۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

جوانان افغان؛ تابو شكناني كه بهشت فردا را به جهنم امروز فرا مي خوانند‌

جوانان آينده سازان كشور اند، جوانان بايد از انحرافات اخلاقي بدور نگه داشته شوند،‌ جوانان بايد از سياست ورزي پرهيز كنند، جوانان همواره و هميشه بايد براي قرباني دادن به كشور، مردم، دين،‌ اعتقادات و ارزش هاي سرزمين شان آماده گي داشته باشند، جوانان در برابر مردم و سرنوشت شان مسوول اند، جوانان بايد انسجام داده شوند،‌ جوانان منحرف شده اند و ...
هرگاه در افغانستان بزرگي بخواهد در مورد جوانان سخن بگويد، با يكي از جمله هاي بالا لب به سخن گفتن مي گشايد،‌ يا هم براي آنان توصيه هايي مي فرمايد كه بي ارتباط با مفهوم اين جمله ها نمي باشد.
در اين كشور اگرچه به توانايي هاي بالقوه ي جوانان در سطح جامعه باورمندي ويژه يي وجود دارد، اما در اساس "جواني" مفهومي مترادف با خامي، ناپخته گي، نوعي بنياد گرايي، احساساتي بودن و حتا ديوانه گي است، كه اين ويژه گي هاي منتسب به جوانان در چهار دهه ي گذشته جوانان را بزرگ ترين بخش قربانيان منازعات مسلحانه در افغانستان ساخته است.
نگاه گذرايي به تحولات چهاردهه ي پسين به اين حقيقت اشاره ي گيج كننده يي دارد كه كشاندن جوانان به ميدان هاي جنگ با استفاده از شعار هاي ايديولوژيك از اثرگزار ترين كارويژه هاي جريان ها و طرف هاي درگير در افغانستان بوده و بازده اصلي مبارزات، جان فشاني ها و فداكاري هاي جوانان نيز نصيب افراد و دسته هايي شده كه بلد بوده اند، چگونه از احساسات جوانان استفاده نموده و آنان را بسان هيزم تنور داغ جنگ ها و منازعات سي و چند ساله مورد استفاده قرار دهند.اين هم واقعيت غير قابل انكاري است كه بسياري از افرادي كه امروزه چرخه هاي قدرت، سياست و ثروت را در افغانستان در اختيار دارند، در سال هاي نخست منازعه در افغانستان جوانان بي تجربه و خون گرمي بودند كه در سايه ي سنگين شعار هاي فريبنده ي جريان هاي چپ و راست، شماري از آنان داعيه ي به كرسي نشاندن تفكر سوسيال اتنرناسيوناليزم شوروي پيشين از طريق راه اندازي انقلاب شبه كارگري"شكست ناپذير" را در سر مي پروراندند و شماري ديگر هم آنگاه كه پيشگامان نهضت اسلامي در شماري از مساجد كابل اعلام كردند: "اسلام در خطر است"، شيشه ي ناموس عالم در بغل گرفتند و در زمان هجوم ارتش سرخ به افغانستان هم سكان داران اصلي مقاومت در برابر اين نيروي تا دندان مسلح شوروي بودند.
هنگامي هم كه در تداوم جوان كشي جناح هاي قدرت "طالبان" به ميدان آمدند،‌ گفتمان مسلط در بازي هاي خونين قدرت، عصبيت هاي قومي و مذهبي بود و در حالي كه همسايه گان افغانستان براي ساخت جنگ افزار هاي اتومي و تبديل شدن به غول هاي اقتصادي منطقه آمادگي مي گرفتند،‌ درافغانستان جهاد گران مدعي نجات كشور از با سرمايه و نفوذ سياسي– مذهبي همين كشور ها براي دفاع از "دستاورد هاي جهاد" به جان هم افتاده بودند و دسته هايي از جوانان بيكار، نا آگاه و بي خبر از اغراض شوم و شيطاني سردسته هاي محترم و مقدس گروه هاي قدرت طلب هم براي تطميع و تخويف و تهييج به فراواني وجود داشت، اما شيوه ها و روش هاي قرباني كردن آنان تفاوت هايي را به خود پذيرفته بود،‌ زيرا هنگامي كه به صحنه هاي داغ نبرد مي رفتند، حتا براي اين پرسش كه براي چه مي جنگند، پاسخي نداشتند.
هنگامي كه سازمان هاي استخباراتي منطقه در صدد ايجاد گروه طالبان برآمدند،‌ در آغاز استفاده از احساسات جوانان فقير و نا آگاه قبايل جنوب و جنوب غرب كشور با برانگيختن عصبيت هاي قبيله يي و اعتقادات بسته ي مذهبي را به عنوان بهترين و موثر ترين ابزار اعمال سلطه ي جهنمي اين گروه بر بخش هاي وسيعي از افغانستان مورد توجه قرار دادند و در سراسر مدتي كه طالبان بر افغانستان حاكميت داشتند، نه تنها جوانان قربانيان اصلي نبرد ميان طالبان و مخالفان آنان بودند، بلكه حتا در ساحات تحت تسلط اين گروه، حتا تبارز دادن خلق و خوي جواني كه از ويژه گي هاي فطري و غير قابل انكار سنين جواني است، جرم پنداشته مي شد و چه بسا از جواناني كه در محضر عام مردم شلاق ها خوردند، تيرباران شدند، دست و پاي شان بريده شد تا مايه ي "عبرت" كساني كه نشانه هايي از مخالفت با سازواره هاي حاكميت طالباني در سيما و حتا ذهن و ضمير آنان پديدار مي بود، شوند و هزاران تن آنان نيز به هدف رهايي از سلطه ي جهنمي اما تقدس مآبانه ي طالبان، راهي كشور هاي خارجي شدند، تحقير و توهين هاي مردم و نيرو هاي امنيتي كشور هاي همسايه روح آزاده ي آنان را پژمرد، خوراك كوسه ماهي هاي اوقيانوس ها شدند و...
در هشت سال و اندي كه از آغاز روند جديد در كشور مي گذرد، با وجود چالش ها و دشواري هاي زيادي كه جوانان با آن روبرو بوده اند و بحران هويتي كه تحولات سياسي – اجتماعي خالي از پشتوانه هاي ارزشي در درون ساختار به شدت عقب مانده و سنتي جامعه ي افغاني در اين چالش ها مزيد بر علت هاي ديگر پنداشته شده مي تواند، بسياري از جوانان افغانستان وضعيت بهتري نسبت به گذشته داشته اند و در حالي كه نشانه هاي رشد و بالنده گي آنان در عرصه هاي مختلف به ويژه آموزش علوم و دانش هاي نوين و در مجموع استفاده ي بهينه از فرصت ها و زمينه هاي اندكي كه در اختيار آنان گذاشته شده در حال پديدار شدن است،‌ از يك طرف دولت ديوان سالار و پير پرست افغانستان نتوانسته برنامه هاي دقيق و منسجم دستكم در راستاي به كار گيري توانايي ها و ظرفيت هاي آنبخش از جوانان كه در اين مدت دانش و تجربه اندوخته اند، تدوين و اجرا نمايد، و از جانب ديگر روحيه ي جوان ستيزي كه از گذشته ها در ساختار اجتماعي افغانستان نهادينه شده زمينه هاي تبارز ابتكار و خلاقيت جوانان را محدود نگه داشته است. به گونه يي كه اگر در برخي از عرصه ها بسان رسانه ها، موسيقي، فناوري هاي معلوماتي و ديگر زمينه ها توانايي هاي بالقوه ي آنان به فعليت درآمده با بي مهري،‌ حسادت،‌ ناديده انگاري، بزرگ تر ها در سطح خانواده، اجتماع،‌ دولت و جريان هاي سياسي – مذهبي روبرو بوده اند.
بي برنامه گي دولت افغانستان در عرصه هاي همه گاني سازي آموزش، فناوري هاي ارتباطي، كار و اشتغال، تامين عدالت و بهره مندي شهروندان از حقوق بشري شان، بيش ترين آسيب را بالاي نسل جوان كشور وارد كرده و تنور سربازگيري شورشيان مسلح، سازمان هاي استخباراني منطقه و دسته هاي طماع و فرصت طلب ايديولوژيك كه از داخل و بيرون بجان نيمه جان دموكراسي در افغانستان افتاده اند، از اين نسل سرگردان را همچنان گرم نگه داشته است.
عبارت هاي بسان "تهاجم فرهنگي" و لزوم بيداري جوانان در برابر اين تهاجم كه آنهم بيش تر در قالب مناسبات و زد و بند هاي ايديولوژيك و ديدگاه هاي منفعت آميز گروه هاي منزلتي برخاسته از متن بحران تفسير و تعبير مي شود، جلوگيري از فعاليت سياسي جوانان و گسسته شدن ذهنيت و افكار جوانان از ارزش گونه هاي سنتي و واپس گرايانه كه در سه دهه ي گذشته به عنوان بخشي از عوامل انگيزش جوانان در جانب داري يا مخالفت با طرف هاي منازعه به كار گرفته شده اند، از دل مشغولي هاي شماري از بلند پايه گان نظام و آنان دسته از رهبران سياسي – مذهبي كه از همين رهگذر ها كسب قدرت، شهرت و ثروت كرده اند، مي باشد.
اما با اين همه تغييراتي كه در افغانستان رونما گرديده و سخن از پيشرفت هاي فزاينده در عرصه هاي مختلف حيات اجتماعي مردم است، هيچ كس به پرسش هايي از اين دست پاسخ نداده كه چرا و چگونه جوانان افغانستان شكار حيله ها و نيرنگ هاي گروه هاي هراس افگني مي شوند؟ آيا مي شود به مشكلات جوان مسلمان افغانستاني، شرقي جهان سومي كه در قرن بيست و يك زندگي مي كند، با فرمول هاي سياسي – ايديولوژيك و راه كار هاي منبعث از ذهنيت هاي قبيله يي قرون وسطايي رسيده گي كرد؟
آيا آنچه دولت در راستاي پاسخ گفتن به نياز هاي فزيكي، رواني و اجتماعي جوانان انجام ميدهد در حدي است كه بتوان آن را مداوا و مرحمي بر روي اين همه زخمي كه بزرگ تر هاي پرغرور و با صلابت در عرصه ي رزم و پيكار اما بي ابتكار، ناكاره و ناتوان در امر اعمار صلح و ايجاد اندك ترين و كوچك ترين زيرساخت هاي يك زندگي متوسط براي آيندگان شان بر پيكر دردمند سرزمين شان وارد آورده اند، تلقي كرد؟ آيا بهتر نيست تا به جاي اين همه تلاش و جانفشاني كه بزرگان واجب الاحترام نظام براي نگهداشت ثروت و قدرت بدست آمده از قرباني هاي بيدريغ جوانان افغانستان در دهه هاي بحران، اندك فرصت هاي به جوانان نيز داده شود تا توانايي هاي شان براي بازكردن اين همه گره كور در تعاملات سياسي كشور كه در نتيجه ي سياست بازي هاي قدرتمندان و مدعيان قدرت در افغانستان در هشت سال گذشته پديد آمده است را محك بزنند؟ اگر ترس از اشتباه جوانان در نتيجه ي خامي و ناپخته گي قابل توجيه باشد، سياست مداران مقدس و كاركشته يي كه با ادعاي پخته گي و فراست افغانستان را دوباره به سمت بحران، نا امني و بي ثباتي غير قابل تصوري رهبري مي كنند، با چه منطقي قابل توجيه است.
اندك روزنه هاي باقي مانده براي گزار از بحران كنوني افغانستان روز تا روز به تاريكي مي گرايد و در آيينه ي كارنامه هاي اين عالي جنابان" پير و كهن سال" اميدي براي ساخته شدن "افغانستان آباد و سربلند" قابل تصور نيست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر