۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه

جنگ و صلح



ژست های صلح خواهانه و ریشه های فراموش شده ی جنگ

حشمت رادفر روزنامه نگار

http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2012/10/121001_l09_afghanista_peace_and_war.shtml 

در سال های پسین با فرا رسیدن ماه سپتامبر و یادمان روز جهانی صلح برخی فعالیت ها و کمپاین های نمادین از سوی یوناما و نهاد های جامعه مدنی راه اندازی می شود و حکومت افغانستان نیز با استفاده از این فرصت برنامه هایی از نوع مایه کوبی (واکسین) کودکان در مناطق ناآرام کشور را راه اندازی می کند.
امسال «صلح با ما آغاز می شود.» شعار کمپاین صلح است. اگر منظور از «ما» در این شعار تمامی مردم افغانستان اعم از طرفداران و موافقان و همچنان مخالفان مسلح و غیر مسلح باشد می تواند اشاره یی به این اصل پنداشته شود که باید زمینه های تامین صلح در متن جامعه و واقعیت های اجتماعی کشور جستجو شده و راه کار های مشخصی به منظور شناسایی و تقویت این زمینه ها روی دست گرفته شود.
در این جستار به همین بهانه تلاش خواهد شد تا به عوامل بالقوه یی که عدم پرداخت دقیق و پژوهشگرانه به آنان در ده سال گذشته٬ اندک روزنه های موجود برای تامین ثبات در این کشور را تاریک کرده است٬ پرداخته شود.

روند صلح

دولت افغانستان از سال ۲۰۰۶ میلادی با تاسیس کمسیون تحکم صلح به رهبری صبغت الله مجددی ظاهرا تلاش های جدی را به منظور تحکیم صلح و تشویق شورشیان برای پیوستن به دولت آغاز کرد و همزمان به گسترش دامنه نا امنی ها پشتیبانی جهانی از این روند هم روبه افزایش نهاد و بلاخره در نتیجه توافقات لندن۲ در سال ۲۰۱۰ میلادی٬ نخست جرگه مشورتی صلح و سپس شورای عالی صلح در جنب کمسیون تحکیم صلح ایجاد شد و با درخواست های مککر رییس جمهور کرزی از طالبان و حزب اسلامی برای نشستن پشت میز مذاکره و تقلا ها و تلاش های دیپلوماتیک به منظور کشاندن پای عربستان سعودی و دیگر قدرت های منطقه یی مانند ترکیه٬ قطر و حتا پاکستان در این غایله ادامه یافت. از یکسال به این سو و با کشته شدن برهان الدین ربانی رییس پیشین شورای عالی صلح حتا باوجود مذاکرات محرمانه و امتیاز دهی های ایالات متحده امریکا به سردسته های شورشی این روند عملا به بنبست رسیده و لحن بیان آقای کرزی شاید به دلیل الزامیت ها و محدودیت های درون ساختاری دستگاه قدرت در یکسال گذشته در این مورد برعکس سال های گذشته تاحدودی استوار تر و کوبنده تر نیز بوده است.
با این حال دیدگاه های بلندپایه گان نظام افغانستان در پیوند با گفتمان صلح و ثبات پایدار در کشور در بیشتر موارد فرافگنانه بوده و همواره تمامی یا حداقل بخش بزرگی از نا امنی ها و بی ثباتی های کشور به همسایه گان به ویژه پاکستان و ایران نسبت داده شده و می توان گفت٬ به ساختار های خشونت پرور اجتماعی و ابزار ها و مولفه هایی که از دورن جامعه تسامح و همپذیری اجتماعی و به تبع آن شکل گیری فرایندهای ثبات محور در این کشور را به چالش فرا می خوانند٬ اندک ترین توجهی صورت نگرفته است.
دولت در چند سال گذشته به تکرار درخواست های تضرع آمیز از طالبان و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار بسنده کرده که این رویکرد به شورشیان و مخالفان مسلح نظام این ذهنیت را تداعی کرده که آنان از نظر نظامی و استراتژیک در وضعیت برتر قرار داشته و در برابر حاکمیت ضعیفی می جنگند که روز تاروز ارتباط آن با متن جامعه در حال گسسته شدن است و یگانه عامل دوام و پایایی آن حضور نظامیان خارجی و ناتو در این کشور می باشد.

اگرچه مخالفان سیاسی نظام بار ها رهبری دولت افغانستان را فاقد دیدگاه٬ برنامه و استراتژی مشخصی برای اعمار صلح و ترویج روحیه معطوف به تحمل پذیری و خلق سازه های پایان بخش خشونت در کشور عنوان کرده اند٬ بسیاری از آگاهان مسایل افغانستان نیز به این باور اند که تقریبا تمامی گروه ها و جریان های سیاسی موافق روند جاری در افغانستان٬ به مبحث کلان و چندبعدی فرایند صلح پروری در افغانستان به مثابه یک کشوری که کاملا در حال جنگ بوده و نه هم میتوان آن را یک کشور در حال گذار از جنگ به صلح نامید٬ دیدگاه های ابزارگرایانه٬ مقطعی و صرفا سیاسی داشته و هیچ گاه طرح های عملی مبتنی بر یک درک دقیق از وضعیت افغانستان به منظور تامین صلح و ثبات در این کشور ارایه نکرده اند.
متناقض بودن موضعگیری های رهبری نظام در مورد تعریف دسته های شورشی به گونه یی که یک روز برادر خوانده می شوند و روز دیگر دشمنان مردم افغانستان٬ ذسته بندی های تصنعی شورشیان به تندرو و میانه رو٬ وابسته به القاعده و مستقل از آن و حتا ادعا های فرافکنانه ی از این دست که تروریزم در روستا های افغانستان نبوده ساز و برگ های اصلی آنان در جنب مراکز آموزش و تمویل آنان در مناطق قبایلی پاکستان قرار دارد٬ در کنار اثرات منفی بالای روحیه سربازان نیرو های امنتی و دفاعی کشور٬ زمینه های پیشبرد یک جنگ فرسایشی روانی و تبلیغاتی در برابر نظام و روند جاری در کشور از طرف شورشیان و سازمان های استخباراتی پشتیبان آنان در منطقه را نیز بیشتر از گذشته فراهم کرده است.

نبود دورنما و ابتذال دیدگاه

این مبحث با ارایه چند نمونه از رویداد ها و روند های سیاسی- اجتماعی قابل پیگیری است:
  • به تازه گی تظاهرات و اعتراضات خیابانی شهروندان افغانستان در واکنش به ساخت یک فلم اهانت آمیز به پیامبر اسلام(ص) به خشونت کشانده شد و بسیاری ها نیز به این باور اند که این اعتراض ها به ساده گی و بدون هیچ گونه مانع عمده یی به نفع جریان های تندرو و خشونت پیشه مصادره می شود و در گذشته هم این گونه رویداد ها به دلایل مشابه یا هم شبیه سازی شده به فراوانی اتفاق افتاده است.
  • در چند سال گذشته گردن بریدن ها٬ بدار آویختن ها٬ دادگاه های صحرایی٬ به رگبار بستن گروهی انسان ها و کشته و زخمی شدن ده ها تن در حمله های انتحاری و بم گزاری های کنار جاده یی که از سوی شورشیان راه اندازی می شود٬ تا همین نزیکی ها که سخنان عبدالرسول سیاف در رسانه ها خبر ساز شد٬ واکنش قابل ملاحظه یی را نه در میان علمای دینی و نه هم متولیان رسمی امور دینی کشور بر نیانگیخته است چه این که کمتر ملا و روحانی حرام بودن این گونه رویکرد ها را به صراحت بیان نداشته است٬ در حالی که رعایت نکردن حجاب توسط زنان٬ یاهم پخش یک سریال خارجی یایک برنامه موسیقی در تلویزیون های خصوصی بار ها واکنش های تند آنان را به دنبال داشته است.
  •  سردسته های شورشیان و دسته های تندرو از یکسو به گوشه گوشه افغانستان جوخه های مرگ و پیش برد جنگ روانیتبلیغاتی می فرستند و از سوی دیگر با نشستن پشت میز های مذاکره به چانه زنی سیاسی می پردازند و از طریق تریبیون های دموکراسی و آزادی بیان بیانیه های پرشور و ایدیولوژیک شان را نیز ارایه کرده و مردم را به «جهاد» در برابر نظام فرا می خوانند و این روند دستکم تا اکنون با مخالفت جدی و آگاهانه از درون نظام روبرو نبوده است.
  • باج دهی به تفکرات تندروانه و طالبانی به فرهنگ مسلط در جامعه تبدیل شده و در بخش های وسیعی از کشور در ساختمان های حکومتی و در مراکز شهر ها موجودیت دولت تمثیل می شود و روستا ها و مناطق دوردست که دیدگاه های واپس گرایانه به صورت طبیعی در این گونه مناطق طرفداران زیاد دارد٬ یا در کاملا در اختیار مخالفان مسلح است یا هم حیثیت ساحه نفوذ و پیشبرد جنگ روانی و تبلیغاتی آنان در برابر دولت و نیرو های خارجی مستقر در کشور را به خود گرفته است.
  • دسته های تندرو و هراس افگن از درون جامعه و زیر نام دین و ارزش های اعتقادی به ساده گی از میان کودکان٬ نوجوانان٬ جوانان و بزرگسالان و حتا زنان سربازگیری می کنند و آنان را در وضعیت روانی و اجتماعی قرار می دهد که به کشتن خود و دیگران تن در میدهد و روزانه ده ها رویداد خشونت آمیز در این کشور اتفاق می افتد که دستیابی به صلح از دورن جامعه را با موانع بیشتر و بزرگتری روبرو می سازد.
این ها و ده ها مورد دیگر که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست٬ موضوعاتی نیستند که شود به سادگی از کنار آنان گذشت و توقع داشت که می شود با موعظه های دینی٬ نصیحت کردن٬ ایجاد نهاد های عریض و طویل موازی و مشابه اما بی برنامه و قافد دیدگاه٬ معامله پنهانی با این یا آن سازمان استخباراتی منطقه٬ تکرار خواست های تضرع امیز از شورشیان برای انجام مذاکرات صلح یا اقدامات سطحی نگرانه و عوام گرایانه ی دیگری از این دست به آنها نقطه پایان گذاشت یا حداقل درک درست و دقیقی از وضعیت و جایگاه خود و طرف مقابل بدست آورد.
به این صورت توجه به زمینه های اجتماعی بحران و منازعه و این اصل انکار ناپذیر که به غایله صلح در کنار رویکرد های سیاسی و دیپلماتیک٬ از ورای واقعیت های اجتماعی موجود در کشور نگریسته شود و زمینه های ایجاد٬ تداوم و پایایی آن از همین رهگذار و در متن فرایند های اجتماعی جاری در جغرافیای بحران جستجو شود برجسته گی می یابد در حالی که به نظر می رسد در حال حاضر در زیر سایه ستبر فعل و انفعالات و چانه زنی های سیاسی فرورفته و تصمیم های کلان ملی و حتا بین المللی به درک دقیق از زمینه ها و بستر های موجود برای پرورش و گسترش افراط گرایی و خشونت در جامعه افغانستان و ساختار های قبیله یی موجود در دوسوی دیورند٬ استوار نمی باشد.
این ادعا در حال حاضر با قدرت قابل طرح است که در ده سال گذشته نه تنها اندک ترین توجهی به عوامل و مولفه های درونی و اجتماعی دوام بحران و منازعه در این کشور صورت نگرفته٬ بلکه مدیریت روند های سیاسی و اجتماعی در جهت بلند بردن فهم عمومی نسبت به ابزار ها و زمینه هایی که به شورشگری و خشونت پروری در کشور مجال رشد و گسترش می دهد٬ به فراموشی سپرده شده است.

فرصت های از دست نرفته

در سال های گذشته و با مصرف ملیارد ها دالر از کمک های جهانی در زمینه های مختلف در افغانستان٬ بسیاری از فرصت هایی که میشد از آن برای اعمار صلح و تامین ثبات در این کشور استفاده کرد٬ در خدمت گروه های شورشی و سازمان های استخباراتی پشتیبان آنان قرار گرفت و مقابله عملی و آگاهانه در تمامی بخش های جامعه با این پدیده٬ جای خود را به رویکرد های ابزارگرایانه٬ سیاسی و مقطعی داده و روز تا روز به پیچیده گی ابعاد بحران و منازعه در کشور افزوده شد.
تجربه پر از آزمون و خطای رهبری دولت و در مجموع طیف های سیاسی و نهاد های مدنی در این یک دهه به ویژه در زمینه تامین صلح و تحکیم ثبات در افغانستان این نتیجه گیری را روز تا روز قوت می بخشد که حتا سازش با دسته های شورشی و مهندسی سازه های سخت افزاری نظام افغانستان به گونه یی که تمامی طرف های درگیر در منازعه و جریان های اپوزسیون نیز در آن نقش داشته باشند٬ در صورتی که نرم افزار ها٬ عوامل و زمینه های اجتماعی در خدمت اعمار صلح به مفهوم واقعی کلمه قرار نگیرد و مطالعه دقیق و همه جانبه در مورد ریشه ها و عوامل اجتماعی بحران و منازعه ارایه راه کار های علمی و عملی به دولت افغانستان و جامعه جهانی در امر مهم٬ دشوار و چند بعدی تامین صلح پایدار در کشور را به دنبال نداشته باشد٬ راه به جایی نمی برد و صلح در افغانستان همچنان به یک رویای دست نیافتنی شباهت خواهد داشت.
دادخواهی و تلاش آگاهانه٬ علمی و بدور از عصبیت های دگم اندیشانه قومی٬ مذهبی و ایدیولوژیک از سوی دولت٬ احزاب سیاسی و نهاد های جامعه مدنی می تواند کاهش خودسری های طرف های درگیر در جنگ و مهار گسیخته گی تفکرات و رویکرد های شورشگرانه و امتیاز گیری آنان از جامعه جهانی از نام صلح را به دنبال داشته باشد و در عین حال جلوگیری از هدر رفتن فرصت ها و زمینه های اندک باقیمانده برای تامین صلح و ثبات پایدار در افغانستان را تا حدودی امکان پذیر سازد.          
    










هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر