۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

دهم فروردين/حمل

طالبان 1996 و 2011 از هم چي فرق دارند؟

رجز خواني هاي صلح طلبانه از نشاني اقتدار سنتي

هفته ي پيش هنگامي كه هزاران تن از ساكنان شمالي ( پروان، كاپيسا، پنجشير و ولسوالي هاي شمال كابل) به خاطر گرامي داشت از مولانا عبدالرحمان سيدخيلي فرمانده فقيد پوليس ولايت كندز كه از سوي طالبان مسلح كشته شد. گرد آمده بودند، شماري از چهره هاي وابسته به جريان مقاومت در برابر طالبان سخنراني كردند. كه در اين ميان بخشي از سخنان استاد برهان الدين رباني رييس شوراي عالي صلح قابل تامل است.

رييس جمهور پيشين افغانستان با مفسد و منافق خواندن كساني كه روند صلح به ويژه فعاليت هايي كه به رهبري ايشان از سوي شوراي عالي صلح را غلط و معامله گرانه مي پندارند، گفت كه شماری از افرادي كه برای افغانستان نمی اندیشند و منافع مردم را در نظر نمی گیرند مي خواهند تلاش هاي شورای عالی صلح را به هدف دوباره به قدرت رساندن طالبان، توجیه کنند و به قلب حقایق بپردازند."

رباني تلاش براي صلح را يك فريضه خوانده با اذعان به اين كه از طالبان سوء استفاده مي شود، افزود: اين تلاش ها هیچ گاه منجر به به قدرت رسیدن طالبان و آغاز قتل ها و...[کشتارها و آنچه طالبان در يك و نيم دهه گذشته در افغانستان انجام داده اند] نخواهد شد.

آنچه در پيوند با اين ديدگاه آقاي رباني به عنوان يكي از سر دسته هاي جريان مقاومت در برابر طالبان مي توان مطرح كرد اين كه در همان سرزميني كه جناب استاد اكنون در مراسم بزرگداشت از يكي از فرماندهان جبهه مقاومت به ايراد سخن مي پردازند اگر چشم بازِ براي ديدن وجود داشته باشد، با گذشت ده سال از فروپاشي رژيم طالباني هنوز نمايه ها و نشانه هاي فراواني از وحشت آفريني هاي اين گروه در برابر بخش بزرگي از مردم افغانستان وجود دارد و اگر به كارنامه هاي اين گروه در طول يك و نيم دهه گذشته نگاه سطحي نگرانه يي صورت بگيرد از هنگامي كه آنها از مناطق مرزي سپين بولدك كندهار به تسخير مواضع حزب اسلامي حكمتيار آغاز كردند و جناب استاد آنان را "فرشته گان نجات" افغانستان خوانده حتا آنان را تا رسيدن به دروازه هاي كابل از طريق زمين و هوا حمايت تسليحاتي و تخنيكي كرد، تا آنگاه كه حكومت به رهبري جناب استاد را سرنگون ساخته 5 سال تمام حاكميت جهنمي و قرون وسطايي شان را بالاي مردم افغانستان تحميل كردند تا اكنون هيچ گونه تغييري در رويكرد ها و دگم انديشي هاي آنان مشاهده نشده، سياست زمين سوخته و نسل كشي را در شمالي پياده كردند، در ولايت ها نام هاي مناطقي بسان يكاولنگ و قزل آباد با قتل عام طالبان گره خورد، و از زمان ترور احمدشاه مسعود در سال 2001 تا اكنون نيز در كنار اين كه روند قتل و ترور فرماندهان و چهره هاي شاخص جبهه مقاومت را ادامه داده اند، از كشتار مردم ملكي در وحشيانه ترين گونه هاي آن نيز دريغ نورزيده اند.

با وجود تقلا ها و تضرع هاي نه چندان صادقانه ي رييس جمهور كرزي و حتا معامله ها و باج دهي هايي كه گفته مي شود زير روپوش شوراي صلح با پشتيبانان منطقه يي و جهاني آن در حال انجام است و جناب استاد كه به تازه گي رياست نمادين اين شورا را عهده دار شده اند، يك گام هم از شرط هاي تماميت خواهانه ي شان فاصله نگرفته اند.

با اين حال از فردي كه با پشتوانه ي حضور در جبهه مقاومت در برابر طالبان كه به محوريت مسعود شكل گرفته بود، شماري براي او لقب رهبر جهاد و مقاومت مردم افغانستان يدك مي كشند و اكنون نقش ميانجيگري بين دولت و دشمنان پارينه ي خود را به عهده گرفته، اين پرسش قابل طرح است، با اين همه قرباني كه مردم در يك و نيم دهه گذشته به طرز ديد خوشبينانه ي جناب استاد در مورد طالبان داده اند، چه تضميني وجود دارد كه طالبان از آدم كشي و ترور و دشمني با ارزش هاي نوين در اين كشور دست بردارند، قانون اساسي افغانستان را بپذيرند و زنان را دوباره به بند نكشند و حتا در صورت دوام بي برنامه گي و روزمره گي كه شما و ديگر بلندپايه گان نظام افغانستان به آن گرفتار هستيد، با خروج نيرو هاي جهاني اين كشور را يك بار ديگر به پرورشگاه تروريزم جهاني و اختناق طالباني رهنمون نسازند.

در افغانستان اگرچه از گذشته ها، نظام اجتماعي با سازواره ها و مولفه هاي كشور شمول مجهز نبوده و بسياري از آگاهان مسايل اجتماعي، دوام بحران، گسترش دامنه هاي ناامني و نفوذ پذيري اين كشور از مداخله هاي همسايه گان دور و نزديك همچنان قدرت هاي بزرگ جهاني را به اين چالش ساختاري اجتماعي در افغانستان وابسته مي دانند، اما در حال حاضر به نظر مي رسد كه نماد ها و نمود هاي شگاف هاي اجتماعي در گونه هاي مختلف آن بيش تر از هر زمان ديگري در اين كشور در حال پديدار شدن است.

در بيش تر از سه دهه گذشته بسياري از جريان ها و دسته هاي مسلح با استفاده از آموزه هاي ديني و مذهبي و پسان تر ها با برجسته سازي ارزش گونه هاي قومي - قبيله يي به انگيزش توده ها در برابر آنچه تجاوز بيگانه گان، هجوم آوردن كفار به خاطر از بين بردن ارزش هاي ديني و اعتقادي مردم خوانده مي شد و در واپسين مورد هم كاربرد روش هاي تماميت خواهانه ي قومي - مذهبي مي پرداخته اند.

وضعيت به وجود آمده در افغانستان در اين سه دهه از يك سو پاي افراد و دسته هاي تندرو از كشور هاي همسايه افغانستان، سرتاسر جهان عرب و شمار ديگري از كشور هاي اسلامي را زير نام اشتراك در جهاد برضد كفار و كمك به برادران مسلمان شان در افغانستان و همچنان سازمان هاي استخباراتي منطقه و قدرت هاي بزرگ را به اين كشور كشاند و از جانب ديگر با قدرتمند شدن روز افزون تنظيم هاي جهادي، شعار هاي سياسي آنان كه بيش تر آن در ظاهر امر از آموزه هاي ديني اسلام اندرباب جهاد و مقابله با كفار مايه مي گرفت، به گفتمان مسلط در روند سياسي و نظامي كشور تبديل شد و به هر صورت گروه هاي راست افراطي و راست ميانه ي قوام يافته در وجود تنظيم هاي هفت گانه و هشت گانه ي مجاهدان كه حلقه هاي رهبري آنان به ترتيب در پاكستان و ايران قرار داشت، به بازيگران اصلي صحنه ي جنگ و سياست افغانستان مبدل شدند. كه به باور بسياري از آگاهان مسايل اجتماعي به جان هم افتادن تنظيم هاي جهادي پس از سرنگوني حكومت داكتر نجيب الله در بهار 1371 خورشيدي از همين طرز ديد به عادت تبديل شده ي دسته هاي سلاح بدست پيروز در يك جنگ نابرابر ناشي مي شد كه آنان تمامي برنامه هاي نظامي و سياسي شان را با رويكرد ايديولوژيكي كه تنها در موجوديت يك دشمن نيرومند و جنگيدن با آن به فعليت مي آمد عيار كرده بودند كه به همين دليل هيچ يك از گروه هاي مجاهدين قادر به ايجاد برنامه ي مدون و جامع مديريتي براي روز هاي پس از پيروزي در جنگ روياروي نشدند.

به باور بسياري ها در نتيجه ي بي برنامه گي و ناتواني و نبود ديد واقعبينانه نسبت به قضاياي افغانستان در ذهن و ضمير بسياري از سردسته هاي گروه هاي جهادي كه يك بخش آن سرمست از باده ي پيروزي در اريكه قدرت در تكيه زده بود و بخش ديگر در حسد رسيدن به تاج و تخت با تبعيت از سنت پارينه ي همه چيز براي قدرت تلاش داشت تا به توسل به هر وسيله ي ممكن از كشتار مردم بي گناه گرفته تا برانگيختن احاساست و عصبيت هاي قومي براي براندازي آنچه به نام حكومت مجاهدين در كابل شكل گرفته بود تلاش مي كرد و اين روند تا راه اندازي حمام خون در پايتخت افغانستان پيش رفت و در فرجام با تكيه به عصبيت هاي تماميت خواهانه ي سياسي - قومي و پشتيباني بي دريغ سازمان هاي استخباراتي منطقه و قدرت هاي بزرگ جهان به شكل گيري گروه متحجر و تماميت خواه طالبان انجاميد.

اكنون كه به نظر مي رسد نيرو هاي جهاني آهنگ فرار از جغرافياي بحران را دارند و دستاورد هاي نا پايدار اما گرانسنگ ده سال گذشته در معرض معامله هاي پنهان و آشكار سياست پيشه گان پر ادعا و خبره در بازي كردن با احساسات مردم، اما منفعل، ناتوان در مديريت بحران افغانستان به سوي خلق فرايند هاي ثبات محور قرار گرفته است. اين نگراني در حال تقويت شدن است كه با مسخ روند صلحي كه تنها با آبياري ريشه هاي آن در متن واقعيت هاي اجتماعي افغانستان؛ تامين صلح به مفهوم واقعي كلمه در اين كشور امكان پذير است، واپسين روزنه هاي باقي مانده در سايه ي حضور سنگين نيرو هاي جهاني در اين جغرافياي بحران زده براي نجات افغانستان از افتادن دوباره و كشنده تر از گذشته در كام بحران و نا امني نابود شود و تنها بازده اين روند همانا تكميل دايره جنايت كاران در زير چتر دولت جمهوري اسلامي افغانستان خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر