاتی با این نیرو ها سود جویی می کنند، رییس جمهوری افغانستان نیز از این قضیه به اندازه کافی بهره برداری سیاسی کرده و زمانی تا مرز تهدید به همسو شدن با طالبان و گاهی هم اشغالگر خطاب کردن مشروط نیرو های جهانی در صورتی که به "ادامه بمباران خانه های مردم افغانستان" مبادرت کنند پیش رفته است.

واکنش در برابر کشتار غیرنظامیان در نبرد های افغانستان تا آنجا که درون مایه بشری داشته و به خاطر جلوگیری از تلفات غیر نظامیان باشد هم پسندیده است و هم می تواند به سیاست مدارانی بسان آقای کرزی خوراک تبلیغاتی فراوانی فراهم نماید، اما آنگاه که در فاصله زمانی اندکی پس از انگیزش افکار عامه در برابر نیرو های خارجی در پیوند با کشته شدن افراد ملکی در ولایت هلمند و سردادن آنچه که "آخرین هشدار" خوانده شد، عالی ترین نشان دولتی افغانستان به فردی که نیرو های زیر امر وی نزد مردم متهمان اصلی کشتار غیرنظامیان پنداشته می شود، تفویض می گردد، چگونه می توان افکار عامه را قناعت داد که کدام یک از این دو رویکرد متعارض در راستای "منافع ملی افغانستان" است؟

در حال حاضر و از ورای معامله هایی که گفته می شود با پاکستان و دسته های هراس افگن زیر حمایت آن کشور در افغانستان در حال شکل گیری است، و همچنان واگرایی نمادین و بی رویه ی رییس جمهوری از متحدان جهانی روند جاری در کشور به ویژه ایالات متحده امریکا؛ آنچه در میان رویکرد های متناقض، ناشیانه و در بسیاری موارد بدور از وجاهت های عقلانی وی و نزدیکانش بیش تر از گذشته با ابهام های معنایی روبرو گردیده همانا سرنوشت نبرد با هراس افگنی و افغانستان پس از خروج نیرو های جهانی از این کشور است.

از یک سو نبود ظرفیت، موجودیت فساد گسترده و مافیایی شدن ساختار قدرت در کنار ناتوانی مبتنی بر خود فریبی، عوام گرایی و روزمره گی رییس جمهوری و همراهان پرادعا، محترم و زورمند اما ناتوان و بی ابتکار وی در بسیاری از بخش های حکومت داری امید به نهادینه شدن دموکراسی در کشور را بیش تر از پیش کاهش داده و از جانب دیگر باج دادن های متداوم به تفکرات تندروانه و طالبانی با استفاده از ابزار های دموکراتیک؛ نبود احزاب و جریان های سیاسی مخالف که با تلاش پیگیر و مستمر در جهت نهادینه سازی ارزش های دموکراتیک، به مثابه ی نیروی بدیل و اهرم فشار بالای حکومت عمل کرده آن را از خود سری، استبداد و گرایش به تمامیت خواهی قومی یا ایدیولوژیک برحذر بدارد اندک روزنه های باقی مانده بسوی خلق فرایند های ثبات محور در افغانستان را بیش تر از پیش تاریک و تاریک تر کرده است.

غیبت تاریخی جریان روشنفکری پویا و هدفمند که بدور از عصبیت های کور، زبانی، قومی و ایدیولوژیک در مسیر رفع چالش های ناشی از تضاد ها و تقابل های سنت و مدرنیته و آشتی دادن هنجار های کهن و نهادینه شده ی داخلی با ارزش های نوین بشری گام برداشته و روند های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را به سمت نفی تمامی مظاهر، زمینه ها و بستر های استبداد و خودکامه گی و چسپیدن به عصبیت های ناشی از تداوم حاکمیت سنت ها و هنجار های قبیله یی از طریق پخش دانش و آگاهی به تمامی ساختار های اجتماعی کشور مدیریت کند؛ از دیگر دردهای افغانستان امروزی پنداشته می شود که دشواری های زیادی را فراراه شکسته شدن تابو های کهن سال و ساختارمند جامعه ایجاد کرده است.

شاید فقط و فقط در چنین اوضاع و احوالی است که رییس جمهوری کشور خود و اطرافیانش را عقل کل جامعه می پندارد- یکروز خواسته ناخواسته از کشتار شهروندان غیرنظامی افغانی توسط نیرو های جهانی به مثابه ی ابزاری برای پیشبرد کشتی نرم خود با امریکا استفاده می کند و روز دیگر با آویختن نشان دولتی شاه امان الله بانی استقلال افغانستان از بریتانیای کبیر به سینه ی وزیر دفاع ایالات متحده امریکا به او بگوید که این مدال به پاس خدمات ارزنده ی شما در جنگ با هراس افگنی و مقابله با تهدید های امنیتی در افغانستان برای تان اهدا می گردد.

این که ایالات متحده امریکا بزرگترین پشتیبان دولت در افغانستان پس از طالبان در عرصه های مختلف بوده و روزانه در راستای تامین امنیت و ثبات در این کشور قربانی میدهد، یکی از بدیهیات روند سیاسی جاری در کشور است اما آنچه در حال حاضر از یکسو موجبات سرخورده گی جامعه جهانی و ایالات متحده امریکا را در پیوند با پیش برد نبرد با هراس افگنی و تلاش ها به خاطر تامین ثبات پایدار در افغانستان در وجود یک شریک پرادعا و ماجراجو و در عین زمان ناتوان و غیر قابل اعتماد فراهم کرده و از جانب دیگر مردم را نسبت به روند جاری در کشور و نخبه گان سیاسی که از نام آنان به امتیاز گیری و امتیاز دهی منفعت اندیشانه مشغول اند، بی باور کرده است؛ همانا رویکرد های عاری از دوراندیشی سیاسی و عوام گرایانه ی رییس جمهوری، اعتماد از سرناگزیری جامعه جهانی بالای تیم حاکم و تشتت، پراگنده گی، انفعال و بی برنامه گی دسته هایی از افراد که گاهی لقب مخالفان – اپوزسیون سیاسی را یدک می کشند و هنگامی هم که از خوان نعمت قدرت بهره یی نصیب شان شد به اصطلاح به ملازمان سلطان مبدل می شوند، تلقی شده می تواند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر